کومه له سازمان کردستان حزب کمونیست ایران
مطالب رسیده

آبان هرگز نخواهد مُرد: روایت و تحلیل طبقاتی خیزش آبان ۱۳۹۸ از جرقه‌ی بنزین تا شعله‌ی خشم مردم علیه فقر و استبداد

images 2

آبان هرگز نخواهد مُرد: روایت و تحلیل طبقاتی خیزش آبان ۱۳۹۸

از جرقه‌ی بنزین تا شعله‌ی خشم مردم علیه فقر و استبداد

ایوب دباغیان

٢١ آبان ۱۴۰۴

آبان ماه در حافظه‌ی جمعی مردم ایران تنها یک ماه از تقویم نیست؛ زخمی است باز بر پیکر جامعه‌ای که بیش از چهار دهه است از درد فقر، تبعیض و سرکوب می‌سوزد. آبان، فریادی بود که از اعماق فقر برخاست و با گلوله پاسخ گرفت. آنچه در آبان ۱۳۹۸ روی داد، نه «اعتراض به بنزین»، بلکه طغیان انباشته‌ی مردمی بود که دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتند. افزایش قیمت بنزین تنها جرقه‌ای بود بر انبار باروتی از بی‌عدالتی، تحقیر و خشم فروخورده.

تصمیم ناگهانی حکومت برای سه‌برابر کردن قیمت بنزین، خشم فروخفته‌ی میلیون‌ها نفر را شعله‌ور کرد. در حالی که تورم افسارگسیخته، بیکاری و گرانی كمر مردم را شکسته بود، حاکمان، بی‌هیچ هشدار و بدون حتی ظاهری از گفت‌وگو با مردم، بار دیگر همان مردم فقیر را هدف گرفتند. در آن شب سرد پاییزی، جامعه منفجر شد؛ و خیابان، به زبان خود سخن گفت.

اما آنچه آبان را از همه‌ی اعتراضات پیش و پس از خود متمایز کرد، عمق طبقاتی و رادیکال آن بود. اینبار نه طبقه‌ی متوسط و اصلاح‌طلبان شهری، بلکه طبقه‌ی فرودست، حاشیه‌نشینان، کارگران بیکار و جوانان بی‌آینده بودند که خیابان را تسخیر کردند. مردمی که سال‌ها صدایشان در میان فریاد نخبگان و شعارهای بی‌ثمر گم شده بود، اکنون خود مستقیماً به میدان آمدند. آن‌ها نه اصلاح، بلکه تغییر می‌خواستند؛ نه وعده، بلکه زندگی.

آبان، نتیجه‌ی طبیعی دهه‌ها سیاست نئولیبرالی و غارت ساختاری بود. خصوصی‌سازی‌های گسترده، حذف یارانه‌ها، افزایش مالیات بر فقیر و معافیت برای ثروتمندان، و سلطه‌ی سپاه و نهادهای مذهبی بر اقتصاد کشور، جامعه‌ای ساخت که شکاف طبقاتی در آن به شکاف مرگ و زندگی بدل شد. میلیون‌ها نفر در حاشیه‌ی شهرها به‌سختی نفس می‌کشیدند، در حالی که طبقه‌ای کوچک در برج‌ها و کاخ‌ها از ثروت و رانت و قدرت انباشته بود.

افزایش بنزین تنها به معنی گرانی سوخت نبود؛ معنای واقعی‌اش این بود که سفره‌ی خالی مردم کوچکتر می‌شود، و فاصله‌ی طبقاتی بیشتر. همان شب، در شهرهای بی‌شماری، مردم از خانه بیرون آمدند: از اسلامشهر و شهریار تا اهواز و کرمانشاه، از کرج و شیراز تا بندرماهشهر و بهبهان. شهرهایی که سال‌ها نادیده گرفته شده بودند، حالا به کانون خشم بدل شدند. در روزهای بعد، شعله‌ی اعتراض به‌سرعت سراسر کشور را در برگرفت. بیش از صد شهر درگیر شدند، و شعارها از اعتراض اقتصادی فراتر رفت:

«مرگ بر دیکتاتور»، «نه غزه، نه لبنان»، «ایران را پس می‌گیریم».

