کومه له سازمان کردستان حزب کمونیست ایران
مطالب رسیده

تشکل های مستقل کارگری

independent labor unions

 

 independent labor unions

آرش کمانگر از تلویزیون برابری میزگردی با شرکت افسانه پویش، حسن حسام، سعید سهرابی و هلمت احمدیان در رابطه با تشکل های مستقل کارگری تشکیل داد.

آنچه در زیر می خوانید پاسخ های هلمت احمدیان به پرسش های این میزگرد است.

سخنان کلیه شرکت کنندگان در این میز گرد در بخش فایل های تصویری سایت حزب کمونیست ایران قابل دسترس است.

 

تشکل مستقل کارگری چیست و به چه نهادهایی میتوان تشکل مستقل گفت؟

 

هر جنبش اجتماعی بدون تردید احتیاج به نهادها و یا تشکل های دارد که بر اساس منافغ و ویژگی های جنبشی معین تشکیل می شوند.  شکل و مضمون هر یک از این تشکل ها (در اینحا تشکل مستقل کارگری) با هر نامی و هر اولویتی که برای خود بگذارند امری قابل دفاع است، به شرط اینکه به ظرفی بوروکراتیک  تبدیل نشود که از بالای سر کارگران روی سرنوشت آنها تصمیم بگیرد.

از این روی قبل از اینکه روی کلیشه ها و نام، بعنوان معیار این تشکل ها قضاوت شود، باید دید این نوع ظرف ها چه اهدافی را تعقیب می کنند و ساختار آنها  و نحوه دخالتگری توده های کارگر در رابطه با این تشکل ها چکونه است. اینها فاکتورهای مهمی برای قضاوت روی قابل دفاع بودن یا نبودن آنهاست.

تشکل هایی که به نام کارگران از بالای سر آنها به اهرمی برای پیشبرد سیاست های کارفرما و دولت تبدیل می شوند و یا در بهترین حالت ابزار سازش بین کار و سرمایه هستند، تشکل های زرد و رفرمیستی هستند که بیشتر از اینکه به حقوق کارگران فکر کنند، ابزار تحمیل قوانین بردگی سرمایه بر کارگران هستند.

می دانیم که این فقط پبشروان و مدافعین راستین جنبش کارگری نیستند که اقدام به تشکیل تشکل های کارگری می کنند. جریانات رفرمیست و یا عوامل کارفرما و دولت هم با پوشش کارگری در این رابطه کار می کنند و می خواهند این تشکل ها را به بیراهه بکشانند.

دولت و کارفرما  جنبش های مطالباتی کارگری را تنها با بگیر و ببند و سرکوب فیزیکی فعالین کارگری محدود نمی کند، بلکه از طریق ایجاد تشکل های زرد و یا از طریق نفوذ در تشکل های مستقل هم می توانند مبارزات و خواسته های کارگران را به بیراهه بکشاند و  تخم تردید و افتراق در میان آنها ایجاد کنند.

ما در چند دهه گدشته نفش خانه کارگر رژیم، شورای های اسلامی و تشکل های موازی عوامل کارفرما و دولت را بخوبی دیده و تجربه کرده ایم و اینجا نیازی به تکرار سابقه آنها نیست.

از این روی به نظر من مهمترین فاکتور تعریف از تشکل های مستقل کارگری اول: استقلال آنها از دولت و کارفرما و دوم: ساختار دموکراتیک این تشکل ها و سوم اهداف و باورمندیشان به دفاع جانبدارانه از حقوق کارگران است.  

استقلال از دولت کافی است یا استقلال از احزاب نیز ضروری است؟

استقلال از دولت و کارفرما همانگونه که توضیح داده شد امری لازم، و به نظر می رسد مورد توافق همگی هم باشد. اما روی “استقلال از احزاب” در میان فعالین جنبش کارگری دیدگاه های مختلفی وجود دارد که باید آن را روشن کرد.

اگر منظور از استقلال این تشکل ها، استقلال مالی و تشکیلاتی از احزاب است، که صد البته امری درست و قابل دفاع است. یک حزب سیاسی نباید این امکان را داشته باشد که با کمک مالی و یا دخالت های بی مورد و جهت دارش، روی استقلال تشکیلاتی این تشکل ها تاثیر منفی بگذارد. متاسفانه در این رابطه نمونه های تاریخی منفی هم در ایران و هم در سطح جهانی وجود دارد.

اما اگر منظور استقلال سیاسی این تشکل ها از احزاب ست، این امری غیر عملی و غیرواقع بینانه است و بر این تشکل ها تاثیر منفی می گذارد و هدفش این است که کار و فعالیت آنها را در سطح مبارزه ای تریدیونیسیی، رفرمیستی و سندیکالیستی محدود نگه دارد. بگذارید این نکته را کمی بشکافم.

احزاب سیاسی، که اینجا منظورم بیشتر احزاب چپ و کمونیست است، بر اساس یک برنامه دراز مدت همه جانبه و یک استراتژی (نقشه راه) و اتخاذ تاکتیک هایی که به اهداف دراز مدت آنها کمک می کند، فعالیت های با مضمون های مختلف (چند مضمونی) را در جنبش های اجتماعی مختلف از قبیل جنبش کارگری، جنبش رهایی زنان، جنبش دانشجویی و سایر جنبش های دموکراتیک جامعه پیش می برند.

