از همان سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۳۱۰ که در ایران برای نخستین بار دانشگاه تاسیس شد، حرکتی به نام جنبش دانشجوئی در صحنه مبارزات سیاسی ایران به تدریج شکل گرفت .
در شرایطی که دیکتاتوری رضاشاه فضای هرگونه فعالیت مستقل سیاسی را بهشدت سرکوب میکرد، هستههای کوچک روشنفکری با گرایشهای چپ و ترقیخواه در میان دانشجویان و فارغالتحصیلان بوجود آمدند. گروهی از کادرهای اولیه احزاب و سازمانهای سیاسی آینده، از همین نسل برآمدند. پس از سقوط رضاشاه در سال ۱۳۲۰توسط متفقین، فضای سیاسی تا حدی باز شد، احزاب مختلف،از جمله حزب توده و جبهه ملی فعالیت گستردەایی یافتند. در این دوره دانشگاه تهران، به همراه برخی مدارس عالی، به محل جذب و فعالیت جوانان سیاسی و رادیکال تبدیل شد.
در دوره دولت مصدق و جنبش ملی شدن نفت (۱۳۲۹–۱۳۳۲)، دانشگاه فضایی بود مملو از بحثهای سیاسی و اوجگیری مشارکت دانشجویان در سیاست بهعنوان نیروی تأثیرگذار. پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ فضای سرکوب، دستگیری، اعدام و اختناق حاکم شد، اما دانشگاه و دانشجویان بهطور کامل خاموش نشدند.
در ۱۶ آذر سال ۱۳۳٢، نیروهای گارد شاهنشاهی به دانشکده فنی دانشگاه تهران یورش بردند،سه دانشجو، مصطفی بزرگنیا، احمد قندچی و مهدی شریعترضوی به ضرب گلوله جانباختند. این روز به نماد دائمی مقاومت دانشجویی علیه استبداد سلطنتی و مداخله امپریالیستی تبدیل شد. از آن پس، ۱۶ آذر، سالبهسال، حتی زیر سایه شدیدترین اختناقها، بهعنوان روز دانشجو گرامی داشته شد و هویت سیاسی جنبش دانشجویی حول آن شکل گرفت.
در دهههای ۴۰ و ۵۰، رژیم محمدرضا شاه از یک طرف، به گسترش آموزش عالی و تأسیس دانشگاههای جدید و از طرف دیگر، به سرکوب شدید جنبش دانشجوئی پرداخت. گسترش آموزش مدرن همراه با استبداد سیاسی، زمینه اجتماعی قدرتمندی برای رادیکالیزه شدن دانشجویان فراهم کرد. در این دوره، چپ مارکسیستی و سوسیالیستی در میان دانشجویان نفوذ و گسترده یافت، سازمانهای مخفی، محافل مطالعاتی مارکسیستی و حلقههای سیاسی فراوانی در دانشگاهها شکل گرفت. بسیاری از کادرها و رهبران سازمانها و گروههای چپ و مبارز از دل دانشگاهها برخاستند.
همزمان در خارج از کشور کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی یکی از پرتحرکترین جنبشهای تبعیدی ضد استبداد سلطنتی بود. با تشدید بحران سیاسی و اقتصادی در سالهای میانه دهه ۵۰، دانشگاهها بار دیگر به کانونهای اصلی اعتراض تبدیل شدند.
اعتصابات گسترده دانشجویی، همبستگی با کارگران، معلمان و بازاریان و تظاهرات ضد شاه در سراسر کشور جریان یافت. در سالهای ۵۶–۵۷، جنبش دانشجویی هم در داخل و هم در خارج از کشور، بهطور فعال در سقوط رژیم سلطنتی مشارکت کرد.
پس از پیروزی قیام ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، دانشگاهها بلافاصله به صحنه جدال سیاسی میان نیروهای مختلف – اسلامی، چپ، ملی، لیبرال و… تبدیل شدند. تشکلهای متعدد دانشجویی بوجود آمدند. اما رژیم جدید خیلی زود دانشگاه را یکی از خطرناکترین پایگاههای اپوزیسیون دید، و با حمله سازمانیافته به نیروهای چپ و دگراندیش، پروژه «اسلامیسازی» و «انقلاب فرهنگی» را آغاز کرد.