این شعارها نشان می‌داد که مردم ریشه‌ی فقر و بدبختی را به‌درستی در ساختار سیاسی و طبقاتی نظام می‌بینند. خشم طبقاتی، به خشم سیاسی تبدیل شده بود. اما پاسخ حکومت، نه گفت‌وگو، نه حتی تظاهر به اصلاح، بلکه گلوله بود.

از همان نخستین ساعات، نیروهای سرکوبگر با شلیک مستقیم به مردم، چهره‌ی واقعی نظام را نشان دادند. قطع سراسری اینترنت، تلاشی بود برای پنهان کردن جنایت. اما تصاویر و شهادت‌ها از راه‌های دیگر بیرون رفت: پیکرهای جوانان در خیابان، خون جاری بر آسفالت، و مادرانی که در کنار جنازه‌ی فرزندانشان فریاد می‌زدند: «چرا کشتید؟».

کشتار آبان، سازمان‌یافته و آگاهانه بود. حکومت از همان ابتدا تصمیم گرفته بود که مردم را در خون خفه کند تا صدای خیزش اعتراضی خاموش شود. گزارش‌های بین‌المللی از کشته‌شدن بیش از ۱۵۰۰ نفر در چند روز حکایت داشت، هر چند رقم واقعی بسیار بیشتر بود. بسیاری از قربانیان در بی‌نامی دفن شدند، و خانواده‌هاشان زیر فشار تهدید، سکوت کردند یا ناچار به سکوت شدند.

در بندر ماهشهر، سلاح های سنگین و دوشکا علیه مردم به‌کار رفت. در کرمانشاه و سنندج، کردستان بار دیگر طعم گلوله را چشید. در تهران، صدها نفر در محله‌های فقیرنشین به رگبار بسته شدند. اما همان‌جا، در همان خون، بذر آگاهی و دادخواهی کاشته شد. از دل آبان، «مادران دادخواه» زاده شدند؛ زنانی که فرزندانشان را از دست داده بودند، اما به سکوت تن ندادند. نام‌هایی چون مادر پویا بختیاری، مادر پژمان قلی‌پور و مادران بی‌نام صدها قربانی دیگر، به نماد وجدان بیدار جامعه بدل شدند.

آبان، سرکوب شد، اما نمرد. چون آبان نه یک حادثه، بلکه یک نقطه‌ی عطف تاریخی بود. آبان لحظه‌ای بود که شکاف میان مردم و حکومت به شکاف نهایی بدل شد. بعد از آبان، هیچ چیز مثل قبل نشد. حکومت شاید موقتاً توانست خیابان را خالی کند، اما دیگر هیچ مشروعیتی در میان مردم نداشت.

آبان را نمی‌توان فقط با اعداد و گزارش‌ها فهمید؛ آبان را باید در چهره‌ی آن جوانی دید که در ویدیو فریاد می‌زد: «نترسید! نترسید! ما همه با هم هستیم!»‌ در آن لحظه، ترس از دل مردم رفت. گلوله‌ها می‌توانستند جسم‌ها را متوقف کنند، اما آگاهی را نه. از دل آبان، جامعه‌ای زاده شد که دیگر نمی‌توانست خاموش بماند.

خیزش آبان ۹۸، نه آغاز، که تداوم روندی بود که از دیماه ۹۶ شروع شده بود و بعدها در خیزش «زن، زندگی، آزادی» به اوج رسید. همان مردم، همان طبقات، همان محلات فقیر و حاشیه‌نشین بودند که دوباره برخاستند. تفاوت تنها در یک چیز بود: آگاهی بیشتر، تجربه‌ی بیشتر، و پیوندی عمیق‌تر میان طبقات مختلف و جنبش‌های اجتماعی.

