اخیرا کاک عمر ایلخانی زاده نوشته ای تحت عنوان “آخرین دو راهی_ در کردستان، له یا علیه جنبش کردستان” در رابطه با کنگره 18 کومله منتشر کرده اند که هر چند نسبت به آنچه که ایشان بارها گفته اند نکته جدیدی در بر ندارد، اما به هر حال از نظر من جواب کوتاهی می طلبد. قبل از ایشان البته کاک عبدالله مهتدی هم در همین رابطه اظهاراتی را به رشته تحریر در آورده بودند که در شبکه های اجتماعی کم و بیش جواب گرفته بود. در مورد هر دو نوشته نظر من این است که می بایست از وجود دیالوگ و بحث سیاسی متمدنانه در رابطه با مسائلی که به جامعه و جنبش مربوط هستند، استقبال کرد. این جوابیه من هم در همین چهارچوب قرار می گیرد:
ظاهرا از دیدگاه کاک عمر، حزب کمونیست ایران باعث و بانی تمام اتفاقات نامطلوب چند دهه گذشته در جریان کومله از قبیل شکاف ها، انشعاب ها، چرخش به راستها، حتی دعوا و مرافعه های درون تشکیلاتی که کاک عمر خود نیز بعضی از آنها را تجربه کرده است، بوده است. به این معنا که اگر فرضا حزب کمونیست و یا اساسا کمونیسمی در کار نبود، همه دست در گردن، بدون هیچ انشعابی، جریان کومله را بدون هیچ مشکلی تا اینجا می آوردند. آیا واقعا لازم است که موارد متعدد از حوادث نامطلوبی را که برای خود جریان کاک عمر که هیچ ربطی نه به کمونیسم و نه به حزب کمونیست داشته اند و ضربات جبران ناپذیری به نام کومله در جامعه کردستان وارد آورده اند را ، در اینجا ردیف کنم؟ البته لازم نیست چون اینگونه یادآوری های تلخ آزار دهنده هستند.
کاک عمر در پاراگراف اول نوشته شان چنین می گوید:
«متاسفانە رهبری سازمان کردستان حزب کمونیست ایران(کومەلە) تاکنون نتوانستە یا نخواستە است این حقیقت را درک نماید کە: حزب کمونیست ایران از اول هم با اتکا بە پایە اجتماعی کومەلە شکل گرفت.» در جواب باید گفت این حقیقتی است که بنیان گذاران حزب کمونیست هم هیچگاه آنرا انکار نکرده اند. در ادامه می نویسند: «متاسفانە ایجاد و حیاتش، جریان چپ در کردستان را نیز بە درون بحران و تناقضات ذاتی خود کشاند. »
جواب من این است : در اینکه لازم است مسائل حزب کمونیست ایران و هر جریان دیگری را به طور مشخص آسیب شناسی کرد، هیچ شکی نیست. اما سوال من بازهم این است: نزدیک به یک ربع قرن بعد از آنکه این باصطلاح “بار سنگین” از طرف “خط بازسازی کومەلە” از دوش کومله برداشته شد، تناقضات ذاتی جریان خودشان و ناکامی های پی در پی سیاسی و تشکیلاتی شان را چگونه توضیح می دهند. چنین تحلیلی بی شباهت به این نیست که همه ناکامی های مردم ستمدیده و استثمار شده در صد سال اخیر جهان را به گردن مارکس بیاندازیم. مطمئن هستم کاک عمر چنین تصوری ندارد ولی بدون اینکه حتی خودش هم بداند، ارزیابی او از همین منطق پیروی می کند.
در توضیح بیشتر اولین سوال و یا شاید هم جواب که ذهن را به پرسشگری وامیدارد این مسئله است که خوب اگر حزب کمونیست ایران مانع رشد کومله و جنبش انقلابی کردستان بوده است، پس چگونه است که شما بعد از یک چهارم قرن هنوز در جایی قرار دارید و یا شاید هم کمتر از آن که در بیست و پنج سال قبل بودید؟ شما که حزب کمونیست نداشتید؟ چرا این همه حوادث نامطلوب را یکی پس از دیگری تجربه کردید؟
کاک عمر در ادامه می افزاید:
« برای ما(مدافعان و سازماندهندگان خط بازسازی کومەلە کە حدود بیش از ٢٥ سال پیش جریان فکری و منتقد ایجاد این حزب و نیز عملکردهای خود در این رابطە بودە و بە صراحت از خود و مشارکت و سهممان در ایجاد آن بە صورت علنی انتقاد نمودە و سرانجام در سال ٢٠٠٠ میلادی بە بازبینی جدی خط سیاسی کومەلە پرداختە و بر استقلال کومەلە بە مثابە جریان چپ و پیشرو اجتماعی و هم هدایت کنندە جنبش رهاییبخش ملی مردم کردستان، تاکید نمودەایم)، ادامە و تشدید بحران و تناقضات در این حزب، هم روشن بود و هم جای تاسف کە کومەلەایهای باقیماندە در این حزب هنوز این درد مزمن و کشندە سیاسی را با خود یدک میکشند.»
