بهرام رحمانی
با آغاز دور دوم ریاست جمهوری دونالد ترامپ، در بزرگترین کشور غربی جهان و مهد سرمایهداری، هم گروهی از سرمایهداران قدرت را در دست گرفتند و هم تلاشهایی را برای برهم زدن نظم نوین تاکنون جهان آغاز کردند و به بحران سرمایهداری به ویژه در خود غرب، هرچه بیشتر دامن زدند.
اگر روزگاری برای سرمایهداری جهان و در راس هم آمریکا، پیمان نظامی ناتو و همکاری دولتهای غربی و در راس همه اتحادیه اروپا و همچنین دفاع از سازمان ملل، دادگاه بینالمللی لاهه، به رسیمت شناختی مرزها بینالمللی، دفاع از حقوق بشر، محیط زیست، رعایت قوانین جنگی و بهطور کلی احترام به کنوانسیونهای بینالمللی مهم بود اکنون همه آنها، توسط دولت ترامپ بهشدت زیر سئوال رفتهاند و حتی برعلیه آنها مبارزه میکنند.
ترامپ با استفاده از شکاف میان وعدههای جهانیسازی و واقعیت زندگی مردم، رویکردی ضدجهانیسازی را پیش گرفت. او با رهبران اقتدارگرایی چون پوتین، شی و اردوغان در مسیر بازتعریف نقش رهبری جهان قرار گرفته است.
در چنین شرایطی است که گوردون براون، نخست وزیر اسبق انگلیس هشدار میدهد که نظم جهانی که پس از فروپاشی شوروی شکل گرفت، اکنون در حال فروپاشی است. اصولی مانند تجارت آزاد، حقوق بشر، دموکراسی و همکاری چندجانبه زیر سئوال رفتهاند و جای خود را به قدرتمحوری دادهاند.
براون پیشنهاد میدهد کشورهایی که هنوز به همکاری چندجانبه باور دارند، باید برای ساخت یک منشور جهانی جدید متحد شوند؛ منشوری که مانند منشور آتلانتیک در جنگ جهانی دوم، بر آزادیها و مسئولیتهای جهانی تاکید کند.
چند نمونه از شکاف طبقاتی و بربریت دولتهای سرمایهداری در ایران و جهان
*دو سال نسلکشی اسرائیل در غزه؛ قحطی، آوارگی و نابودی سیستماتیک
اسرائیل طی دو سال، با سیاست نابودی سیستماتیک از طریق محاصره، حملات گسترده و گرسنگی دادن عامدانه، راههای دسترسی مردم غزه به غذا، آب و کمکهای بشردوستانه را مسدود کرده است.
7 اکتبر 2025
در دو سال گذشته، اسرائیل در کنار حملات گسترده، با اعمال محاصره، تخریب زمینهای کشاورزی، قطع آب و برق، و جلوگیری از ورود غذا و کمکهای بشردوستانه، غزه را به مرز نابودی کشانده است. کارشناسان و نهادهای حقوق بشری میگویند این سیاست عامدانه گرسنگی دادن، به ابزاری برای جنگ و نسلکشی تبدیل شده است.
رامی عبده، رییس سازمان حقوق بشری یورومد مستقر در ژنو، میگوید: اسرائیل از طریق سیاست «استفاده از غذا و آب بهعنوان سلاح جنگ و ابزار نسلکشی»، قحطی را در غزه ایجاد کرده است.
مرگومیر فلسطینیها بر اثر گرسنگی و قحطی در غزه به حداقل ۴۶۰ نفر رسیده است که بیش از ۱۵۰ کودک در میان آنها هستند. یک کمیسیون تحقیق مستقل سازمان ملل نیز نتیجه گرفته است که اسرائیل در این منطقه مرتکب نسلکشی شده است.
عبده میگوید: اسرائیل آسیبپذیری که طی سالها ایجاد کرده بود را به یک سلاح نابودی تدریجی تبدیل کرده است.
ژنو
کارشناسان و گروههای حقوق بشری میگویند اسرائیل از طریق سیاست گرسنگی، قحطی را در غزه مهندسی کرده و هر تصمیم این کشور، فشار بر منابع غذایی را بیشتر کرده تا گرسنگی اجتنابناپذیر شود.
سازمان ملل در اواخر آگوست بهطور رسمی قحطی در غزه را اعلام کرد، تاییدی بر آنچه بسیاری از نهادهای ناظر و کارشناسان ماهها پیش هشدار داده بودند. یک ماه بعد، کمیسیون تحقیق مستقل سازمان ملل نتیجه گرفت که اسرائیل در غزه مرتکب نسلکشی شده است.
پس از آن، مقامات ارشد بشردوستانه، از جمله تام فلچر، معاون دبیر کل سازمان ملل متحد در امور بشردوستانه، بارها خواستار پایان دادن به «مانعتراشی سیستماتیک» اسرائیل در مسیر کمکهای حیاتی شدند؛ موضوعی که بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل و دولتش آن را انکار میکنند.
رامی عبده میگوید: این سیاست جلوگیری از دسترسی به نیازهای اساسی برای زندگی انسانها، نشاندهنده نیت اسرائیل برای گرسنه نگه داشتن غزه و کشتار فلسطینیهاست.
او تاکید کرد: قحطی در غزه با دیگر قحطیها متفاوت است، چرا که نتیجه بلایای طبیعی یا فروپاشی اقتصادی به تنهایی نیست، بلکه سیاستی آگاهانه برای استفاده از غذا و آب بهعنوان سلاح جنگ و ابزار نسلکشی است.
عبده افزود که مقامات اسرائیلی از ابتدای حملات، این هدف خود را به صراحت اعلام کردهاند: طبق حقوق بینالملل بشردوستانه، استفاده از گرسنگی علیه غیرنظامیان یک جنایت جنگی است، اما در غزه این جنایت آشکار و عیان در حال انجام است.
آسیبپذیری مهندسیشده، سلاح نابودی تدریجی
اسرائیل امنیت غذایی غزه را مدتها قبل از اکتبر ۲۰۲۳ تخریب کرده بود. این کشور از سال ۲۰۰۶ محاصرهای اعمال کرد که کنترل تمام گذرگاههای مرزی را به اسرائیل واگذار میکرد و گاهی حتی کالری مجاز روزانه برای هر فلسطینی را محاسبه میکرد.
تا سال ۲۰۲۳، چهار نفر از هر پنج فلسطینی در غزه به کمکهای غذایی وابسته بودند، نرخ بیکاری جوانان حدود ۶۷ درصد بود و بیماریهای مرتبط با سوءتغذیه مانند کمخونی کسترش پیدا کرده بود. عبده گفت: این آسیبپذیری مهندسیشده باعث شد جامعه توانایی مقابله با هر اختلالی در کمکها را نداشته باشد.
او افزود: وقتی اسرائیل گذرگاهها را بست، هیچ جایگزین محلی یا ظرفیت تولیدی برای کاهش این شوک وجود نداشت. همزمان، اسرائیل زمینهای کشاورزی را بمباران و تخریب کرد و سبد غذایی غزه را نابود ساخت.
نقطه عطف در ۹ اکتبر ۲۰۲۳ رخ داد، زمانی که اسرائیل «محاصره کامل» غزه را اعلام کرد و دسترسی به غذا، آب، سوخت و برق را قطع نمود. واردات یکشبه متوقف شد، کاروانهای کمک در مرز متوقف شدند و کمبودها فوراً تشدید شد.
با مسدود شدن سوخت، نانواییها تعطیل شدند، پمپهای آب از کار افتادند و کامیونها از حرکت کردن باز ماندند. غذا قابل پخت، ذخیره یا توزیع نبود و آب آشامیدنی دردسترس نبود و گرسنگی با بیماری همراه شد.
عبده همچنین به تخریب زمینهای کشاورزی و ممنوعیت ماهیگیری اشاره کرد و آنها را بخشی از الگوی گسترده اسرائیل برای حذف منابع غذایی غزه دانست: اشغال، آسیبپذیری را که طی سالها ایجاد کرده بود، به سلاح نابودی تدریجی تبدیل کرد.
آوارگی اجباری، گرسنگی را تشدید میکند
دستورهای تخلیه اسرائیل و بمبارانهای مداوم، بارها موجب آوارگی جمعی شده و پناهگاهها را بیشازحد شلوغ کرده و منابع محدود را تحت فشار قرار داده است.
در حال حاضر، حدود ۲ میلیون فلسطینی در سراسر غزه آواره هستند. عبده گفت: ترک ناگهانی محل سکونت باعث شده است که اغلب مردم، دسترسی به مایحتاج ضروری نداشته باشند.
کودکان و زنان باردار بیشترین آسیب را دیدند. گرسنگی همراه با بیماری و کمبود آب آشامیدنی، بحرانی کامل در حقوق غذایی، بهداشتی و مسکن ایجاد کرد.
او افزود تا اوایل ۲۰۲۴، اسرائیل کمپین خود علیه اصلیترین نهاد بشردوستانه غزه، یعنی آژانس امداد و کاریابی سازمان ملل برای آوارگان فلسطینی(اونروا) را تشدید کرد.
تعلیق کمکهای مالی این نهاد را فلج کرد، انبارها بمباران شدند، کاروانها مسدود شدند و غارت گزارش شد.
اسرائیل از اوایل ۲۰۲۴ عملا کمک به شمال غزه را ممنوع کرد و پس از حملات اکتبر آن را شدیدتر نمود. در می ۲۰۲۴، بسته شدن گذرگاه رفح آخرین مسیر غزه به جهان خارج را بست.
یک سال بعد، در می ۲۰۲۵، اسرائیل با حمایت آمریکا، بنیاد بشردوستانه غزه(GHF) را برای نظارت بر کمکها راهاندازی کرد.
بیش از ۱۷۶۰ فلسطینی در تلاش برای رسیدن به غذا کشته شدهاند، که نزدیک به ۱۰۰۰ نفر آنها در اطراف سایتهای بنیاد بشردوستانه رخ داده است.
عبده گفت: ردگیری اقدامات و اظهارات اسرائیل، محاصره طولانی، بستن گذرگاهها، مسدود کردن کاروانها، هدفگیری انبارهای غذا، تخریب زمینهای کشاورزی، ممنوعیت ماهیگیری، تضعیف اونروا، غارت کمکها، حمله به غیرنظامیان برای دسترسی به غذا، حملات به پلیس و اسکورتهای امنیتی، دستورات تخلیه غیرقانونی مکرر و حتی ایجاد بنیاد بشردوستانه غزه، یک الگوی واضح را نشان میدهد. این آشفتگی تصادفی نیست، بلکه سیاستی مهندسیشده برای گرسنگی است.
قحطی اعلام شد، اما پاسخ مؤثر نبود
در ۲۲ آگوست، طبقهبندی یکپارچه مراحل امنیت غذایی(IPC) رسما قحطی را در بخشی از غزه اعلام کرد، به این معنا که سه شاخص بحرانی، محرومیت شدید غذایی، سوءتغذیه حاد و مرگومیر مرتبط با گرسنگی نقض شدهاند.
براساس گزارش وزارت بهداشت فلسطین در غزه، مرگ فلسطینیها مرتبط با گرسنگی و قحطی به حداقل ۴۶۰ نفر رسیده است که بیش از ۱۵۰ نفر کودک هستند. بحران رو به وخامت، یک نفر از هر پنج کودک در شهر غزه را دچار سوءتغذیه کرده و موارد روزبهروز افزایش مییابد.
عبده گفت: حتی پس از اعلام رسمی قحطی، هیچ اقدام موثری انجام نشده است. جامعه بینالمللی نتوانسته اسرائیل را مجبور کند که با حمایت آمریکا و اروپا همچنان قطعنامههای سازمان ملل را نقض میکند.
او افزود که اعلام قحطی بیشتر از جنبه قانونی و اخلاقی اهمیت دارد و زمینه را برای مسئولیتپذیری در برابر دادگاههای بینالمللی مانند دیوان کیفری بینالمللی(ICC) یا دادگاه بینالمللی دادگستری(ICJ) فراهم میکند.
عبده تأکید کرد: طبق حقوق بینالملل بشردوستانه، این گرسنگی عمدی یک جنایت جنگی است و با شواهد رو به افزایش از نیت و نتیجه، این اعمال به سطح نسلکشی میرسند.
کار چندانی انجام نشده است
در سپتامبر، کمیسیون تحقیق مستقل سازمان ملل درباره سرزمینهای فلسطینی اشغالی، از جمله قدس شرقی، نتیجه گرفت که اسرائیل در غزه مرتکب نسلکشی شده است.
پس از دو سال تحقیق، کمیسیون اعلام کرد مقامات و نیروهای امنیتی اسرائیل چهار مورد از پنج اقدام نسلکشی تعریفشده در کنوانسیون نسلکشی ۱۹۴۸، قتلعام، وارد آوردن آسیب جسمی یا روحی شدید، تحمیل شرایط زندگی به منظور نابودی فلسطینیها و جلوگیری از زاد و ولد را مرتکب شدهاند.
کمیسیون نتیجه گرفت: دولت اسرائیل مسئول عدم پیشگیری از نسلکشی، ارتکاب نسلکشی و عدم مجازات مرتکبان نسلکشی علیه فلسطینیها در غزه است.
بیانیه ۱۶ سپتامبر تأکید کرد: اسرائیل باید سیاست گرسنگی را پایان دهد، محاصره را لغو کند و دسترسی بدون مانع کمکهای بشردوستانه و تمامی کارکنان سازمان ملل، از جمله اونروا و دفتر کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد و همه نهادهای بشردوستانه بینالمللی را تضمین کند.
عبده خاطرنشان کرد که این اعلامیه ارزش زیادی دارد اما نیازمند اراده برای اجراست: برچسبزدن اقدامات اسرائیل به نسلکشی باید تعهدات کنوانسیون نسلکشی ۱۹۴۸، از جمله پیشگیری و مجازات، را فعال کند که باید شامل فشار سیاسی و قانونی برای تضمین تحویل کمکها باشد.
*بارگشت اعدام به قوانین اسرائیل
پارلمان اسرائیل پیشنویس قانون بازگشت مجازات اعدام برای فلسطینیانی که به دلیل کشتن شهروندان اسرائیلی محکوم شدهاند را تصویب کرد
پارلمان اسرائیل، شب گذشته، پیشنویس قانونی را تصویب کرد که براساس آن، مجازات اعدام برای فلسطینیانی که به دلیل کشتن شهروندان اسرائیلی محکوم شدهاند، الزامی میشود. برخی از قانونگذاران اسرائیلی معتقدند که این اقدام میتواند مانع از انجام توافقهای آینده برای تبادل زندانیان شود.
11-11-2025
در رایگیری پارلمان اسرائیل که شامگاه دوشنبه دهم نوامبر 2025 انجام شد، پیشنویس لایحه اعمال مجازات اعدام برای فلسطینیانی که به دلیل کشتن شهروندان اسرائیلی محکوم شدهاند، با ۳۹ رأی موافق در برابر ۱۶ رأی مخالف(از مجموع ۱۲۰ نماینده) تصویب شد و به این ترتیب نخستین مرحله از چهار مرحله لازم برای تبدیل شدن به قانون را طی کرد.
ایتامار بنگویر، وزیر راستگرای افراطی امنیت داخلی اسرائیل، با این استدلال که اعمال مجازات اعدام میتواند از حملات مشابه حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ حماس، جلوگیری کند از همه احزاب سیاسی خواسته بود که از این لایحه که هدف آن ایجاد بازدارندگی در برابر «تروریسم عربی» است، حمایت کنند. او، پس از رای گیری اولیه، در بیانیهای گفت: «ما این گونه با تروریسم مبارزه می کنیم؛ این گونه است که بازدارندگی ایجاد میکنیم. پس از تصویب نهایی قانون، تروریستها تنها در جهنم آزاد خواهند شد.»
وزیر امنیت داخلی اسرائیل، پس از تصویب اولیه لایحه در پارلمان اسرائیل، میان همحزبیهای خود شیرینی پخش کرد. در غزه نیز پس از حمله اکتبر ۲۰۲۳، برخی از نیروهای فلسطینی میان مردم شیرینی توزیع کرده بودند.
تحریم رایگیری از سوی برخی احزاب
به گزارش رسانههای اسرائیلی، یائیر لاپید، رهبر اپوزیسیون اسرائیل، اعلام کرده است که به این لایحه رای نخواهد داد.
این لایحه اکنون برای بررسی بیشتر به کمیسیون امنیت ملی پارلمان اسرائیل ارجاع داده میشود تا پیش از برگزاری دومین و سومین رایگیری، مورد بحث قرار گیرد. تصویب نهایی این لایحه هنوز قطعی نیست، چرا که چند حزب کلیدی اسرائیل در رأیگیری دوشنبه شرکت نکردهاند.
از سوی دیگر نیز سازمان آزادیبخش فلسطین(ساف) این رأیگیری را محکوم کرده و روحی فتوح، رییس شورای ملی فلسطین، این طرح را «جنایتی سیاسی، حقوقی و انسانی» خواند.
حماس هم این اقدام پارلمان اسرائیل را محکوم کرده است.
اسرائیل در سال ۱۹۵۴ مجازات اعدام را لغو کرد. از آن پس، تنها مورد اجرای حکم اعدام در این کشور، آدولف آیشمن، از طراحان اصلی هولوکاست نازی است که در سال ۱۹۶۲ پس از یک محاکمه غیرنظامی در اسرائیل اعدام شد.
اعمال مجازات اعدام به معنای پایان تبادل اسرا است
تسویکا فوگل، عضو حزب قدرت یهودی تحت رهبری بنگویر و رییس کمیسیون امنیت ملی پارلمان اسرائیل، کمیسیونی که قرار است این لایحه را مورد بررسی قرار دهد، عقیده دارد که اعمال مجازات اعدام به معنای پایان تبادل اسرا خواهد بود.
اسرائیل از اکتبر ۲۰۲۳ تاکنون، صدها زندانی فلسطینی را در چارچوب توافقهایی در ازای آزادی گروگانهای اسرائیلی آزاد کرده است. از سوی دیگر نیز تا به اینجا، بیشتر گروگانها –به جز بقایای سه شهروند اسرائیلی و یک تبعه خارجی که هنوز در غزه باقی مانده است– به اسرائیل بازگردانده شدهاند.
سیاستمداران راستافراطی اسرائیل از جمله بنگویر، در جریان جنگ غزه، مخالفت آزادی زندانیان فلسطینی متهم به قتل اسرائیلیها بودند. در میان فلسطینیانی که آزاد شدهاند اما افرادی وجود دارند که به جرائم سنگینی از جمله قتل محکوم شده بودند. بسیاری نیز بدون محکومیت در بازداشت بودهاند.
یحیی سنوار، رهبر حماس و از طراحان اصلی حمله اکتبر ۲۰۲۳ به اسرائیل، یکی از بیش از هزار زندانی فلسطینی بود که در سال ۲۰۱۱ در ازای آزادی یک سرباز اسرائیلی از غزه آزاد شد.
*درخواست بیش از دو هزار سال زندان برای شهردار سابق استانبول
۲۰ آبان ۱۴۰۴ – ۱۱ نوامبر ۲۰۲۵
دادستانی استانبول برای ۴۰۲ نفر که ۱۰۵ نفرشان زندانی هستند کیفرخواست صادر کرده است. در این کیفرخواست که در جریان تحقیقات از شهرداری استانبول صادر شد، اکرم اماماوغلو «بنیانگذار و رهبر» سازمانی معرفی شده است که فعالیتهای «مجرمانه» انجام میدهد.
شهردار سابق استانبول به ۱۴۰ مورد تخلف متهم شده که به گزارش خبرگزاری آناتولی در مجموع میتواند تا دو هزار ۴۳۰ سال زندان داشته باشد. آقای اماماوغلو تمامی اتهامها را رد کرده است و حزب جمهوریخواه خلق او، اتهامها را سیاسی میداند.
این کیفرخواست به شعبه ۴۰ دادگاه کیفری عالی ارسال شده که دو هفته فرصت دارد تا آن را بپذیرد یا رد کند.
امام اوغلو در مارس ۲۰۲۵–اسفند ۱۴۰۳، بازداشت شد و از آن زمان زندانی است.
او در روز بازداشتش در ویدئویی گفت: «اراده مردم را نمیتوان خاموش کرد.»
او عضو ارشد حزب جمهوریخواه خلق، حزب مخالف، و رقیب سیاسی اصلی رجب طیب اردوغان، رئیسجمهور ترکیه، محسوب میشود.
از زمان بازداشت آقای امام اوغلو بیش از ۴۰۰ نفر، بیشتر از حزب جمهوریخواه خلق، با اتهامهای مشابه بازداشت شدهاند.
کمیسیون اروپا از مقامهای ترکیه خواست از آقای امام اوغلو «رفع اتهام» و او «آزاد» شود.
اتهامهای اکرم اماماوغلو بر اساس کیفرخواست
در کیفرخواست، برای ۱۴۲ اقدام مجرمانه درخواست مجازات شده است، از جمله:
رشوهخواری(۱۲ مورد)
پولشویی(۷ مورد)
کلاهبرداری از نهادهای عمومی(۷ مورد)
ضبط و انتشار اطلاعات شخصی(۴ مورد)
پنهان کردن مدارک جرم(۴ مورد)
مختل کردن ارتباطات
آسیب به اموال عمومی
دریافت رشوه(۴۷ مورد)
انتشار اطلاعات گمراهکننده (۹ مورد)
کلاهبرداری از نهادهای عمومی (۳۹ مورد)
پولشویی مجدد(۴ مورد)
تبانی در مناقصهها(۷۰ مورد)
آلودگی عمدی محیط زیست، نقض قوانین مالیاتی، جنگلداری و معدن
سایر متهمان
در کیفرخواست آمده است اکرم اماماوغلو به همراه شش نفر دیگر رهبران اصلی سازمانی هستند که این جرائم را مرتکب میشوند. ۹۲ نفر دیگر نیز عضو سازمان معرفی شدهاند. دادستانی مدعی است که این سازمان باعث زیان عمومی به مبلغ ۱۶۰ میلیارد لیر ترکیه(۲۴ میلیون دلار آمریکا) شده است.
شکایت از روزنامهنگاران
در این پرونده، برای چهار روزنامهنگار نیز اعلام جرم شده است و بر اساس شهادت شاهدانی که هویتشان فاش نشده مخفی پول دریافت کردهاند. گفته شده که مراد اونگون، مشاور اکرم اماماوغلو از طریق یکی از مظنونان به نام امره بغدادلی، به این روزنامهنگاران پرداختهایی کرده است.
این روزنامهنگاران همگی بهشدت این اتهامها را تکذیب کرده و بیاساس دانستهاند.
حزب جمهوریخواه خلق: جرم اماماوغلو نامزدی برای ریاستجمهوری است
اوزگور اوزل، رییس حزب جمهوریخواه خلق همزمان با اعلام کیفرخواست در نشست گروه پارلمانی حزب خود سخنرانی کرد. او اشاره مستقیمی به کیفرخواست نکرد اما اتهامهای آقای اماماوغلو را زیر سئوال برد:
«آیا ممکن است او مرتکب تقلب انتخاباتی شده باشد، مدرک جعلی داشته باشد، دزد، تروریست و جاسوس باشد، همه در یک زمان؟»
«اگر یکی از این کارها را با یک فرد بیگناه انجام دهید، ظلم بزرگی است اما اگر همه اینها را با یک نفر انجام دهید، جنایت بزرگی است… جرم او چیست؟ جرم او این است که برای ریاستجمهوری آینده این کشور نامزد شده است. او هیچ جرم دیگری ندارد.»