آبان، زایشگاه آگاهی طبقاتی مدرن در ایران بود. جامعه دریافت که مشکل نه فقط در «مدیران نالایق» یا «فساد»، بلکه در خود ساختار طبقاتی و ایدئولوژیک نظام است. نظامی که بر پایه‌ی غارت اقتصادی، تبعیض جنسیتی، و سرکوب سیاسی استوار است. مردمی که در آبان به خیابان آمدند، در واقع علیه تمام نظام طبقاتی، مذهبی و سرمایه‌دارانه‌ی حاکم بر ایران برخاسته بودند.

آبان را نمی‌توان فراموش کرد، زیرا هنوز ادامه دارد. هنوز مادرانش دادخواه‌اند، هنوز فقر و بیکاری همان است، و هنوز همان قدرت سرکوبگر بر سر کار است. اما اکنون جامعه‌ای دیگر در برابر او ایستاده: جامعه‌ای که درد را به آگاهی بدل کرده، و زخم را به پرچم مقاومت.

خیزش آبان در آینه‌ی طبقات و تضادهای اجتماعی

آبان ۹۸ در ظاهر، شورشی خودجوش و بی‌سازمان بود، اما در عمق، بازتابی از یک تضاد طبقاتی تاریخی بود؛ تضادی میان جامعه‌ای فرودست که از ابتدایی‌ترین حقوق انسانی خود محروم شده بود، و طبقه‌ی حاکمی که در رفاه و قدرت غوطه‌ور بود. آنچه در خیابان‌ها دیدیم، رویارویی دو دنیای جدا از هم بود: دنیای مردم واقعی، و دنیای حاکمان بریده از واقعیت.

در آبان، این شکاف نه فقط اقتصادی، بلکه سیاسی و فرهنگی بود. در یک‌سو، انسان‌هایی بودند که به‌زور حاشیه‌نشینی و فقر رانده شده‌اند، در آلونک‌ها و کارگاه‌های کوچک زندگی می‌کنند، و در سوی دیگر، دستگاهی مذهبی‌ـ‌نظامی که ثروت کشور را میان نهادهای خود تقسیم کرده است. خیزش آبان از دل محله‌هایی برخاست که هیچ رسانه‌ای صدایشان را بازتاب نمی‌داد: اسلامشهر، بهبهان، مریوان، کرمانشاه، شهریار و ماهشهر. آنجا، زخم طبقه‌ی کارگر و بیکاران سالها بر پوست شهر حک شده بود و حالا فریاد برمی‌خاست.

وقتی حکومت برای «توزیع عادلانه یارانه‌ها» قیمت بنزین را سه‌برابر کرد، در واقع آخرین رشته‌ی دروغ و تزویر را پاره کرد. دروغی که سال‌ها با نام «مستضعفان» جامعه را فریب داده بود، حالا در برابر چشم همان مستضعفان فرو ریخت. آبان نشان داد که رژیم اسلامی نه تنها نماینده‌ی فقرا نیست، بلکه بزرگترین دشمن تاریخی آنان است.

خیزش آبان از آن جهت طبقاتی است که نیروهای اصلی آن از طبقات فرودست برخاستند. کارگران بیکار، جوانان حاشیه‌نشین، کولبران و کارگران فصلی، رانندگان، و زنان زحمتکش، همه در کنار هم علیه سیستمی قیام کردند که نانشان را دزدیده و کرامتشان را لگدمال کرده بود. شعارها و اشکال اعتراض، برخلاف جنبش‌های پیشین، رنگ و بوی طبقاتی آشکاری داشت: آتش زدن بانک‌ها، حوزه‌های علمیه و مراکز قدرت اقتصادی و مذهبی. اینها اهدافی تصادفی نبودند، بلکه نشانه‌ی درک طبقاتی مردم از سرچشمه‌ی فقرشان بود.