در سال ۱۳۵۹ با حمله به دانشگاهها، درگیریهای خونین و سرکوب سنگین دانشجویان مبارز، دانشگاهها به بهانه «انقلاب فرهنگی» تعطیل شدند،هزاران دانشجو و استاد اخراج، بازداشت، زندانی یا مجبور به ترک کشور شدند؛ شوراهای دانشجویی و تشکلهای مستقل منحل و انجمنهای اسلامیِ تحت کنترل حکومت تثبیت شدند.
دهه ۱۳۶۰،همزمان با جنگ ایران و عراق سرکوب خونین مخالفان سیاسی دانشگاهها تحت کنترل شدید ایدئولوژیک، امنیتی و سیاسی باز گشائی شدند.
هرگونه تشکل مستقل، فعالیت منتقدانه و مخالفت رادیکال تقریباً ناممکن بود. بخش بزرگی از فضای دانشگاه، یا در سلطه انجمنهای اسلامی و نهادهای حکومتی بود، یا زیر سایه ترس و خودسانسوری قرار داشتند. در این دهه، جنبش دانشجویی بهمعنای رادیکال، مستقل و تودهای تقریباً وجود نداشت. با پایان جنگ و شروع سیاستهای «بازسازی» دانشگاهها از نظر کمی، بهشدت گسترش یافتند. نسل جدیدی از جوانان که تجربه مستقیم انقلاب و جنگ را نداشت وارد دانشگاه شدند. بخشی از فضای سیاسی در دانشگاهها – بهویژه در دهه ۷۰ کمی بازتر شد.در این دوره تشکلهایی مانند «دفتر تحکیم وحدت» (با گرایش اصلاحطلبی اسلامی) و کمکم هستههای تازه چپ و رادیکال، بوجود آمدند.
پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ و اوجگیری توقعات برای آزادیهای سیاسی و مدنی، دانشجویان به یکی از پایگاههای اصلی جریان اصلاحطلبی بدل شدند. تحصنها، سخنرانیها، نشریات دانشجویی و فعالیت سیاسی در دانشگاهها شدت گرفت. اما ساختار قدرت (ولایت فقیه، سپاه، قوه قضاییه) در برابر گسترش این فضا ایستادند. در تیر ۱۳۷۸با بستهشدن روزنامه «سلام» و اعتراضات دانشجویی به آن، حمله وحشیانه نیروهای لباسشخصی و یگان ویژه به کوی دانشگاه تهران صورت گرفت. چندین دانشجو کشته، صدها نفر زخمی و بازداشت شدند. تظاهرات و درگیریها به چندین شهر دیگر نیز کشیده شد.
در دهه ۱۳۸۰، با افشای محدودیتهای اصلاحطلبی حکومتی و شکست تدریجی پروژه اصلاحات از بالا، بخشی از دانشجویان بهسوی گفتمانهای چپ، سوسیالیستی، سکولار، رادیکال و ضد استبدادی گرایش یافتند. نشریات دانشجویی رادیکال، انجمنهای مستقل و کمپینهای اعتراضی شکل گرفتند.
در این دوره برخی تجمعات و تظاهرات دانشجویی به حوزههای خیابانی و عمومی کشیده شدند، گروههای دانشجویی چپ و منتقد سرمایهداری بهصورت جدیتر فعال شدند. اوج سیاسی این دوره، جنبش سبز ۱۳۸۸ بود. دانشجویان در تظاهرات میلیونی بعد از انتخابات، نقش برجستهای داشتند. دانشگاهها پایگاه مهم اعتراض شدند. سرکوب خشونتبار، بازداشت انبوه فعالان دانشجویی و بستهشدن فضا، دوباره ضربهای سنگین بر پیکر جنبش وارد کرد.
در دهه ۹۰، بحران اقتصادی، بیکاری، فساد، تبعیض و سرکوب، جامعه را بهسمت انفجارهای تودهای سوق داد، در کنار آن، فضای مجازی و شبکههای اجتماعی راههای تازهای برای ارتباط و سازماندهی فراهم کرد.در دی ۱۳۹۶، اعتراضات تودهای در دهها شهر، با محوریت فقر، بیکاری و نارضایتی از کل رژیم شکل گرفت. دانشجویان، بهویژه در تهران، مشهد، تبریز و چند شهر دیگر، به آن پیوستند.