اوزل، همچنین گفت: «اگر امروز جلوی این نظام تاریک را نگیریم، فردای ترکیه چگونه خواهد بود؟ اگر نتوانیم جلویش را بگیریم، دیگر دستگاه قضا باقی نخواهد ماند که از حقوق شما دفاع کند.»
*«کار ما فقط کشتن است»؛ روایت یک کشتار بهدست شبهنظامیان سودان
نویسندهگان: مرلین توماس، مت مورفی و پیتر موای
بیبیسی – ۱۸ آبان ۱۴۰۴ – ۸ نوامبر ۲۰۲۵
هشدار: این گزارش حاوی توصیفاتی صریح و آزاردهنده از اعدامهاست
جنگجویان در حالیکه سوار بر پشت یک وانتاند و بهسوی خورشید در حال غروب سودان میرانند، با خنده از کنار ردیفی از ۹ جسد میگذرند.
یکی از آنها با هیجان فریاد میزند: «به کار ما نگاه کنید … ببینید، این نسلکشی است!»
او لبخند میزند، دوربین را بهسوی خود و همرزمانش میگرداند؛ نشانهای «نیروهای پشتیبانی سریع» بر لباسشان نمایان است و میگوید: «همهشان همینطور خواهند مرد.»
این افراد با شادی از کشتاری میگویند که مقامهای امدادی بر این باورند ماه گذشته در شهر فاشر سودان بیش از دوهزار نفر را به کام مرگ کشانده است. روز دوشنبه، دادگاه کیفری بینالمللی اعلام کرد در حال بررسی است که آیا نیروهای شبهنظامی مرتکب «جنایت جنگی» و «جنایت علیه بشریت» شدهاند یا نه.
شهر فاشر آخرین سنگر ارتش سودان در منطقه دارفور بود و به همین دلیل به هدف اصلی نیروهای پشتیبانی سریع تبدیل شد. پس از فروپاشی ائتلاف حاکم در سال ۲۰۲۳، جنگی ویرانگر میان دو طرف درگرفت.
برآورد میشود در دو سال گذشته بیش از صد و پنجاه هزار نفر در این درگیریها جان خود را از دست داده باشند و هر دو طرف به ارتکاب مجموعهای از جنایات جنگی متهماند. بسیاری از این جنایات پس از سقوط فاشر بار دیگر تکرار شد.
شهری جداافتاده از جهان
پس از نزدیک به دو سال محاصره، نیروهای پشتیبانی سریع از ماه اوت برای تثبیت مواضع خود و محاصره کامل غیرنظامیان باقیمانده وارد عمل شدند.
تصاویر ماهوارهای نشان میدهد نیروهای پشتیبانی سریع از مدتی پیش ساخت خاکریزی عظیم را در اطراف شهر فاشر آغاز کردهاند؛ دیواری از شن و ماسه که راههای دسترسی و مسیرهای امدادرسانی را بسته است. تا اوایل اکتبر، این حلقه بهطور کامل شهر را دربر گرفته بود و خاکریز کوچکتری نیز روستای مجاور را محاصره کرده بود.
با شدت گرفتن محاصره، در نوزدهم سپتامبر حمله نیروهای پشتیبانی سریع به یک مسجد جان ۷۸ نفر را گرفت و طبق اعلام سازمان ملل، در ماه اکتبر نیز ۵۳ نفر دیگر بر اثر حملات پهپادی و توپخانهای به اردوگاه آوارگان کشته شدند.
ویدیوهایی که به دست گروه راستیآزمایی بیبیسی رسیده، نشان میدهد نیروهای پشتیبانی سریع تلاش میکنند راه ورود غذا و اقلام ضروری به شهر را بهطور کامل مسدود کنند. در ماه اکتبر، تصاویری منتشر شد که مردی را نشان میداد که با دستها و پاهای بسته از پشت، با زنجیرهای فلزی وارونه از درختی آویزان بود. فردی که در حال فیلمبرداری بود، او را متهم میکرد که قصد داشته مواد غذایی را به داخل شهر محاصرهشده قاچاق کند.
او فریاد زد: «به خدا قسم تاوانش را پس میدهی!» و سپس از اسیر خواست برای نجات جانش التماس کند.
در همین حال، نیروهای پشتیبانی سریع وارد شهر شدند و درگیریهای سنگینی در خیابانها یکی پس از دیگری درگرفت.
تصاویری تکاندهنده و دلخراش نشان میدهند افراد غیرمسلح با شلیک گلوله کشته میشوند
با طلوع آفتاب در بیستوششم اکتبر، نیروهای پشتیبانی سریع آخرین مواضع ارتش را در هم شکستند و در پی عقبنشینی نیروهای نظامی، پایگاه اصلی شهر یعنی مقر لشکر ششم پیادهنظام را تصرف کردند.
در تصاویر ضبطشده، سربازانی دیده میشوند که با خنده در میان مقر تخلیهشده قدم میزنند و پرتابکننده نارنجک در دست دارند. چند ساعت بعد، عبدالرحیم دقلو، فرمانده نیروهای پشتیبانی سریع و برادر محمد «حمیدتی» دقلو، رهبر این نیروها، در حال بازدید از همان پایگاه مشاهده شد.
نیروهای پشتیبانی سریع که از شبهنظامیان جنجوید منشا گرفتهاند، همان گروهی که میان سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۵ صدها هزار نفر را در دارفور به قتل رساند، سالهاست به ارتکاب جنایات علیه اقوام غیرعرب در سراسر سودان متهماند. ویدیوهای منتشرشده در اینترنت نشان میدهد جنگجویان این نیرو درصدد بودند خشونتی گسترده را علیه غیرنظامیان فاشر به راه اندازند.
پیش از آنکه نیروهای پشتیبانی سریع فاشر را تصرف کنند، ماهها هیچ خبر موثقی از شهر بیرون نمیآمد. اما تنها چند ساعت پس از فروپاشی ارتش، ویدیوهایی از جنایات این نیرو در اینترنت منتشر شد و سکوت سنگین شهر را شکست.
در میان ویدیوهای منتشرشده، یکی از دلخراشترین آنها که توسط گروه راستیآزمایی بیبیسی بررسی شده، صحنههای پس از یک کشتار را در ساختمان دانشگاهی در غرب شهر نشان میدهد و دهها جسد بیجان بر کف سالن دیده میشود.
پیرمردی با لباس سفید میان اجساد تنها نشسته بود. وقتی یکی از جنگجویان مسلح از پلهها پایین آمد، پیرمرد سرش را برگرداند و به او نگاه کرد. مهاجم سلاحش را بالا آورد و شلیک کرد و پیرمرد بیحرکت بر زمین افتاد. همرزمانش، بیاعتنا به اتفاقی که افتاده بود، متوجه تکان خوردن پای مرد دیگری میان اجساد شدند.
یکی از جنگجویان فریاد زد: «چرا این هنوز زنده است؟ به او شلیک کن.»
بر اساس گزارش آزمایشگاه تحقیقات بشردوستانه دانشگاه ییل، تصاویر ماهوارهای ثبتشده در بیستوششم اکتبر نشان میدهد که اعدامها در خیابانهای فاشر نیز صورت گرفته است.
کارشناسان ییل در تصاویر ماهوارهای «تودههای بزرگی» شناسایی کردند که به گفته آنها با اندازه بدن انسانهای بالغ همخوانی دارد و در تصاویر قبلی دیده نمیشد. آنها همچنین به «تغییر رنگهایی» اشاره کردند که بهگفته گزارش، احتمالا بر اثر لکههای خون انسان ایجاد شده است.
یکی از شاهدان عینی به بیبیسی گفت: «با چشم خودم دیدم که بسیاری از خویشاوندانمان قتلعام شدند. آنها را در یکجا جمع کردند و همه را کشتند.»
شاهد دیگری گفت دیده است که نیروهای پشتیبانی سریع «پس از شلیک به سینه زنی، وسایلش را برداشتند و جسدش را به کناری انداختند.»
در حالیکه نیروهای اصلی پشتیبانی سریع در شهر فاشر به تاختوتاز مشغول بودند، گروهی دیگر از جنگجویان در حاشیه شهر ماندند و تعدادی از اسیران غیرمسلح را بهطرزی بیرحمانه اعدام کردند.
بخش عمده این خشونتها در حدود هشت کیلومتری بیرون از فاشر روی داده است. ویدیوهای راستیآزماییشده دهها جسد با لباس غیرنظامی، از جمله چند زن، را در گودالی کنار خاکریز شنی ساختهشده توسط نیروهای پشتیبانی سریع نشان میدهند.
ویدیوهای دیگر صحنههایی از ویرانی گسترده را نشان میدهند؛ شعلههای آتش زبانه میکشد و لاشههای سوخته کامیونها سراسر منطقه را پوشانده است. ویدیوهای ضبطشده از محل همچنین اجسادی را میان خودروها نشان میدهد.
گروه راستیآزمایی بیبیسی پیشتر یکی از چهرههای اصلی این خشونتها را شناسایی کرده بود؛ فرماندهای از نیروهای پشتیبانی سریع که در فضای مجازی با نام ابولولو شناخته میشود. در دو ویدیو دیده میشود که او اسیران بیدفاع را اعدام میکند. یکی از شاهدان نیز به بیبیسی گفته بود او «به افرادش دستور داد چند غیرنظامی بیگناه، از جمله کودکان را بکشند.»
در یکی از ویدیوها، در حالیکه ابولولو آماده اعدام مردی زخمی میشود، سربازی از نیروهای پشتیبانی سریع میکوشد مانع شود و اسیر با صدایی لرزان التماس میکند: «میشناسمت… چند روز پیش صدایت زدم.»
ابو لولو با تکان دادن دستانش التماسهای مرد را رد کرد و گفت: «من هرگز رحم نخواهم کرد. کار ما فقط کشتن است.»
او بیاعتنا تفنگش را نشانه رفت و رگبار گلولههایش بدن مرد بیدفاع را شکافت.
در ویدیوی دیگری، ابولولو ۹ اسیر غیرمسلح را میکشد. چند روز بعد، تصاویر تازه نشان داد اجساد هنوز همانجا هستند؛ در یک ردیف، مثل صحنه اعدام، بر زمین غبارآلود دارفور افتادهاند.
بیشتر افرادی که در این کشتار دست داشتند، نشان نیروهای پشتیبانی سریع بر لباس خود داشتند؛ از جمله همان گروهی که بعدا این قتلعام را «نسلکشی» نامیدند و برایش شادی کردند.
فرماندهان نیروهای پشتیبانی سریع در تلاش برای مهار تبعات
در روزهای پس از کشتار، ژنرال محمد حمدان دقلو، رهبر نیروهای پشتیبانی سریع، اذعان کرد که نیروهایش مرتکب «تخلفاتی» شدهاند و وعده داد این وقایع بررسی شود. یکی از مقامات ارشد سازمان ملل نیز اعلام کرد نیروهای پشتیبانی سریع اطلاع دادهاند که چند نفر از اعضای خود را بهعنوان مظنون بازداشت کردهاند.
پس از انتشار گزارش گروه راستیآزمایی بیبیسی درباره قتلهای ابولولو، او نیز در میان بازداشتشدگان بود. در ویدیویی صحنهسازیشده و تدوینشده که نیروهای پشتیبانی سریع در حساب رسمی تلگرام خود منتشر کردند، او در حال انتقال به سلولی در زندانی در حومه فاشر دیده میشود.
در گزارشی که در چهارم نوامبر منتشر شد، گفته شده است تصاویر ماهوارهای «انتقال اجسامی که از نظر اندازه و شکل با پیکر انسان مطابقت داشتند» را از منطقهای در شمال خاکریز نیروهای پشتیبانی سریع نشان میدهد و در نزدیکی بیمارستان کودکان فاشر نیز چند گور دیده میشود.
در ۳۰ اکتبر، گروه راستیآزمایی بیبیسی اجسام سفیدرنگی را که در حیاط بیمارستان دیده میشدند بررسی کرد و طول آنها را بین ۱/۶۰ تا ۲ متر برآورد کرد؛ اندازهای نزدیک به قد یک فردِ بالغ و همخوان با ابعاد پیکری که در کفنهای رایجِ سودان پیچیده میشود.
در همین زمان، نیروهای پشتیبانی سریع و حسابهای وابسته به آن در شبکههای اجتماعی تلاش کردند روایت ماجرا را تغییر دهند و آن را به شکلی دیگر جلوه دهند.
برخی کاربران تصاویری منتشر کردند که در آن جنگجویان نیروهای پشتیبانی سریع در حال توزیع کمک میان غیرنظامیان دیده میشوند، و دفتر رسانهای نیروهای پشتیبانی سریع نیز ویدیوهایی منتشر کرد که بهظاهر رفتار انسانی آنها با اسیران ارتش را نشان میدهد.
با وجود کارزار رسانهای گسترده نیروهای پشتیبانی سریع در شبکههای اجتماعی، اقدامات آنها در فاشر موجی از خشم و انزجار جهانی برانگیخته است.
گروه راستیآزمایی بیبیسی با نیروهای پشتیبانی سریع تماس گرفت و به آنها فرصت داد به اتهامات مطرحشده در این تحقیق پاسخ دهند، اما این گروه پاسخی نداد.
*سرنوشت جنگ روسیه و اوکراین از نگاه تحلیلگران غربی
رسانه و اندیشکدههای غربی بر لزوم اقدام قاطع برای پایان جنگ در ۲۰۲۵ تاکید دارند اما تحلیلگران این رسانهها میگویند چالشهایی مانند کاهش حمایتها از اوکراین و پیشرویهای روسیه، چشمانداز پایان این رویارویی را مبهم ساخته است.
جنگ روسیه و اوکراین که از فوریه ۲۰۲۲–اسفند ۱۴۰۰، آغاز شده، همچنان مهمترین صحنه منازعات نظامی در جهان به شمار میرود؛ البته در صورتی که آتش جنگ در خاورمیانه دوباره شعله نکشد و سیاستهای «دونالد ترامپ» در مناطق پیرامونی ایالات متحده منجر به درگیری تازهای نشود.
به گزارش خبرگزاریها، فرجام جنگ اوکراین از دید برخی سرنوشت رئیسجمهوری آمریکا و سودای نوبلخواهی او را مشخص خواهد کرد، نقشی حیاتی در اقتصاد انرژی اروپا خواهد داشت و در مناسبات قدرتهایی مانند آمریکا و چین نیز عنصری مهم محسوب میشود؛ همچنین مناسبات ایران با قدرتهای غربی از دید بسیاری از ناظران از سمتوسوی نهایی این جنگ تاثیر میپذیرد.
بهطور کلی باید گفت که این درگیری نه تنها مرزهای اروپا را تغییر داده، بلکه تأثیرات گستردهای بر اقتصاد جهانی، امنیت بینالمللی و وضعیت انسانی بر جای گذاشته است. بر اساس گزارشهای اخیر مراکز تحقیقاتی مانند «شورای روابط خارجی» (CFR)و «مرکز مطالعات استراتژیک و بینالمللی»CSIS))، این جنگ وارد مرحله جدیدی شده که در آن روسیه حدود ۲۰ درصد از خاک اوکراین را اشغال کرده و پیشرویهای محدودی هم در سالهای اخیر داشته است.
پیامدهای اقتصادی جنگ روسیه و اوکراین
از منظر اقتصادی، جنگ روسیه–اوکراین زنجیرههای تأمین جهانی را به شدت مختل کرده و منجر به بحرانهای انرژی و غذایی شده است. روسیه و اوکراین به عنوان صادرکنندگان عمده غلات، کود و انرژی، نقش کلیدی در بازارهای جهانی ایفا میکنند.
بر اساس بررسی سیستماتیک تأثیرات جنگ بر زنجیرههای تأمین، این درگیری باعث افزایش قیمت مواد غذایی و انرژی در سطح جهان شده و تورم را در بسیاری از کشورها تشدید کرده است. برای مثال، تحریمهای غربی علیه روسیه منجر به افزایش نرخ بهره واقعی در روسیه شده که اکنون بالاترین نرخ در جهان است و اقتصاد غیرنظامی این کشور را به رکود کشانده است.
گزارش «رند» RAND نیز نشان میدهد که تا پاییز ۲۰۲۴، این جنگ میلیونها نفر را به فقر کشانده و اقتصاد اوکراین را فلج کرده، در حالی که اثرات آن بر کشورهای در حال توسعه، مانند افزایش هزینههای واردات غذا در آفریقا و آسیا، محسوس بوده است. تحلیل این وضعیت حاکی از آن است که ادامه جنگ میتواند رکود جهانی را عمیقتر کند، زیرا وابستگی به منابع روسی و اوکراینی، زنجیرههای تأمین را آسیبپذیرتر کرده و نیاز به تنوعبخشی منابع را ضروری ساخته است. در سناریوهای پیشبینیشده برای ۲۰۲۵، مانند گزارش «مکس سکوریتی» Max Security، مذاکرات آتشبس میتواند به کاهش این فشارها کمک کند، اما تشدید جنگ ممکن است به بحرانهای انرژی در اروپا منجر شود.
واکاوی آثار جنگ از منظر ژئوپلیتیک
از دیدگاه ژئوپلیتیکی، این جنگ روابط بین روسیه و غرب را به پایینترین سطح رسانده و ساختار امنیت اروپا را دگرگون کرده است. شورای روابط خارجی تأکید میکند که روسیه با اشغال بخشهایی از اوکراین، تنشها را در اروپا افزایش داده و ناتو را به تقویت نیروهای خود واداشته است.
گزارش CSIS نشان میدهد که روسیه در پاییز ۲۰۲۵ احساس برتری میکند، اما این وضع میتواند به تشدید رقابتهای جهانی منجر شود، بهویژه با دخالتهایی آسیایی مانند حمایت چین از روسیه. همچنین، گزارش RAND به تغییرات نظامی اشاره دارد؛ جایی که جنگ اوکراین درسهایی برای ارتشهای جهان داشته و منجر به افزایش بودجههای دفاعی در اروپا شده است.
تحلیل این پیامدها نشاندهنده یک جهان تقسیمشدهتر است، همانطور که گزارش ریسکهای جهانی ۲۰۲۵ مجمع جهانی اقتصاد توصیف میکند: جنگ اوکراین یکی از عوامل اصلی افزایش شکافهای جهانی است و میتواند به درگیریهای جدید در آسیا یا خاورمیانه منجر شود. در بعد آسیایی، گزارشهای تخصصی انتشار یافته که میگوید که این جنگ به یک مبارزه جهانی تبدیل شده و تأثیرات آن بر آسیا، مانند تغییرات در تجارت و امنیت، عمیق است. این تغییرات ژئوپلیتیکی تاکید میکنند که جنگ تنها یک مساله منطقهای نیست، بلکه توازن قدرت جهانی را مختل کرده و نیاز به دیپلماسی چندجانبه را افزایش داده است.
پیامدهای انسانی
پیامدهای انسانی این جنگ، میلیونها نفر را تحت تأثیر قرار داده است. گزارشهای شورای اروپا نشان میدهد که میلیونها پناهنده اوکراینی به کشورهای همسایه گریختهاند و ویرانی زیرساختها، مانند بیمارستانها و مدارس، نسلهای آینده را تهدید میکند.
جنگ میلیونها نفر را به فقر کشانده و اقتصاد اوکراین را نابود کرده، در حالی که اثرات روانی و اجتماعی آن بر جمعیت غیرنظامی عمیق است. تحلیل این وضعیت حاکی از آن است که ادامه درگیری میتواند به بحرانهای بشردوستانه بزرگتر منجر شود، مانند کمبود غذا در مناطق اشغالی یا افزایش مرگومیر غیرنظامیان. گزارش CSIS به حفظ روحیه روسی اشاره دارد، اما این در مقابل رنج انسانی اوکراین قرار میگیرد و نشاندهنده عدم تعادل در هزینههای انسانی است.در سطح جهانی، این جنگ به افزایش مهاجرت و تنشهای اجتماعی در اروپا منجر شده و نیاز به کمکهای بینالمللی را ضروری ساخته است.
جنگی که باید پایان یابد!
پایان این جنگ از نگاه اغلب اندیشکدههای غربی، اهمیت حیاتی دارد زیرا از تشدید درگیریهای جهانی جلوگیری میکند و رنج انسانی را کاهش میدهد؛ پایان جنگ میتواند ثبات اقتصادی را بازگرداند، زنجیرههای تأمین را احیا کند و اجازه بازسازی اوکراین را بدهد. از سوی دیگر، ادامه جنگ میتواند رکود جهانی را عمیقتر کند و ریسکهای ژئوپلیتیکی را افزایش دهد.
بر اساس گزارش این اندیشکدهها، پایان جنگ نه تنها برای اوکراین حیاتی است، بلکه برای جهان ضرورت دارد زیرا میتواند به کاهش تنشهای روسیه–غرب کمک کند و منابع را به سمت چالشهای دیگر مانند تغییرات آبوهوایی هدایت کند. گزارش «موسسه بینالمللی مطالعات استراتژیک» IISS اشاره میکند که اقتصاد روسیه در حال تضعیف است و این میتواند فرصتی برای مذاکرات باشد اما بدون اقدام فوری، جنگ وارد فاز جدیدی از فرسایش خواهد شد.
مشخصا جنگ روسیه علیه اوکراین پیامدهای چندبعدی بر جهان گذاشته که از اختلال اقتصادی تا تغییرات ژئوپلیتیکی و بحرانهای انسانی را شامل میشود. تحلیل این تأثیرات بر اساس گزارشهای ۲۰۲۵ نشان میدهد که ادامه جنگ جهان را به سمت تقسیمات بیشتر سوق میدهد، در حالی که پایان آن میتواند به صلح پایدار و بازسازی کمک کند. سیاستگذاران جهانی باید بر دیپلماسی تمرکز کنند تا از تکرار چنین بحرانهایی جلوگیری شود.
در سه ماه گذشته(از ژوئیه تا اکتبر ۲۰۲۵)، با تشدید پیشرویهای روسیه در شرق اوکراین، کاهش تدریجی حمایتهای نظامی غرب و تغییرات سیاسی کلیدی مانند بازگشت دونالد ترامپ به قدرت، رسانهها و اندیشکدههای غربی از «سی ان ان» و «بی بی سی» گرفته تا «چتم هاوس» به طور گستردهای به بررسی سناریوهای پایان جنگ روسیه و اوکراین پرداختهاند. تحلیل رسانهها و اتاقهای فکر غربی اغلب بر چالشهای نظامی کییف، مانند کمبود نیرو و تجهیزات، تمرکز دارند و همزمان به نقش دیپلماسی، به ویژه پیشنهادهای ترامپ برای تقسیم مناطق اشغالی، اشاره میکنند. با وجود خوشبینی اولیه به مذاکرات، کارشناسان هشدار میدهند که جنگ ممکن است به درگیری طولانیمدت یا یخزده تبدیل شود، در حالی که سناریوهای پیروزی قاطع برای هر طرف کمتر محتمل بهنظر میرسد.
از دید برخی تحلیلگران غربی، شرایط فعلی نشاندهنده یک جنگ فرسایشی است که از فوریه ۲۰۲۲ آغاز شده و اکنون وارد چهارمین سال خود میشود. روسیه پیشرفتهای محدودی در دونباس داشته و حدود ۲۸ کیلومتر مربع را در هفتههای اخیر تصرف کرده، که این وضع شانس مذاکره را کاهش میدهد. ارتش اوکراین با کمبود شدید سرباز مواجه است و گزارشها از دشواریهای تامین نیروهای خط مقدم حکایت دارند. همزمان، ترامپ به عنوان عامل کلیدی ظاهر شده و پیشنهادهایی مانند واگذاری بخشی از دونباس به روسیه را مطرح کرده، که این ایدهها با مخالفت شدید «ولودیمیر زلنسکی» همراه بوده است. البته روسیه تحت هدایت «ولادیمیر پوتین» هم با هزینههای اقتصادی سنگین روبهرو است اما حمایت از چین و کره شمالی به مسکو کمک میکند، در حالی که اوکراین به کمکهای اروپا وابسته است. این دینامیکها سناریوهای پایان جنگ را پیچیدهتر کرده و نیاز به دیپلماسی فوری را برجسته میسازد.