در دیالکتیک خیزش آبان، ما با لحظه‌ای روبه‌رو هستیم که تضاد میان کار و سرمایه، میان زحمتکشان و حاکمان، به زبان شورش ترجمه می‌شود. خیابان، جایی بود که طبقه‌ی فرودست برای نخستین‌بار نه به‌عنوان «گروه قربانی»، بلکه به‌عنوان نیرویی آگاه از قدرت خود ظاهر شد. و همین آگاهی، گرچه خام و خودانگیخته بود، بنیانی شد برای رشد آگاهی سیاسی در سال‌های بعد.

سرکوب وحشیانه‌ی آبان، البته کوشید این بیداری را در خون غرق کند. اما سرکوب، همیشه دو چهره دارد: یکی تخریب، و دیگری زایش. نظام اسلامی در آبان، خون ریخت تا بترساند، اما همان خون‌ها تبدیل به حافظه‌ی جمعی و آگاهی انقلابی شدند. از دل این کشتار، نسلی برخاست که در سال ۱۴۰۱ با شعار «زن، زندگی، آزادی» خیابان را دوباره از آن خود کرد.

آبان در واقع پایه‌ی مادی و طبقاتی جنبش «ژن، ژیان، ئازادی» بود. اگر در آبان، فقر و نان و بیکاری محور خشم بود، در خیزش ۱۴۰۱ این خشم با مطالبه‌ی آزادی و کرامت انسانی درآمیخت. این دو مرحله، در حقیقت دو لحظه‌ی پیوسته از یک فرآیند تاریخی‌اند: خیزش طبقاتی فرودستان علیه نظم مذهبی‌ـ‌سرمایه‌دارانه.

در آبان، زنان نیز دوشادوش مردان در خیابان بودند، اما هنوز خشم زنانه به سطح شعار نیامده بود. بااین‌حال، تجربه‌ی آن سرکوب و تحقیر، به‌ویژه علیه مادران و دختران، بذر خیزش زنانه‌ی بعدی را کاشت. زنانی که فرزندانشان در آبان کشته شدند، بعدها پرچم‌داران دادخواهی و مقاومت شدند. از میان همان زنان بود که صدای عدالت‌خواهی برخاست، و شعار «نه می‌بخشیم، نه فراموش می‌کنیم» بدل به سوگند یک نسل شد.

آبان همچنین نشان داد که هیچ اصلاحی در چارچوب این نظام ممکن نیست. وقتی مردم در آبان به خیابان آمدند، نه حزب، نه سازمان، نه تشکل سراسری آنها را هدایت نمی‌کرد؛ این خود جامعه بود که از درون به انفجار رسیده بود. این خودانگیختگی، هم نقطه‌ی قوت بود و هم نقطه‌ی ضعف. از یک سو، نشان‌دهنده‌ی عمق نارضایتی و آگاهی مردمی بود، از سوی دیگر، نبود سازمان‌یافتگی و رهبری جمعی، سبب شد که سرکوب بتواند موقتاً موج را مهار کند.

اما تجربه‌ی آبان، در حافظه‌ی سیاسی جامعه باقی ماند. همان جوانان، همان کارگران و همان زنان، در سال‌های بعد آموختند که بدون سازمان‌یافتگی، بدون پیوند میان جنبش‌های کارگری، زنان، معلمان و بازنشستگان، نمی‌توان ساختار قدرت را به چالش نهایی کشید. از همین‌جا بود که در سال‌های بعد، شعارها و مطالبات طبقاتی در اعتراضات کارگری، بازنشستگان و معلمان پژواک آبان را در خود داشتند.

