شورش کریمی
خیزش انقلابی زن زندگی آزادی، خیزشی ست عصیانگر و نوید بخش. خیزشی که بنیان های حکومت اسلامی ایران را به لرزه در آورده است. خیزشی که انقلاب را فرا می خواند. انقلابی که تمام اشکال ستم و بهره کشی را هدف قرار داده است. انقلابی در رادیکال ترین شکل خود. خیزش بر علیه هر آن چیزی که رنگ و بوی استثمارگرانه، ارتجاعی، غیر متکثر، پدرسالار، مردسالار، مرکزگرا و تمامیت خواه دارد و بر همین اساس بر علیه تبعیض جنسیتی، اقتصادی، ملی، اجتماعی، استبداد، حکومت مطلقه، سرکوب، فقر و نابرابری است. در عین حال این خیزش مبارزه ای ست برای برابری حقوقی، اقتصادی و اجتماعی، برای پایان دادن به دیکتاتوری و سرکوب، برای حق برخورداری از مسکن مناسب، بیمه درمانی و تامین اجتماعی، آموزش رایگان و مناسب، برای پایان دادن به حاکمیت مذهب، برای پایان دادن به کار کودکان، برای پایان دادن به تبعیض علیه زنان و دگرجنسگرایان، برای پایان دادن به شونیسم و به رسمیت شناختن حقوق ملیت های تحت ستم در ایران، برای پایان دادن به فساد نهادینه شده، برای نجات محیط زیست از چنگال سودپرستان و برای پایان دادن به حکومت فرد بر جامعه.
تا کنون این خیزش انقلابی دستاوردهای بزرگی را به دست آورده است که قابل باز پس گیری نیست. از شکوه قدرت جمعی، تا شکوه همبستگی مردمانی که در طول تاریخ علیه یکدیگر به کار گرفته شده بودند. از زنان و دختران شجاعی که دیوارهای ارتجاع را فرو ریختند و در خیابان ها این رهایی را جشن گرفتند و رقصیدند. از شکوه اتحاد ستمدیدگان و از هنرهای انقلابی.
اگر چه جنبش انقلابی همچنان بر علیه جمهوری اسلامی در جریان است، اما اندیشیدن به آینده بدونه جمهوری اسلامی و بحث آلترناتیوها هم بحثی مطرح در میان مردم و نیروهای اپوزیسیون است.
پیرو همین بحث انتظار هر طبقه، ملیت، قشر و گروه اجتماعی از این خیزش انقلابی و نتایج آن متفاوت است. انتظار یک کارگر که از تامین ابتدایی ترین نیازهای زندگی روزمره ناتوان است، با انتظارات یک فوتبالیست میلیونر رانت خوار متفاوت است. انتظارات یک زن در سیستان و بلوچستان یا کردستان که همزمان انواع اشکال ستم و بهره کشی جنسیتی، طبقاتی و ملی را تجربه می کند با یک هنرپیشه زن میلیونر سلبریتی در خارج کشور متفاوت است. اگر چه از دید تحلیلی این انتظارات، مطالبات و امیدها برای یک تحلیل گر “غیروابسته به قدرت ها” بدیهی است، اما رسانه های دست راستی، اپوزیسیون شبه فاشیستی ایرانی و میدیای متعلق به آنها این منافع، انتظارات و مطالبات متفاوت و بعضا متضاد را یکی می گیرند. گویا اگر نظام پادشاهی باشد و ” ایران را پس بگیرند”، دیگر فساد، تبعیض، ستم، نابودی محیط زیست، فقر و بیعدالتی وجود نخواهد داشت. خیال می کنند می توانند جنایاتی که منجر به سرنگونی شان شد را با بمباران تبلیغاتی پاک کنند. گروه های شبه فاشیستی، اپوزیسیون طرفدار تاج و تخت و خودفروختگان به قدرت های غربی از طریق بمباران تبلیغاتی و مهندسی رسانه ای سعی می کنند که به هر شکلی که شده است، انقلاب جاری را از طریق یکی کردن منافع خود با طیف وسیع و متکثری از ستمدیدگان عقیم کنند. تمام تلاش آنها علی رغم استفاده مکرر از واژه انقلاب، جلوگیری از انقلاب است. آنها خواهان ساختن قدرتی یکدست و تمامیت خواه ” یک ملت یک پرچم” از بالای سر توده های تحت ستم در ایران هستند. آنها خواهان باقی ماندن همین سیستم با رنگ و لعابی فاشیستی اند. تلاش شبانه روزی آنها القای این دروغ بزرگ است که آلترناتیو حکومت اسلامی در خارج کشور و با کمک کشورهای استثمارگر ساخته می شود.
به همان درجه ای که حکومت اسلامی ایران از سازماندهی، تکامل و رشد خیزش انقلابی در ایران هراس دارد و با هر ابزاری آن سرکوب می کند، اپوزیسیون شبه فاشیستی و راست ایرانی نیز از قدرت سازمان یافته مستقل توده ها وحشت زده می شود. حکومت اسلامی ایران و قبل تر از او حکومت پهلوی با سرکوب وحشیانه از هر گونه تشکل مردمی، حزب، سندیکا، اتحادیه و کانونی جلوگیری کرده اند. در غیاب چنین ارگان ها و تشکل های که منافع متکثر مردم تحت ستم از طبقات، جنسیت، محیط زیست، ملیت های تحت ستم و غیره را نمایندگی می کنند، نیروهای ارتجاعی و واپسگرا وسوسه خواهند شد که خود را بر توده های بی شکل تحمیل کنند.آنها محور را بر فردیت قرار می دهند و معیارشان را اعلام بیعت با شاه بی تاج شان و سلب اراده از انسان قرار می دهند. آنها سعی می کنند پروسه بلوغ جنبش را مختل کنند و نوزادی مطیع، فارغ از عقل، تفکر و پرخاشگر بیافرینند.