سناریوهای اصلی پایان جنگ
رسانههای غربی معمولا چهار تا پنج سناریو اصلی را برای پایان جنگ ترسیم کردهاند، که بر اساس عوامل نظامی، دیپلماتیک و اقتصادی طبقهبندی میشوند. این سناریوها عدم اطمینان فزاینده را نشان میدهند و بر لزوم اقدام سریع تاکید دارند. چتم هاوس چهار سناریو کلیدی را توصیف کرده است: «جنگ طولانی»، «درگیری یخزده»، «پیروزی اوکراین» و «پیروزی روسیه». سیانان نیز چند گزینه احتمالی را بررسی کرده، از جمله آتشبس بدون شرط توسط پوتین یا فاجعه برای روسیه.
۱– مذاکرات و آتشبس موقت: این سناریو پرطرفدارترین گزینه در رسانهها است و اغلب به عنوان راهی برای توقف فوری خونریزی توصیف میشود. سیانان چنین تحلیل میکند که پوتین ممکن است با آتشبس بدون شرط موافقت کند یا مذاکرات پراگماتیک (عملگرایانه) برای تثبیت دستاوردهای روسیه تا زمستان پیش برود.
بیبیسی در گزارشی درباره نقشه جبههها تأکید میکند که بحث درباره مرزها تنها پس از توقف کامل درگیریها و تضمین امنیت اوکراین ممکن است، در حالی که پوتین کنترل کامل بر مناطق اشغالی مانند دونباس را مطالبه میکند. چتم هاوس این را بخشی از پیروزی اوکراین میداند؛ جایی که روسیه از تمام مناطق اشغالی عقبنشینی کند، اما هشدار میدهد که کاهش حمایت آمریکا در اوایل ۲۰۲۵ میتواند به پیروزی روسیه منجر شود. برخی هم به سناریوهای روزنامه «ال موندو» اشاره کردهاند؛ جایی که ترامپ ممکن است «صلح تحمیلی» اعمال کند، اما این امر بعید است زیرا جنگ برای روسیه، «تنازعی وجودی» تلقی میشود. این سناریو نیازمند فشار دیپلماتیک قوی است و میتواند به توافق موقتی منجر شود، اما بدون تضمینهای امنیتی، پایدار نخواهد بود.
۲– جنگ یخزده یا درگیری طولانیمدت: این گزینه به عنوان محتملترین سناریو در نظر گرفته میشود و اغلب با وضعیت شبهجزیره کره مقایسه میگردد. CSIS پیشبینی کرده که جنگ به زودی پایان نمییابد و حمایت نظامی آمریکا کاهش خواهد یافت، که میتواند به وضعیتی شبیه به تقسیم کره منجر شود.
چتم هاوس جنگ طولانی را سناریویی توصیف کرده که در آن درگیری ادامه مییابد بدون پیشرفت عمده و درگیری یخزده را حالتی میداند که بدون توافق رسمی، جنگ متوقف شود اما تنشها باقی بماند.
بیبیسی در گزارشی درباره پایان جنگ در ۲۰۲۵، اشاره میکند که ترامپ ممکن است نقش کلیدی ایفا کند اما پوتین پیشنهاد حضور نیروهای غربی را رد کرده است. گاردین نیز نگرانی از «سطوح جدید رنج برای سربازان اوکراین» را برجسته کرده و هشدار میدهد که بدون پیشرفت دیپلماتیک، جنگ میتواند سالها ادامه یابد و هزینههای انسانی را افزایش دهد. برخی می گویند که جنگ تا ۲۰۲۶ ادامه مییابد زیرا هر دو طرف منابع خود را تخلیه میکنند اما حمایت خارجی ادامه دارد. این سناریو میتواند به ثبات نسبی منجر شود، اما خطر شعلهور شدن مجدد را حفظ میکند.
۳– پیروزی روسیه و شکست اوکراین: رسانهها به برتری نظامی روسیه اشاره دارند و این سناریو را در صورت قطع حمایت غرب محتمل میدانند. چتم هاوس شکست اوکراین را حالتی توصیف کرده که در آن حمایت غرب قطع شود و روسیه کنترل بیشتری به دست آورد. سیانان این را فاجعه برای اوکراین و ناتو میداند؛ جایی که شکاف در اتحاد غربی اجازه بهبود روابط آمریکا–روسیه را میدهد و کییف را تنها میگذارد.
گاردین گزارش میدهد که ترامپ ممکن است اوکراین را به واگذاری مناطق اشغالی ترغیب کند، در حالی که زلنسکی این ایده را رد کرده است. بی بی سی نیز به نقش هوش مصنوعی در جنگ پرداخته و هشدار میدهد که این فناوری میتواند تعادل را به نفع روسیه تغییر دهد اگر تصمیمگیری انسانی کاهش یابد.
در این میان، برخی تحلیلگران میگویند اوکراین ممکن است بخشی از خاک خود را از دست بدهد اما به عنوان یک کشور قویتر باقی بماند. این سناریو میتواند به تغییرات ژئوپلیتیکی عمده منجر شود، مانند تضعیف ناتو.
۴ –پیروزی اوکراین و شکست روسیه: این سناریو کمتر محتمل است اما همچنان بررسی میشود. سیانان آن را تکرار اشتباه شوروی در افغانستان میداند، جایی که روسیه با از دست دادن هزاران سرباز و تحریمهای اقتصادی شکست میخورد. چتم هاوس پیروزی اوکراین را عقبنشینی کامل روسیه توصیف کرده، اما تأکید دارد که این امر نیازمند حمایت مداوم غرب است. گاردین ترامپ را مایه امید برای فعالان صلح میداند، اما انتقاد میکند که سیاستهای غربی در ناتو و اتحادیه اروپا گم شده است.
جمعبندی
از دید تحلیلگران رسانهها و موسسات تحلیلی غربی، عوامل خارجی نقش تعیینکنندهای در سرنوشت جنگ دارند و اغلب بر نقش ترامپ و حمایت غرب تمرکز میکنند. ترامپ پیشنهاد کرده جنگ با توقف در مرزهای فعلی پایان یابد، اما زلنسکی آماده مذاکرات است و پیشنهاد تبادل تسلیحات را مطرح کرده است.
CSIS به مسئله برتری هوایی اشاره کرده و درسهایی از جنگهای دیگر را بررسی میکند؛ جایی که از دید این رسانه، اوکراین در دفاع هوایی موفقتر بوده است.
گاردین گزارش میدهد که در نشستهای بازسازی، بیش از یک سوم هزینهها ممکن است بر عهده روسیه باشد، اگر اوکراین خاکی واگذار کند. در پلتفرم X، بحثها نشان میدهد که هر دو طرف هزینههای بالایی پرداخت میکنند و ترامپ ممکن است فشار بیاورد، اما سناریوهایی مانند گسترش جنگ به ناتو نیز مطرح است. نقش اروپا نیز کلیدی است؛ برای مثال، آلمان و فرانسه بر تحریمهای بیشتر علیه روسیه تأکید دارند. علاوه بر این، حمایت از چین و کره شمالی به روسیه کمک میکند، در حالی که کاهش احتمالی کمکهای آمریکا میتواند تعادل را تغییر دهد.
پیامدهای جنگ اما فراتر از میدان نبرد است. از نظر اقتصادی، روسیه با فروپاشی احتمالی اقتصاد جنگی روبرو است، اوکراین نیز با هزینههای بازسازی عظیم مواجه است، که میتواند دههها طول بکشد. از دیدگاه انسانی، هزاران غیرنظامی و سرباز کشته شدهاند و مهاجرت گسترده ادامه دارد. سناریوی جنگ یخزده میتواند به ثبات نسبی منجر شود، اما خطر تشدید، مانند گسترش به کشورهای ناتو، وجود دارد. همچنین، تأثیر بر امنیت جهانی، مانند مسابقه تسلیحاتی هوش مصنوعی، میتواند روابط بینالملل را تغییر دهد. کارشناسان چتم هاوس هشدار میدهند که بدون توافق پایدار، اروپا با بحران انرژی و مهاجرت روبهرو خواهد شد.
در مجموع، رسانههای غربی بر لزوم اقدام قاطع برای پایان جنگ در ۲۰۲۵ تأکید دارند اما تحلیلگران این رسانهها میگویند چالشهایی مانند کاهش حمایتها از اوکراین و پیشرویهای روسیه چشمانداز را پرابهام کرده است.
در این میان، سناریوی جنگ یخزده محتملترین گزینه است که میتواند به ثبات نسبی منجر شود اما صلح پایدار را تضمین نمیکند. همچنین، پیامدهای اقتصادی برای اروپا و روسیه سنگین خواهد بود و نقش ترامپ هم در سرنوشت جنگ کلیدی است، هرچند پیشنهادهای او مانند تقسیم دونباس با مخالفت روبرو است.
کارشناسان غربی توصیه میکنند که غرب حمایت خود را افزایش دهد تا از شکست اوکراین جلوگیری شود، در حالی که مذاکرات باید بر امنیت بلندمدت تمرکز کنند. این تحلیلها نشاندهنده پیچیدگی جنگ است و نیاز به دیپلماسی فوری را برجسته میکنند. به گفته آنان، در نهایت، پایان جنگ نیازمند اراده سیاسی مشترک است تا از تکرار اشتباهات گذشته جلوگیری شود.
منابع:
Chatham House: Four scenarios for the end of the war in Ukraine
Chatham House: Ending the Russo-Ukrainian war: scenarios and consequences
BBC: The endgame in Ukraine: How the war could come to a close in 2025
CSIS: Russia’s War in Ukraine: The Next Chapter
CNN: Five ways the Russia-Ukraine war could end
Bloomberg: Trump’s Ukraine Plans Mean a $3 Trillion Bill for European Allies
CNN: How not to end a war: 3 lessons from the last time Ukraine and Russia agreed a ceasefire deal
BBC: Ukraine: How might the war end? Five scenarios
* پسرفت آشکار در مبارزه برای حقوق برابر برای دختران و زنان
آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل متحد از گامهای پسرفت آشکار در مبارزه برای حقوق برابر برای دختران و زنان شکایت کرد. گوترش روز دوشنبه ۶ مارس 2025-۱۵–اسفند 1403- در آغاز نشست کمیسیون سازمان ملل متحد درباره برابری حقوق زنان گفت که حقوق زنان در سراسر جهان «محدود، تهدید و نقض میشود.» وی افزود، اگر این روند ادامه یابد، برابری زن و مرد تنها در ۳۰۰ سال آینده محقق خواهد شد.
گوترش گفت، دستاوردهای حاصل از چندین دهه در حال محو و نابودی است، زیرا «پدرسالاری آن را زیر ضربات خود گرفته است.» وی بهعنوان مثال، به افغانستان اشاره کرد که در آن زنان و دختران از حیات عمومی حذف شدهاند. در بسیاری از کشورها، حقوق زنان در زمینه تعیین اختیار جنسی خود و تولید مثل روند معکوس پیدا کرده است.
دختران در مسیر رفتن به مدرسه در مکانهای متعددی در معرض خطر ربوده شدن و حمله قرار گرفتهاند. افسران پلیسی وجود دارند که خود در کمین زنان قرار میگیرند، در حالی که قاعدتا باید از آنها محافظت کنند. گوترش گفت: «از اوکراین تا ساحل عاج، زنان و دختران بیشترین ضربه را در بحرانها و درگیریها میبینند.»
دبیرکل سازمان ملل متحد گفت، علاوه بر این، مرگ و میر مادران رو به افزایش است. پیامدهای کرونا دختران را به تن دادن به ازدواج اجباری کشاند و آنها از تحصیل دور کرد و مادران و سرپرستان را مجبور کرد تا دست از کار بکشند.
گوترش گفت که این موضوع از مسائل حاد کنونی است، بهویژه به این دلیل که دختران و زنان، در حالی که فناوری رو به توسعه فزاینده گذاشته است، به عقب رانده شدهاند.
او گفت: «سه میلیارد نفر هنوز به اینترنت متصل نیستند که اکثریت آنها را زنان و دختران کشورهای در حال توسعه تشکیل میدهند و در کشورهای کمتر توسعهیافته تنها ۱۹درصد زنان آنلاین هستند. در سطح جهان، دختران و زنان تنها یک سوم دانشجویان علوم تجربی، فناوری، مهندسی و ریاضی را تشکیل میدهند.»
علاوه بر فرصتهای آموزشی و شغلی بیشتر و افزایش حقوق برای زنان، به ویژه در کشورهای در حال توسعه، همچنین به یک محیط دیجیتال امن نیز مورد نیاز است که اطلاعات نادرست زنستیزانه و «ترول جنسیتی» در رسانههای اجتماعی را از بین ببرد.
سیما باهوس، مدیر اجرایی سازمان ملل متحد برای برابری و توانمندسازی زنان، گفت که خلاء دیجیتال به چهره جدید نابرابری جنسیتی تبدیل شده است. سال گذشته ۲۵۹ میلیون مرد بیشتر از زنان آنلاین بودند.
باهوس، همچنین به نظرسنجی از روزنامهنگاران زن از ۱۲۵ کشور جهان اشاره کرد که بر اساس آن سهچهارم آنها در جریان کار خود در فضای مجازی مورد آزار و اذیت قرار گرفتهاند. یکسوم از پاسخدهندگان در واکنش به آزار و اذیتهای آنلاینی، کار خود را محدود کردهاند.
در افغانستان، زنانی که نظرات خود را در یوتیوب و وبلاگها بیان میکردند، دیدند که طالبان درهای خانههایشان را علامتگذاری میکنند. بسیاری به دلیل نگرانی از امنیت خود از کشور گریختهاند. در ایران، بسیاری از زنان به دلیل شرکت در کمپینهای آنلاین هدف حکومت قرار گرفتهاند.
این مقام سازمان ملل گفت چالش در این است که باید نهادها و کلیشههای مضر جنسیتی پیرامون فناوری و نوآوری را که باعث شده زنان و دختران به حاشیه رانده شوند ترمیم و اصلاح کرد.
*آخرین گزارش سازمان جهانی کار
19 مهر ۱۴۰۴
در جهانی که سرعت رشد اقتصادی با فناوری و تغییرات اقلیمی همگام شده، عدالت اجتماعی دیگر یک آرمان اخلاقی نیست؛ بلکه شرط بقا و ثبات جوامع است. گزارش تازه سازمان جهانی کار نشان میدهد که شکاف میان فقیر و غنی، زن و مرد، شمال و جنوب، نهتنها پابرجاست بلکه در حال تعمیق است. آیا میتوان سهمی عادلانه از زندگی گرفت؟
در سال ۲۰۲۵، جهان بیش از هر زمان دیگری با تناقضی دردناک روبهروست: رشد اقتصادی در بسیاری از کشورها ادامه دارد، اما عدالت اجتماعی همچنان در سایه مانده است. قبضهای سنگین، نابرابری جنسیتی، شکاف درآمدی و بیاعتمادی به نهادهای رسمی، همه نشان میدهند که توسعه بدون عدالت، فقط فاصلهها را بیشتر میکند. گزارش جدید سازمان بینالمللی کار با عنوان «وضعیت عدالت اجتماعی ۲۰۲۵» نهتنها مجموعهای از آمارهای هشداردهنده است، بلکه نقشه راهی برای بازگرداندن امید و برابری به زندگی مردم سراسر جهان ارائه میدهد. این گزارش ما را به تأملی جدی دعوت میکند: آیا رشد اقتصادی بدون عدالت، واقعا پیشرفت است؟ و آیا میتوان آیندهای ساخت که در آن همه سهمی از زندگی داشته باشند؟
در سال ۲۰۲۵، جهان با چالشهای تازهای روبهرو است؛ چالشهایی که هر روز روی زندگی ما تاثیر میگذارند و گاهی وقتی قبض آب، برق یا اجاره خانه را باز میکنیم تازه متوجه میشویم عدالت اجتماعی چقدر دور از دسترس است. سازمان بینالمللی کار (ILO)در گزارش تازه خود با عنوان «وضعیت عدالت اجتماعی ۲۰۲۵»، تصویری واقعی و جامع از این فاصلهها ارائه کرده و هشدار میدهد که اگر اقدامات فوری انجام نشود، شکافها عمیقتر خواهند شد.
این گزارش فراتر از یک سند آماری و در واقع یک هشدار عملی برای دولتها، کسبوکارها و شهروندان است. در دنیایی که اقتصادها با سرعت دیجیتال، تغییرات اقلیمی و جمعیتی روبهرو هستند، عدالت اجتماعی دیگر یک مفهوم انتزاعی نیست؛ بلکه پیشنیاز صلح، ثبات و توسعه پایدار است.
عدالت اجتماعی؛ فقط یک شعار نیست
عدالت اجتماعی به حقوق برابر محدود نمی شود. به زبان ساده، عدالت اجتماعی یعنی وقتی اقتصاد رشد میکند، همه مردم از آن بهره ببرند، نه فقط گروه محدودی که ثروت و قدرت را قبضه کردهاند. سازمان جهانی کار در این گزارش چهار رکن اصلی برای عدالت اجتماعی تعریف کرده است که تضمین آزادیها و برابری، دسترسی برابر به فرصتها، توزیع عادلانه منافع رشد اقتصادی و مدیریت تغییرات زیستمحیطی و دیجیتال بهصورت فراگیر را شامل میشود.
به بیان دیگر، عدالت اجتماعی یعنی هیچکس نباید به دلیل جنسیت، موقعیت جغرافیایی یا شرایط اقتصادی اولیه از فرصتهای زندگی محروم باشد. وقتی این چهار رکن رعایت شود، اقتصاد واقعاً رشد فراگیر پیدا میکند و اعتماد عمومی افزایش مییابد.
نگاه به آمار نشان میدهد جهان در چند دهه گذشته پیشرفتهایی داشته است. فقر شدید جهانی از ۳۹ درصد به ۱۰ درصد کاهش یافته، تعداد کودکان کار از ۲۵۰ میلیون به ۱۰۶ میلیون رسیده و فقر کاری از ۲۸ درصد به ۷ درصد کاهش پیدا کرده است. همچنین بیش از نیمی از جمعیت جهان تحت پوشش نوعی حمایت اجتماعی قرار دارند. این پیشرفتها بدون شک مهم و تأثیرگذارند، اما گزارش ILO هشدار میدهد که این موفقیتها هنوز کافی نیستند و شکافهای عمیق و نابرابریها همچنان پابرجا هستند.
در بسیاری از کشورها، رشد اقتصادی باعث شده گروههای خاصی ثروتمندتر شوند، در حالی که بخش زیادی از جمعیت یا از چرخه اقتصادی رسمی خارج مانده یا در شرایط نامطمئن کار میکنند. درآمدهای سرانه رشد کرده، اما دسترسی به خدمات آموزشی و بهداشتی هنوز بین مناطق شهری و روستایی یا بین گروههای ثروتمند و کمدرآمد نابرابر است.
نابرابری؛ مهمان ناخوانده زندگی ما
رشد اقتصادی بدون عدالت اجتماعی، فقط فاصلهها را بیشتر میکند. گزارش نشان میدهد که یک درصد ثروتمندترین افراد، ۲۰ درصد از درآمد جهانی و ۳۸ درصد از ثروت جهان را در اختیار دارند. زنان بهطور متوسط فقط ۷۸ درصد دستمزد مردان را دریافت میکنند و اگر روند فعلی ادامه پیدا کند، برابری دستمزد زنان و مردان ممکن است ۵۰ تا ۱۰۰ سال طول بکشد.
موقعیت جغرافیایی هنوز تعیینکننده اصلی فرصتهاست؛ ۵۵ درصد از نابرابری درآمدی به کشور تولد افراد مربوط است. این بدان معناست که اگر در کشوری فقیر به دنیا آمده باشید، حتی با تلاش و استعداد زیاد، هنوز شانس شما برای داشتن زندگی اقتصادی برابر با یک فرد در کشور ثروتمند کمتر است.
همچنین اعتماد عمومی به نهادهای دولتی و اتحادیهها کاهش یافته است. بسیاری از مردم احساس میکنند که سیاستها و برنامههای اقتصادی بیشتر به نفع ثروتمندان و گروههای قدرتمند طراحی میشود و سهم آنها از رشد اقتصادی ناچیز است. این کاهش اعتماد، خود یکی از بزرگترین تهدیدها برای ثبات اجتماعی و توسعه پایدار است.
نگاه به هند؛ پیشرفت با پای شکسته
حتی در کشوری مانند هند که رشد اقتصادی بالایی دارد، عدالت اجتماعی هنوز یک چالش بزرگ است. فقر چندبعدی در هند از ۲۹ درصد در سال ۲۰۱۳–۲۰۱۴ به ۱۱ درصد در سال ۲۰۲۲–۲۰۲۳ کاهش یافته و نرخ تکمیل آموزش متوسطه به ۷۹ درصد رسیده است. سواد زنان به ۷۷ درصد افزایش یافته و برنامههای حمایتی مانندد PM-KISAN، Ayushman Bharat و e-Shram بیش از ۵۵۰ میلیون کارگر غیررسمی را تحت پوشش قرار دادهاند.
با این حال، هنوز ۸۰ درصد از نیروی کار هند خارج از قراردادهای رسمی مشغول به کار هستند و مشارکت زنان در نیروی کار تنها ۳۷ درصد است. به بیان ساده، پیشرفتهای اقتصادی وجود دارد، اما بیشتر مردم هنوز از مزایای رسمی اقتصاد و امنیت شغلی محروماند. این وضعیت نمونهای روشن از شکاف میان رشد اقتصادی و عدالت اجتماعی است: رشد هست، اما خیلیها هنوز از قافله عقب ماندهاند.
چرا عدالت اجتماعی برای همه مهم است؟
عدالت اجتماعی تنها یک ارزش اخلاقی نیست، بلکه پیشنیاز رشد اقتصادی پایدار است. وقتی بخش زیادی از جمعیت از فرصتها و منابع محروم باشند، نه تنها اعتماد عمومی کاهش مییابد، بلکه سرمایه انسانی هدر میرود، خلاقیت و نوآوری محدود میشود و فشار بر سیستمهای بهداشتی، آموزشی و رفاهی بیشتر میشود.
در عمل، کشورهایی که نابرابری بالایی دارند، بیشتر با بحرانهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی روبهرو میشوند. این موضوع حتی در کشورهایی با رشد اقتصادی بالا دیده شده است؛ رشد GDP بدون عدالت اجتماعی باعث افزایش اختلاف طبقاتی و بیثباتی میشود.
توصیههای ILO برای بازگرداندن عدالت
گزارش ILO شش توصیه کلیدی برای دولتها و سیاستگذاران ارائه میدهد. نخست اینکه عدالت اجتماعی باید در تمام سیاستها، از اقتصاد و مالیات گرفته تا بهداشت و اقلیم، مدنظر قرار گیرد. دوم اینکه اعتماد عمومی باید بازسازی شود؛ شفافیت و پاسخگویی تقویت شود و مردم در تصمیمگیریها شریک شوند. سوم، سرمایهگذاری روی انسانها ضروری است؛ آموزش، مهارت و یادگیری مادامالعمر باید گسترش یابد تا شکافهای دیجیتال و جنسیتی کاهش پیدا کند. چهارم، پوشش حمایتی باید گسترده و شامل دستمزد منصفانه و مزایای قابل انتقال باشد. پنجم، تغییرات اقلیمی و دیجیتال باید انتقال منصفانه ایجاد کند و از کارگران جابجا شده حمایت کند. و ششم، همکاری جهانی برای کاهش نابرابری و مدیریت مهاجرت عادلانه ضروری است. بدون اجرای این اقدامات، اقتصاد ممکن است رشد کند، اما عدالت اجتماعی همچنان در سایه باقی خواهد ماند.