در اینجا خواننده منتقد حق دارد سوال کند که شما که خط باسازی کومله را از 25 سال پیش دنبال می کنید چه کارهای عظیمی را انجام داده اید که تشکیلات ما انجام نداده است. آیا فکر می کنید حزب کمونیست ایران خود موجودی زنده است، که بتواند درد مزمن و کشنده تولید کند؟ و یا فقط یک شکل سازمانی است. با چنین تقلیل گرایی و یا ساده انگاری نمی توان پیچیدگی های رویدادهای یک دوره را توضیح داد.
اینکه اگر امروز به سال 1983 برگردیم چگونه حزبی را تشکیل خواهیم داد، امری ذهنی و خیالی است. به هر حال این حزب به عنوان یک واقعیت تشکیل شد و بخشی از تاریخ حرکت چپ و کمونیستی ایران با همه فراز و نشیب آن است. بگذار تاریخ نویسانی که با ابزارهای تحلیل علمی کار می کنند این تاریخ را ارزیابی کنند. اما به نظر من به عنوان نمونه رویدادهائی مانند : تسلط نظامی رژیم بر کردستان، تداوم عمر رژیم اسلامی در ایران علیرغم اینکه اپوزیسیون هر روز خواب سقوط آنرا می دید، جنگ کومله و دمکرات، که به هیچ وجه کومله مسبب آن نبود، جانباختن یکی بعد از دیگری شماری از کادرها و رهبران برجسته این جریان و …. همه این واقعیات همگی بیش از آنکه تصور کنیم تشکیل حزب کمونیست ایران درست یا نادرست بوده است در سرنوشت جنبش کردستان و کشمکش های درون کومله تاثیر داشته اند. بدون شک یک تاریخ نگار نه به مشغله های کاک عمر، بلکه در توضیح تحولات درونی جریان ما به این مسائل مهم سیاسی و اجتماعی خواهد پرداخت.
البته می دانم که مسائلی از قبیل قدرت طلبی و درگیری های فردی، ذهنی گری ، خستگی و ناامیدی و غیره از جمله مسائلی هستند که می توانند جایگاه معینی در عدم موفقیت هر حزبی و از جمله حزب کمونیست ایران به سهم خود داشته باشند. اما حزب همانند یک تیم فوتبال است. وقتی که یک تیم فوتبال به صورت مداوم دارد می بازد یا بد بازی می کند، می بایست به سراغ مسائلی رفت که در این ضعف ها دخیل است. از جمله مثلا یا بازیکنان بازی بلد نیستند، یا زمین بد است، یا تاکتیک اشتباه است، یا یک بازیکن کار تیم را خراب می کند، یا مربی بد است و یا دستیاران آن. آدم منطقی نمی آید که بگوید: چون ما بد فوتبال بازی می کنیم پس در نتیجه به کلی فوتبال را منحل می کنیم.
اینکه کومله به زعم کاک عمر از “دایره ذهن و تفکر کمونیسم کارگری” خارج نشده است، یک ادعا است که به نظر من اگر کسی هم دنبال مستند کردن و اثبات آن برود راه به جائی نمی برد. اما در یک مورد، به یک معنی می تواند حق با کاک عمر باشد و آنهم این است که ما از دایره دانش، نظر و تفکر مارکسیسم که کمونیسم نامیده می شود، خارج نشده ایم. خوب در این رابطه اینکه کدام جریان به جنبش کردستان به طور عینی خدمت کرده است، هم کارنامه کاک عمر و هم کارنامه هم پیمانان او طی چند دهه گذشته روشن است؟ ممکن است بفرمایند که آنها چه گلی به روی جنبش ملی مردم کرد در کردستان ایران زده اند، که اکنون کمونیستها را به خاطر ناکامی هایشان در این زمینه سرزنش می کنند؟
از خسارت ها و تاکنیکهای نامسئولان و ماجراجویانه سالهای اخیر در کردستان، از هم پیمانانی که تا مغز استخوان ضد مردم کرد هستند نمی گویم زیرا در این زمینه ها سخن بسیار است.
