کومه له سازمان کردستان حزب کمونیست ایران
سخن روز

بمباران زندان اوین: انسانیت در برابر توحش

5204305

بمباران زندان اوین: انسانیت در برابر توحش

ارتش جنایتکار اسرائیل طبق یک نقشه از پیش طرحریزی شده در ساعت ۱۲ و ۵دقیقه ظهر ۲۳ ژوئن ۲۰۲۵، برابر با دوم تیر ۱۴۰۴، در اوج ساعات کاری، زندان اوین را بمباران کرد. جمهوری اسلامی زبون و مرتجع تاکنون تنها آمار کشته های خود را، ۷۹، اعلام کرده است. آمار جانباختگان اسیر تا این لحظه به شیوه رسمی اعلام نشده است. در مجموع کل گزارش های رسمی تاکنونی پیرامون حمله و نتایج آن پر از دروغ و تحریف است. اما در مقابل آنان گزارش هایی از زندان سیاسی جان بدر بردگان در دست است که حقایق را برملا میکنند.

محمد حسن پوره، فعال فرهنگی زندانی، در گزارشی تحت عنوان “ما هم‌زمان، هم جهنم را با چشمان خود دیدیم، هم انسان ماندن را” نوشت:

“در روز دوشنبه، ۲ تیرماه، بخشی از دیوار زندان فرو ریخت و شکافی مانند یک راه فرار ایجاد شد. گروهی از زندانیان به سمت آن حرکت کردیم و با صحنه‌ای دلخراش روبه‌رو شدیم: زمین زیر پایمان پر از پیکرهای زخمی و کشته‌شده بود. تعداد زخمی ها به حدی زیاد بود که همه وحشت کردیم و همین موضوع باعث شد که از فرار منصرف شویم و تصمیم بگیریم به مجروحان کمک کنیم.

بنابراین بی‌درنگ به سراغ بهداری و کادر درمان رفتیم که زیر آوار مانده بودند. مگر می‌شد پزشک مهربان خانم دکتر مکارم را با دست از تن جدا شده اش رها کرد و فرار نمود؟ مگر می‌شد دکتر احمد واحدی را با چهره‌ای زخمی و پای لنگان رها کرد و فرار نمود؟”

محمد حسن بعد از تصویر کردن این میزان از انسانیت و فداکاری به ورود نیروهای وحشت زده و وحشی امنیتی اشاره میکند و ادامه می دهد:

“مشغول کمک به زخمی ها، نجات مصدومان و بیرون آوردن اجساد از زیر آوار بودیم که نیروهای امنیتی سراسیمه سررسیدند. آنها اسلحه ها را ترسان و لرزان به سوی ما گرفتند و به سمت بند بی‌در و پیکر بند ۴ هدایتمان کردند.”

در گزارشی که ابوالفضل قدیانی و مهدی محمودیان دو زندانی سیاسی از بمباران زندان اوین ارائه کردند، صحنه‌ای روایت شده است که کمتر در حافظه‌ی تاریخ جهان به آن بر می‌خوریم، لحظه‌ای شگفت که مرز میان اسارت و آزادی، قدرت و شرافت، از نو معنا می‌شود.

در روایت آنان آمده است: نزدیک ظهر روز دوشنبه، زندان اوین با صدای چند انفجار پیاپی لرزید. دو یا سه انفجار نزدیک بند ۴ رخ داد و هنگامی که زندانیان از درِ بند بیرون آمدند، مشاهده کردند که بهداری در چند متری‌شان در حال سوختن است و انبار کالاهای غذایی و بهداشتی زندان تخریب شده. عده‌ای از زندانیان برای کمک به مجروحان وارد بهداری شدند و شماری از کشته‌شدگان و زخمی‌ها را بیرون کشیدند.

همزمان، بند امنیتی زندان ـ که ده‌ها زندانی را در سلول‌های انفرادی مخوف خود جای داده بود ـ آسیب دید. درها باز شدند و زندانیان و مأموران امنیتی با چهره‌هایی وحشت‌زده از بند خارج شدند. تا حدود ساعت ۲ بعدازظهر، در حالی‌که تعداد مأموران زندان و نیروهای امنیتی اندک بود، پیکر حدود ۱۵ تا ۲۰ نفر از کارکنان بهداری، زندانیان، انباری‌ها، و مأموران بند ۲۰۹، توسط خود زندانیان از زیر آوار بیرون آورده شد.»

در این لحظه‌ی پرهراس و خطرناک، آن‌چه برای زندانیان طبیعی به نظر می‌رسد، فرار از چنگال استبداد بود؛ اما آن‌چه رخ داده است، سراسر حکایت از فداکاری دارد. در چنین لحظه بی نظم طبیعی‌ است که باید به فکر گریز بود . اما زندانیان بی‌هیچ وسیله‌ی امداد ، خود را به دل آتش و ویرانی می‌زنند و زخمی‌ها و بدن‌های بی‌جان کادر زندان را بیرون می‌کشند، حتی زمانی که زندانیان و مأموران بند امنیتی ۲۰۹با چهره‌هایی هراسان بیرون آمدند، بدون کوچک‌ترین تبعیضی میان زندانی و بازجو، به یاری‌مصدومان شتافتند.

در آن روز، زندانیان بند ۴ با انتخابی روبه‌رو می‌شوند میان نجات خود از چنگال استبداد یا نجات انسان‌های دیگر با هر مرام و مسلک. آن‌ها آزادی فیزیکی خود را فدای جان انسان‌هایی کردند که پیش از این در مقابلشان ایستاده بودند. آن‌ها نه انتقام گرفتند، نه خشونت را با خشونت پاسخ دادند، بلکه به ساده‌ترین و شریف‌ترین شکل، «انسان» باقی ماندند و انسانیت را معنا بخشیدند و این همان لحظه‌ای است که انسان دوستی ، دیوارهای بلند زندان را درمی‌نوردد و در حافظه‌ی تاریخ ماندگار می‌شود.

اما در همین سرزمینی که این زندانیان جان زندانبانان خود را نجات می‌دهند، در خیابان‌هایش در دوره‌های مختلف، در آبان ۹۸ و در روزهای خیزش «زن، زندگی، آزادی»، در ۱۴۰۱ صحنه‌ای معکوس رخ داد؛ مأموران حکومت، نه در دل جنگ، بلکه در آرامش خیابان، اسلحه‌ها را به‌سوی مردم نشانه رفتند. پیکرهای جوانان این سرزمین را در خون غلتاندند، به چشم‌هایشان گلوله فرو کردند و اعتراف کردند که نه تنها به سرها، بلکه به پاها نیز شلیک کرده‌اند. نه برای نجات جان کسی، بلکه برای حفظ سلطه‌ی قدرت . حتی در همان روز حمله به اوین، تنها ساعاتی پس از فروکش کردن شوک بمباران زندان، نیروهای سپاه و وزارت اطلاعات، تفنگ‌ها را به سوی زندانیانی نشانه رفتند که هنوز در حال امدادرسانی بودند. در شرایطی که احتمال حمله‌ی دوم هنوز وجود داشت، درهایی که باز شده بودند، دوباره قفل شدند. آب قطع شد، برق رفت و تاریکی بار دیگر بر همه جا چیره شد.

اما حقیقت، پیش از آن‌که درها قفل شوند، شکل گرفته بود: زندانیان سیاسی با بدن‌هایی زخمی، اما دل‌هایی آزاد، کاری کردند که تاریخ آن را فراموش نخواهد کرد. آنان نشان دادند که شرافت را نمی‌توان به زنجیر کشید و انسانیت را نمی‌توان سرکوب کرد.