ILO تاکید میکند عدالت اجتماعی پیشنیاز رشد اقتصادی است، نه محصول جانبی آن. وقتی عدالت اجتماعی نادیده گرفته شود، اعتماد عمومی کاهش مییابد، شکافها تشدید میشوند و فشار بر نهادها افزایش پیدا میکند. رسیدن به آیندهای عادلانهتر، نه یک انتخاب، بلکه یک ضرورت جهانی است. هر کشوری که امروز سرمایهگذاری روی عدالت اجتماعی نکند، فردا با بحرانهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی روبهرو خواهد شد.
سهم شما از زندگی؛ هنوز هم میشود گرفت
اگر تورم، نابرابری و فشار اقتصادی را در زندگی روزمره خود لمس کردهاید، بدانید که این فقط مشکل ملی نیست، بلکه مشکل جهانی است. گزارش ILO به ما یادآوری میکند عدالت اجتماعی، با رشد اقتصادی، سیاستهای حمایتی، شفافیت و تعهد واقعی دولتها قابل تحقق است. اما اگر اقدامی صورت نگیرد، فاصلهها بیشتر و امیدها کمتر خواهد شد.
به زبان هفت صبح: عدالت اجتماعی، همان سهم شما از زندگی است؛ سهمی که هنوز خیلیها نتوانستهاند به دست بیاورند، اما با اقدامات درست و همکاری جهانی، هنوز قابل دستیابی است.
چشمانداز ۲۰۳۰؛ مسیر هنوز باز است
ILO هشدار میدهد که اگر روند فعلی ادامه پیدا کند، شکاف میان فقرا و ثروتمندان، زنان و مردان، مناطق شهری و روستایی و کشورهای ثروتمند و فقیر عمیقتر خواهد شد. اما اگر سیاستها اصلاح شوند، حمایت اجتماعی گسترش یابد و آموزش و مهارت برای همه فراهم شود، میتوان به آیندهای با رشد اقتصادی فراگیر و عادلانه امیدوار بود.
دنیای فردا به تصمیمات امروز ما بستگی دارد. عدالت اجتماعی نه فقط یک آرمان، بلکه یک ضرورت عملی است. سرمایهگذاری روی عدالت اجتماعی، سرمایهگذاری روی آیندهای پایدار، امن و امیدوار است.
*ترامپ دستور آغاز آزمایش دوباره سلاحهای هستهای آمریکا را صادر کرد
8 آبان 1404
دونالد ترامپ، رییسجمهور آمریکا، دستور آغاز دوباره آزمایش سلاحهای هستهای را صادر کرده و از وزارت جنگ خواسته است این روند را «بر پایه برابری با دیگر کشورها» فورا آغاز کند؛ اقدامی که میتواند به پایان سه دهه توقف آزمایشهای هستهای این کشور بینجامد. ترامپ، اعلام کرد که کشورش آزمایش سلاحهای هستهای را «بر پایه برابری با دیگر کشورها» از سر خواهد گرفت و دستور آغاز فوری این روند را به وزارت جنگ صادر کرده است.
ترامپ در پیامی که روز پنجشنبه منتشر کرد، نوشت: «آمریکا بیش از هر کشور دیگری سلاح هستهای در اختیار دارد و در دوره نخست ریاستجمهوری من، نوسازی کامل و بهروزرسانی زرادخانه هستهای انجام شد.»
او افزود: «بهدلیل برنامههای آزمایشی دیگر کشورها، به وزارت جنگ دستور دادهام که آزمایش سلاحهای هستهای را بهصورت برابر آغاز کند، این روند فوراً آغاز خواهد شد.» هنوز مشخص نیست منظور ترامپ از این دستور، ازسرگیری آزمایشهای واقعی هستهای است یا آزمایشهای شبیهسازیشده و غیرانفجاری.
آخرین آزمایش کامل هستهای آمریکا در سپتامبر 1992 در محل آزمایش نوادا انجام شد و به برنامهای پایان داد که از سال 1945 آغاز شده بود و بیش از یکهزار انفجار هستهای را در مناطق مختلف ازجمله نوادا، آلاسکا و اقیانوس آرام در بر میگرفت.
از آن زمان، آمریکا برای نگهداری و بررسی زرادخانه هستهای خود به آزمایشهای شبیهسازیشده رایانهای و آزمایشهای غیرانفجاری متکی بوده است.
وزارت جنگ آمریکا تاکنون درباره جزئیات این دستور، از جمله احتمال انجام انفجارهای واقعی یا آزمایشهای مجازی و نیز مقصود دونالد ترامپ از عبارت «آزمایش بر پایه برابری» توضیحی ارائه نکرده است.
* آزمایش موفق ابر اژدر هستهای روسیه
آبان ۱۴۰۴
به گفته پوتین، از نظر سرعت و عمق، هیچ سامانه مشابهی در جهان با آن قابل مقایسه نیست و رهگیری آن غیرممکن است. رییسجمهور روسیه همچنین گفت که قدرت آن بهطور قابلتوجهی از موشک قارهپیمای روسی سارمات SS-X-۲۹ یا شیطان ۲ پیشی میگیرد.
رییسجمهور روسیه امروز اعلام کرد که مسکو اژدر هستهای موسوم به «پوزیدون» را آزمایش کرد که «موفقیتی بزرگ» بوده است.
پوتین در بازدید از یک بیمارستان نظامی از دومین آزمایش یک سلاح هستهای توسط این کشور در یک هفته اخیر خبر داد.به گزارش رویترز، درباره «پوزیدون» که پوتین گفت دیروز با موفقیت آزمایش شد، اطلاعات محدودی در دسترس است اما گفته میشود این اژدر خودرانِ مجهز به پیشران هستهای که توانایی حمل کلاهک هستهای دارد، قادر است با انفجار هستهای در دریا، موجهای رادیواکتیو ایجاد کند که مناطق ساحلی را غیرقابل سکونت میکند.
به گفته پوتین، از نظر سرعت و عمق، هیچ سامانه مشابهی در جهان با آن قابل مقایسه نیست و رهگیری آن غیرممکن است.رییسجمهور روسیه، همچنین گفت که قدرت آن بهطور قابل توجهی از موشک قارهپیمای روسی سارمات SS-X-29 یا شیطان ۲ پیشی میگیرد.
پوتین هفته گذشته یک رزمایش پرتاب هستهای برگزار و اعلام کرد که روسیه با موفقیت موشک کروز «بوروستنیک» خود را آزمایش کرد؛ سلاحی با سوخت هستهای و قابلیت حمل کلاهک هستهای که مسکو میگوید میتواند از هر سپر دفاعی عبور کند.
روسیه از زمان رونمایی از پوزیدون و بوروستنیک در سال ۲۰۱۸، این سامانهها را پاسخی به اقدامات ایالات متحده برای ساختن سپر دفاع موشکی پس از خروج یکجانبه واشنگتن از معاهده ضد موشک بالستیک و گسترش ائتلاف ناتو خوانده است.
*نمایش تسلیحاتی عظیم چین چه پیامی در مورد توانایی نظامیاش دارد؟
۱۲ شهریور ۱۴۰۴ – ۳ سپتامبر ۲۰۲۵
در این مراسم، شی جینپینگ، رییسجمهور، میزبان بیش از ۲۰ رییس دولت خارجی، از جمله ولادیمیر پوتین، رییسجمهور روسیه، و کیم جونگ اون، رهبر کره شمالی بود که هر دو برای حمایت اقتصادی و موارد دیگر به چین متکی هستند.
این رژه به منزله نمایش قدرت رو به افزایش آقای شی در عرصه جهانی و همچنین قدرت نظامی چین بود. در این رژه موشک «قاتل گوام»، پهپاد «همیار وفادار» و حتی گرگهای رباتیک به نمایش درآمد.
اما فراتر از تبلیغات و سلاحهای جدید و پر زرقوبرق، چه چیزی از این مراسم آموختیم؟
در اینجا به پنج نکته اصلی اشاره میکنیم.
۱. چین زرادخانهای عظیم دارد اما چهقدر توان بهرهبرداری از آن را دارد؟
رژه روز چهارشنبه نشان داد که چین توانسته است در مدتی کوتاه، مجموعه سلاحهای متنوعی را تولید کند.
مایکل راسکا، استادیار برنامه تحولات نظامی در دانشگاه فنی نانیانگ سنگاپور، خاطرنشان میکند که ده سال پیش، فناوری نظامیای که چین به نمایش گذاشت بیشتر شامل «کپیهای ابتدایی» از تجهیزات بسیار پیشرفتهتری بود که ایالات متحده ابداع کرده بود.
اما این رژه طیف نوآوری و تنوع بیشتری از سلاح، بهویژه پهپاد و موشک را به نمایش گذاشت که نشان دهنده میزان پیشرفت دفاعی–صنعتی چینیهاست.
الکساندر نیل، عضو انجمن پاسیفیک، خاطرنشان میکند که ساختار متمرکز و از بالا به پایین حکومت و منابع قابل توجه، چین را قادر ساخته تا سلاحها را با سرعت و در مقیاسی تولید کند که بسیاری از کشورها از آن ناتوان هستند.
این توان تولید انبوه در میدان نبرد میتواند به چین برتری بدهد و حریف را از نظر تعداد غافلگیر کند. نیل میگوید: «چین توانایی تولید انبوه مهمات، کشتی، و همه این تجهیزات را دارد… دولت میتواند دستورالعملهای تولید را صادر کند و همه چیز به جریان میافتد.» اما ارتش چین تا چه اندازه میتواند این سیستمهای تسلیحاتی را یکپارچه به کار گیرد؟
دکتر راسکا میپرسد: «چین میتواند این تجهیزات پیشرفته و پر زرقوبرق را به نمایش بگذارد اما آیا از نظر سازمانی توانایی استفاده از آنها را دارد؟»
به عقیده او این کار آسان نخواهد بود زیرا ارتش چین بسیار بزرگ و آزمایش نشده است و دهههاست که در هیچ جنگ مهمی درگیر نبوده است.
۲. چین برای مقابله با ایالات متحده بر زرادخانه موشکی تمرکز کرده است
در این رژه، مجموعهای موشک از جمله نمونههای جدید به نمایش درآمدند که از بین آنها میتوان به موشک دونگفنگ–۶۱ با قابلیت حمل چند کلاهک هستهای، موشک بالستیک قارهپیمای دونگفنگ–۵سی با بردی که میتواند از شمال چین به خاک ایالات متحده برسد و موشک میانبرد دونگفنگ–۲۶دی معروف به «قاتل گوام» اشاره کرد که میتواند پایگاههای نظامی مهم ایالات متحده در گوام را هدف قرار دهد.
همچنین چندین موشک ضد کشتی مافوق صوت مانند وایجی ۱۷ و وایجی–۱۹ نیز نشان داده شدند که با سرعت بالا و مانورپذیری پیچیده، برای عبور از سامانههای ضد موشکی طراحی شدهاند.
تمرکز بر موشک دلیلی دارد.
نیل میگوید چین در حال توسعه موشک و نیروهای موشکی بهعنوان بخش محوری استراتژی بازدارندگی خود و مقابله با برتری دریایی ایالات متحده است.
نیروی دریایی ایالات متحده با ناوگان عظیم ناوهای هواپیمابر خود در دنیا بیرقیب است و چین هنوز در این حوزه عقبتر است.
اما نیل اشاره میکند که برخی منابع در جامعه دفاعی غرب بهطور فزایندهای استدلال میکنند که این ناوگروههای تهاجمی آسیبپذیر هستند زیرا آنها عملا هدفهایی آسان برای هرگونه حمله موشکی هستند.
او میگوید پکن نه تنها نیروی بازدارندگی خود را تقویت میکند بلکه «قابلیت ضربه دوم» را نیز ایجاد میکند، یعنی توانایی حمله تلافیجویانه در صورت حمله خارجی.
از دیگر سلاحهای قابل توجه میتوان به سلاح لیزری الوای–۱ که بسیار مورد بحث است اشاره کرد که اساساً یک لیزر غولپیکر است که میتواند تجهیزات الکترونیک را بسوزاند یا از کار بیندازد یا حتی خلبانها را کور کند.
مجموعهای از هواپیماهای جنگنده رادارگریز نسل پنجم از جمله هواپیماهای جی–۲۰ و جی–۳۵ نیز به نمایش درآمدند.
۳. چین در زمینه هوش مصنوعی و پهپاد تمام تلاش خود را میکند
طیف گستردهای از پهپادها به نمایش گذاشته شدند که برخی از آنها مجهز به هوش مصنوعی بودند اما پهپاد زیردریایی غولپیکر ایجیایکس–۰۰۲ بیشترین توجه را به خود جلب کرد.
این پهپاد که با عنوان «وسیله نقلیه زیرآبی بدون سرنشین فوقالعاده بزرگ» نیز شناخته میشود تا ۲۰ متر(۶۵ فوت) طول دارد و احتمالا میتواند ماموریتهای تجسسی و شناسایی انجام دهد.
پهپاد زیردریایی غولپیکرایجیایکس–۰۰۲ بیشترین توجهها را به خود جلب کرد. چین همچنین پهپاد تهاجمی رادارگریز جیجی–۱۱ خود را که «وفادار» نامیده میشود، به نمایش گذاشت. این پهپاد میتواند در کنار یک هواپیمای جنگنده سرنشیندار پرواز کند و در حملات به آن کمک کند.
علاوه بر پهپادهای هوایی متعارف، «گرگهای رباتیک» نیز نمایش داده شدند. کارشناسان میگویند که این رباتها میتوانند برای وظایف مختلفی از شناسایی و پاکسازی مین گرفته تا تعقیب سربازان دشمن استفاده شوند.
نمایش پهپادها، جهتگیری روشنی را نشان میدهد که چین میخواهد با استراتژی نظامی خود در پیش بگیرد، یعنی «فقط نمیخواهد ساختارهای سنتی نظامی را تقویت کند بلکه در نظر دارد آنها را جایگزین کند.»
دکتر راسکا خاطرنشان میکند که چین بهوضوح از جنگ اوکراین درس گرفته و آموخته که کافی است «فقط پهپادها را به سمت دشمن پرتاب کرد» تا دفاع آنها را تضعیف کند.
نیل میگوید «سرعت عمل در زنجیره کشتار اهمیت دارد» و اشاره میکند که در یک نبرد سریع، تصمیمات باید در «کسری از ثانیه» گرفته شوند تا دشمن را شکست دهند و دست بالا را پیدا کنند کاری که هوش مصنوعی میتواند انجام دهد.
او اضافه میکند که بسیاری از کشورها هنوز در مورد هوش مصنوعی در سامانههای نظامی خود مردد هستند و میپرسند که «با قرار دادن هوش مصنوعی در زنجیره کشتار تا چه اندازه احساس راحتی میکنیم؟»
دکتر راسکا میگوید چین با این موضوع بسیار راحت است: «چین معتقد است میتواند هوش مصنوعی را مهار کند. آنها مصمم هستند که آن را کاملا در سیستمهای خود ادغام کنند.»
۴. چین ممکن است فناوری لازم را داشته باشد اما ایالات متحده هنوز برتری عملیاتی دارد
این رژه بهوضوح نشان داد که چین با سرعت زیادی در حال نزدیک شدن به آمریکا در حوزه فناوری نظامی است و منابع لازم برای ساخت زرادخانهای گسترده را در اختیار دارد.
اما کارشناسان میگویند ایالات متحده همچنان از نظر عملیاتی برتری خود را حفظ میکند.
دکتر راسکا خاطرنشان میکند که ارتش ایالات متحده به دلیل وجود یک فرهنگ «پایین به بالا» که در آن واحدهای زمینی میتوانند با تغییر وضعیت، تصمیمگیری کنند و استراتژیهای جنگی خود را تغییر دهند، «برتری» دارد که در هنگام نبرد به آنها چابکی میدهد.
به عقیده او، ارتش چین ساختاری «از بالا به پایین» دارد و حتی با داشتن سیستمهای پیشرفته، بدون دستور مقامات عالیرتبه، حرکتی نخواهد کرد.
دکتر راسکا به برخوردهای اخیر مانند حادثه ماه گذشته اشاره میکند که هنگام مواجهه کشتیهای نظامی چینی و فیلیپینی، یک کشتی جنگی چینی به یکی از کشتیهای کوچکتر برخورد کرد: «چینیها فکر میکنند فناوریشان بازدارندگی ایجاد میکند و این برای آمریکا کفایت میکند اما از نظر عملیاتی، شواهدی وجود دارد که نشان میدهد آنطور که ادعا میکنند، قدرتمند نیستند.»
۵. رژه چین فرصتی بود برای تبلیغ تسلیحات و همچنین نمایش یک جبهه متحد به آمریکا
نیل خاطرنشان میکند که با دعوت از رهبران چندین کشور به این مراسم، رژه نظامی چین عملا یک نمایش تبلیغاتی بزرگ برای فروش سلاح به مشتریان بالقوه بود.
برخی کشورها مانند میانمار از خریداران ثابت تسلیحات چینی هستند اما دکتر راسکا خاطرنشان میکند که فرصت فروش به مشتریان جدید یا افزایش سفارش، راهی است که دولت چین میتواند نفوذ خود را در دنیا گسترش دهد.
از جمله مشتریان اصلی، کسانی بودند که در مرکز توجه و در کنار شی جینپینگ ایستاده بودند، ولادیمیر پوتین و کیم جونگاون. این سه نفر که با هم به سمت جایگاه رژه رفتند و روی صحنه ایستادند، یک جبهه متحد را نشان دادند.
نیل میگوید این پیامی برای ایالات متحده بود: اگر آمریکا میخواهد واقعا آنها را به چالش بکشد، باید «همزمان در چندین جبهه احتمالی، شبهجزیره کره، تنگه تایوان و اوکراین با آنها مبارزه کند.»
او میافزاید: «اگر این را در نظر بگیرید، فشار بر ایالات متحده در هر سه حوزه، ممکن است باعث شود در یکی از این جبههها شکست بخورد.»
*ونزوئلا از استقرار گسترده نیروهای نظامی در سراسر این کشور برای مقابله با حضور نیروی دریایی آمریکا در سواحل خود خبر داد
به گزارش شبکه تی آر تی ترکیه، وزارت دفاع ونزوئلا روز سهشنبه با صدور بیانیهای از «استقرار گسترده» نیروهای زمینی، دریایی، هوایی، رودخانهای و موشکی و همچنین شبهنظامیان غیرنظامی خبر داد.
شبکه تلویزیونی دولتی به نام وی تی وی، تصاویری از سخنرانی رهبران نظامی در چندین ایالت ونزوئلا را پخش کرد.
واشنگتن در حال انجام یک عملیات نظامی در کارائیب و شرق اقیانوس آرام است و به بهانه مقابله با قاچاق مواد مخدر به صورت گسترده نیروهای دریایی و هوایی خود را به منطقه اعزام کرده است.
اما این عملیات باعث ایجاد نگرانی در کاراکاس شده و مقامات ونزوئلایی معتقدند سرنگونی نیکولاس مادورو رئیس جمهور این کشور هدف نهایی واشنگتن است.
نیروهای واشنگتن از اوایل سپتامبر به حداقل ۲۰ قایق در آبهای بینالمللی حمله کردهاند و طبق آمار ارائه شده از سوی آمریکا، حداقل ۷۶ نفر در این حملات کشته شدهاند.
با این حال، آمریکا هنوز شواهدی مبنی بر اینکه این قایق ها برای قاچاق مواد مخدر استفاده می شدند یا تهدیدی برای این کشور بودند، منتشر نکرده است.
هفته گذشته دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا احتمال جنگ با ونزوئلا را کم اهمیت جلوه داد، اما گفت که روزهای مادورو به شماره افتاده است.
آمریکا، همچنین بهعنوان بخشی از آنچه تلاشهای مبارزه با مواد مخدر مینامد، ناو گروه یو اس اس جرالد آر فورد را به آمریکای لاتین منتقل کرده، جنگندههای رادارگریز اف–۳۵ را در پورتوریکو مستقر کرده و در حال حاضر شش کشتی جنگی در کارائیب دارد.
به گفته منابع آگاه، ونزوئلا در حال استقرار تسلیحات از جمله تجهیزات ساخت روسیه در مناطق مختلف این کشور است و قصد دارد در صورت حمله هوایی یا زمینی آمریکا، مقاومتی چریکی داشته باشد یا هرج و مرج ایجاد کند.
۶ منبع آگاه از تواناییهای نظامی ونزوئلا گفتند که ارتش آمریکا از ارتش ونزوئلا که به دلیل کمبود آموزش، دستمزد پایین و تجهیزات قدیمی تضعیف شده است، بسیار قویتر است.
۲ منبع آگاه از نیروهای امنیتی دولتی گفتند که برخی فرماندهان واحدهای نظامی حتی مجبور شدهاند برای تغذیه نیروهای خود با تولیدکنندگان مواد غذایی محلی مذاکره کنند، زیرا تدارکات دولتی کافی نیست.
این واقعیت باعث شده است که دولت مادورو به واکنش چریکی و ایجاد هرج و مرج فکر کند.
طبق منابع و اسناد برنامهریزی چند ساله برای این تاکتیک، دفاع چریکی که دولت ونزوئلا آن را «مقاومت طولانی» نامیده و در برنامههای تلویزیونی به آن اشاره کرده است، شامل واحدهای نظامی کوچک در بیش از ۲۸۰ مکان خواهد بود که اقدامات خرابکارانه و سایر تاکتیکهای چریکی را انجام میدهند.
یک منبع آگاه از تلاشهای دفاعی و منبع دیگری نزدیک به مخالفان گفتند که استراتژی دوم که « ایجاد هرج و مرج» نامیده میشود، از سرویسهای اطلاعاتی و هواداران مسلح حزب حاکم برای ایجاد بینظمی در خیابانهای کاراکاس استفاده میکند و ونزوئلا را برای نیروهای خارجی غیرقابل کنترل میکند.
مشخص نیست که در صورت حمله آمریکا، دولت ونزوئلا چه زمانی هر یک از این تاکتیکها را که به گفته منابع مکمل یکدیگر هستند، به کار خواهد گرفت.
مادورو با پیروی از استراتژی هوگو چاوز رییس جمهوری سابق این کشور که افسران را در پستهای دولتی بهعنوان وزیر یا رییس شرکتهای دولتی قرار میداد تا وفاداری را تضمین کند، از وفاداری قوی ارتش برخوردار بوده است.
مادورو گفته است که ۸ میلیون غیرنظامی در حال آموزش نظامی برای دفاع از ونزوئلا هستند و برخی غیرنظامیان در ماههای اخیر گفتهاند که آماده و فدا کردن جان خود برای دفاع از کشور در برابر یک نیروی خارجی هستند.
در همین حال، این منبع گفت که حدود ۶۰ هزار عضو ارتش و گارد ملی وجود دارند که دولت آنها را برای «جنگ مقاومت» به سبک چریکی استفاده خواهد کرد.
*کارشناسان سازمان ملل: از «تعداد سرسامآور» اعدامها در ایران وحشتزدهایم
۸ مهر ۱۴۰۴ – ۳۰ سپتامبر ۲۰۲۵
کارشناسان حقوق بشر سازمان ملل متحد گفتهاند از بیش از یک هزار اعدام در ۹ ماه اول سال ۲۰۲۵، که نشانگر «افزایش چشمگیر» تعداد اعدامها در ایران است، وحشتزده شدهاند.