اگر بخواهیم آبان را در یک جمله خلاصه کنیم، باید گفت: «آبان، لحظه‌ی شکستن توهم‌ها بود؛ توهم اصلاح‌پذیری نظام، توهم عدالت دینی، توهم صدای مستضعفانمردم دریافتند که حکومت اسلامی همان ساختار سرمایه‌داری است که به لباس مذهب درآمده. روحانیت حاکم و سپاه پاسداران، دو بال یک نظام طبقاتی‌اند که از ثروت ملی برای بقای خود تغذیه می‌کنند.

در تحلیل ماتریالیستی، آبان را باید به‌مثابه‌ی واکنش طبیعی طبقه‌ی فرودست در برابر انباشت سرمایه و قدرت در دست اقلیت حاکم دانست. سیاست‌های خصوصی‌سازی، نابودی بیمه‌ها، و حذف حمایت‌های اجتماعی در دهه‌های گذشته، زمینه‌ساز این انفجار بودند. آبان پاسخی بود از پایین، به استثمار و نابرابری از بالا.

اما آبان تنها اعتراض اقتصادی نبود. خشم مردم، خشم طبقاتی‌ـ‌سیاسی بود. شعار «مرگ بر دیکتاتور» در کنار «نان، کار، آزادی» نشان می‌داد که مبارزه‌ی طبقاتی در ایران امروز، جدایی‌ناپذیر از مبارزه برای آزادی سیاسی است. نظام سیاسی ایران نه‌تنها کارگر و زحمتکش را استثمار می‌کند، بلکه آزادی او را نیز می‌گیرد، و از مذهب به‌عنوان ابزاری برای توجیه سلطه استفاده می‌کند. در این معنا، آبان یک خیزش تمام‌عیار ضد‌سرمایه‌داری و ضد‌مذهبی بود، هرچند هنوز در سطح شعار به‌روشنی بیان نشده بود.

آبان، چهره‌ی واقعی جمهوری اسلامی را برای همه آشکار کرد. دیگر هیچ‌کس نمی‌توانست از «اصلاح از درون» سخن بگوید. خون‌های آبان، مهر پایانی بود بر خیال‌پردازی‌های اصلاح‌طلبانه. مردم در خیابان دیدند که چگونه حکومت بدون درنگ، با گلوله پاسخ نان می‌دهد. این آگاهی، از هر تبلیغی موثر تر بود. و درست از همین‌جا بود که وجدان جمعی جامعه دگرگون شد. بعد از آبان، دیگر هیچ اعتراضی، صرفاً صنفی یا محدود نبود. از اعتصاب کارگران هفت‌تپه تا اعتراض بازنشستگان، از فریاد زنان در برابر حجاب اجباری تا شعارهای دانشجویان، همه در امتداد همان خط آبان قرار گرفتند: مبارزه علیه فقر، تبعیض و استبداد.

در واقع، آبان ۹۸ را باید سنگ‌بنای دوره‌ی نوین مبارزه‌ی اجتماعی در ایران دانست؛ دوره‌ای که در آن مرز میان جنبش‌های مختلف فرو ریخت و مفهوم «هم‌سرنوشتی طبقاتی» معنا یافت. کارگر و زن، دانشجو و بازنشسته، معلم و بیکار، همه دریافتند که ریشه‌ی مشترکی دارند: نظامی که آنان را به بند کشیده است. به همین دلیل است که آبان در حافظه‌ی مردم زنده ماند، نه به‌عنوان شکست، بلکه به‌عنوان تجربه‌ی آگاهی. هرچند خونین، اما آموزنده. هرچند سرکوب‌شده، اما زنده.

آبان زنده است؛ از دادخواهی تا خیزش نوین

آبان ۹۸ پایان یک دوره نبود، بلکه آغاز دوره‌ای نوین از آگاهی و مقاومت اجتماعی در ایران بود. حکومت، با تصور اینکه با گلوله می‌تواند همه‌چیز را خاموش کند، در واقع آتشی را شعله‌ور کرد که زیر خاکستر باقی ماند و در نخستین فرصت، دوباره زبانه کشید.

