کومه له سازمان کردستان حزب کمونیست ایران
سخن روز

رئیسی آخوند فریبکار، فرمان ریشه کن کردن فقر تا پایان سال را صادر کرد!

ابراهیم رئیسی، جلاد 67، روز شنبه 14 اسفند همزمان با “هفته احسان و نیکوکاری” در مراسم افتتاح و رونمایی از پروژه‌های کمیته امداد خمینی در اظهاراتی از مقامات دولت خود، بویژه استانداران خواست تا فقر مطلق در این کشور را تا پایان سال «ریشه‌کن» کنند. او از آنها خواست از تمام ظرفیت‌ها استفاده کنند و اجازه ندهند این موضوع به سال ۱۴۰۱ برسد. او از خیریه های دولتی و شخصی تقاضا کرد در این مورد کمک کنند. اشک تمساحِ قاتل 67 برای رانده شدگان به زیر خط فقر مطلق فقط مختص عضو هیئت مرگ نیست. حتی آخوند جنتی نیز برای آنها اشک تمساح ریخته است.

ریاکاری های این آخوندها و اشخاصی نظیر آنها را به طور خیلی خلاصه بررسی کنیم.

“روزبه کردونی” رئیس موسسه عالی پژوهش تامین اجتماعی، اخیراً اعلام کرد که جمعیت زیر خط فقر مطلق در ایران به بیش از 30 میلیون نفر رسیده است. حالا رئیسی، این آخوندی که از جلادی به ریاست جمهوری رسیده، از دم و دستگاه فاسد دولتی و دزدان حاکم بر خیریه ها و کمیته های پخش کننده کمک مالی و مواد غذائی میخواهد تا ظرف دو هفته فقر مطلق در ایران را ریشه کن کنند.

فقر نسبی همیشه با سرمایه داری همراه بوده است. اما فقر مطلق محصول دوره هائی است که این نظام در بحران بوده و جنبش کارگری هم قادر نبوده سهم مناسب خود از ثروت عمومی، یعنی محصول کار خود را، از سرمایه داران و دولت هایشان بگیرد.

بر اساس گزارش شرکت مشاوره “کَپجَمینی” در فرانسه در سال 2020، هفتصد میلیون نفر در فقز مطلق زیسته اند. زیرا درآمد آنها کمتر از 2 دلار در روز بوده است. بر اساس گزارش سازمان ملل بیش از این تعداد، یعنی 850 میلیون نفر، مواد غذایی کافی به بدنشان نرسیده است.

قاعده علمی یاد شده در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی کاملا صدق میکند. این رژیم در پایان دهه 70 میلادی در شرایطی سرکار آمد که سرمایه داری در بحران بود. امپریالیسم آمریکا و شورویِ وقت در افغانستان سرشاخ شده، اولی علیه دومی به شکل دادن به پدیده اسلام سیاسی در افغانستان پرداخت. در همین زمان دولت اسرائیل در فلسطین به کمک دولت آمریکا، اسلام سیاسی را در مقابل ناسیونالیسم جنبش الفتح تقویت کرد. جمهوری اسلامی در چنان شرایط بحرانی و در حالی ظهور کرد و به کمک خود امپریالیست ها به قدرت رسید که ناسیونالیسم ایرانی، به نمایندگی از طرف سلطنت پهلوی، در اداره جامعه دچار مشکلات اساسی شده و شکست خورده بود. نتیجه آن شکست ایجاد فقر و نابرابری بیسابقه تا آن دوران در ایران بود. اسلام سیاسی که خمینی آنرا رهبری میکرد در مقابله با چپ ها به طرزی ریاکارانه خود را نماینده به اصطلاح مستضعفین، یعنی کارگران و زحمتکشانی خواند که بحران اقتصادی، اواسط دهه پنجاه آنها را به فقر رانده بود.