روز دوشنبه – ۲۹ سپتامبر 2025- هفتم مهر 1404، پنج گزارشگر ویژه در بیانیهای مشترک هشدار دادند: «گستره اعدامها در ایران سرسامآور است و نقض جدی حق حیات را نشان میدهد.» آنها خاطرنشان کردند که نیمی از اعدامهای ثبت شده مربوط به جرائم مربوط به موادمخدر بوده و به طور متوسط ۹ اعدام در روز در هفتههای اخیر ثبت شده است.
ایران تاکنون به این آمار و گزارشها واکنشی نشان نداده است. اما این کشور پیشتر بارها از به کارگیری مجازات اعدام دفاع کرده و گفته است که این مجازات فقط محدود به «جرایم سنگین» است.
این ابراز نگرانی از رشد اعدامها در ایران، همزمان با اعلام خبر یک اعدام دیگر در بامداد روز دوشنبه همراه بود که طی آن قوه قضاییه ایران از اعدام یک مرد به اتهام «جاسوسی برای موساد» خبر داد.
میزان، خبرگزاری قوه قضاییه، روز دوشنبه نام این مرد را بهرام چوبی اصل اعلام کرد و بدون ارائه مستنداتی گزارش داد که او یک «متخصص پایگاه داده» بوده که در «پروژههای حساس مخابراتی» کار میکرده و «جاسوس مورد اعتماد» سازمان اطلاعات اسرائیل، موساد، بوده است.
این خبرگزاری اضافه کرد که پس از رد درخواست تجدیدنظر آقای چوبی اصل در دیوان عالی این کشور، او هفتم مهر به اتهام «فساد فی الارض» دار زده شد.
خبرگزاری میزان از زمان دستگیری چوبی و جزییات اتهامات او خبر نداده و پرونده او هم پیش از این خبر توسط رسانههای ایرانی یا گروههای حقوق بشری گزارش نشده بود. او یازدهمین فردی بود که امسال به جرم جاسوسی برای اسرائیل در ایران اعدام شد؛ ۱۰ مورد از این اعدامها از زمان جنگ ۱۲ روزه بین دو کشور در ماه ژوئن انجام شده است.
هفته گذشته، عفو بینالملل و گروه حقوق بشر ایران مستقر در نروژ اعلام کردند که از ژانویه/ دی ماه گذشته تا انتهای سپتامبر/ مهر ماه جاری، یک هزار اعدام در ایران را ثبت کردهاند. این رقم همین حالا هم از مجموع ۹۷۵ مورد گزارش شده در کل سال گذشته – ۱۴۰۳ – بیشتر است.
طبق گزارش سازمان حقوق بشر ایران، ۵۰ درصد از اعدامشدگان امسال به جرایم مربوط به مواد مخدر؛ ۴۳ درصد به اتهام قتل؛ ۳درصد به اتهامات امنیتی شامل «قیام مسلحانه علیه دولت»، «فساد فیالارض» و «محاربه با خدا» و ۱درصد به جاسوسی متهم شده بودند.
در میان اعدامشدگان ۲۸ زن و ۵۸ تبعه افغانستان بوده است. با توجه به تعداد جمعیت اقلیت، عفو بینالملل این تعداد را رقمی نامتناسب برشمرده است. هر دو گروه اظهار کرده اند که این اعدامها پس از محاکمههای ناعادلانهای انجام شده که بهطور معمول با ادعاهای شکنجه و سایر بدرفتاریها همراه بوده است.
گزارشگران ویژه سازمان ملل در امور حقوق بشر در ایران، اعدامهای خودسرانه، مسائل اقلیتها، شکنجه و سایر مجازاتهای ظالمانه و حقوقبشر در افغانستان، روز دوشنبه – هفتم مهر – هشدار دادند: «به نظر میرسد ایران اعدامها را در مقیاس کلان انجام میدهد که با تمام استانداردهای پذیرفته شده حفاظت از حقوق بشر مغایرت دارد.»
آنها افزودند که اعدام ۴۹۹ نفر مرتبط با جرایم موادمخدر «بهطور خاص نگرانکننده» است.
به دنبال اصلاح قانون مبارزه با مواد مخدر ایران، از سال ۲۰۱۸/ ۱۳۹۷ تا ۲۰۲۰/ ۱۳۹۹، بین ۲۴ تا ۳۰ مورد اعدام از این دست در سال ثبت شده است. با این حال، کارشناسان گفتند که این تعداد از سال ۲۰۲۱/ ۱۴۰۰ افزایش یافته و در سال گذشته در مجموع ۵۰۳ مورد گزارش شده است.
قوانین بینالمللی مجازات اعدام را فقط به «جدیترین جرایم» محدود میکند. در همین خصوص کارشناسان هشدار میدهند که جرایم مواد مخدر در این مجموعه قرار نمیگیرد.
حقوق بشر ایران روز یکشنبه گزارش داد که بیش از ۵۰۰ نفر که به جرایم مربوط به مواد مخدر محکوم شدهاند، در حال حاضر فقط در زندان قزل حصار کرج در انتظار اعدام هستند و احکام آنها همگی در «مرحله اجرا» است.
به گفته دفتر حقوق بشر سازمان ملل متحد، شورای نگهبان ایران در حال حاضر در حال بررسی پیشنویس لایحه جاسوسی است که «همکاری با کشورهای متخاصم» که مجازات آن اعدام است را بازتعریف کند و مواردی مانند ارتباطات آنلاین، همکاری با رسانههای خارجی و به اصطلاح «همسویی ایدئولوژیک» را به آن اضافه کند.
کارشناسان سازمان ملل متحد گفتند که جامعه بینالمللی نمیتواند «در مواجهه با چنین تخلفات سیستماتیکی سکوت کند» و کشورها «باید اقدامات دیپلماتیک مشخصی را برای فشار بر ایران جهت توقف این موج اعدامها اعمال کنند.»
بنیاد برومند: ۷۲۰ اعدام مرتبط با اعتراضات طی ۴۶ سال
در همین حال، بنیاد عبدالرحمن برومند که روی مستندسازی اعدامها در ایران کار میکند بامداد سهشنبه، هشتم مهر/ ۳۰ سپتامبر با انتشار گزارشی از ۷۲۰ اعدام مرتبط با اعتراضات طی ۴۶ سال گذشته -از زمان استقرار حکومت جمهوری اسلامی در ایران– خبر داده است.
این بنیاد که که در واشنگتن دیسی مستقر است در مقدمه گزارش خود آورده که از میان ۷۲۰ مورد اعدام مرتبط با اعتراضات درایران ۷۱۲ مورد شهروندان ایرانی و ۸ اعدامی هم غیرایرانی بودهاند و تاکید کرده است:
«با وجود آن که ایران از امضاءکنندگان میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی(ICCPR) است که حق برگزاری تجمعات مسالمتآمیز، آزادی بیان و حیات را تضمین میکند، جمهوری اسلامی مدام این حقوق را نقض کرده است. قانون اساسی جمهوری اسلامی مصوب ۱۳۵۸ نیز به ظاهر مجموعهای از حقوق، از جمله حق برابری در مقابل قانون، حق حیات، حق آزادی بیان، حق تشکیل انجمنها و تجمعات مسالمتآمیز، حق دسترسی به وکیل، و مصونیت از بازداشت و شکنجه خودسرانه را تضمین میکند. اما رعایت این حقوق مشروط به «رعایت موازین اسلامی» شده، یا هر آنچه «مخالف اصول بنیادی اسلامی» تلقی شود ممنوع شده است.»
*افزایش مرگ و میر منتسب به آلودگی هوا در سال 2025
تازهترین گزارش جهانی «وضعیت هوای زمین 2025» نشان میدهد آلودگی هوا همچنان یکی از بزرگترین عوامل مرگ زودرس در جهان است و در سال اخیر، شمار مرگومیرهای مرتبط با آن بهویژه بهدلیل رشد جمعیت، افزایش سن متوسط و تداوم آلودگی در مناطق پرجمعیت رو به افزایش گذاشته است.
این گزارش با بررسی تازهترین دادهها درباره ذرات معلق PM2.5، ازن و مدلهای بار بیماری، وضعیت کیفیت هوا و پیامدهای سلامت آن را ارزیابی کرده است.
آلودگی هوا و اختلال متابولیسم؛ وقتی هوای آلوده خطر دیابت را افزایش میدهد
نتایج نشان میدهد که نزدیک به 9 نفر از هر 10 مرگ ناشی از آلودگی هوا، مربوط به بیماریهای غیرواگیر مانند بیماریهای قلبی–عروقی، سکته مغزی، سرطان ریه و بیماریهای مزمن ریوی است. به بیان دیگر، آلودگی هوا دیگر تنها مشکل «ریهها» نیست؛ بلکه عامل اصلی بروز سکته، حملات قلبی و بیماریهای قلبی مزمن محسوب میشود.
چرا مرگومیر ناشی از آلودگی هوا افزایش یافته است؟
تحلیل دادههای جهانی نشان میدهد که گرچه در برخی کشورها نرخ مرگومیر استانداردشده بر اساس سن کاهش یافته، اما تعداد مطلق مرگها در دهههای اخیر افزایش داشته است. دلیل این امر، افزایش جمعیت و پیرشدن آن در مناطقی است که سطح آلودگی همچنان بالاست. بنابراین حتی اگر خطر فردی کاهش یابد، مجموع مرگومیر ممکن است افزایش پیدا کند.
مکانیسم مرگ ناشی از آلودگی هوا
آلودگی هوا ترکیبی پیچیده از ذرات بسیار ریزPM2.5))، ازن، اکسیدهای نیتروژن و دیاکسید گوگرد است. اما مرگبارترین جزء، همان ذرات معلق بسیار ریز PM2.5 است. این ذرات میتوانند: به عمق ریهها نفوذ کنند و موجب التهاب شدید بافت ریوی شوند، التهاب عمومی در بدن ایجاد کنند و از طریق جریان خون، دیواره رگها را تحریک کرده و باعث ناپایداری پلاکهای چربی شوند؛ موضوعی که خطر سکته و حمله قلبی را افزایش میدهد، رفتار لختهشدن خون را تغییر دهند و عملکرد عروق را مختل کنند و در درازمدت، باعث تشدید بیماریهای مزمن مانندCOPD (بیماری انسدادی مزمن ریه)، سرطان ریه و بیماریهای قلبی شوند.
به گفته سازمان جهانی بهداشتWHO))، بیشترین مرگهای مرتبط با آلودگی هوا به بیماری ایسکمیک قلب(بیماری عروق کرونر قلب) و سکته مربوط است و پس از آن بیماریهای مزمن ریوی و سرطان ریه قرار دارند.
راهکارهای کاهش خطر مرگ ناشی از آلودگی هوا
اگرچه کاهش جدی آلودگی نیازمند سیاستهای کلان در زمینه انرژی پاک، کنترل ترافیک و مقررات صنعتی است، اما شهروندان نیز میتوانند با رعایت برخی اصول، میزان مواجهه و خطر را کاهش دهند:
استفاده از سوختهای پاک و اجاقهای بهینه در منازل و تهویه مناسب آشپزخانهها.
عدم سوزاندن زباله در فضاهای بسته یا باز.
استفاده از ماسکهای استاندارد N95 یا FFP2 در روزهای آلوده.
کاهش فعالیتهای ورزشی در هوای آزاد هنگام بالا بودن شاخص آلودگی، بهویژه برای سالمندان یا بیماران قلبی–ریوی.
بهکارگیری تصفیهکنندههای هوای مجهز به فیلتر HEPA در مناطق با آلودگی بالا.
بیماران قلبی و ریوی باید داروهای خود را منظم مصرف کنند و در صورت بروز علائمی مانند درد قفسه سینه یا تنگی نفس، فوراً به مراکز درمانی مراجعه کنند.
وضعیت بدتر و بدتر میشود
گزارش «وضعیت هوای زمین 2025» نشان میدهد که آلودگی هوا همچنان یکی از بزرگترین قاتلان خاموش جهان است. هرچند در برخی کشورها پیشرفتهایی در کنترل آلودگی حاصل شده، اما بار کلی بیماریها همچنان بسیار بالاست؛ چراکه جمعیت در معرض آلودگی افزایش یافته و جهان در حال پیر شدن است. تنها ترکیبی از اقدامات سیاستی و رفتارهای مسئولانه در سطح خانوار و فردی میتواند به کاهش واقعی مرگومیر ناشی از آلودگی هوا منجر شود.
منابع:
گزارش جهانی State of Global Air 2025 – مؤسسه تحقیقات اثرات سلامت (HEI)
دادههای بار جهانی بیماریها – مؤسسه سنجش و ارزیابی سلامت (IHME)
برگه اطلاعات آلودگی هوای محیطی – سازمان جهانی بهداشت (WHO)، 2024
مقاله مرور اثرات آلودگی هوا بر بیماریهای قلبیعروقی – NCBI، 2024
گزارش آلودگی هوای خانگی و سلامت– سازمان جهانی بهداشت (WHO)، 2024
آلودگی هوا در ایران؛ وزارت بهداشت میگوید حدود ۵۹ هزار ایرانی در سال گذشته به دلیل آلودگی هوا جان باختند،EPA
۱۹ آبان ۱۴۰۴ – ۱۰ نوامبر ۲۰۲۵
طبق اعلام وزارت بهداشت ایران مرگ حدود ۵۹ هزار شهروند ایرانی در سال گذشته(۱۴۰۳) به آلودگی هوا منتسب شده است. اظهارات اخیر معاون وزیر بهداشت ایران در حالیست که وضعیت در بعضی از استانها مانند خوزستان «اضطراری» گزارش شده است.
علیرضا رئیسی، معاون وزارت بهداشت ایران، گفته است: «برآوردهای انجامشده نشان میدهد در سال ۱۴۰۳ حدود ۵۸ هزار و ۹۷۵ مورد مرگ در کشور منتسب به مواجهه با ذرات معلق کمتر از ۲/۵ میکرون بوده است.»
او گفته است این رقم معادل ۱۶۱ مرگ در روز و حدود ۷ مرگ در هر ساعت است.
رئیسی میگوید خسارات اقتصادی ناشی از مرگهای منتسب به آلودگی هوا در سال گذشته حدود ۱۷/۲ میلیارد دلار برآورد شده است. او گفته است: «این خسارات معادل ۴۷ میلیون دلار در روز یا حدود یک هزار و ۳۹۴ همت(هزار میلیارد تومان) بااحتسابنرخارزنیماییاز
رئیسی میگوید بررسیها نشان میدهد ۱۰۰ درصد جمعیت شهری در ایران در معرض غلظتی بالاتر از حدود رهنمود سازمان جهانی بهداشت قرار دارند. او همچنین گفته است: «۹۶ درصد جمعیت شهری با غلظتی بیش از استاندارد ملی مواجهند.»
اظهارات اخیر معاون وزیر بهداشت ایران در حالیست که وضعیت در بعضی از استانها مانند خوزستان «اضطراری» گزارش شده است.
محمدرضا موالی زاده، استاندار خوزستان میگوید: «اکنون شرایط در خوزستان، حساس و فوقالعاده است و دیگر تاب و تحمل مردم از دست رفته است.»
با ادامه وضعیت آلودگی هوا، مدیریت بحران این استان اعلام کرده است تا آخر هفته آینده(هفته آخر آبان) فعالیت مدارس بیشتر شهرهای استان خوزستان غیرحضوری خواهد بود.
در تهران هم یکشنبه ۱۸ آبان 1404، اولین جلسه کارگروه اضطرار آلودگی هوا تشکیل شد.
استانداری تهران با اعلام منع فروش طرح ترافیک در پایتخت اعلام کرد: «فعالیت تولید معادن شن و ماسه و فعالیتهای ورزشی مدارس در ۱۰ شهرستان استان تهران برای ۴۸ ساعت ممنوع است.»
با وجود مشکلات فزاینده مربوط به آلودگی هوا و تاثیرات آن بر سلامت و زندگی مردم به نظر میرسد نهادهای مختلف رویکرد هماهنگ و موثری برای مقابله با این مشکل نداشتهاند.
قانون هوای پاک در سال ۱۳۹۶ تصویب شد ولی بسیاری از موارد آن اجرایی هنوز نشده است.
در این قانون دستگاههای مختلف اجرایی در ایران از جمله وزارت کشور، وزارت نفت، وزارت نیرو، نیروی انتظامی، شهرداری و صدا و سیما– به تناسب وظایف خود– مکلف شدهاند در کنترل آلودگی هوا مشارکت داشته باشند. اما ظاهرا مشارکت چندانی از سوی این سازمانها و مسئولان صورت نگرفته است و آلودگی هوا همچنان در ایران قربانی میگیرد و تاثیرات منفی عمیقی بر زندگی مردم میگذارد.
*به گزارش دیپش گادر/تایمز، ۹ نوامبر ۲۰۲۵، یک تاجر ایرانی که به دلیل ادعای تامین مالی «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران» توسط بریتانیا تحریم شده است، مجموعهای از املاک به ارزش ۱۴۲ میلیون پوند در معتبرترین محلههای لندن جمعآوری کرده است.
علی انصاری، ۵۶ ساله، در سال ۲۰۱۳ موفق شد دوازده ملک را -که در مجموع ۷۳ میلیون پوند ارزش داشتند- در خیابان بیشاپس(The Bishops Avenue) و اطراف آن، خیابانی در همپستد که به «ردیف میلیاردرها» معروف است، از طریق یک شرکت صوری ثبتشده در «جزیره مان» خریداری کند.
او بعدا یک عمارت 7/33 میلیون پوندی در همان خیابان و همچنین دو آپارتمان لوکس با اتاقهای جداگانه برای خدمتکاران، نزدیک کاخ کنزینگتون، به مبلغ تقریبا ۳۶ میلیون پوند خرید.
تمام این املاک اکنون مشمول توقیف داراییها هستند که محدودیتهایی برای فروش یا توسعه آینده آنها ایجاد میکند. انصاری، بانکداری که گمان میرود روابط نزدیکی با خانواده آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، داشته باشد، همچنین تحت تحریمها با ممنوعیت سفر به بریتانیا مواجه است.
تنشها با تهران در اوج خود است. کن مککالوم، مدیرکل MI5 بریتانیا، اخیرا فاش کرد که سرویس امنیتی بیش از ۲۰ توطئه بالقوه مرگبار حمایتشده توسط ایران در خاک بریتانیا را تنها در ۱۲ ماه گذشته ردیابی کرده است.
برخی از این توطئهها، که روزنامهنگاران مستقل و مخالفان ایرانی را هدف قرار دادهاند، باور بر این است که توسط نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی(IRGC) سازماندهی شدهاند، که مسئول حملات خارجی است.
انصاری در ۳۰ اکتبر تحت تحریمهای بریتانیا قرار گرفت، یعنی چند روز پس از فروپاشی بانک خصوصی آینده(Ayandeh) که خانوادهاش بیش از یک دهه پیش در ایران تأسیس کرده بودند و با بدهیهای چند میلیارد پوندی مواجه بود.
همیش فالکونر، یکی از مدیران وزارت امور خارجه بریتانیا، با اعلام این تحریم، انصاری را «بانکدار و تاجر فاسد ایرانی» توصیف کرد که «در حمایت مالی از فعالیتهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دخیل است.»
در فهرست تحریمهای دولت بریتانیا آمده است: «انصاری فعالیتهای خصمانه دولت ایران را تسهیل و از آنها حمایت کرده است، یعنی منابع اقتصادی را در اختیار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و افرادی قرار داده است که فعالیتهایی را انجام دادهاند که هدف آن بیثبات کردن بریتانیا یا هر کشور دیگری است.»
در روزهای اخیر، «مجید میرلطیفی» عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس، هشدار داد « قیمت ماست به زودی دو برابر میشود و مردم دیگر نان و ماست هم نمیتوانند بخورند.»
فروردین ماه امسال، قیمت دام زنده ۲۵۰ هزار تومان بود که امروز به ۳۱۰ هزار تومان رسیده است و با تداوم وضعیت کنونی در بازار نهادههای دامی، از این هم گرانتر میشود.
همین امروز هم خیلیها نمیتوانند به طور مرتب شیر کیلویی ۴۵ هزار تومانی بخرند؛ برای یک زندگی سالم، یک خانواده ۳ نفر، هر 5/1 روز حداقل به یک لیتر شیر نیاز دارد؛ در ماه خرید ۲۰ لیتر شیر، حدود یک میلیون تومان میشود که برای کارگر حداقلبگیر با ۱۵ میلیون حقوق ماهانه، مبلغ کمی نیست؛ پول شیر خانواده به تنهایی یک میلیون تومان است و تعجبی نیست که براساس اعلام مدیرکل دفتر بهبود تغذیه وزارت بهداشت، سرانه مصرف روزانه لبنیات مردم ایران به ۱۶۰ گرم و حدود یک واحد رسیده(برای کارگران این شاخص بازهم پایینتر است)، در حالیکه استاندارهای حداقلی میگویند هر فرد باید روزانه ۲ واحد لبنیات مصرف کند.
در حالی که به برآمار و گزارشات مختلف، همین امروز سبد معیشت حداقلی مرز ۵۰ میلیون تومان را پشت سر گذاشته و با هر تکانه تورم جدید (ولو کوچک و جزئی) کارگران دیگر نان و ماست خالی هم نمیتوانند بخورند.
کارگری که از صبح تا شام زحمت میکشد و ۱۵ میلیون تومان یا کمی بیشتر حقوق میگیرد، این شکاف حدودا ۳۰ میلیون تومانی را چهطور پُر کند که خانوادهاش بتوانند ادامه حیات بدهد و برای «بقا» به دردسر نیفتد؟!
نظم جهانی ۳۵ سال گذشته زیر فشار قدرتمحوری و بیثباتی رو به فروپاشی است
در دورانی که جهان با موجی از بحرانهای همزمان و تضعیف بیسابقه نهادهای چندجانبه روبهروست، گوردون براون، نخستوزیر پیشین انگلیس، در یادداشتی تحلیلی برای روزنامه گاردین، با نگاهی نگران به تحولات ژئوپلیتیکی اخیر، نسبت به فروپاشی نظم بینالمللی پس از جنگ سرد هشدار میدهد و خواستار بازتعریف یک نظم نوین جهانی مبتنی بر همکاری چندجانبه و ارزشمحور میشود. در ذیل مشروح این گزارش از نظرتان میگذرد.
هفتهای که با بیسابقهترین نوسانات مالی در تاریخ معاصر آغاز شد و با جدیترین تنشها میان آمریکا و چین به پایان رسید، برای تحلیلگران فرصتی بود تا لرزههای سطحی را از تحولات عمیقتر بازشناسند. اگر جهان به همین مسیر ادامه دهد، دهه ۲۰۲۰ ممکن است در تاریخ بهعنوان «دهه شیطانی» قرن بیستویکم شناخته شود؛ عبارتی که مورخان پیشتر برای دهه ۱۹۳۰ به کار برده بودند.
این دهه فقط با آمار هفت میلیون قربانی کووید–۱۹، فقر و نابرابری فزاینده جهانی شناخته نخواهد شد، بلکه در ذهنها با اوکراینی تکهتکهشده، غزه سوخته و فجایع خاموش در آفریقا و آسیا نیز ثبت خواهد شد. این همه، نشانههایی هستند از جایگزینی نظمی مبتنی بر قانون با نظمی مبتنی بر زور و قدرت. هر ستون نظم پیشین جهانی؛ از تجارت آزاد گرفته تا حاکمیت قانون، حقوق بشر، دموکراسی، حق تعیین سرنوشت ملتها و همکاریهای بینالمللی، اکنون در معرض تهدید است. حتی مسئولیتهای زیستمحیطی و بشردوستانه که زمانی شهروندان جهان به آنها باور داشتند، یکییکی زیر سئوال رفتهاند.