اما کاک عمر باید بدانند که هیات نمایندگی خلق کرد ،شرکت در مذاکرات با دولت مرکزی و قطعنامه 26 ماده ای و برنامه خودمحتاری، فرمان مقاومت و اعلام جنبش مقاومت خلق کرد و بسیاری از رویداهای ارزشمند دیگر همه مربوط به دورانی هستند که کومله کمونیست بود. اما آیا کاک عمر می تواند چند قلم از این دستاوردها را که مربوط به دورانی است که وی و همفکرانش از کمونیسم، مارکسیسم و سوسیالیسم بریدند در جنبش کردستان برای ما ردیف کند؟
فقط به ذکر نمونه وار چند مورد از بی افقی سیاسی و سردرگمی جریانی که کاک عمر از جمله نمایندگان آن است ،می پردازم. سیاست اعزام نیروی پیشمرگ به داخل کردستان در شرایطی که همه می دانستند جنبش کردستان وارد مرحله جدیدی شده بود، نتیجه ؟ انجام آکسیون های متعدد با نمایندگان شونیست و راست ترین جریانان اپوزیسیون ایرانی در خازج کشور که حتی از کلمه کردستان نفرت دارند، نتیجه؟ عضویت در شورای مدیریت گذار با میزبانی راست ترین و ناسیونالیست ترین احزاب ایرانی، نتیجه؟ مذاکره پنهانی با نمایندگان درجه چندم حکومت اسلامی، نتیجه؟ می توان ادامه داد که همه نشانه بی افقی سیاسی و سردرگمی و از همه مهمتر “گسست و گذر” از پرنسیب های مبارزاتی، آرزوها و آرمان های کومه له چپ در کردستان بوده است.
در ادامه کاک عمر می گوید:
« بە این واقعیت و خواست ملی کردها دو نوع برخورد میشود. یکی انکار هویت ملی و تاریخی و مقابلە با همە مطالبات ملی در این جنبش تحت لوای «مبارزە با تجزیەطلبی، دومی کە با دیدگاه چپ میآید، مسئلە ملی را میپذیرد، آن را انکار نمیکند اما حل مسئلە ملی را با کمی کش و قوس، منوط بە پیروزی سوسیالیسم و حکومت کارگری مینماید.»
جالب است که سازمان متبوع کاک عمر در ” شورای دمکراسی خواهان” با یک دو جین از اولی ها که به کلی هویت ملی، تاریخی و اساس ستم کشی ملی را انکار می کند، هم پیمان است. اما احتمالا فراموش کرده اند که کومله و چند سازمان چپ و کمونیست ایران را نام ببرند که نه تنها از لحاظ نظری کارهای نظری خوبی برای کردستان و جنبش انقلابی کردستان انجام داده اند، بلکه عملا با هر دوی این رویکردها مرزبندی کرده اند. بعلاوه به طریق اولی ما به عنوان کومله کمونیست در کردستان هرگز رفع ستم ملی در کردستان را منوط به برقراری سوسیالیسم و یا حواله دادن آن به آینده ای نامعلوم، نکرده ایم. بنابراین این ادعا هیچ پایه ای ندارد.
در زمینه برنامه ملی ما گفته ایم اولا برسمیت شناختن حق جدائی و حق تشکیل دولت مستقل، ثانیا در صورت ماندن در چهارچوب ایران تحقق کامل برنامه حاکمیت که بسیار بیشتر از جامع ترین برنامه های طرفداران فدرالیسم، خودمختاری و غیره تامین کننده نیازهای واقعی مردم ستمدیده و محروم کردستان هستند. اما سازمان مطبوع کاک عمر با نگرانی از اینکه مبادا هم پیمانان سراسری وی رم کنند و یا مذاکرات احتمالی پشت پرده به مانع برخود کند، اولا حق جدائی و تشکیل دولت مستقل کردستان را بالکل فراموش کرده اند. ثانیا فدرالیسم مورد نظر آنها ارتش، برنامه ریزی اقتصادی مرکزی و سیاست خارجی را در اختیار دولت مرکزی ( به زعم آنها هر دولتی) باقی می گذارد، آیا ممکن است کاک عمر به ما بگوید برای سلب حقوق از مردم کردستان احتمالا چه ابزار دیگری می بایست در اختیار دولت مرکزی باشد تا با آن ستم ملی را اعمال کند؟
در مورد فدرالیسم ما بر 3 نکته مهم تاکید کرده ایم:
1- فدرالیسم در کشوری که در آن ستم ملی وجود دارد به دلایلی که قبلا توضیح دادم، نمی تواند ستم ملی را حل کند و فقط به بقای آن کمک می کند.
