شباهنگ راد
گردنکشیهای دو جناحِ هئیت حاکمۀ امریکا بر سر ریاست جمهوری، پتۀ دمکراسی ادعایی نظامِ مدافع جهانِ “متمدن” را روی آب ریخت. در امتدادِ ترکیدن حباب “دمکراسی”ست که چند روزی خبرگزاریهای جهان، بهروی حملۀ تعدادی از هواداران ترامپ به کُنگرۀ امریکا زوم شدهاند. یقیناً دلیلِ آن، در تکنمونه و در بیسابقه بُودن آن است. در یک تحلیل ساده و کوتاه میشود آنرا به تضادهای درونِ حاکمیتِ یکی از بزرگترین قدرتهای جهان، و بعد از آن به درونمایۀ نظامِ سرمایهداری، و بویژه به ناتوانی میلیونها انسان در تهیۀ پایهایترین زندگی ربط داد. تمرکز به بخشِ اوّل موضوع تاحدودی حقیقی و بهدنبال مانع از ورود و جستجو به بخشهای بعدی نیست. به هرحال و بر خلافِ بعضاً نظرات ارایه شده، اثرات این رویدادِ بیسابقه را میبایست، بسیار فراتر از خودخواهیها و یا خودسریهای «ترامپ» توضیح داد. به این دلیل که بخشهایی از حاکمیت سرمایهداری و دیگر نهادهای بلندپایۀ امریکا، در ایجادِ چنین رویدادی دخیلاند و بدون دخالتگریهای آنها، وقوعِ آن در امریکا، ناممکن بُود.
اضافهتر اینکه حمله به کُنگره، مناسبات سیاسی تاکنونیِ و جابهجایی – بی دردسرِ – درونِ هئیت حاکمه را در هم ریخته است و بنابه نظرات ژورنالیستهای امپریالیستی و رئیس جمهور آتی [«بایدن»]، علت آن به عدم برخُورد قاطع و یا به تعلل پلیسِ مستقر در آن بر میگردد. جدا از حکایتهای این و یا آن، میشود گفت که واقعۀ چند روزۀ قبل، ربط باواسطهای به شکافِ طبقاتی درون جامعه و ناامنی بیش از پیش نظام امپریالیستی در سطح جهان دارد. نمونهها در این قسمت زیاداند و نیز اسناد و کشاکشهای درونِ حکومتها هم نیز گواه این دُرستیست که همواره جناحهای رقیبِ حکومتی به نیت غلبه بر بُحران روبه فزونیشان، از نیرو و از انرژی بعضاً تودهها سود جسته و بهطرق گوناگون کوشیده – و میکوشند -، تا سیاستها و خواستهای جناحی خود را به مخالفین درونی تحمیل کنند. پس واقعۀ اخیر در جامعۀ پُر از اسلحه و ابزارهای کنترل کنندۀ امریکا را نمیشود حاصلِ ناآگاهی، موضوعی ندانسته و یا ناشناخته از جانبِ حکومتمداران تلقی کرد.