در ماههای اخیر، رهبران اسپانیا، برزیل و آفریقای جنوبی -روسای سه نشست مهم جهانی امسال(نشست تامین مالی توسعه، کنفرانس اقلیمی سازمان ملل و اجلاس گروه ۲۰) – خواستار همکاری فوری جهانی شدهاند. همچنین نخستوزیر مالزی و روسای جمهوری کلمبیا و آفریقای جنوبی در بیانیهای نوشتند: «باید بهصورت جمعی برای اجرای قانون بینالمللی متحد شویم. یا با هم اقدام کنیم، یا شاهد فروپاشی نظم جهانی باشیم.»
کشورهایی که به همکاری بینالمللی باور دارند، باید متعهد شوند که از مسیر چندجانبهگرایی نوین، برای مشکلاتی که ذاتا جهانی هستند و راهحل ملی یا دوجانبه ندارند، پاسخهایی جهانی بیابند. آنها باید به همکاری عملی در حوزههای امنیت، آبوهوا، بهداشت، تجارت و بحرانهای انسانی بپردازند و نهادهای بینالمللی را با شرایط جدید تطبیق دهند.
اورزولا فن در لاین، رییس کمیسیون اروپا در گفتوگویی مفصل با روزنامه آلمانی «تسایت» با اشاره به تنشهای اخیر با دولت آمریکا در دوران دونالد ترامپ گفت: «غربی که ما میشناختیم دیگر وجود ندارد.»
او در بخشی از این گفتوگو تاکید کرد: «اروپا همچنان یک پروژه صلح است. اینجا الیگارشها تصمیمگیرنده نیستند، ما به کشورهای همسایه حمله نمیکنیم و آنها را تنبیه نمیکنیم. برعکس ۱۲ کشور در صف پیوستن به اتحادیه اروپا هستند، یعنی حدود ۱۵۰ میلیون نفر.»
تنشها میان اتحادیه اروپا و آمریکا پس از اعمال تعرفههای گسترده از سوی ترامپ بالا گرفت؛ اقدامی که بروکسل آن را «بیاساس و غیرقابل توجیه» خواند. در واکنش به این اقدام خانم فن در لاین تماسهای متعددی با مقامهایی از نروژ، ایسلند، کانادا، نیوزیلند، سنگاپور و امارات متحده عربی برقرار کرده و حتی با لیچیانگ، نخستوزیر چین نیز گفتوگویی کرده است؛ اقدامی که احتمال نزدیکی دوباره اتحادیه اروپا و چین را پس از سالها تنش تقویت کرده است.
او در این مصاحبه گفت: «امروز جهان از نظر ژئوپولیتیکی هم کاملا بههم پیوسته است، و همانطور که در بحث تعرفهها میبینید، شبکه روابط ما حالا سراسر جهان را دربر میگیرد.»
رییس کمیسیون اروپا افزود: «در حال حاضر میتوانم شبانهروز گفتوگو کنم. همه به دنبال گسترش تجارت با اروپا هستند، نه فقط برای منافع اقتصادی، بلکه برای وضع قوانین مشترک و دستیابی به ثبات. اروپا بهخاطر ثبات و قابل اتکابودنش شناخته میشود و این ویژگی دارد بار دیگر ارزش پیدا میکند.»
خانم فن در لاین که خود را «دوستی قدیمی برای آمریکا» و از حامیان جدی همکاریهای فراآتلانتیکی معرفی کرد و گفت با وجود دگرگونیهای عمدهای که دونالد ترامپ با سیاستهای تجاری تنشزا، بیاعتنایی به نظام چندجانبه، تهدیدهای الحاقطلبانه و نزدیکی آشکار به روسیه بهوجود آورده و باعث فاصله گرفتن بسیاری از متحدان سنتی آمریکا شده، پیوند تاریخی میان اروپا و آمریکا همچنان پابرجاست.
رییس کمیسیون اروپا در پاسخ به این سئوال که آیا آمریکا هنوز دوست اروپاست یا دیگر نمیتوان چنین گفت، از دادن پاسخ مستقیم طفره رفت و تنها گفت که روابط میان دو طرف «پیچیده» است.
او مستقیما از ترامپ انتقاد نکرد و حتی نامی از او نبرد اما بهروشنی نشان داد که با مسیری که ترامپ با فرمانهای پیاپی خود برای آمریکا ترسیم کرده، موافق نیست. نام ترامپ فقط از سوی خبرنگار مطرح شد.
فن در لاین، همچنین گفت: «در اروپا، بچهها فارغ از درآمد خانوادهشان، میتوانند به مدرسههای خوب بروند. ما میزان انتشار گازهای گلخانهای کمتری داریم، امید به زندگی بالاتری داریم و در دانشگاههای ما بحث و گفتوگوی آزاد مجاز است. اینها ارزشهایی هستند که باید از آنها دفاع کرد. اروپا فقط یک اتحادیه نیست، خانهی ماست و مردم این را میدانند.».»
در بخش دیگری از این گفتوگو، رییس کمیسیون اروپا به مذاکرات جاری با کاخ سفید اشاره کرد و گفت در صورت شکست این مذاکرات، اروپا ممکن است کالاهای تولیدی و خدمات دیجیتال آمریکا را هدف اقدامات متقابل قرار دهد. بروکسل امیدوار است که توقف ۹۰ روزه تعرفهها مسیر گفتوگوها را برای دستیابی به توافق باز کند.
اما اگر اتحادیه اروپا بخواهد سراغ خدمات پرسود شرکتهای بزرگ فناوری در سیلیکونولی برود، ممکن است با واکنش تند دولت ترامپ روبرو شود؛ دولت او بارها از مقررات سختگیرانه اروپا برای مهار قدرت غولهای فناوری انتقاد کرده است.
گفته میشود کمیسیون اروپا در مراحل پایانی بررسیهای خود درباره شرکتهای متا و اپل بر اساس «قانون بازارهای دیجیتال» است؛ روندی که به دقت زیر نظر گرفته شده و ممکن است به جریمههای سنگین منجر شود. مقامهای اتحادیه اروپا تاکید دارند که این تحقیقات ارتباطی با مذاکرات تجاری ندارد اما همزمانی این دو موضوع، احتمال درگیری جدی میان دو طرف را افزایش داده است.
فن در لاین گفت: «هر دو طرف مواضع خود را شفاف اعلام کردهاند. این اصل هر مذاکرهای است. تا زمانی که روی همه چیز توافق نشود، هیچچیز نهایی نیست. چه درباره کالاهای صنعتی و چه خدمات دیجیتال، ما حق داریم همه جنبهها را مطرح کنیم.»
او افزود: «برای شرکتهای بزرگ فناوری اروپا بازاری بسیار جذاب و پرسود است؛ با ۴۵۰ میلیون نفر جمعیت که نسبت به بسیاری از نقاط جهان سطح رفاه بالاتری دارد. همین باعث شده گردش مالی و سود خدمات دیجیتال در اروپا بسیار بالا باشد و هیچ شرکتی نمیخواهد دسترسی به چنین بازاری را از دست بدهد.»
از پکن تا مسکو: در حالی که اروپا با تعرفه تلافیجویانه ۲۰ درصدی روبرو شده، چین با تعرفهای سنگین به میزان ۱۴۵ درصد مواجه است؛ اقدامی که تنشهای تجاری با پکن را به اوج رسانده و با واکنش مشابه چین همراه شده است. تعرفهها آنقدر بالا رفتهاند که عملا بازارهای دو طرف به روی یکدیگر بسته شدهاند. این وضعیت نگرانیها از هجوم صادرات ارزانقیمت چین به بازار اروپا را افزایش داده است.
فن در لاین گفت کمیسیون اروپا با دقت اوضاع را زیر نظر خواهد داشت تا از هجوم احتمالی کالاهای ارزانقیمت چینی جلوگیری شود. در عین حال وقتی از او پرسیده شد که آیا اروپا میتواند به چین اعتماد کند، احتمال نزدیکی دوباره میان دو طرف را رد نکرد.
او گفت: «وقتی دسترسی به بازار آمریکا دشوارتر میشود، طبیعی است که به دنبال شرکای تجاری جدید باشیم تا شرکتهایمان راحتتر به بازارهای دیگر راه پیدا کنند.»
رییس کمیسیون اروپا که پیشتر از سیاست «کاهش وابستگی» در برابر چین حمایت میکرد در هفتههای اخیر موضع ملایمتری اتخاذ کرده و از «دیپلماسی معاملاتی» سخن گفته که میتواند به همکاری سازنده با کشورهایی که لزوما با ارزشهای اروپا همسو نیستند، منجر شود.
با این حال، نزدیکی بیحد و حصر میان شی جینپینگ و ولادیمیر پوتین، رییسجمهوری روسیه یکی از موانع بزرگ در مسیر بهبود روابط با چین به شمار میرود.
رییس کمیسیون اتحادیه اروپا هشدار داد که «جاهطلبیهای امپریالیستی» پوتین میتواند او را به جایی برساند که به یکی از اعضای ناتو یا اتحادیه اروپا حمله کند. برخی از نهادهای اطلاعاتی برآورد کردهاند که کرملین ممکن است تا سال ۲۰۳۰ برای چنین حملهای آماده باشد.
در حالی که ترامپ تمایلی به ادامه کمکهای مالی و نظامی به اوکراین ندارد، اروپا تلاش دارد جای خالی آمریکا را پر کند. همزمان، متحدان غربی یک «ائتلاف داوطلبانه» تشکیل دادهاند تا امنیت اوکراین را تضمین و زمینه صلحی پایدار را فراهم کنند.
فن در لاین در پاسخ به این سئوال که آیا اروپا به تنهایی میتواند از اوکراین حمایت کند، گفت: «اوکراین با شجاعت و با کمک متحدانش از خود دفاع کرده. بسیار مهم است که ما پایداریمان را نشان دهیم، چون از ابتدا محاسبه پوتین این بود که حمایت از اوکراین فرو خواهد ریخت. اما اتفاقی که افتاده کاملا برعکس است.»
نظم نوین جهانی و پایان جنگ سرد
با پایان جنگ سرد، جهان دو قطبی در هم شکست؛ اما امیدواریها برای برقراری یک نظام دموکراتیک بینالمللی به واقعیت نپیوستند. در نظام جهانی پس از جنگ جهانی دوم، دو نیروی هژمونیک در رقابت با یک دیگر ستونهای اصلی نظام جهانی را میساختند. در دوران جهان دو قطبی، دو ابر قدرت اگر چه با هم در رقابت مداوم قرار داشتند اما عملا هر کدام تا حدودی نیز بار امنیتی حوزه زیر نفوذش را میپرداخت.
اما پس از فروپاشی شوروی جهان دو قطبی پایان یافت، و نخستین شکافها در پیرامون حوزههای اروپایی نمودار گردیدند. در بالکان یوگوسلاوی فرو پاشید. در قفقاز جنگها و صفبندیهای خونین و ویرانگر به وقوع پیوستند. شرق اروپا به نظام لیبرال پیوست و در آسیای میانه کشورهای مستقلی ظهور کردند.
نظام جهانی عملا به جولانگاه ایالات متحده آمریکا تبدیل شد. حوزههای وسیعی از شمال و غرب اروپا تا ترکیه، همچنان جاپان، کوریای جنوبی و بیشتر مناطق آسیای شرقی و جنوبی تا فیلپین و اندونزی و گستره آمریکای لاتین و بخشهای از آسیای غربی نیز شامل این حوزه میشدند. تا زوال اتحاد شوروی تمرکز قدرتهای جهانی بیشتر بر اروپا و غرب آسیا(خاورمیانه) بود.
در دنیای پسا شوروی، ایالات متحده آمریکا به جایگاهی ارتقا یافت که از لحاظ نیروی نظامی، تولید و نوآوری در تکنیک و اقتصاد و باروری اقتصادی در تاریخ بشریت نظیر نداشت. این کشور در امر استفاده از توانمندیهای نظامیاش هرگز احتیاط لازم را نشان نمیداد. نمونههای بسیار نزدیک در بالکان، عراق، لیبی و سوریه و…
اما امروز در مرکز ثقل نظام جهانی در شرایطی تغییر اتی به وجود آمده است که قدرت و یا قدرتهای نظمدهنده جهانشمول حضور ندارند.
اروپا از قرن هجدهم تا بیستم مرکز اصلی نظام جهانی را تشکیل میداد که از اوایل قرن بیستم ایالات متحده به آن افزوده شد. این کشورها برای تحمیل ارزشها و باورهایشان و همچنین تاراج و غارت ارزشهای مادی بقیه جهان، کشورها را اشغال میکردند و همانگونه که منافعشان ایجاب میکرد جهان مستعمرات و نیمهمستعمرات را مدیریت میکردند.
اما امروز روابط قدرت جهانی تغییر کرده است. ظهور قدرتهای بزرگ اقتصادی در حوزه دریای آرام و در راس آنها جمهوری چین و مجموعه کشورهای شرق آسیا موجب شده است تا مرکز نظام جهانی از اروپا به شرق آسیا انتقال یابد. در واقعیت، اعلام این موضوع از جانب رییس جمهور ایالات متحده، باراک اباما، که حوزه پاسیفیک مرکز توجه استراتژیک آن کشور را تشکیل میدهد، در واقعیت بیان و بازتاب همین امر است.
اما از جانب دیگر، ایالات متحده آمریکا ابرقدرت در حال عقبنشینی است. افول ایالات متحده امریکا محصول زوال قدرت اقتصادی و یا نظامی آن کشور نیست، بلکه محصول عروج قدرتهای رقیب و در راس آنها چین است.
بهعبارت دیگر، ایالات متحده از لحاظ اقتصادی و نظامی موقعیت برترش را از دست نداده است اما سهم آن کشور در تولید ناخالص جهانی کاهش یافته است. همانگونه که بعد از جنگ جهانی اول سهم انگلستان در اقتصاد جهانی به سود ایالات متحده کاهش یافته بود.
اما رشد اقتصادی چین با یک تناقض جدی روبهرو است. کنترل آبراهها و تنگههای استراتژیک آبی و مسیرهای مهم ترانزیتی- تجارتی در کنترل کشورهای رقیب آن قرار دارند. این واقعیت، چین را آسیبپذیر میسازد. از اینرو، تلاش این کشور برای تقویت نیروی دریایی و ایجاد پایگاههایی در دریای جنوب چین در واقعیت کوششی است برای کاهش این آسیبپذیری. تلاش جمهوری چین برای ایجاد «راه ابریشم دریایی»(maritime silk road) و ایجاد شبکههای «کمربندی» معطوف به این است تا بتواند با تحقق آنها از یکسو آسیبپذیریش را کاهش دهد و از جانب دیگر، نرخ رقابتها را تا جایی بالا ببرد که ایالات متحده آمریکا از پرداخت آن در حوزه دریای آرام اجتناب کند. ایالات متحده نیز در این منطقه دقیقا عکس آن را انجام میدهد.
علاوه بر تغییرات در حوزههای پیرامون اروپا، بحران خاورمیانه، بحران بالکان، قفقاز و اوکراین، در غرب آسیا و شمال آفریقا نیز یک بحران بسیار عمیقتر امنیتی با تاثیرات جهانی نمایان شده است. بدون شک در ایجاد این بحران، کشورهای عضو ناتو بهشکل جدی شریک میباشند. آنها بحرانی را تشدید کردند که بدون آمریکا نمیتوانند مدیریت کنند.
شکست نظام حاکم در این مناطق، شامل حوزههای از یمن، عراق، سوریه، سومالی، تا لیبی و الجزایر و مالی میشود. دولتهای ملی پسا استعماری بعد از نیمه دوم قرن بیستم در غرب آسیا، چه دیکتاتوریهای نظامی و چه نظامهای سلطنتی بخشی از نظام دو قطبی جهانی بودند و توسط قطبهای قدرت جهانی، یعنی دو ابرقدرت شوروی و آمریکا حمایت میشدند. این دولتها به گونهای بهمثابه ضامن ثبات در حوزههای زیر نفوذشان عمل میکردند.
از جانب دیگر در افغانستان نیز با هجوم اتحاد شوروی و سرانجام اتحاد شوروی شکست خورد و مجبور به عقبنشینی شد اما نظام سیاسی به مفهوم متداول آن در افغانستان مستقر نشد.
پروژه جورج بوش در سال ۲۰۰۳ با هجوم به عراق نتوانست موجب «دموکراسی» مدنظرشان در این کشور شود. عواقب این تهاجم به مراتب ویرانگرتر از خرابیهای جریان این حمله بود. ماحصل این مداخله، ظهور داعش و قدرتگیری جریان شیعه و جداییهای ملی است که دارای تاثیرات فرا منطقهای میباشند. شورشهای مردم ناراضی در کشورهای عربی منجر به دموکراسی نشده بلکه در بزرگترین کشور جهان عرب، در مصر موجب تقویت اخوانالمسلمین با رویکرد ایدیولوژیک شد؛ تا این که مداخله افسران مصری نظم دولتی قبلی را اعاده کرد.
از این رو فروپاشی دولتها، چه در نتیجه تجاوزهای خارجی و چه در نتیجه ناتوانی ساختاری دولتها، با فروپاشی نظام جهانی و نبود نظام جانشین در پیوند است.
اما اکنون با جنگهای نوین، همچون جنگ اسرائیل در غزه و آمریکا در یمن مواجه هستیم و جنگ آمریکا و اسرائیل و ایران نیز دستکم در رسانهها مطرح است. یا جنگهایی که در غرب آسیا و شمال آفریقا، پاکستان و افغانستان با آن روبهرو هستیم. مشخصه چنین جنگها این است که دولتها مستقیم درگیری نیست و آن را نیروهای نیابتی پیش میبرند.
این گروههای نیابتی و جنگجویان آنها، به رعایت قوانین بینالمللی جنگ، حقوق انسان، حقوق کودکان و زنان و حمایت از زندگی شهروندان عادی اهمیتی نمیدهند و تعهدی ندارند. از اینرو، به سادگی میتوانند به تمام این قوانین بینالمللی و منطقهای و کشوری پشت پا بزنند.
عروج ترامپیسم
اکنون بهنظر میرسد با تغییر ریاست جمهوری و جهتگیریها دونالد ترامپ، وضع را بدتر و وخیمتر شده است. دونالد ترامپ برای دومینبار بهعنوان رییسجمهور آمریکا قدرت ایالات متحده را در دست گرفته است.
با وجود این که بعد سالهای ۱۸۱۵ و بعد از ناپلئون بناپارت، موضوع و فلسفه ابرمرد در بافت بازی «حاکمان» جهان کنار گذاشته شد و دموکراسی بورژوازی و لیبرالیسم و قانون و میثاقهای بینالمللی بهعنوان محور حکومتها مبنای نظری و عملیاتی شد و دموکراسی پارلمانی اساس تحقق حکومتها در قانون بود؛ اما در شرایط جدید بهنظر میرسد که مجددا جهان به نوع جدیدی از حکومتهای مبتنی بر «ابرمرد» مواجهاند که ثروت و قدرت و کاریزمای فردی را برتر از قانون تعریفکرده و پیش میبرند.
البته ترامپ نخستین ابرمرد دروان ما نیست اما او در راس یکی از ابرقدرتهای جهانی قرار گرفته تاثیر و تحرکاتش بیشتر در افکار عمومی بینالمللی مطرح است.
دونالد ترامپ، موضوعاتی چون قراردادهای بینالمللی در حوزههای حقوق بشر، محیطزیست، یا دادگاههای بینالمللی که تعریفکننده مناسبات حقوقی، مالی، مرزی و سیاسی بینالمللی در بین کشورها هستند، اصولا در شرایط جدید هیچجایی از اعتبار سابق برخوردار نیستند و این حاکمان جدید، نیاز به مناسبات جدیدتری از این نوع قاعدهگذاریهای مهم را خواهند داشت، بنابراین چشمانداز این است که حاکمان جدید، ثروتمند و قدرتمند، از این معاهدات دست و پاگیر بینالمللی و جهانی بیرون بیایند.
تقابل چین مبتنی بر سرمایهداری دولتی تجارت محو و تکنولوژیهای نوین، این احتمال را پدید آورده است که بر سر رقابتهای بزرگ به مرحله خطرناکی برسد. ابتدا برای تصرف بر جادهها و آبراههها، بعد بر سر مردمان و بازارها و بعد بر سر نوع وسیله تهاتر مالی و پول جهانی در مبادلات بینالمللی. با این توضیح میتوان تقابلچین و آمریکا را به شیوههای جدیدتری در این مسیر پیشبینی کرد.
اروپا هرچند همواره یک پایگاه مهم و بزرگ برای اقتصاد صنعتی و رفاه نسبی بوده است ولی از نگاه سیاسی به یک مدافع قدیمی و سنتی دموکراسی و لیبرال دموکراسی اکتفا میکند. حتی کشورهای مهم و پیشرو در نظامبندی جدیدجهان در قرن نوزدهم مانند انگلستان و فرانسه، در این مسیر بهنظر میرسد که نه توان نظری کافی و نه علاقه اجتماعی مناسب برای ورود به این بازی جدید را داشته باشند، شکست جدی ناتو و حذف آن بهنظر با خروج آمریکا از ناتو خیلی دور از انتظار نخواهد بود. هرچند همچنان اگر آمریکا در ناتو بماند، میتواند گناه جنایتهای خویش را به گردن ناتو بیندازد و خود را درو نگه دارد، ولی در هر حال ناتو در شرایط جدید برای آمریکا و اروپائیان نمیتواند همچنان بر مقررات و قواعد سنتی گذشته استوار بماند و موقعیت سابق خود را از دست داده است.
عربستان و امیرنشینهای حاشیه خلیجفارس، همچنان تا زمان تغییر کامل ترکیب انرژی مصرفی جهان به سود انرژیهای نوین و تجدیدپذیر، از یک طرف تامینکننده انرژی جهان باشند و از طرف دیگر، همه خرابیهایی که آمریکا یا نماینده مستقیماش اسرائیل در جنگهای جدید ایجاد میکنند، نیاز به بازسازی با ثروت آنها دارد، به همین دلایل اهمیت این موضوع که از یکسو انرژی و نفت را تامین میکنند و از سوی دیگر، تامین سرمایه برای بهبود زیرساختهای تخریبشده و حتی سرمایهگذار مستقیم کریدورها و مسیرهای تجاری غرب به شرق را هم تامین سرمایه میکنند، هم تعمیر و نگهداری و هم تامین امنیت، عربستان و امیرنشینهای خلیجفارس بهنظر نقش تعریف شدهای را در بازی جدید خواهند داشت.
کشورهای قاره آفریقا، عمدتا به کشورهای مورد رقابت چین، روسیه، آکمریکا و برخی کشورهای اروپایی تبدیل شدهاند. بهنظر میرسد کشورهایی چون آفریقایجنوبی که در جنگ غزه جانب فلسطینیها را گرفت در دوره ترامپ مشمول تحریم و فشارهای سختی شود و از طرف دیگر، دکترین جدید آمریکایی با استراتژی جدید، حضور مستقیم در بسیاری از کشورهای آفریقایی به هر شیوه ممکن باشد.
اکنون موضوع ایران هم برای آمریکا مهمتر از گذشته شده است. بهنظر میرسد در بافت جدید بازی قدرت آمریکائیان در جهان، ایران باید فعالیتهای اتمی و موشکی خود را تعطیل و یا تعدیل کند در غیر این صورت، از نظر اقتصادی آنچنان ضعیف و کوچک شده باشد که از بازارهای انرژی و اقتصاد جهان حذف شود و هیچ اثر منفی بر این بخشها نداشته باشد. اما شاید با توجه به خطرات بزرگ نظامی ایران، اسرائیل و آمریکا، خاورمیانه با بحرانهای فزانیدهای روبهرو گردد. اینکه اکنون چرا آمریکا از حمله اسرائیل به ایران حمایت نمیکند، به این علت است که در حال حاضر ایران توان خسارتزدن به منافع همپیمانان آمریکا در منطقه و کشورهای خلیجفارس و خاورمیانه و مخصوصا اسرائیل را دارد. اسرائیسل هم بدن حمایت آمریکا، توانایی حمله به ایران را ندارد.
