پرده اول: ژینا را پلیس حفظ نظام ارتجاعیِ اسلامی دستگیر کرد. برادراش همراه اش بود. هر دو مقاومت کردند. آنها را زدند. چماقداران ژینا را سوار کردند. با خود بردند. در بین راه او را زدند و تحقیر کردند. ژینا اعتراض کرد، ارداهاش را داشت، اما تنها بود. ژینا را نظام اسلامی و قوانیناش کشت، همانند هزاران زنی که مستقیم و غیر مستقیم به دست آنان کشته شده اند. همانند بسیاری که می خواستند زن باشند نه موجودی که به او امر و نهی کنند. صاحب اختیار باشد. حق انتخاب داشته باشد و آزاد باشد.
پرده دوم: برادراش، مادراش و پدراش مقاومت او را صدا کردند و ستمی که بر ژینا رفته بود را فریاد کردند. حکومت برآن بود که همانند بسیاری دیگر از زنان به دست آنان ناپدیدشده، ژینا را هم بی صدا دفن کند. تمام دم و دستگاه حکومتی بسیج شدند، دروغ گفتند و توجیه کردند، اما خانواده ژینا ایستاد و گفت، دروغ می گوید و او را کشتید..
پرده سوم: همبستگی اجتماعی شکل گرفت. صدایی شنیده می شود:” از کردستان تا تهران ستم علیه زنان”. ” زن، زندگی، آزادی”. از زن تحت ستم تا کارگر کارخانه، دانشجو، فوتبالیست و بازیگر فریاد می زنند: ” زن کشی تا کی؟
پرده چهارم: جنازه ژینا را پس میدهند. به سقز منتقل می شود. شهر در تب و تاب است. خشم و نفرت از رژیم تا مرز بیکرانها می رود. خفاشان تاریکی و جهل می خواهند فرشته زیبا را بی معطلی پنهان( به خاک بسپارند) کنند. خانواده اجازه نمی دهد. اینبار پشت خانواده گرم است. یک شهر در پشت آنها ایستاده است. انگار مردم شهر با خود خشم چهل و اندی سال قتل و کشتار و سیهروزی این حکومت را آوردهاند. مردم شهر شب را زنده بودند و ژینا و خانوادهاش را تنها نگذاشتند. دسته دسته مردم از شهرهای کردستان به قبرستان آیچی سقز وارد می شدند. خفاشان تاریکی از فرماندار، ملا و مزدور تا نيرويِ مسلحشان گورشان را گم می کنند..
پرده پنجم: انگار مردم حاضر در قبرستان آیچی دیر زمانیست یکدیگر را می شناسند و در خلوت تاریک اندیشیده بودند. آنها ریشههای ستم بر ژینا و دیگر زنان را دریافته بودند. زنان روسریهایشان که نمادِ انقیادِ زنان است را برداشتند. به ملاها اجازه مراسم دفن سنتی روتین اسلامی را ندادند. مرگ بر دیکتاتور گفتند. بر علیه نظام و فرهنگ پدرسالار- مردسالار شعار دادند. طنین صدای رسای بیانیه زنان هنوز هم گوش ها را می نوازد. سرود انقلابی خواندند و به تحقیر، بی حرمتی، ستم و فشار بر زنان نه گفتند.
پرده ششم: ژینا را برای همیشه و باشکوه به خاک سپاردند. هزاران نفر به سمت شهرِ سقز حرکت کردند و قصد ورود به شهر را داشتند. جلادان و قصابان ژینا از حماسهی خاکسپاری ژینا خشمگین بودند. آخر آنها ژینا را کشتند تا زنانی رام و بله قربانگو بسازند، آنها همه کاری کرده بودند که مردم کردستان اتوریته آنها را بپذیرد و تمکین کند. اما مردم علیه تمام ارزشهایشان تمام قد ایستادند و آنها را پس زدند. مزدوران مسلح حکومت به سوی جوانان آتش گشودند. دهها نفر را مجروح کردند، دهها نفر را دستگیر کردند و “کیان” عزیز برای همیشه درخشان شد. جوانان بنر خامنهای جلاد را آتش زدند و تا پاسی از شب خیابانها را سنگر دفاع از آزادی و برابری تبدیل کرده بودند.
پرده هفتم: مردم سنندج به خیابان آمدند و فریاد زدند: “سقز تنها نیست و سنندج پشتیبان آنست”، زن، زندگی، آزادی، مرگ بر دیکتاتور. دانشجویان دانشگاه تهران از آنسوی کشور به این جنبش عظیم مردمی پیوستند تا نشان دهند که تهران می تواند به روی مردم تحت ستم کردستان بخندد..
پرده هشتم: این همبستگی هنوز رو به سعود است. مردم در انتظار شکوه اعتصاب عمومی هستند. اعتصابی که برای باری دیگر نشان خواهد داد حکومت اسلامی تنها با زور و سرنيزه قادربه حکومت کردن است. دوره بعد از اعتصاب فرصت برای ساختن زور و نیزه و یا گرفتن زور و نیزه از این حکومت آدمکش است. کردستان همچنان انقلابی و رزمنده است. زنده باد شکوه مبارزه برای آزادی و رهایی.
شورش کریمی