پیداست که در درونِ نظامِ امپریالیستی امریکا پُر از تناقض و کشاکش قدرت برای ادارۀ بهتر مناسبات سرمایهداری در سطح جهانی است. جدا از هیاهوها و بهراهاندازی جاروجنجالهای سیاسی، موضوع اصلی، کاربُرد راهبردیِ داخلی و بیرونی است. فهمیدهاند که سیاستها و راهکارهایشان از کار افتاده است و بویژه فهمیدهاند بیش از این میلیونها انسانِ دردمند، در برابرشان به صف شدهاند. این جهانی استکه آنها مدافع آنند و هیچ قسمت آن، مطابق با سیاستها و جهانِ متناسب با سازندگان اصلی جوامع بشری نیست. به این روشن که حاکمان تابهحال و به بهانۀ برقراری دمکراسی صدها سیاستِ ویران کننده را در مقابل میلیاردها انسان بهکار گرفتهاند و زندگیشانرا به باد دادهاند. پس بیهوده عناصر و بخشهایی از حاکمیت همچون دمکراتها و «بایدن» و دیگر دولتهای امپریالیستی دارند، بر طبل تعرضِ به کُنگرۀ امریکا و آنهم بعنوان مکان و نمادِ دمکراسی میکوبند؛ بهراستی نمادها و مکانهایی که، محل توطئه و دسیسهچینی علیۀ میلیاردها انسان ندار و محروماند؛ محلهایی که جهان را به ویرانه تبدیل کردهاند؛ اموال و ثروتهای دیگر جوامع را به یغما بُردهاند و متعاقبا جان میلیونها کارگر، زحمتکش، زن و مرد و کودک را گرفتهاند و صدها جنگ ارتجاعی را علیۀ دردمندان سازمان دادهاند. مگر بیعلت بُوده است که بعد از حمله و “تصرف” به کُنگرۀ امریکا توسط هواداران پر و پا قرص «ترامپ»، سران و حکومتهای جهان به میدان آمدهاند و اندرباب دمکراسی ادعایی طبقات حاکمه موعظهسرائی کردهاند؟ مگر بیعلت بُوده است که چندین ساعت بعد از حملۀ کُنگرۀ امریکا، «مکرون»، «مرکل»، «جانسون»، «ترودو» و دهها صاحب منصب و دیگر منادیان سرمایه و ابلهان سیاسی فرصت را غنیمت شمرده و بهدفاع از همنوعان و نیز در ملامت از آن بر آمدهاند؟
به دیگر سُخن و جدا از خط و نشان کشیدنهای جناحهای درون هئیت حاکمه، حمله به کُنگرۀ امریکا، از یکسو شُوکِ تازهای به اقتدار یکی از بزرگترین قدرت جهانی وارد کرده و از سویدیگر ماهیتِ دمکراسی نظامهای سرمایهداری را با عریانی تمام در مقابل میلیاردها انسان تحتستم قرار داده است؛ نشان داده است که دمکراسی ادعاییشان، پوچ و بیمعنا و چیزی جز وارونه جلوه دادن حقایق نیست. به هررو واقعه کُنگرۀ امریکا را میبایست به حساب جنگ خودیهایشان گذاشت و آنرا بیربط با منافع و حقوقِ پایمال شدۀ میلیونها انسان دردمند توضیح داد؛ هم چنین میبایست بر اینموضوعِ مهم اشاره کرد که هر یک از این جناحها و عناصر، وصل به این نظامها هستند و از آبشخوار واحدی تغذیه میشوند. خطاست تا با طرح مواردی همچون “ساندیس خواران” و “ارذال و اوباشان” «ترامپ»، از توضیح ماهیت واقعی جناح رقیب باز ماند. چرا که همه از یک تبار و قماشاند و همه و بویژه لمیدگان در کُنگره هم، کمترین تفاوتی با سازماندهندگان حمله به کُنگره نداشته و ندارند. در یک کلام و بدون کمترین دودلیای، هیچیک از آنان، یعنی «ترامپ»، «بایدن»، «مکرون”، «مرکل» و دیگر نمایندگان سرمایه مدافع دمکراسی، در صف و سُخنگوی مردم نیستند. به این دلیل که طبیعت و سرشت دمکراسیِ بالائیها، با طبیعت و سرشتِ دمکراسیِ پائینیها بسیار متفاوت از هم است.
بدینترتیب پیرامونِ رویدادِ اخیر امریکا میشود به چند نکتۀ اساسی اشاره کرد مبنی بر اینکه، تضادِ درون هئیت حاکمۀ امریکا بهمانند دیگر کشورهای سرمایهداری، حاصلِ شکافِ عمیق طبقاتیِ درونِ جامعه، حاصلِ کشمکشهای جناحی برای سهمبری بیشتر و ادارۀ بهتر جهانِ سرمایهداری و بویژه کنترلِ افکارِ رادیکالِ جامعه است. منظور از اینکه هیچیک از این جناحها و عناصر و علیرغم بسیج بعضا مردم، سوی مردم نیستند و با تمام وجود، مدافع و خواهان قلع و قمع مخالفتهایی همچون کُنگرۀ امریکا میباشند. پس سرزنشِ و ملامتِ به تعرض کنندگانِ با هر نیتی و بخصوص از طرفِ «ترامپ» و هم مسلکاناش، چیزی جز دفاع و حمایت از دمکراسی، سیستم و مناسبات امپریالیستی نیست.