نکته مهم در این حوزه این است که مواضع چین و روسیه در مورد ایران این خواهد بود که با توجه بهخطر و دشمنی سنتی کشورهای خلیجفارس و عربستان با ایران و نیز خطری که ایران برای کشورهای خلیجفارس بهصورت بالقوه دارد، اما رد شرایط حساس، روسیه و چین علاقه ندارند منافع خود را فدای جمهوری اسلامی ایران کنند. اما چین و روسیه در سازمان ملل حق وتو دارد و شاید در این عرصه از جمهوری اسلامی ایران حمایت کنند آن هم به شرطی که منافعشان آسیب نبیند.
موضوع کشوری چون هندوستان نیز بسیار مهم است. بهنظر میرسد که هند نقشهایی اقتصادی و نه سیاسی در نظم جدید جهانی ایفا کند. اگرچه با چین، روسیه، آفریقایجنوبی و ایران کشورهای بریکس را تشکیل دادهاند، ولی بهنظر نمیرسد که این بلوکبندی جدید بتواند در مقابل ثروت و قدرت آمریکا دوام یابد و بریکس توان رقابت داشته باشد.
ترکیه وارث عثمانی بزرگ است و اردوغان رئییس جمهور ترکیه و دولتش همچنان تمایلات نئوعثمانی دارد. اما تاکنون بلوک غرب شامل آمریکا و اروپائیان هنوز نخواستهاند بهطور کامل این کشور را در بلوک خویش بپذیرند. اگرچه این کشور از ابتدای قرن بیستم و پس از تجزیه عثمانی و شکلگیری، تمایلات شدید جذب در بافت فرهنگ، تکنولوژی و قدرت سیاسی غرب را داشته و آشکارا آن را به نمایش گذاشته است، ولی از طرف اروپائیان جز در ناتو که موجودیتی غیراجتماعی و فرهنگی و نیز غیرهویتی داشت و تنها ابزاری برای دخالتهای جدی در نظم استقرار یافته جهان پس از جنگجهانی دوم بود، بهعنوان یک عضو تحتامر پذیرفته شد. اما ترکیه، در قبرس، یونان، بلغارستان، ارمنستان، گرجستان، جمهوری آذربایجان و سوریه بیش از حد دخالت میکند.
در نهایت بهنظر میرسد بر اساس الگوی جدید نظم جهانی، سازمان ملل، شورایامنیت و سایر ارگانهای جهانی این حوزه به شدت تضعیف شدهاند و نیاز جدی به یک بازساختاربندی دارند. در این مسیر بهنظر میرسد موضوعاتی چون وجود برخی نهادها و سازمانها، ابزارهایی چون حق وتو و نقشهای سنتی برخی از کشورهای جهان تغییر جدی خواهند داشت. از جنبه اقتصادی، دلار بهعنوان پول اصلی جهان و البته ابزار تامین مالی و غارتگری آمریکا از جهان، از بازارها حذفشدنی نیست،ولی احتمالا چین و کشورهایی که طرف تجاری وی هستند و میتوانند یک بلوک تجاری متوسط در جهان تشکیل دهند، بتوانند بخشی از حق آقایی ویژه بر این پول جهانی را از طریق معرفی یک پول جدید یا شاید یوآن در مبادلات تجاری و مالی با خود جایگزین کنند. یورو نیز همچنان بهعنوان یک پول منطقهای و کمتر جهانی از اعتبار قبلی خود برخوردار خواهد بود، اما طلا بهنظر میرسد بهعنوان یک واسطه ارزشمند مالی در جهان همچنان مسیر رونق و افزایش قیمت را طی کند.
انتخاب دونالد ترامپ به ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا در ۲۰ ژانویه ۲۰۲۵، نشانگر مرحله جدید و خطرناکی از ظهور جریانهای راست افراطی و تقویت تنشهای بینالمللی را کلید زد.
سخنان پیت هگست(Pete Hegseth) وزیر دفاع در جلسه سنای آمریکا وحشتناک است. او میگوید: «… ترامپ من را در درجه اول منصوب کرد تا فرهنگ جنگ را به وزارت دفاع بازگردانم. ما نه جمهوریخواه هستیم و نه دموکرات، ما جنگجویان آمریکایی هستیم.» این بیانات بار دیگر، نشاندهنده مرحله جدید امپریالیسم آمریکا است که در روند بازسازی میباشد .
این همان تحولاتی نیست که جهانیشدن سرمایهداری جهانی در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ بر پایه آنها استوار بود، زمانی که ایالات متحده فکر میکرد در جنگ سرد «پیروز» شده است. به قول جانت یلن(Janet Yellen)، وزیر خزانهداری بایدن، این وضعیت مرحله دیگری از جهانی شدن سرمایهداری در بحران، مرحله «جهانیشدن بین دوستان» یعنی مکانیسمهای تکهتکه شدن روابط تجاری، مالی و سیاسی جهانیشدن را منعکس میکند.
امپریالیسم ترامپ، یعنی نیروهای اجتماعی که از او حمایت میکنند، یکی از جنبههای ترکیب مجدد این سلطه در شرایطی است که ادعای هژمونیک ایالات متحده توسط قدرتهای بینالمللی نوین مانند اتحادیه اروپا، روسیه، چین و یا همگرایی منافعی خارج از نهادهای برتون وودز، چون بریکس(BRICS+) به چالش کشیده میشوند. سایر قدرتهای منطقهای، بدون قطع پیوند ارگانیک خود با ایالات متحده، به دنبالراههایی برای یک سیاست خودمختار و چندجانبه هستند.
ناتوانی اتحادیه اروپا و طبقات حاکم اروپایی در واکنش، به وضوح پوچی گفتمان در مورد «استقلال استراتژیک» را نشان میدهد.
بنابراین ترامپیسم پاسخی است از سوی بخشی از طبقات حاکم در جستوجوی اشکال جدید سلطه، که دیگر از همان چشمههای ایدئولوژیک مرحله قبل استفاده نمیکند، بلکه از روابط قدرت مبتنی بر عوارض گمرکی، جنگ تعرفههای ترامپ، روابط مالی و سازوکارهای جدید مداخله استفاده میکند. ادعاها در مورد کانادا و گرینلند، دستیابی به منابع اوکراین، آنها آشکار قصد کنترل مسیر تجاری شمال غربی قطب شمال را دارند، که از سال ۲۰۰۷ ممکن شده است. در حالی که روسیه با تجدید نظر در استراتژی دریایی خود در سال ۲۰۲۲ با امضای توافقنامه در نشست فوروم اقتصادی سن پترزبور ۲۰۲۴ مدعی بهرهبرداری مشترک با چین از گذرگاه شمال شرقی است. همینطور ادعاهای مربوط به کانال پاناما، که با کنترل مسیرهای تجاری استراتژیک خلیج فارس از یکسو و نامشخص بودن وضعیت تنگههای شرق آسیا، ابعاد دیگری بهخود می گیرد. در این چارچوب بازسازی خشن و جنگطلبانه، روابط قدرت جهانی، کنترل شبکهها، از تجاری یا دیجیتال، اهمیت بیشتری پیدا می کند
دخالت بیحد و حصر «ایلان ماسک» به نفع نیروهای راست افراطی و فاشیسم در امور داخلی ایالات متحده و یا بریتانیا، آلمان و…، یک پروژه سیاسی هرج ومرجطلب، آمریانه و اقتدارگرا بر اساس لغو تعهدات بینالمللی تاکنونی، جنگ علیه کمونیسم، نفرت از مهاجران و به نفع دولتی که بر اساس نظمهای دیجیتالی سرمایهداری و الیگارشی وابسته به آن بنا شده را شعلهور میکند. در حالی که معلوم نیست آیا اتحاد بین این جهتگیری های مختلف حامیان ترامپ دوام بیاورد؛ زیرا قبل از هر مسئلهای خود ترماپ دمدمی مزاج و خودشیفه است و میتواند یکشبه سیاستهای داخلی و جهانی خود را تغییر دهد. این عوامل و پدیدههای مختلف، به خصوص منعکسکننده بنبست طبقات حاکم اروپایی است و الزامات سیاسی جدیدی را طلب میکند. ناتوانی اتحادیه اروپا در واکنش، به وضوح نشاندهنده نداشتن گفتمان در مورد «خود مختاری استراتژیک» است. تکیه بر الزام خودمختاری استراتژی، مستلزم به چالش کشیدن سلطه ایالات متحده و شاخه مسلح آن، «ناتو»، در اروپا است: اجرای قطعنامههای پارلمان اروپا که اجرا نشده، در مورد مبارزه با فراسرزمینی بودن قوانین ایالات متحده؛ به چالش کشیدن معاهدات اروپایی و اتخاذ ابتکارات سیاسی با استقلال کامل در این راستا.
جنگ روسیه و اوکراین و عملکرد اروپا و آمریکا نسبت به این جنگ، این ماجرا را بیشتر عیان میکند. امکان توافق بین ایالات متحده و روسیه، بدون اروپاییها، که از سال ۲۰۰۱ در برخی راهروهای قدرت در مسکو به آن امید بستهاند را نمیتوان انکار کرد. دولتهای اروپایی با تفویض مداوم امنیت خود به ناتو، خود را در بنبست قرار دادهاند.
اصلاح کامل سیستم امنیت جمعی در اروپا، از جمله روابط آن با روسیه را ممکن میسازد و نه خصومت و دشمنی با آن. تا این جا نیز مردم اروپا، بهای سنگینی با افزایش گرانی کالاهای ضروری مردم در بازارها پرداختهاندو البته در این میان و در رقابت بین دولتهای عضو ناتو و روسیه، بازنده اصلی مردم اوکراین بودهاند.
عملکرد تاریخی طبقه کارگر و طبقه سرمایهدار
برخلاف سرمایهداری کلاسیک قرن نوزده که در آن ثروت از مالکیت افراد به دست میآمد، نه کار، در نظام کنونی سرمایهداری ثروت افراد هم ناشی از سرمایه است و هم کار. این بدان معناست که آنان درآمد خود را نه تنها از طریق سرمایهگذاری بلکه از طریق کار نیز به دست میآوردند. یعنی از استثمار شدید نیروی کار.
حتی سرمایهداری لیبرال و سوسیال دموکراسی نیز جای احزاب راست دیروزی را گرفتهاند. برای مثال، اگر مردم سوئد اعلام بیطرفی در یک جنگ جهانی افخار بزرگ محسوب میشد اما در سالهای اخیر، دولت سوسیال دموکرات سوئد برای عضویت در پیمان نظامی ناتو و همکاری با سایر کشورهای غربی عضو ناتو، حتی زیر بار خفت و خاری رجب طیب اردوغان رییس جمهور ترکیه رفت. بدین ترتیب سوئد نیز در ردیف کشورهایی قرار گرفت که در جنگ روسیه و اوکراین از اوکراین دفاع میکنند.
ساختار سرمایهداری سوسیال دموکراتیک بر مبنای کار صنعتی شکل گرفته و ویژگی آن حضور اتحادیههای کارگری بود. در دورانی که جهان بین دو بلوک بزرگ جهانی، یعنی بلوک شوروی و غرب تقسیم شده بود اتحادیههای کارگری نقش بزرگی در کاهش نابرابری ایفا میکردند. افتخار سوسیال دموکراسی دولت رفاه بود. سرمایهداری سوسیال دموکراتیک در دوران رواج خود شاهد اقداماتی به قرار زیر بود: انعقاد پیمان دیترویت در سال1950(قراردادی فراگیر و مبتنی بر مذاکراه با اتحادیهها بهنفع کارگران خودروسازی) در آمریکا، و رونق اقتصادی در فرانسه و آلمان و کشورهای اسکاندیناوی؛ کشورهایی که درآمد در آنها افزایش یافت. در این سیستم، توزیع رشد کاملا یکسان بود، جمعیت کشورها از دسترسی بهتر به بهداشت، مسکن و آموزش ارزان قیمت بهره بردند و خانوادههای بیشتری توانستند شرایط اقتصادی خود را بهتر بالا بروند. بهطور نسبی برابری زن و مردم فزونی یافت و آزادی بیان و احزاب و سایر تشکلهای مردمی مورد احترام قرار گرفت. حقوق پناهندگان و مهاجرین رعایت میشد.
اما ماهیت کار در دهههای اخیر پس از فروپاشی شوروی، دوران جهانیسازی و سرمایهداری لیبرال، بهویژه با به حاشیهراندن طبقه کارگر صنعتی و تضعیف اتحادیههای کارگری، به میزان زیادی تغییر کرده است. از اواخر سده بیست، سهم درآمد حاصل از سرمایه در کل درآمد در حال افزایش بوده است و این بدان معنا است که بخش فزایندهای از تولید ناخالص داخلی(جی دی پی) ناشی از سودی است که شرکتهای بزرگ و ثروتمند به دست میآورند. این روند در آمریکا کاملا نیرومند بوده است اما منحصر به آمریکا نیست و در بیشتر کشورهای دیگر اعم از توسعه یافته و در حال توسعه تجربه شده است. سهم فزاینده درآمد حاصل از سرمایه از کل درآمد بدان معناست که اهمیت سرمایه و سرمایهداران در مقایسه با کار و کارگر در حال افزایش است و به این ترتیب سهم آنان در قدرت سیاسی و اقتصادی نیز. این وضعیت همچنین بهمعنای افزایش نابرابری در جامعه است، زیرا آنهایی که سهم بزرگی از درآمدشان را از سرمایه بهدست میآورند ثروتمندتر خواهند بود.
مانیفست کمونیست در واقع قرار بود مبین افکار و خطمشی جنبش کارگری و اتحادیههای کمونیستی باشد که مارکس و انگلس عضو آن بودند. اما این کتاب فراتر از این حرفها رفت و در 174 سال گذشته مهمترین کتاب برای شناخت کمونیسم بوده است.
مانیفست کمونیست در کنار پرخواننده انجیل و آثار شکسپیر، سالهای سال پرفروشترین کتاب در جهان غرب بود. هیچ کتابی به اندازه مانیفست، به شکلی موجز و دقیق نشان نمیدهد که کمونیستها چه میخواهند.
مانیفست کمونیست با این جمله آغاز میشود: «شبحی بر فراز اروپا سایه گسترده است: شبح کمونیسم.» سال 1848 سال انقلابهای متعدد در اروپا بود. در پایان این سال فرانسه، آلمان، ایتالیا، اتریش، مجارستان، دانمارک، لهستان و چند جای دیگر اروپا سرشار از اعتراض و درگیری شده بود. در آغاز سال هم مردم به ناکارآمدی حکومتها معترض بودند و خواستههای دموکراتیک و برابریطلبانه داشتند. کارگران نیز از وضعشان بهشدت ناراضی بودند.
در چنین حال و هوایی، مارکس و انگلس مانیفست کمونیست را منتشر کردند و جان کلامشان در این کتاب، این بود که نظام سرمایهداری اصلاحناپذیر است و باید با انقلاب کارگری سرنگون شود.
مارکس در مانیفست نوشته است: «مقصود از پرولتاریا طبقه کارگران مزدور جدیدی است که مالک هیچ وسیله تولیدی نیست و نیروی کار خود را برای تامین زندگی میفروشد.» در واقع پرولتاریا برای امرار معاش به دستمزدش وابسته است و اندوخته یا سرمایهای ندارد.
مارکس میگفت در عصر فئودالیسم، اشرافیت فئودال تزی بود که بورژوازی بهعنوان آنتیتز در برابرش ظهور کرد و از دل این تضاد، عصر فئودالیته به سر آمد و تاریخ وارد عصر سرمایهداری شد.
او پیشبینی میکرد که از تضاد بورژوازی و طبقه کارگر، عصر سرمایهداری نیز فرو میریزد و سوسیالیسم بهعنوان سنتز این تضاد زاده میشود و بدین سان «پیشرفت تاریخی» رقم میخورد.
از نظر مارکس این تضادهای درونی، بحرانهایی گریزناپذیر را در نظام سرمایهداری رقم خواهد زد که نهایتا به سقوط سرمایهداری منجر میشود.
برای مثال، اگر طبقه سرمایهدار، دو جنگ بزرگ جهانی را در کارنامه خود دارد طبقه کارگر جهان نیز بین الملل اول و دوم سوسیالیستی، یعنی همبستگی جهانی کارگران و در مخالفت با جنگ و رقابت های بورژوازی را در کارنامه خود دارد که مارکس و انگلس، این بنیانگذاران سوسیالیسم علمی(علم رهایی بشر)، در راس آنها بودهاند. بهعبارت دیگر، طبقه سرمایهدار در جهت کسب سود بیشتر و توسعه قلمرو خود و دستیابی به منابع طبیعی جهان و رقابتهایش جنگ و خونریزی راه میاندازد در حالی که طبقه کارگر، خواهان اتحاد و همبستگی آگاهانه و داوطلبانه تمام کارگران و مردم آزاده جهان و صلح و امنیت آنهاست!
طبقه کارگر، یکی از طبقات اصلی همه جوامع بشری است و همه نیازهای بشری تولید و تایین میکند. این طبقه، به دلیل موقعیتی که درعرصه تولیدی و اجتماعی جامعه دارد، همواره بر علیه طبقه سرمایهدار مبارزه میکند.
بزرگترین تفاوت طبقات اجتماعی در جوامع مختلف، در این است که طبقه کارگر، اکثریت جوامع بشری را تشکیل میدهد در حالی که طبقه سرمایهدار اقلیتی بیش نیست. طبقه کارگر، تمامی نیازها و نعمات جوامع را تولید میکند اما طبقه سرمایهدار با استثمار شدید نیروی کار کسب سود میکند. طبقه سرمایهدار، بهعنوان بخش کوچکی از جوامع بشری، اکثریت ثروتها و سرمایههای جامعه را در اختیار دارد و با حمایت دولتها و ارتشها و پلیسها و ژاندارمها و غیره قدرت و سلطه خود را بر جوامع اعمال میکند. سرمایهداران و حکومتهای سرمایهداری، حتی با تحریک احساسات ناسیونالیستی، فاشیستی و مذهبی، کودتاهای خونین نظامی، جنگهای ملی و فراملی را نیز با هدف برون رفت از بحران و تقسیم مجدد جهان راه میاندازند و میلیونها انسان را به خاک و خون میکشند.
تشکلهای کارگری موجود از نظر قدرت سازماندهی؛ پراکندهگی؛ و نداشتن ابزارهای لازم معنوی و مادی؛ وسايل ارتباط جمعی؛ بيشتر بهصورت محافل فعالين هستند تا يک تشکل سازمانيافته و به همین دلیل تا حدودی توسط سرمايه حاکم تحمل میشوند. اما در حاکمیت حکومتهایی همچون جمهوری اسلامی همه مخالفان سياسی خود را، از فعالین جنبش کارگری گرفته تا سایر جنبشهای اجتماعی، هنرمندان، روزنامهنگاران و روشنفکران پیشرو میبيند و اولويتش سرکوب شدید آنهاست. با دستگيری و زندانی کردن بخشهای زيادی از فعالين و اعضای تشکلهای مستقل موجود و فعالين کارگری؛ با صدور احکام سنگين، به همه فعالين چنگ و دندان نشان میدهد. اخراج کارگران مبارز و غيره جزو برنامههای روزمره حکومت سرمايهداری جمهوری اسلامی است .
واضح است که با توجه به بحران اقتصادی، همراه با تورم و گرانی افسار گسيخته؛ تعطيلی کارخانجات و افزايش بيکاری در سطح جامعه است. هماکنون جنبش کارگری در حال ورود به يک فاز عملی جدید و جدی است؛ مطالبات خود را در جامعه مطرح میکند.
در چنین شرایطی، مهمترین کمبود طبقه کارگر ایران، تشکلیابی آن در سطح سراسری کشور است. تشکلهای موجود، عمدتا تشکلهایی هستند که خارج از محیط کار توسط فعالین سیاسی طبقه کارگر برپا شدهاند و معضلات و مشکلات خاص خود را نیز دارند. دو تشکل کارگری، یعنی سندیکای کارگران هفتتپه و اتوبوسرانی تهران و حومه که با دخالت مستقیم تودههای کارگر تاسیس شدهاند اما متاسفانه آنها نیز سالهاست به دلایل امنیتی و دستگیری و اخراج فعالین آنها و غیره نتوانستهاند مجامع عمومی خود را برگزار کنند و نمایندگان جدید خود را نیز انتخاب نمایند. هم اکنون نمایندگان کنونی این دو تشکلهای کارگری، یا زندانی هستند؛ یا از کار اخراج شدهاند و یا باز خرید و باز نشستهاند.
طبقه کارگر ایران، در مسیر حرکت خود بهسوی خود سازماندهی و تشکل یابی با موانع متعددی روبهروست. اساسا طبقه کارگر ایران در راستای خود سازماندهی و تشکلیابیاش، تنها مشکل و مانعشان امنیتی – پلیسی نیست، بلکه عدم تجربه، وجود گرایشات مختلف از رفرمیست و سندیکالیست تا شورایی و اتکا به مجامع عمومی، از گرایشات امکان گرا و سوسیال دموکراسی گرفته تا گرایشات سوسیالیستی و کمونیستی، از گرایشات ناسیونالیستی گرفته تا مذهبی، عدم اعتماد فعالین کارگری به همدیگر، ترس از اخراج و بی کارسازی، فقر اقتصادی نفسگیر، دخالتهای غیرموجه و نادرست و سکتاریستی و مخرب برخی سازمانها و احزاب سیاسی فرقهای و غیرمسئول از طریق اعضای خود در این تشکلها، عدم افق و چشمانداز نسبی هم جهت و هم نظر بین فعالین کارگری و…، هر کدام از این موانع و معضلات در جایگاه خود موانع مهمی در مقابل تشکلیابی کارگران ایران هستند. در غیاب این تشکل سراسری کارگران و راهانداختن یک جنبش سراسری طبقاتی، مبارزه و جانفشانی کارگران در بهترین حالت تاثیر محدود و محلی دارند و اغلب با ترفندهای کارفرمایان و نیروهای حکومتی سرکوب میگردند.
دو قرن سرمایهداری
دو قرن پیش، در زمانهای بحرانی مشابه، رهبر بریتانیایی با عبارت «جهانی نو را فراخواند تا توازن کهنه را بازآفرینی کند» نشان داد که نظم نوین باید بر پایه اصولی استوار باشد، نه مصلحتاندیشیهای کوتاهمدت و منافع ملی محدود در قلب منشور آتلانتیک که با الهام از فرانکلین روزولت نگاشته شداصولی، چون آزادیهای بنیادین، مخالفت با زورگویی و حمایتگرایی، حق تعیین سرنوشت ملتها و برقراری عدالت اجتماعی داخلی و بینالمللی قرار داشت. حتی اگر امروزه ترامپ از هیچیک از این اهداف دفاع نکند، هنوز امیدی باقی است. طبق نظرسنجی ائتلاف رهبری جهانی آمریکا، ۸۲ درصد مردم این کشور با انزواگرایی مخالفاند و معتقدند آمریکا زمانی قدرتمندتر است که با جهان در ارتباط باشد. در شرایطی که آمریکا دیگر نمیتواند جهان را بهتنهایی رهبری کند، هنوز این امکان وجود دارد که با اقناع و دیپلماسی، در جهان چندقطبی نقش محوری ایفا کند.