هر سال که آبان از راه می‌رسد، درد و خشم آن روزها در جان مردم زنده می‌شود. برای خانواده‌های قربانیان، آبان هیچ‌گاه تمام نشده است. برای آنان، آبان هنوز در جریان است؛ هنوز فرزندانی هستند که نامشان در گورهای بی‌نام جا مانده، هنوز مادرانی هستند که حتی حق برگزاری مراسم برای عزیزشان ندارند، و هنوز صدها تن از بازماندگان در زندان و تبعید به‌سر می‌برند.

اما همین مادران، همین خانواده‌ها، ستون‌های زنده‌ی دادخواهی‌اند. آنان با شجاعت تمام، سکوت را شکسته‌اند و به نماد مقاومت بدل شده‌اند. مادر پویا بختیاری، مادر پژمان قلی‌پور، و هزاران مادر بی‌نام و نشان، به چهره‌های تاریخی بدل شدند؛ چهره‌هایی که یاد فرزندانشان را به سلاحی سیاسی تبدیل کردند. شعار «نه می‌بخشیم، نه فراموش می‌کنیم» فقط یک فریاد شخصی نیست؛ این شعار، اعلام موجودیت یک وجدان طبقاتی و اجتماعی است که دیگر حاضر نیست حقیقت را قربانی مصلحت کند.

از دل آبان، جنبش دادخواهی زاده شد. جنبشی که به‌ مرور از سطح فردی به سطح جمعی، از درد به آگاهی، و از سوگ به مبارزه بدل شد. دادخواهی در ایران امروز، تنها مطالبه‌ی خانواده‌ها نیست، بلکه مطالبه‌ی کل جامعه‌ای است که می‌خواهد حقیقت را بداند، عدالت را ببیند و قاتلان را پاسخ‌گو کند. این روح دادخواهی، در خیزش ۱۴۰۱ نیز حضور داشت. وقتی نیکا، مهسا، حدیث و دیگر دختران جوان در خیابان‌ها جان دادند، مادران آبان کنار مادران ژینا ـ ژن، ژیان، ئازادی ـ ایستادند. این پیوند، فقط احساسی نبود، بلکه تاریخی و طبقاتی بود. آنچه در آبان سرکوب شد، در «زن، زندگی، آزادی» با شکلی آگاه‌تر و گسترده‌تر زنده شد.

شعار «ژن، ژیان، ئازادی» در واقع ادامه‌ی همان «نان، کار، آزادی» بود، دو مرحله از یک حرکت تاریخی. آبان، صدای شکم گرسنه و جان به لب رسیده بود؛ «زن، زندگی، آزادی»، صدای روحی بود که آگاهی و شرافت انسانی خود را باز یافته بود. در هم‌تنیدگی این دو، تصویر روشن‌تری از انقلاب اجتماعی آینده پدیدار می‌شود؛ انقلابی که نه تنها برای برچیدن حکومت مذهبی، بلکه برای تغییر ریشه‌ای نظم طبقاتی و اقتصادی شکل می‌گیرد.

آبان ۹۸ همچنین مرزهای جغرافیایی را درنوردید. از کردستان تا خوزستان، از بلوچستان و آذربایجان تا تهران، خشم مشترکی در جریان بود. مردمان مناطق مختلف، هرچند با زبان و فرهنگ متفاوت، در درد و فقر و سرکوب شریک بودند. این هم‌سرنوشتی، یکی از مهم‌ترین درس‌های آبان بود: «هیچ منطقه‌ای آزاد نخواهد شد مگر همه آزاد شوند؛ هیچ ملیتی رهایی نخواهد یافت مگر در پیوند با آزادی همه‌ی مردمدر آبان، همانقدر که فریاد در کرمانشاه و ماهشهر طنین انداخت، پژواکش در دل کردستان، خوزستان، بلوچستان و آذربایجان  نیز پیچید. این همبستگی طبقاتی و انسانی، پایه‌ی اتحاد واقعی جامعه‌ی ایران است ــ اتحادی از پایین، بر محور رنج مشترک، نه بر مبنای مذهب، ملیت یا جداسازیهای ساختگی  حکومتی.