خمینی ادعا میکرد، آمده است تا کوخ نشینان را صاحب رفاه مادی و معنوی کرده و از این طریق عدالت اسلامی را متحقق کند. بازاریان و بچه های آنها در کنار آخوند ها به محض قدرتگیری به نام اسلام، نزدیک به سی بانک خصوصی، صنایع خودروسازی و تولید فلزات اساسی را مصادره کرده و دارایی های ۵۳ سرمایه‌دار صاحب صنعت و بستگان درجه اول آنان را ضبط کردند. آنها همزمان به سرکوب خونین کارگران متشکل در شوراها، کمونیست ها و مخالفین رژیم حاکم پرداختند. تازه به قدرت رسیدگان که عملا نماینده بورژوازی سنتی و مدرن ایران شده بودند اقتصاد را روز به روز به طرف بحرانی تر شدن بردند و هزینه بزرگی حتی روی دست خود صاحبان سرمایه تولیدی گذاشتند. در نتیجا اقدامات و اعمال تازه به قدرت رسیدگان بر میزان تورم افزود شد و اقتصاد به رکود منجر گردید. بحران گروگانگیری و اشغال سفارت آمریکا و آغاز جنگ ایران و عراق تیر خلاص بر اقتصاد ایران بود. حال رژیم سرمایه داری اسلامی علاوه بر قرار گرفتن در تنگنای مالی و تحمل هزینه‌های ناشی از عدم سرمایه گذاری و قطع رابطه جهانی با بحران‌های سیاسی داخلی و عدم رضایت توده مردم نیز دست به گریبان بود.

در نتیجه آن اوضاع شرایط اقتصادی کارگران و مردم زحمتکش روز به روز بدتر شد. با اینکه در دوره هایی که رژیم از فروش نفت و بویژه نفتِ بالای بشکه ای صد دلار، درآمد بسیار بالا داشت؛ وضع مردم بهبودی نیافت. درآمد مملکت یا توسط مافیای نظامی و شخصی غارت شد و یا در صنایع موشکی و هسته ایی هزینه گردید که بخش قابل ملاحظه آن به هدر رفت. به این ترتیب رژیم سرمایه داری اسلامی کارگران و زحمتکشان را هر چه فقیرتر کرد، اما در مقابل معدودی صاحب منصب در سپاه و بوروکراسی دولتی و در سلسله مراتب روحانیت را دارای ثروت های افسانه ای نمود. به قول دکتر “سیف” استاد اقتصاد از سال 1358تا سال 1399 خورشیدی ده درصد جمعیتِ خزیده در قدرت و یا چسپیده به آن، 54 درصد از درآمدها و ثروت جامعه را به خود اختصاص دادند. به گفته وی این تقسیم در شرایطی است که اقتصاد ایران تحت رهبری جمهوری اسلامی از سال 58 تا سال 99 رشدی ناچیز داشته و گاه رشدی هم نداشته و یا رشدش منفی بوده است.

سرمایه و پول های تلبنار شده در دست 10 درصدی ها، در بخش اساسی خود حاصل مزدهای نپرداخته میلیون ها کارگر بوده است. کارگران نیز در مقابل این وضعیت به مبارزات سخت و گسترده ای دست زده اند. مبارزات نامبرده طی سالها به مبارزاتی متشکل و در حال رشد منتهی شده که جامعه آنرا در مبارزات کارگران نفت، پتروشیمی ها، گاز، مجتمع صنعتی هفت تپه، فولاد، هپکو، معلمین، بازنشستگان و سایر کارگران معترض شاهد بوده و برای رهایی از جمهوری اسلامی و نظام سرمایه داری به آن امید بسته است.

مبارزات کارگران با خواست حداقل دستمزد 16 میلیون تومان در ماه، خلع ید از پیمانکاران و کاهش قدرت حراست و سایر ارگانهای سرکوب در محیط کار، راه را برای طرد استثمار و استبداد هموار میکنند.

ترس از اینگونه مبارزات است که رئیسی ها و امثالهم را به ژاژخوایی مبتلا کرده، اما دیری نمیگذرد که این ترس به وحشت و لرزش مرگ بدل خواهد شد.