اکنون بزرگترین اقتصاد جهان و نقش قدرتمند در الزام به استفاده از دلار آمریکا در مبادلات جهانی و کنترل سیستم جهانی مبادلات بانکی؛ رهبری اردوگاه غرب شامل اروپا، ژاپن، کره جنوبی، استرالیا، کانادا و تایوان
رهبری کشورهای عربی صادر کننده انرژی؛ توانایی ایجاد اجماع جهانی در راه اهداف خود ندارد.
تولید ناخالص داخلی آمریکا با رقم بیش از ۲۲ هزار میلیارد دلار، بزرگترین اقتصاد جهان است ولی نقش خود بهعنوان موثرترین اقتصاد جهان را به دلایل مختلف، از دست میدهد. یکی از فرضیههای مطرح در عرصه اقتصادی آمریکا، آن است که طی دهههای اخیر، آمریکاییها برای مقابله با نوسانات تجاری و حبابهای بازار بورس، به جای استفاده از ابزار اقتصادی، با تکیه به قدرت نظامی خود و بحرانآفرینی، حبابهای بازار بورس را کنترل میکنند. این کنترل عملا برای دولت هزینه چندانی ندارد بلکه متضرر اصلی، سهامداران خارجی با سهم چهل درصدی از بازار سهام آمریکا هستند. این بازار در حال حاضر بیش از ۴۱ هزار میلیارد دلار ارزشگذاری شده است.
بههرحال با توجه به توضیحات فوق و شرایط نظامی آمریکا و امکان استفاده از نظامیگری بهجای استفاده از ابزار اقتصادی، کاهش حجم دلارهای در گردش در اقتصاد جهانی و … در کنار شکاف طبقاتی وسیع، درصد بالای بیخانمانها، تزلزل اجتماعی ناشی از بیعدالتی در مورد رنگین پوستها، رشد تفکر فاشیستی مبتنی بر ترامپیسم و نیز تحولاتی که در رابطه با سایر مولفههای قدرت آمریکا حادث شده یا قابل پیشبینی است.
هرچند، تضاد منافع بین آمریکا و اروپا که پس از پایان جنگ سرد، به مرور ایجاد شد، در سالهای اخیر بر سر مسائل مختلفی از جمله رفتار ترامپ با ناتو، خروج امریکا از برجام، خروج آمریکا از پیمان زیستمحیطی و نیز تبدیل آمریکا به صادرکننده نفت و … رو به گسترش گذاشت و با آغاز جنگ اوکراین و موضوع تحریمهای روسیه در کنار نیاز حیاتی اروپا و خصوصا آلمان به انرژی روسیه، بیش از پیش نمایان میگردد. اتحادیه اروپا که با خروج انگلستان، تضعیف شده است امروز در بین ملتهای اعضای اصلی قاره سبز، بهدلیل الزام آنها به کشیدن جور ضعف اقتصادی سایر کشورهای ضعیفتر، زیر سئوال رفته است. این موضوع در کنار مشکلات اقتصادی و اجتماعی در آلمان و فرانسه بهدلیل شکاف طبقاتی باعث تغییراتی در این اتحادیه خواهد شد و اروپای غیر متحد، بیش از این، فرمانبردار آمریکا نخواهد بود. در بین اعضای شرقی اردوگاه غرب، از جمله ژاپن، کره جنوبی و تایوان، بعد از جنگ اوکراین سطح اعتماد به حمایت آمریکا نزول کرده است. در چنین شرایطی، پیروی محض این کشورها از آمریکا کاهش خواهد یافت تا جاییکه احتمالا شاهد مذاکرات الحاق تایوان به چین در قالب یک حکومت خودمختار خواهیم بود. اعلام انصراف صربستان از عضویت در ناتو که احتمالا به کشورهای دیگر نیز سرایت خواهد کرد از پس لرزههای جنگ اوکراین است. از سوی دیگر، با وجود تحقق اهداف اعلامی روسها در حمله به اوکراین، یعنی خلع سلاح و انصراف اوکراین از عضویت در ناتو، اشغال آن ادامه دارد و با توجه به محاصره دریایی و هوایی اوکراین، راه ارسال تسلیحات غربیها از طریق مرزهای زمینی همسایگان از جمله لهستان است که میتوان انتظار حمله موشکی و هوایی به بخشهایی از لهستان به بهانه نابودی کریدور ارسال سلاح و البته قدرت نمایی بیشتر روسیه در مقابل ناتو و انصراف کشورهای بیشتری از پوشش ناتو را، داشت..
البته سخن از نظم نوین جهانی قدمتی قریب به یک قرن دارد. پس از جنگ جهانی اول و تشکیل جامعه ملل، وودرو ویلسون رییسجمهور وقت ایالاتمتحده اصطلاح نظم نوین جهانی را برای وضعیت نوینی از جهان توصیف کرد که با محوریت جامعه ملل، نظامی را برای حفظ صلح و امنیت بینالمللی ایجاد میکند. از آن زمان تاکنون شاهد تغییرات زیادی در نظم جهانی بودهایم، بااینحال، این مفهوم بسیار قدیمیتر است. اگر سیاست را قلمرو روابط مرتبط با توزیع قدرت بدانیم، بلافاصله پس از تشکیل دولتها، تلاش آنها بر اعمال قدرت بر همدیگر، حذف دولتهای ضعیفتر و قدرت گرفتن پارهای دیگر و زنجیره اوج و افول قدرتهای مختلف آغاز میشود.
نظم بینالمللی جهانی در مفهوم کنونی آن بهعنوان نظامی از روابط، ایدهها و مبانی رابطه بین دولتها در سطح جهان تعریف میشود و از نظر تاریخی در قرن شانزدهم و با برقراری روابط دیپلماتیک میان قدرتهای اروپایی و پیریزی اولیه نظام «قدرتهای بزرگ» در اروپا شروع به شکلگیری کرد. نمونه اولیه اصول حقوقی نظام روابط بینالملل را میتوان در صلح وستفالی در سال ۱۶۴۸ دید، صلحی که به جنگهای ویرانگر ۳۰ ساله در اروپای مرکزی پایان داد. بااینحال نزدیک به دو قرن طول کشیده بود تا این اصول شکل بگیرد. مفهوم حاکمیت در نتیجه صلح وستفالی رفتهرفته بهعنوان یک نقطه محوری در سیاست داخلی و خارجی موردتوجه قرار گرفت و پس از انقلاب فرانسه در اواخر قرن هجدهم بهعنوان مبنای اصلی نظام روابط بینالملل قرار گرفت.
جنگ ۳۰ ساله خود میراث جنگهای مذهبی در اروپای قرن شانزدهم بود، اما درعینحال، دو اصل جدید در سیاست خارجی را مطرح کرد که بعداً به شکل گسترده از سوی سیاستمداران به کار گرفته شد این دو اصل عبارتاند از: حفظ «توازن قدرت» بینالمللی از طریق حمایت از ائتلاف ضعیفتر در برابر ائتلاف قویتر و اولویت منافع ملی بر سایر منافع(مذهبی، عقیدتی و …).
کاربرد این اصول در سیاست خارجی برخی از کشورها(مانند فرانسه و بعدا بریتانیا) با هدف ایجاد شماری از اتحادهای نظامی–سیاسی به آنها امکان داد تا تعادل را به نفع خود حفظ و کنترل کنند با در نظر گرفتن این موضوع، میتوان ویژگیهای اتحادهای نظامی قرن ۱۸ و ۱۹ و همچنین دلایل تبادلات درون آنها را بهتر درک کرد.
تلاش قدرتهای اروپایی برای توسعه و افزایش حداکثری منافع ملی خود و همچنین توسعه استعمار برخورد میان این قدرتها را ناگزیر ساخت سرانجام در جنگی میان قدرتهای آن روز اروپا یعنی پروس، فرانسه، اتریش، روسیه و بریتانیا وضعیت جدیدی شکل گرفت، وضعیتی که بریتانیا را به یک قدرت جهانی و پروس را به یک قدرت مهم اروپایی بدل ساخت از سویی فرانسه بخش مهمی از قدرت خود را در اروپا از دست داد و از سویی مستعمرات خود در هند و آمریکایی شمالی را نیز از دست داد مهمترین ویژگی نظم این دوران را میتوان توازن قوا دانست. با این حال پیامدهای این جنگ از نظر مالی برای دو قدرت مهم آن زمان یعنی فرانسه و بریتانیا بهاندازهای سنگین بود که منجر به دو انقلاب مهم تاریخ مدرن یعنی انقلاب فرانسه و آمریکا شد.
انقلاب فرانسه و در پی آن ظهور ناپلئون بهطور کلی نظم شکل گرفته پس از جنگهای هفتساله را دگرگون ساخت. انقلابهای آمریکا و فرانسه قداست نهاد پادشاهی و سلطنت را به چالش کشید، از سویی قدرت روزافزون فرانسه در دوران ناپلئون و سیطره او بر اروپا و تلاش برای در هم کوبیدن روسیه، منجر به اتحاد قدرتهای اروپایی برای مهار خطر فرانسه شد، در این دوران نیز اگرچه اساس نظم جهانی همچنان مفهوم توازن قوا بود با این حال تلاش برای حفظ نهادهای موجود به ویژه نهاد سلطنت نیز از دیگر محورهای این دوره از نظم جهانی بود.
روسیه، اتریش، پروس و بریتانیا پس از اتحاد با همدیگر و شکست ناپلئون در کنگره وین گرد هم آمدند و در پیمانی آسایش اروپا را بسته به حفظ نظم موجود بر اساس قدرت سلاطین و قوانین اساسی دانستند. با این حال شیوه تصمیمگیری در این کنگره یعنی اتفاق آرا و اهمیت منافع ملی برای هر قدرت منجر به فروپاشی این نظم جهانی در جنگ کریمه شد.
سرانجام با تلاشهای بیسمارک صدراعظم پروس امپراتوری آلمان تشکیل و به قدرتمندترین کشور اروپایی از نظر نظامی و صنعتی تبدیل شد. این موضوع به طور مستقیم توازن قوا در اروپا را به هم زد و در نتیجه جنگهای بسیار سرانجام موقعیت امپراتوری آلمان بهعنوان قدرت برتر اروپا به رسمیت شناخته شد، این وضعیت منجر به توسعه مستعمرات آلمان در آفریقا، تلاش برای شکلگیری ائتلافهایی در مقابله با قدرت روزافزون آلمان و همچنین ظهور نهضتهای مختلف ملی و انقلابی منجر شد. وضعیتی که در نهایت به جنگ جهانی اول، انقلاب اکتبر و شکلگیری نظم جهانی جدیدی با توجه به وضعیت حاصل شده از توازن میان قدرتهای مختلف انجامید.
جامعه ملل پس از پایان جنگ جهانی اول و کنفرانس پاریس را میتوان نخستین تلاش فراگیر برای تشکیل یک مرجع بینالمللی به منظور حل اختلافات و پیشگیری از بروز جنگ گسترده دیگر دانست. در این دوره اهمیت قدرت اقتصادی صنعتی و افول اهمیت استعمار به عنوان یک مؤلفه مهم در قدرت اقتصادی و ملی اقداماتی مانند کاهش محدودیتهای تجاری و مقابله با اختلال در آزادی عبور و مرور در دریاها را ناگزیر میساخت. از سویی گسترش آگاهیهای ناشی از توسعه آموزش و رسانهها در جهان اهمیت دیپلماسی پشت پرده برای حل تنشهای استعماری و درعینحال تلاش برای برتری نظامی از طریق مسابقه تسلیحاتی بهعنوان ضامن رشد اقتصادی را نیز برجسته میکرد. این شرایط مستلزم حل اختلافات مرتبط به تمامیت ارزی، حل مسئله استقلال اقلیتهای ملی در اروپا و خاورمیانه بود. با این حال جامعه ملل بهعنوان نهادی برای حل مسالمتآمیز اختلافات بینالمللی به دلیل عدم سازگاری با وضعیت واقعی توازن قوا در جهان نتوانست اهداف خود را محقق کند. عدم پیوستن آمریکا به این جامعه، اخراج شوروی بر اثر حمله به فنلاند و ناتوانی جامعه از وادار ساختن امپراتوری ژاپن به تخلیه منچوری و بیتوجهی به حمله ایتالیا به حبشه و عدم پیوستن آلمان نازی به کنفرانس خلع سلاح اروپا، به روشنی ناتوانی جامعه ملل از تحقق اهداف خود را نشان میدهد. اختلافات موجود در آن دوران سرانجام منجر به بروز جنگ جهانی دوم شد و در پی آن تلاش برای تشکیل نهاد فراگیری با اهداف جامعه ملل و ابزارهای کاراتر منجر به تشکیل نظم جهانی جدیدی شد.
تشکیل سازمان ملل با اعطای حق وتو به اعضای دائم شورای امنیت، اختیارات گسترده این شورا برای اعمال قدرت نظامی و تحریمها بر سایر کشورها به استثنای اعضای دائم، از میان رفتن استعمار و اهمیت اصل تعیین سرنوشت از مهمترین پیامدهای جنگ جهانی دوم در عرصه بینالملل بود. از سویی در عرصه توازن قوا شاهد افول قدرت کشورهای اروپایی و ظهور آمریکا و شوروی به عنوان قدرتهای برتر نظامی و اقتصادی و تلاش آنها برای سیطره بر جهان بودیم. در این دوران دو قطب مهم یعنی قدرتهای غربی با رهبری آمریکا و کشورهای کمونیستی با رهبری اتحاد شوروی وارد رقابت گستردهای شدند که از آن به جنگ سرد تعبیر میشود، مسابقه تسلیحات هستهای و استقرارهای مرسوم نیروهای نظامی دو طرف در کنار جنگ روانی، کارزارهای تبلیغات سیاسی، جاسوسی، تحریمهای اقتصادی گسترده، رقابت در مسابقات ورزشی و فناوری مثل رقابت فضایی عرصههایی بودند که دو طرف تلاش داشتند تا برتری خود را در آن نشان دهند. از سویی شاهد تقابل میان دو نظام «کمونیستی» و «لیبرال دموکراسی غربی» و همچنین اقتصاد دولتی کمونیستی و اقتصاد مبتنی بر بازار آزاد غربی بودیم. کشمکش میان این دو سرانجام با فروپاشی شوروی و پیروزی آمریکا پایان یافت.
بهطور کلی میتوان گفت در تمام این دوران از صلح وستفالی تا فروپاشی شوروی توازن بین قدرتها به دلیل عوامل متعددی برهم خورده است و ازاینرو شاهد فروپاشی نظم قدیم و ظهور نظم جدید بودهایم.
سرانجام فروپاشی بلوک سوسیالیستی و اتحاد جماهیر شوروی نظم جهانی دوقطبی قبلی را از بین برد و به ایجاد جهانی تکقطبی انجامید. در این دوره ایدههای مطرحشده درباره نظم نوین جهانی که اواخر دهه هشتاد میلادی و اوایل دهه نود مطرح شد، معتقد به سیطره کامل اقتصاد، نهادها و فرهنگ آمریکایی یا به نوعی غربی بود.
با این حال، اگرچه در این دوره نظم تکقطبی شکل گرفته و توسعه یافت، اما موازنه جهانی بار دیگر تغییر کرد. این امر ناشی از توسعه نابرابر اقتصاد و فناوری در کشورهای مختلف بود. در طول سه یا چهار دهه اخیر، جهانیشدن دائماً و به طور قابلتوجهی بر تغییرات نظم جهانی تاثیر گذاشته است و در نهایت توازن قدرت اقتصادی را به سمت کشورهای درحال توسعه تغییر داد. یکی از دلایل اصلی این امر را میتوان، صنعت زدایی در کشورهای توسعهیافته و در نتیجه انتقال بخش قابلتوجهی از تولید، اقتصاد و فناوری از کشورهای توسعهیافته به کشورهای درحالتوسعه بود نتیجه این انتقال کاهش رشد اقتصادی کشورهای غربی و در پی آن کاهش نقش آنها در عرصه جهانی است، درحالیکه نفوذ دیگر کشورها افزایشیافته است.
در طول دو دهه از سال ۱۹۹۱، با تداوم ضعف اروپا و ادامه رکود در ژاپن، شاهد ظهور غولهای اقتصادی در آسیا(چین و هند) و همچنین ظهور تعدادی از قدرتهای منطقهای از جمله مکزیک، مالزی و نیجریه، ترکیه، ایران، پاکستان هستیم که به اشکال مختلف توسعه یافته و در آیندهای نزدیک جایگاهی برتر در جهان را بهدست میآورند. در کل قدرت گرفتن اقتصادهایی مانند چین و هند و اشتراک منافع آنها با قدرتهای نظامی از قبیل روسیه نظم تکقطبی در جهان امروز را به چالش کشیده است.
نتیجهگیری
آنچه که در بالا بهطور مختصر از اوضاع کنونی جهان گفته شد به وضوع نشاندهنده این واقعیت است که سرمایهداری در استثمار بشر، حتی از نسلکشی و راهانداختن جنگهای هولناک با سلاحهای کشتار جمعی نیز ابایی ندارد. در واقع تعرض دولتهای سرمایهداری و در راس همه کشورهای پیشرفته جهان به دستاوردهای تاکنونی بشر، پایانی ندارد مگر آنها جنبشهای اجتماعی و همه نیروها و مردم آزادیخواه و برابریطلبانه جهان در مقابل این حملات وحشیانه اقلیتی سرمایهدار و دولتهای آنها بایستند و آلترناتیو انسانی خود را در مقابل بربریت و وحشیگری آنها قرار دهند.
فعالین و رهبران عملی و نظری کارگران در مقالات، تجمعات، اول ماه مهها، 8 مارسها و سایر مراسمهای جهانی خود، با قطعنامهها، سخنرانیها و میزگردها و غیره خود، خواستهها و مطالبات کارگران، زنان، بیکاران، فقرا، جوانان، کودکان و بازنشستگان را بارها و بارها با صدای بلند اعلام کنند و برای پیشبرد اهداف و برنامههای خود سازماندهی و برنامهریزی داشته باشند. در دهههای اخیر، بسیاری از مطالبات زنان و کارگران در ایران و جهان نه تنها تحقق نیافته و روی هم انباشته شده، بلکه عقب هم رفته است. مسایلی همچون کار کودک، آپارتاید جنسی و مردسالاری در محیطهای کاری، دستمزدها متناسب با تورم و گرانی واقعی، پرداخت حقوق و مزایای معوقه کارگران، لغو قراردادهای موقت و سفید امضاء، تامین امنیت شغلی کارگران و جلوگیری از اخراج و بیکارسازی آنان، برخورداری از بیمههای اجتماعی، داشتن حق اعتصاب، آزادی بیان، قلم، نشر، تجمع، تشکل، راه پیمایی، حق ایجاد تشکلهای مستقل کارگری توسط خود کارگران و بدون دخالت دولتی، تعطیلی و به رسمیت شناختن اول ماه مه و 8 مارس روز جهانی زن، آزادی همه زندانیان سیاسی–اجتماعی، دفاع از مهاجران و پناهندگان و…، همه و همه معضل امروزی جهان بشری است.
طبقه کارگر و همه جنبشهای متحد آن، همچون جبش زنان، دانشجویان و جوانان، بازنشستگان، بیکاران، محیط زیست، مردم تحت ستم، همجنسگرایان و …، تنها طبقه انقلابی برابریطلب و آزادیخواه و عدالتجو است که با تمام قدرت خواهان پایان دادن به هرگونه ستم و نابرابری در جامعه و استثمار انسان از انسان است. طبقهای که در طول تاریخ سیستم سرمایهداری، همواره مورد ستم و استثمار قرار گرفته اگر به قدرت برسد قطعا ظلم و ستم و تبعیض و نابرابری را از جامعه ریشهکن خواهد کرد. از اینرو، طبیعیست که در شرایط کنونی، اولویت هر جریان و فعال سیاسی انسان دوست و چپ و کمونیست، باید تقویت جنبش کارگری باشد. زیرا هر درجه ای که این طبقه بتواند مطالبات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی خود را بر سرمایهداران و حاکمیت تحمیل کند به همان نسبت نیز زمینه اعتراضی و اجتماعی برای طرح مطالبات دیگر اقشار جامعه فراهم میگردد. در واقع، طبقه کارگر با رهایی خود، کل جامعه بشری را از قید و بند و ستم و سرکوب و استثمار سرمایهداری و حکومتهای سرمایهداری رها میکند.
نتیجه نهایی؛ آنکه با تضعیف و زوال مولفههای قدرت آمریکا، بهزودی چیزی بهنام نظم نوین باقی نخواهد ماند و دنیا اساس دیگری در تقسیمبندی قدرتهای جهانی و منطقهای را تجربه خواهد کرد.
بحران سرمایهداری جهان امروز تا زمانی که حاکمان جهان همچنان از دستورات امپریالیسم و روابط و مناسبات سرمایهداری پیروی میکنند از بین نخواهد رفت. تودههای کارگر باید سازماندهی شوند تا گامبهگام بتوانند مطالبات خود را بر سرمایهداری و حاکمان حامی سرمایه تحمیل کنند و زمینه را برای شکست قطعی آنها فراهم سازند و سیستم مورد دلخواه آزاد و برابر و انسانی خود را بهوجود بیاورند که در آن منابع جهان برای بهبود زندگی مردم آن مورد استفاده قرار گیرد. محیط زیست از تعرضات ویرانگر سرمایهداری رها شود. برای تحقق چنین استراتژی مهم، تنها یک بدیل سیاسی مبتنی بر طبقه کارگر و بر پایه اصول سوسیالیستی است و میتواند تضمین کند که منابع، تحت کنترل و مدیریت کارگران، بهنفع همه مردم جهان به کار گرفته شود؛ بهعنوان بخشی ارزشمند و حیاتی از جهانی سوسیالیستی. این مسیر، راه رشد و توسعه واقعی و رهایی از خشونت و جنگ و زنجیرهای استثمار سرمایهداری است.
مبارزه آگاهی و منسجم و سازماندهی شده تودههای کارگر زن و مرد، پیر و جوان طبقه کارگر و سایر جنبشهای آزادیخواه و حقطلب در سراسر جهان زمینه مناسبی را فراهم خواهند کرد تا در ادمه مبارزه پیگیر خود، رهبری و برنامهای و خوسازماندهی را برای سرنگونی دولتهای سرمایهداری سازماندهی کنند و آینده بهتری برای خود و همه بشریت و سایر موجودات زنده و طبیعت بسازند. این یک بحث ارادهگرایانه و یا صرفا آکادمیک و تئوریک نیست، بلکه یک ضرورت تاریخی بشر است! همانند دورانهای گذشته، پایان یک دوره تاریخی و آغاز یک دوره نوین است. همانند پایان دوره برداداری، فئودالی و اکنون نیز سرمایهداری و ورود به یک دوران نوین بدون ستم و تبعیض، استثمار و جنگ و… آیندهای که کل بشریت از زنجیرهای سیاستهای ریاضتی و نئولیبرالی، رها شود و جامعهای آزاد و برابر، بدون تبعیض و استثمار بهوجود آورد تا مردم جهان در فضایی دوستانه، همبسته، یک زندگی بهتر، شاد و بدون دغدغه کار و معیشت در آرامش و مسالمتآمیز داشته باشند. کار نه از روی اجبار و سیرکردن شکم و تامین زندگی روزانه خود و خانواده، بلکه بهمعنای ساختن و کار خلاق، تحقق زیباترین رویاهای بشری و شکوفایی ابتکارات و هنرهای زیبای دلنشن انسانی و بهویژه دنیای دلنشین برای شکوفایی همه هنرها و افکار کودکان و نوجوانان و دنیای پر از آرامش برای بازنشستگان!
چهارشنبه بیست و یکم آبان 1404-دوازدهم نوامبر 2025