آبان همچنین مرز میان مردم و حاکمان را به‌طور کامل فرو ریخت. اگر پیش از آن هنوز بخش‌هایی از جامعه به «اصلاح‌پذیری» نظام امید داشتند، پس از آبان، این توهم به‌کلی فروپاشید. خون آبان، نقاب از چهره‌ی نظام برداشت. از آن پس، حتی بسیاری از کسانی که سال‌ها در چارچوب اصلاحات عمل می‌کردند، به صف معترضان پیوستند. جامعه، گام‌به‌گام از «درخواست اصلاح» به «خواست تغییر بنیادین» گذر کرد.

اما شاید مهم‌ترین میراث آبان، در خودِ مردم نهفته است: در آگاهی‌ای که از دل رنج زاده شد. مردم دریافتند که قدرت در دست آن‌هاست، نه در کاخ‌های حکومتی. هرچند سرکوب سنگین بود، اما همان حضور چندروزه‌ی مردم در خیابان نشان داد که اراده‌ی جمعی قادر است ارکان یک نظام را بلرزاند. این تجربه‌ی قدرت جمعی، چیزی است که هیچ گلوله‌ای نمی‌تواند نابود کند.

آبان به ما آموخت که اگرچه خیزش‌ها ممکن است شکست بخورند، اما آگاهی هرگز شکست نمی‌خورد. آبان به ما یاد داد که ترس، بزرگ‌ترین سلاح دیکتاتور است، و شکستن ترس، نخستین گام آزادی. «آبان، ترس را شکستاکنون، در هر اعتصاب کارگری، در هر اعتراض بازنشستگان و در هر فریاد زنان علیه تبعیض، فقر و حجاب اجباری، روح آبان حضور دارد. در هر خیابانی که مردم فریاد می‌زنند «مرگ بر دیکتاتور»، پژواک همان فریادهای آبان زنده است. این استمرار تاریخی، نشان می‌دهد که آبان نه حادثه‌ای گذرا، بلکه نقطه‌ی چرخش در مسیر انقلاب اجتماعی ایران است.

از دیدگاه ماتریالیستی، آبان بیانگر تضاد نهایی میان نیروهای مولد جامعه و ساختار انگلی قدرت بود. نیروهای مولد ــ کارگران، زنان، جوانان، زحمت‌کشان ــ علیه ساختاری برخاستند که حاصل کارشان را می‌بلعد و با ایدئولوژی مذهبی توجیه می‌کند. این تضاد، مادامی که نظام طبقاتی و مذهبی بر سر کار است، تکرار خواهد شد. «هر آبان سرکوب‌شده، آبان تازه‌ای می‌زایدبنابراین، آبان هنوز ادامه دارد.

در دادخواهی مادران، در آگاهی نسل جوان، در اعتراض کارگران، در خشم بیکاران، و در نگاه دخترانی که دیگر به عقب بازنمی‌گردند. آبان، تاریخ ماست. تاریخی که هنوز می‌نویسیمش، با درد و امید، با اشک و مقاومت.

آبان یادآور این حقیقت است که هیچ قدرتی، هرچند مسلح به گلوله، نمی‌تواند ملتی را که به آگاهی رسیده متوقف کند. و روزی، همان‌گونه که در آبان مردم فریاد زدند «ایران را پس می‌گیریم»، این فریاد تحقق خواهد یافت ــ نه در رؤیا، بلکه در واقعیتِ انقلابی‌ای که از دل همین رنج‌ها سر بر خواهد آورد.

آبان هرگز نمی‌میرد، چون آبان در هر قلبی که برای عدالت می‌تپد زنده است.

آبان هرگز نخواهد مُرد، چون مردم هنوز زنده‌اند.