2- فدرالیسم در کشوری که ستم ملی وجود نداشته باشد ممکن است نسبت به اشکال دیگر تقسیم اداری و تقسیم قدرت، دموکراتیک تر باشد اما راه حل مسئله ملی نیست.
3 – هر طرحی که از جانب کومله کمونیست باشد یا کومله زحمتکشان یا حزب دمکرات یا هر حزب دیگری، نهایتا باید در یک رفراندوم آزاد به رای مردم کردستان گذاشته شود. آنهم نه یکبار بلکه در پریود های معینی مانند آنچه که در کبک و اسکاتلند و غیره عمل می شود.
کاک عمر ادامه می دهد:
«در ادامە همان بند دوم قطعنامە آمدە است: رهبری این جنبشها(منظور جنبش ملی است) اساسا در دست احزاب و جریانهای بورژوایی با پیشینە تاریخی و استراتژی های متفاوت قرار دارد. اولا چرا با نوک قلم جنبش ملی را دودستی بە بورژوازی پیشکش مینمایید و نقشی برای کارگران و زحمتکشان در هدایت آن قائل نیستند؟ …. اما بحث از طبقە بورژواز با “استراتژیهای متفاوت” در جنبش کردستان، نادرست و بی پایە است.»
در این جا نیز دو نکته تحریف آمیز وجود دارد: اولا، قطعنامه چیزی را دو دستی به کسی تقدیم نکرده است، بلکه یک مسئله عینی، واقعی، تاریخی و سیاسی را در مورد بخش های دیگر کردستان بیان کرده است. فکر نمیکنم هیچ تاریخ نویسی در این مورد تردید داشته باشد که کمونیست ها، یا طبقه کارگر تاریخا رهبری جنبش ملی کرد در بخشهای دیگر کردستان را در دست نداشته اند. همانجا البته کردستان ایران با توجه به نقش کومه له در کردستان ایران در چهار دهه اخیر استثناء شده است و کاک عمر “با یک نوک قلم ” آنرا درز گرفته اند .
ثانیا، وقتی از بورژوائی بودن احزاب و جریانات در راس جنبش ملی کرد صحبت می کنیم، منظور این نیست که گویا اعضاء و رهبران این احزاب و جریانات خودشان الزاما از طبقه بورژوا بوده اند، یا حتی طبقه بورژوای کرد از آنها پشتیبانی یا با آنها همراهی کرده است، در بسیاری موارد اصلا چنین نبوده است، بلکه مسئله این است که این جریانات در برنامه شان مطالبه ای علیه نظم تولیدی موجود، یعنی مناسبات تولیدی سرمایه داری ، مطرح نکرده اند، یه این اعتبار بورژوائی ارزیابی می شوند. در حالیکه کومله از همان ابتدا هم خواهان برقراری یک جامعه سوسیالیستی بوده است و هم برای رفع ستم ملی در چهارچوب همین نظام سرمایه داری هم برنامه روشنی داشته است. متد کاک عمر با درک سطحی این مسئله قادر به توضیح عینی این پدیده نیست.
در نوشته کاک عمر بحث های دیگری نیز مطرح شده است از جمله دمکراسی و شورا که به دلیل به درازا کشیدن بحث از آن صرف نظر می کنم. اگر مجالی بود به آن می پردازیم. فقط لازم به اشاره است که بحث خودمدیریتی شورایی و تصمیم گیری مردم در پایین ترین سطوح از نمادهای سیاسی و مبارزاتی کومله است که بر دوست و دشمن پوشیده نیست و کاک عمر نمی تواند با یک ” نوک قلم” این تاریخ را نادیده بگیرد.
لینک قطعنامه کومه له درباره مسئله ملی: قطعنامه کنگره 18 کومه له در باره مسئله ملی کرد (komalah.org)
لینک نوشته کاک عمر ایلخانی زاده: آخرین دوراهی – در کردستان، لە یا علیە جنبش ملی – کۆمەڵەی زەحمەتکێشانی کوردستان (komala.com)
شورش کریمی