جامعهی ایران امروز در یکی از عمیقترین بحرانهای تاریخ معاصر خود دستوپا میزند: فروپاشی معیشتی، سقوط مداوم ارزش پول ملی، گرانی افسارگسیختهی مواد غذایی، بیکاری و نارضایتی عمومیای که هر روز جامعه را به آستانهی انفجار نزدیکتر میکند. همزمان، تشدید تهدیدات نظامی و سایهی جنگ، فضای سیاسی و روانی کشور را ملتهب کرده است. این وضعیت محصول مستقیم بنبست ساختاری سرمایهداری وابسته و دولت سرکوبگر جمهوری اسلامی است، دولتی که همزمان با تضمین منافع بورژوازی داخلی، مناسبات سرمایهداری جهانی را نیز بازتولید میکند.
در چنین شرایطی، بازفعالسازی پروژهی «زن، زندگی، آزادی» توسط رسانههای امپریالیستی و برجستهسازی چهرههای سلبریتی با برچسب «فمینیسم انقلابی» نه تصادفی است و نه از سر دغدغهی رهایی واقعی زنان. این پروژه، تلاشی آگاهانه برای کانالیزهکردن خشم اجتماعی به مسیری کنترلشده، بورژوایی و بیخطر برای نظم جهانی سرمایه است. تمرکز بر چهرههایی چون ترانه علیدوستی و تولید مستندهای پرمخاطب، در زمانی که جامعه زیر فشار اقتصادی و تهدید جنگی له شده، تنها به تحریک هیجانی اقشار متوسط شهری و بازتولید سیاست «همهچیز یا هیچچیز» میانجامد. این روند، عملاً جامعه را به سمت بیثباتیای سوق میدهد که بیش از همه به سود پروژههای مداخلهگرایانهی خارجی است، نه به نفع رهایی واقعی مردم.
جریان مسلط موسوم به «فمینیسم رسانهای» در ایران، با تمام ژستهای رادیکالش، در یک نقطه اشتراک دارد: سکوت یا همراهی عملی با پروژهی تغییر رژیم از بالا، با اتکا به آمریکا، ناتو و اسرائیل. این جریان نه ربطی به مبارزهی طبقاتی زنان دارد و نه نسبتی با رهایی زنان کارگر، زحمتکش و فرودست. مسئلهی آن نه نان است، نه کار، نه امنیت زندگی، بلکه جابهجایی قدرت در چارچوب همان نظم جهانیای است که خود عامل اصلی فقر، جنگ و ویرانی است.
تجربهی خیزش ۱۴۰۱ نشان داد که سکوت طبقهی کارگر ایران و زنان کارگر، سکوتی منفعلانه نبود؛ تصمیمی آگاهانه و سیاسی بود. طبقهی کارگر دید که چگونه مطالبات طبقاتی و معیشتی به حاشیه رانده شد و شعارهای مبهم و بیدورنما جای آنها را گرفت؛ و چگونه دولتهای غربی، رسانههای وابسته و نهادهای همسو با ناتو، با حرارتی مشکوک، به استقبال این خیزش رفتند. بنابراین، برخلاف خردهبورژوازی عجول و هیجانزده، طبقهی کارگر نخواست به پیادهنظام پروژهای بدل شود که سرنوشتش از پیش در اتاقهای فکر امپریالیستی نوشته شده است.
امروز نیز وظیفهی تاریخی ما زنان کارگر و کمونیست تغییری نکرده است:
• مبارزهای مستقل، متحد و آگاهانه علیه همهی جناحهای بورژوازی داخلی و اپوزیسیون بورژوایی وابسته؛
• مبارزه علیه نئولیبرالیسم، خصوصیسازی، غارت، فساد و سرکوب؛
• و همزمان ایستادگی قاطع در برابر هرگونه مداخلهی خارجی، جنگافروزی و پروژهی «نجات از بیرون».
واضح است کە رهایی زنان، بدون رهایی طبقهی کارگر، فقط توهمی بورژوایی است. آزادی، بدون استقلال از امپریالیسم، دروغی رسانهای است. تغییر واقعی، نه از خیابانگردانی سلبریتیها، بلکه از سازمانیابی طبقاتی، آگاهی سیاسی و مبارزهی انقلابی از پایین میگذرد. و پرچم ما، پرچم مستقل طبقهی کارگر است؛
نه زیر سایهی عمامه و اصلاحطلبان حکومتی،
نه زیر پرچم ناتو و امپریالیستها،
و نه در کنار اپوزیسیون بورژوایی و وابسته که هیچ نسبتی با درد معیشت و کرامت انسان کارگر ندارد.
چنین باد ـ اما نه با هیجان کور، بلکه با تشکل و سازماندهی سراسری جنبشهای کارگری و اجتماعی، آگاهی و مبارزهی طبقاتی و انقلابی؛ راهی که ریشه در واقعیت طبقه دارد و تنها مسیر تحقق رهایی واقعی زنان و جامعه است.
گلاویژ رستمی
٢٩-١٢-٢٠٢٥