با این وجود خیزش انقلابی در ایران در مسیر تکامل و رشد قرار دارد. علی رغم سپری شدن چندین ماه از خیزش انقلابی تا کنون آرایش و وزن سیاسی نیروهای چپ، دمکراتیک و پیشرو در داخل ایران بر دیگر نیروهای راست و شبه فاشیستی طرفدار بازگشت به گذشته، برتری داشته است. تا کنون ما در طول این چند ماه حتی یک نماد، سمبل و یا شعار در دفاع از این نیروهای سیاه و عظمت طلب ندیده ایم. بر عکس در تمام این مدت شعارهای رادیکال و پیشرو مسلط بوده است. در کردستان، بلوچستان و دانشگاه ها شعارهای نه سلطنت نه رهبری، دمکراسی برابری به شکلی وسیع سر داده شده اند.
این برتری نسبی به معنای بی خطری نیروهای باند سیاهی و طرفدار تاج و تخت نیست. آنها در خارج کشور پول، حمایت کشورهای استثمارگر غربی و بنگاه های بزرگ خبر پراکنی را دارند.
تشکل های معلمان، دانشجویان، کارگران فولاد، نیشکر هفت تپه، کانون نویسندگان، شورای سازماندهی اعتراضات کارگران پیمانی و رسمی نفت، گاز و پتروشیمی، احزاب و تشکل های مردمی چپ و دمکراتیک در کردستان، در بلوچستان و تعداد زیادی از روشنفکران چپ، پیشرو، متعهد و مردمیِ اسیر در زندان های حکومت جنایتکار اسلامی، نطفه های نویدبخش و رهایی بخش جنبش انقلابی کنونی هستند. تلاش و مبارزه نیروهای چپ، دمکراتیک و پیشرو در دوره کنونی علاوه بر اینکه سرنگونی حکومت اسلامی را پیش شرط هر دگرگونی بنیادی قرار می دهد، می بایست بر ایجاد تشکل های گوناگون و متنوع که بیانگر منافع توده های تحت ستم است، سازماندهی افقی و از پایین در اعماق جامعه، روشنگری و بحث اثباتی در مورد آینده بدونه حکومت اسلامی، دمکراسی، مطالبات و خواسته های به حق مردم و تکثر آنها تاکید کنند. برای نیروهای انقلابی که خواهان تغییرات بنیادی هستند، پروسه سرنگونی، سازماندهی و ساختن انواع سازمان های مردمی به هم گره خورده است. بنابراین برای نیروهای انقلابی سرنگونی حکومت اسلامی برابر با انقلاب نیست. انقلاب زمانی ست که توده های تحت ستم ابزار یا ظرف ابراز وجود و پیگیری مطالبات خود را داشته باشند و این امکان تضمین خواهد کرد که قدرت جمعی خواهد بود و در دستان یک فرد یا یک گروه متمرکز نخواهد شد. سرنگونی بدونه سازماندهی و تشکیلات یعنی جابه جایی قدرت از بالا بدونه دخالت توده های تحت ستم از پایین و نادیده گرفتن خواسته ها، مطالبات و انتظارات آنها.
پروسه ساختن آلترناتیو و سرنگونی حکومت اسلامی ایران نبرد کنان و از دل جنبش انقلابی بیرون می آید. آلترناتیوی که از کف خیابان شروع می شود، سری به زندان های پر از چهره های مبارز، فداکار، آگاه و با سابقه می زند، سری به دور افتاده ترین و مورد تبعیض قرار گرفته ترین مناطق ایران می زند، محلات حاشیه شهر را در می نوردد و دوباره به خیابان باز می گردد. آلترناتیو ما تحمیلی نیست و از دالان های کاخ سفید و الیزه بیرون نمی آید. آلترناتیو ما پروسه شدن است. شدنی که مدت هاست شروع شده است، همچنان سیر بلوغ می پیماید و از نمایندگان واقعی مردم ستمدیده تشکیل خواهد شد. ما را به تاجران، کاسبان، رانت خواران و دلالان کاری نیست.
همچنان که در بالا اشاره کردم ما نمونه های زیادی از قدرت جمعی را در دل استبداد حاکم اسلامی تجربه کرده ایم. هر زن شورشی، هر کارگر آگاه در محیط کار، هر دانشجو روشن بین، هر معلم صادق، هر فعال ملیت های تحت ستم در ایران، هر فعال محیط زیستی، هر روشنفکر و هنرمند متعهدی، هر پرستار، راننده و به حاشیه رانده شده ای می توانند جمع ها، سازمان ها و تشکیلات های خود را بسازند و برای ساختن جامعه ای آزاد، برابر و بدون ستم و استثمار تلاش کنند. در عین حال می بایست تلاش های باند سیاهی ها، شبه فاشیست ها و طرفداران تاج و تخت را افشا کرد و از لحاظ سیاسی آن ها را منزوی کرد. به آنها اجازه نداد تا با حقه بازی “اتحاد” فاجعه 57 را دوباره کنند. از هم اکنون می بایست تفاوت جبهه دست راستی، باند سیاهی و طرفداران تاج و تخت با جبهه چپ، دمکراتیک و آزادیخواه برای مردم روشن شود. بگذار این انقلاب سیکل متعدد قیام، سرنگونی و بازگشت دیکتاتوری را در ایران بیش از صد سال گذشته بشکند و قیام، سرنگونی و انقلاب جایی آن را بگیرد. انقلابی که نظم کهنه و ناعادلانه را سرنگون می کند و جامعه ای آزاد و برابر برای همگان می سازد. جامعه ای که در آن نه نشانی از ولایت فقیه هست و نه شاه.