برای این احزاب جنبش های مطالباتی و اهداف سیاسی در هم تنیده شده است و آنها تنها با شرکت فعال در جنبش های مطالباتی با یک استراتژی سوسیالیستی است که می توانند راه را برای رسیدن به اهداف نهایی شان را میسر سازند. از این روی آنها می کوشند از نظر سیاسی (تاکید می کنم از نظر سیاسی) راهکار خود را به گفتمان تشکل های توده ای و مستقل کارگری بعنوان اهرم های تعیین کننده تغییر و تحولات تبدیل کنند. تردیدی نیست این تلاش نباید به استقلال این تشکل ها لطمه بزند و اگر نیروی این کار را می کند نشان دهننده سکتاریسم و ترجیح دادن منافع حزبی اش بر منافع جنبش و طبقه کارگر است.

از طرف دیگر، تا آنجا که به تشکل های مستقل کارگری برمی گردد، ما می دانیم که کارگران نمی تواند دیوار چینی بین خواسته های صنفی اشان با مسائل سیاسی برای خود متصور ببیند. و این در حالی است که صحبت از جامعه ای است  که در آن هیچ اعتراضی از طرف رژیم برتابیده نمی شود و هر حرکت حرکت حق طلبانه ای بلافاصله مهر سیاسی  و امنیتی می خورد.

اگر از جنبه سئواستفاده و بهانه کردن این امر از طرف رژیم و کارفرما بگذریم. واقعیتی در این امر وجود دارد و آنهم اینکه در جامعه ای مانند ایران بطور واقعی مرزی بین مطالبات صنفی و سیاسی وجود ندارد.

از این روی سئوال این است که چرا سرمایه داران و دولت در راستای منافع مادی و سیاسی شان، تشکل های زرد و دولتی را با نام کارگر برای خفه کردن صدای کارگر می سازند، که بیشتر از اینکه تشکل های صنفی باشند سیاسی هستند، اما کارگران نتواند تشکل های مستقل خود را به شکلی بسازند که دیوار چینی بین مظالبات سیاسی و صنفی ایجاد نشود؟

مگر می شود در جامعه ای مانند ایران خواستار افزایش دستمزد و ایمنی محل کار و بیمه و … شد ولی آن را از منافع مادی و سیاسی حاکمان این جامعه که از طریق استثمار کارگران به ثروت های افسانه ای دست یافته اند زیر سئوال نبرد؟  اینجاست که راههای کسب نان و کار، به راههایی که هم نان و هم کار و هم حاکمیت کارگری و شورایی را برای تامین این خواسته های در دستور دارند گره می خورد.

اگر مضمون این تشکل ها و دخالت گری سیاسی شان برسمیت شناخته می شود، این افق های سیاسی هستند که به مبارزات این تشکل ها سمت و سو می دهند. از این روی به گمان من و با این تعریف، تشکل های کارگری نمی توانند از اندیشه های سیاسی فعالین آن منفک گردند. یک فعال کارگری می تواند از یک حزب سیاسی هم الهام بگیرد و یا حتی عضو آن حزب هم باشد و در عین حال در این تشکل های مستقل هم  ضمن اینکه مبارزات صنفی کارگری را با دل و جان پاسداری می کند، اما با دخالت سیاسی مسئولانه اش افق و راه های به بارنشستن مبارزات صنفی و مطالباتی را هم سمت و سو بدهد یا روی آن تاثیر بگذارد. این را ما تعیین نمی کنیم. در عالم وافع اینگونه است.

اتفاقا اگر این امر صورت نگیرد مبارزات مطالباتی و صنفی یا نتیجه نخواهد داد و یا پس گرفتی است. مضافا اینکه این موضوع فراتر از دخالت بجا یا نابجای این حزب و یا آن حزب است. موضوع لزوم تحزب یابی کارگری است، چرا که تشکل های مستقل کارگری در عالی ترین شکل خود، اگر به ستاد رهبری کننده و حزبی و طبقاتی خود متکی نشوند، همه دستاوردهایشان پس گرفتی است.

آیا میان شورا و سندیکا تقابل وجود دارد یا می توان هر دو را بسته به شرایط مبارزه سازمان داد؟

طبق تعریف ما، شورا به دلیل ساختار دموکراتیکش و امکان بیشتر دخالت گری کارگران مناسب ترین شکل سازمانیابی توده ای کارگری است و سندیکا سنتا ظرف سازمانی سندیکالیست ها بوده است که بیشتر معطوف به مبارزات صنفی کارگران است.

اما این تعاریف و نمونه های موجود به ما می گوید که این نه نام های این تشکل ها، بلکه ساختار و اهداف این تشکل ها هستند که باید معیار قرار گیرند. ما اکنون در ایران سندیکاهابی از قبیل “سندیکای نیشکر هفت تپه” و “سندیکای اتوبوسرانی تهران و حومه” و.. را داریم که کارنامه درخشان مبارزاتی دارند و آنها مسائل صنفی و سیاسی را به سیاق سندیکالیست ها از  هم جدا نکرده اند و از آن طرف به اصلاح “شوراهای اسلامی” را هم داریم که عصای دست رژیم و کارفرما هستند.

