نشریات طرفدار جمهوری اسلامی شروع به توجیه سقوط رژیم بعث در سوریه و سرنگونی بشار اسد با تحریف واقعیات عیان به نفع جریانِ خود کرده اند. آنها نوشته اند که رویگردانی اسد از سیاست ضد غرب و مقاومتی خامنه ای و مدارا با غرب، موجب سقوط او شده است. آنها از همین جا به سیاست های مدارا با غربِ اصلاح طالبان و کابینه پزشکیان اشاره کرده و نوشته اند که نتیجه آن سیاست هم میتواند فاجعه بار باشد. اطلاح طلبان در مقابل ناتوانی دستگاههای اطلاعاتی رژیم در منطقه و در داخل سوریه را علت العلل ناتوانی جمهوری اسلامی در شناخت اپوزیسیون و عجز در کمک به رژیم بعث خوانده اند.
به نظر نمی رسد که این توجیهات تحریف آمیز راهنمای تعیین کنندگان سیاست های کلان رژیم باشد. آنها میدانند که جمهوری اسلامی به خطر افتاده است. اما بر عکس توهمات اپوزیسیون راست و تحلیل های آنها خطری از جانب امپریالیستهای غرب و در راس آنها آمریکا رژیم را تهدید نمیکند. نباید فریب تبلیغات جبهه پایداری و نیروهای آنها در بیت رهبری و سپاه در بزرگنمائی دشمنی آمریکا و غرب را خورد. بلکه با تحلیل اوضاع می توان نتیجه گرفت که با رفتن دیکتاتوری بعث در سوریه، نیاز آنها به استبداد هار، سازمان یافته و بی رحم حکومت جمهوری اسلامی علیه مردم معترض بیشتر شده است. زیرا جنبش های رو به سیاسی تر شدن و سازمانیافته تر شدن کارگران، زنان، دادخواهان، بازنشستگان، مبارزان ضد اعدام و سایر جنبش های اجتماعی در ایران خطری است که آنها را مجبور میکند سیاست فشار و مدارا به قصد رام کردن رژیم را بر بستر حمایت از آن پیش برند. در ضمن آنها به دلیل شکست هائی که هسته سخت قدرت را به شدت ضعیف کرده بر تلاش برای جایگزینی آرام و از بالای آن خواهند افزود. این تلاش ها هم از جانب بورژوازی در داخل به نمایندگی از جانب اصلاح طلبان بیشتر خواهد شد و هم از جانب امپریالیست های غربی.
در جامعه نیز ضعیف تر شدن کلیت رژیم به خوبی مشهود است. برای مثال این ضعیف تر شدن در اقدامات، مقاومت ها و مبارزات زنان آزادپوش به خوبی دیده میشود. این زنان آزاده و شجاع سیاست تحمیل حجاب اجباری را در هم شکسته و در این میدان پیروزی بدست آورده اند. جنبش های کارگران، بازنشستگان، مخالفین اعدام و دادخواهان نیز با تعرضی تر کردن مطالبات، رادیکال کردن مواضع و مقاومت ها و گسترش اقداماتشان نمایانگر ضعف هسته مذکور و کند شدن ابزار سرکوب هستند. اوضاع داخلی، منطقه ای و بین المللی جمهوری اسلامی و مبارزات، اعتراضات و مطالبات بسیار وسیع توده های مردم بحران سیاسی رژیم را چنان تشدید کرده که میتواند به یک بحران انقلابی تبدیل شود. این امر دیر یا زود اتفاق خواهد افتاد. در این شرایط یادآوری وظایف نیروهای انقلابی و رهبران جنبش های مترقی و سرعت بخشیدن به انجام آنها ضرورتی مبرم دارد.
لازم است این روزها شکست سیاست های منطقه ای رژیم که با صرف صدها میلیارد دلار از پول مردم بر جسته شود. جمهوری اسلامی بازنده اصلی تحولات در منطقه و در سوریه است. همزمان لازم است فعالین سیاسی و جنبشی اختلافات هیئت حاکمه و تلاش برای تغییر در بالا را بدقت مد نظر داشته و بررسی کنند. زیرا اختلافات بین صفوف دشمن و کشمکش های آنان می تواند فرصت مبارزاتی در پائین را بهبود ببخشد. باید به طور مرتب به فعالین کارگری، زنان جسور و انقلابی و فعالین سایر جنبش های پیشرو اجتماعی بحران های ساختاری سیستم سرمایه داری و سیاست های شکست خورده امپریالیست ها در منطقه را یادآوری کرد. آنها نباید دخالت فاجعه بار امپریالیسم آمریکا در افغانستان و عراق و سایر امپریالیست ها در لیبی و کشورهای دیگر را فراموش کنند. هرگونه امید بستن به دخالت اینها برای تغییر رژیم به شدت زیانبار است. باید یادآوری کرد که مردم ظرفیت حکومت کردن دسته جمعی و از طریق شورا ها را بر خودشان را دارند. لازم است به هموار کردن راه مردم برای بدست گرفتن سرنوشت خود را سرعت ببخشیم. بخشیدن اعتماد به نفس به توده های مردم از کانال تشویق کردن جنبش های مطالباتی وسیع و رو به رشدی که در جامعه به طور روزانه وجود دارد میگذرد. باید این جنبش ها را صادقانه و بدور از منافع سکتاریستی تقویت کرد. جمع بندی دستاوردی این جنبش ها و برجستگی بخشیدن به آنها در این راه کمک شایان توجهی خواهند کرد. هم اکنون تلاش های آشکاری در بطن جنبش های مطالباتی برای سازمانیابی و پیوند پیدا کردن رهبران عملی با هم در جریان است. باید کاری کنیم که مشکلات زندگی روزانه این تلاش ها را تضعیف نکرده هیچ، بلکه بر دامنه آنها بیافزائیم. تقویت گرایش سوسیالیستی و چپ که زیر بنای جنبش “زن، زندگی، آزادی” شد از ضرورت های مبرم است. فعالین سوسیالیست و چپ انقلابیونی فداکار هستند، ولی فداکاری کافی نیست. داشتن تشکل، شناخت کامل دشمنان داخلی و خارجی، و مبارزه مستمر برای درهم شکستن آنها و داشتن خط و سیاست درست ضروری است. باید تجارب و دلایل شکست انقلاب ۵۷ را یادآوری کرد تا از تکرار آنها جلوگیری به عمل آید. نباید فراموش کرد که توهم نسبت به اسلام و رهبران دروغگو و سفاک اسلامی در شکست انقلاب ۵۷ و تشکل های کارگران، زنان و سایر جنبش های اجتماعی نقش زیادی داشت. هم اکنون آثار این توهم در قدرت گیری اسلام گرایان در سوریه مشهود است. البته این خطر در جامعه ایران به شدت کاهش پیدا کرده، اما این خطر هست که توده های مردم به دلیل ضعف خود به ملغمه ای از اسلام میانه رو و لیبرالیسم شرقی راضی شوند. با تقویت جنبش های مطالباتی و مبارزات کنونی می توان جلو این خطر را گرفت.