شعار معروف «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا»، بهعنوان اعلام پایان توهم به دو جناح رسمی حاکمیت، در این دوره بر سر زبانها افتاد. در آبان ۱۳۹۸، افزایش ناگهانی قیمت بنزین جرقهای برای خیزش سراسری شد.
صدها شهر شاهد اعتراضات گسترده بودند. سرکوبی کمسابقه با ۱۵۰۰ کشته و هزاران بازداشتی بهوقوع پیوست.در این دوره دانشجویان هم در دانشگاهها و هم در خیابانها حضور داشتند. شعارها و مطالباتشان، ترکیبی از مطالبات اقتصادی، اجتماعی و آزادیخواهانه بود و بیشازپیش دریافتند که سرنوشتشان با سرنوشت طبقه کارگر و تهیدستان گره خورده است.
با قتل حکومتی ژینا امینی در شهریور ۱۴۰۱، خیزش عظیم و سراسری با شعار «زن، زندگی، آزادی»شکل گرفت. دانشگاهها به سرعت به یکی از کانونهای اصلی اعتراض بدل شدند.
امسال در شرایطی که رژیم جمهوری اسلامی با بحرانی چندلایه و عمیق دست به گریبان است، بار دیگر این روز و تاریخ پُرفروغ مبارزات دانشجویی ایران را به یاد میآوریم. تاریخی که همواره محل مناقشهٔ دو روایت بوده است: روایت رسمی و تحریفشدهٔ رژیمهای سلطنتی و جمهوری اسلامی که کوشیدهاند ۱۶ آذر را به مناسبتی صرفاً ملی یا ضدآمریکایی تقلیل دهند و روایت اصیل جنبش واقعی دانشجویی و جریانات چپ و سوسیالیستی که آن را به عنوان نماد مبارزهٔ بیامان علیه دیکتاتوری، استبداد، سرمایهداری وابسته و سرکوب سیستماتیک گرامی میدارند.
این مرور کوتاه تاریخی نشان می دهد که جنبش دانشجویی همواره در خط مقدم مبارزه علیه استبداد و پیگیر مطالبات دموکراتیک و عدالتخواهانه بوده است. از مبارزه علیه طبقاتی کردن آموزش و پادگانی کردن دانشگاهها در دهههای ۶۰ و ۷۰ گرفته تا جنبش دوم خرداد و اعتراضات کوی دانشگاه در تیر ۱۳۷۸، دانشجویان نقش پیشتازی داشتهاند. اما این جنبش نه با توهم به اصلاحطلبی حکومتی، بلکه با افقی رادیکال و سوسیالیستی توانسته است نقش تاریخی خود را به درستی ایفا کند.
امروز جنبش دانشجویی با سایر جنبشهای کلیدی جامعه از جمله جنبش کارگری و جنبش رهایی زن، درهم تنیده و به بلوغ چشمگیری دست یافته است. اعتصابات کارگری، مبارزهٔ زنان علیه حجاب اجباری و ستم جنسیتی، و اعتراضات دانشجویان علیه پادگانی شدن دانشگاهها و طبقاتی شدن آموزش، همگی جبههای واحد علیه رژیم سرمایهداری استبدادی حاکم تشکیل دادهاند. دانشجویان، در همراهی با زنان پیشرو، کارگران، معلمان، بازنشستگان و جوانان محلات، با شجاعت در برابر ماشین سرکوب ایستادهاند و شعار «زن، زندگی، آزادی» را در دانشگاهها طنینانداز کردهاند. حضور فعال در خیابانها، سازماندهی اعتراضات درون دانشگاهی، تحریم کلاسها و فریاد شعارهای رادیکال، نقشی پررنگ در گسترش و تعمیق مبارزه داشته است.
گذر از این رژیم سرکوبگر و رسیدن به جامعهای آزاد، برابر، سوسیالیستی و عاری از هرگونه ستم سیستماتیک، تنها با تکیه بر قدرت سازمانیافتهٔ این جنبشهای اجتماعی، تحت رهبری طبقهٔ کارگر و با آگاهی سوسیالیستی ممکن خواهد بود. فعالان دانشجویی امروز بیش از هر زمان دیگر باید پرچم سرخ سوسیالیسم را برافرازند و دوشادوش کارگران و زنان، برای سرنگونی این نظام و ساختن فردایی نوین متحد شوند.