همانگونه که در سئوال شما هم به این امر اشاره شده است این شرایط عینی و مبارزاتی و جهت گیری فعالین پیشرو کارگری در هر محلی است که می تواند شکل مناسب این تشکل ها را رقم بزند. تقابل نه بر سر شکل، بلکه هنگامی بروز می کند که کسانی بخواهند به نام تشکل های کارگری سیاست های ضد کارگری را به این تشکل چه شورا و چه اتحادیه و چه سندیکا حقنه کنند.

آیا شورای کنترل و نیز شورای انقلابی کارگری را می توان تحت هر شرایطی ایجاد کرد و یا به توازن قوای معینی نیاز هست؟

شوراهای کارگری در مقاطع مختلف می توانند اشکال و نقش های متفاوتی را ایفا کند ولی هر نظری روی چگونگی تشکیل آن داشته باشیم این مسئله اولا به باور و کار فعالین و پیشروان کارگری به اداره شورایی و دوما به توازن قوا و شرایط عینی و مبارزاتی در جامعه بستگی دارد. اداره شورایی، کنترل کارگری یا شورای انقلابی کارگری و … همه این گرینه ها که دموکراتیک ترین شکل اداره کارخانه و حتی کل جامعه است وسیع ترین امکان را برای دخالتگری کارگران فراهم می سازد و به دلیل امکان کنترل از پایین  توده های کارگر  از آریستوکراسی کارگری و اداره بورکراتیک تشکل های کارگری جلوگیری می کند.

مجمع عمومی کارگری حتی در شرایطی که توازن قوا کافی هم برای شوراهای انقلابی بوجود نیامده در هر محل کاری مقدور و می تواند سنگ بنای شوراهای پایدار کارگری را ایجاد کند. با این حال و به گمان من وقتی در مبارزات چند ماه گذشته ما به عینه شعار “اداره شورایی” را در تجمعات اعتراضی کارگران شاهد هستیم، این نشانی برای آمادگی بیشتر بسوی یک گزینه شورایی برای اداره مراکز تولیدی و در ادامه برای کل جامعه است.

دلایل عدم گسترش تشکل های کارگری درکارخانجات و شرکت ها چیست وموانع ایجاد تشکل سراسری چیست؟

مهمترین و بازدارنده ترین عامل سرکوبگری رژیم است. تشکل های مستقل کارگری که تاکنون خود را بر رژیم و کارفرمایان تحمیل کرده اند، با فداکاری و دادن هزینه بسیار و با حکم های زندان فعالین و سخنگویان این تشکل ها روبرو بوده است. اما و از آنجا که رژیم به دلیل بحران همه جانبه ای که با آن دست گریبان است، و به دلیل مقاومت شجاعانه پیشروان کارگری حتی از درون زندان های رژیم، و به دلیل اینکه همه این فعالین به چهره های شاخص و سرشناس در سطح جهانی تبدیل شده اند سرکوب اگر چه هنوز بازدارنده است، اما کارآیی گذشته را ندراد.

فاکتور دیگر مشکلات اقتصادی کارگران است که بیشتر از همه اقشار جامعه قربانی سیاست های ریاضت اقتصادی دولت هایی بوده اند که در سه دهه گذشته و بعد از جنگ ایران و عراق  در راستای سیاست های نتولیبرالیستی بر نان و سفره شان تحمیل شده است.

فاکتور دیگر این است که هنوز تشکل های موجود در بسیاری از موارد تشکل پیشروان هستند و هنوز بر تشکل های محلی کار و زیست و توده های کارگر به حد کافی متکی نشده اند. مضاف بر این شکاف و اختلافات درونی بعضی از این تشکل های موجود هم بازدارنده بوده است.

فاکتور دیگر نقطه نظرات رفرمیستی و توهم آفرینی است که همواره می کوشد این امید را در میان جامعه کارگری بازتولید کند که می شود در چارچوب اصلاح و رفرم در همین نظام به شرایط بهتری دست یافت، در حالیکه هر روز ما شاهد فقیرتر و دست تنگ تر شدن جامعه کارگری بوده ایم. این اندیشه از طرف احزاب سیاسی دست راستی و مدیای سرمایه داری همواره بازارگرمی می شود.

در خاتمه باید روی این نکته تاکید شود. رشد و گسترش تشکل های کارگری به فضای سیاسی و مبارزاتی مناسب تری لازم دارد و نمی توان اراده گرایانه و با آرزوهایی که ما برای رشد و گسترش آنها داریم عملی نمی شود. به گمان من رشد و رشد و گسترش جنبش های مطالباتی در عین حال زمینه مناسبی هم برای رشد این تشکل هاست. تردیدی نیست که تغییر توازن قوا و بپا خواستن توده های مردم این زمینه را بیشتر فراهم خواهد کرد.