به طور یقین این سیمای جهان و دمکراسی تعریف شدۀ طبقات حاکمه است. در مقابل عکسالعملِ دنیای مدافع میلیاردها انسان محروم – نسبت به حملۀ هواداران «ترامپ» هم -، نشاندهندۀ این واقعیات استکه جهانِ انسانی و بر خلافِ ادعایهای عناصرئی همچون «ترامپ» و «بایدن»، از سیستم و از اوضاع کنونی کلافهاند و خواهانِ نابودی و زیر و رو شدن آنند. چرا جهانِ مطابق با منافع و خواستهایشان نیست و خشت آن با تعرض، با استثمار و با سرکوب پایهایترین نیازهای دردمندان ریخته شده است. مگر بیدلیل است که تضادها از هر سو به بالاترین حد خود رسیده است و سرمایهداران را با بُحران ناعلاج رودررو ساخته است؟
این دنیای مردم نیست و مستحق تغییر و پرتاب عناصرئی همچون «ترامپ» و «بایدن» و دیگر دار و دستههای وابستۀشان همچون «روحانی» و امثالهم به جایگاهِ حقیقیشان میباشد. دنیای انسانی طالبِ عروج هدایتگران منطبق با منافع کارگری و تودهای است؛ طالبِ عکسالعملهای مناسب از سوی نیروهای مرتبط با حقوق سازندگان اصلی جوامع بشری و آنهم در برابر دولتهای سرمایهداریِ تا بُن دندان مسلح و نیز مکانهای توطئهای همچون کُنگرۀ امریکاست. اینها از جمله وظایف کلیدی عناصر و نیروهای متعلق به کارگران، زحمتکشان، زنان، جوانان و کودکان و دیگر قربانیان نظام امپریالیستی را تشکیل میدهد. متأسفانه بهدلیل فقدانِ سازمانِ کمونیستی و انقلابی در درون جامعه استکه باعث شده است، «ترامپ»، «بایدن»، «مکرون» و «ترودو» و نیز «موسوی»، «روحانی» و امثالهم را در جایگاه ناجیان مدافع حقوق و منافع تودههای محروم قرار دهد؛ عناصرئی که به اندازۀ کافی از مردم هزینه گرفتهاند و مال و منالشانرا بالا کشیدهاند؛ عناصرئی که دودوزهباز و دغلکاراند و “خیر”شان، شر است.
خلاصه دنیای سرمایهداری در بُحران عمیقی بسر میبرد و مستلزم تغییر اساسی و زیربنایی است؛ دنیایی استکه در دستان جناحهای متفاوت – وابسته به طبقۀ سرمایهداری – متمرکز شده است و هیچیک از آنان – و علیرغم تفاوتهای چند -، در صف مردم نیستند؛ برای اینکه آمدهاند تا انرژی و افکار مردم را در جهت منافع جناحی خویش سمت و سو دهند؛ آمدهاند تا مسیر اعتراضات رادیکال مردمی را به انحراف بهکشانند و طول و عمر سیستم گندیدۀشانرا درازتر کنند. پس یکراه در خلاصی از وضعیت کنونی است و آن اینکه، پرچم سازمانها و نیروهای مدافع حقوق کارگران و زحمتکشان را برافراشت و با حمل سیاستها و تاکتیکهای متناسب با قاعدهبندیهای حاکم بر جوامع متفاوت، مانع تاراجِ ثروتهای جامعه و نیز مانع سرکوبِ جنبشهای اعتراضی کارگران و زحمتکشان از سوی حاکمان و دار و دستههای ارتجاعیشان شد. اینها نیازها و درخواستهاییست که دنیای انسانی طالب آن میباشد.
12 ژانویه 2021
23 دی 1399