کومه له سازمان کردستان حزب کمونیست ایران
مطالب رسیده

واقعیت در برابر دروغ: نقد اتهامات مجاهدین خلق

نویسندگی 1 2

ایوب دباغیان

حقیقت تاریخی را نمی‌توان با لجن‌پراکنی‌های این سازمان پنهان کرد؛ پاسخی مستند به تبلیغات مجاهدین خلق

مقدمه

سازمان مجاهدین خلق ایران که در شهریور ۱۳۴۴ توسط محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن و علی‌اصغر بدیع‌زادگان بنیان گذاشته شد، از همان آغاز یکی از پرحاشیه‌ترین جریان‌های سیاسی در تاریخ معاصر ایران بوده است. این سازمان کوشید تلفیقی میان ایدئولوژی اسلامی و مفاهیم عدالت‌خواهانه ایجاد کند، اما به‌زودی به بن‌بست‌های نظری و سیاسی رسید و در مسیر فرقه‌ای و اقتدارگرایانه افتاد. از همان سال‌های نخستین انقلاب ۱۳۵۷ نیز نشان داد که نه پایگاه واقعی در جنبش کارگری و آزادی‌خواهانه دارد و نه توانسته است پیوندی پایدار با مبارزات ملیت‌های تحت ستم برقرار کند.

فرقه‌گرایی مجاهدین نه تنها محدود به ساختار سیاسی و نظامی بود، بلکه پیامدهای اجتماعی و روانی گسترده‌ای بر اعضا و جامعه داشت. کنترل شدید بر زندگی فردی، فشار روانی ناشی از اطاعت مطلق و اعتراف‌گیری‌های ایدئولوژیک، محیطی ترس‌آلود و سرکوبگر ایجاد کرد که اثرات آن تا امروز در ذهنیت جداشدگان و خاطره عمومی باقی مانده است. این واقعیت اهمیت بررسی تاریخی و تحلیلی مجاهدین را دوچندان می‌کند.

بررسی تاریخی نشان می‌دهد که مجاهدین خلق در حساس‌ترین لحظات تاریخ معاصر، بیش از آن‌که در کنار مردم باشند، در موقعیت‌های فرقه‌ای و گاه در کنار دشمنان مردم ایران قرار گرفته‌اند؛ از مواضع متناقض در قبال کردستان گرفته تا استقرار در عراق و همکاری آشکار با صدام حسین. کنترل ایدئولوژیک شدید بر اعضا، حجاب اجباری زنان در اردوگاه‌هایشان، و تبلیغات پرطمطراق در پوشش شعارهای آزادی‌خواهانه، همگی تناقض‌هایی‌اند که این سازمان را به یکی از منفورترین جریان‌های سیاسی ایران بدل کرده‌اند.

در چنین بستری، واکنش تند و پرخاشگرانه‌ی اخیر مجاهدین به سخنان ابراهیم علیزاده، دبیر اول کومەله، چیزی جز تکرار همان الگوی همیشگی‌شان نیست: ناتوانی در پذیرش نقد و تلاش برای تحریف تاریخ با هیاهو و برچسب‌زنی. در این مقاله، تلاش میکنم تا نه تنها به این لجن‌پراکنی اخیر پاسخ دهم، بلکه به‌طور مستند و تحلیلی، ماهیت واقعی مجاهدین خلق و تناقض‌های عمیق میان ادعاها و عملکردشان را آشکار کنم.

ماهیت ایدئولوژیک و فرقه‌ای مجاهدین خلق

سازمان مجاهدین خلق ایران در سال ۱۳۴۴ با ترکیبی از آموزه‌های مذهبی و برداشتی سطحی از مفاهیم انقلابی شکل گرفت. بنیان‌گذاران آن، در فضای مبارزات ضد استعماری و ضد شاهی دهه ۴۰، کوشیدند میان اسلام شیعی و مفاهیم عدالت‌خواهانه‌ی سوسیالیستی پیوندی برقرار کنند. اما این پیوند از آغاز نه بر پایه‌ی نقد علمی و ماتریالیستی، بلکه بر مبنای التقاط و تفسیرهای مذهبی بود. همین التقاط ایدئولوژیک سبب شد که مجاهدین هرگز نتواند در عرصه‌ی نظری و طبقاتی ریشه بدواند و به‌جای آن، به سمت نوعی فرقه‌گرایی مذهبی در لغزید.

با گذر زمان، این التقاط به تضادهای عمیق‌تری انجامید. بخشی از کادرهای مجاهدین که به بن‌بست این ترکیب پی برده بودند، در سال ۱۳۵۴ با صراحت به مارکسیسم روی آوردند و انشعاب موسوم به «مارکسیست‌های مجاهدین» شکل گرفت. اما بخش مذهبی به رهبری مسعود رجوی، بر جنبه‌های فرقه‌ای و دینی تأکید کرد و سازمان تحت رهبری او به‌تدریج به یک فرقه‌ی بسته مذهبی بدل شد که رهبر آن نه تنها فرمانده سیاسی، بلکه مرشد عقیدتی نیز تلقی می‌شد.

فرقه‌گرایی مجاهدین در دهه‌های بعد آشکارتر شد. در اردوگاه‌های این سازمان، به‌ویژه در کمپ اشرف در عراق، زنان موظف به حجاب اجباری بودند و هرگونه تردید در این زمینه به‌عنوان «ضعف ایدئولوژیک» یا حتی «خیانت» قلمداد می‌شد. این کنترل شدید و محدودیت‌ها نشان می‌دهد که شعارهای آزادی‌خواهانه‌ی آنان، صرفاً جنبه نمایشی داشته و هیچ نسبتی با واقعیت آزادی و دموکراسی نداشته است.

مکانیزم‌های فرقه‌ای، اعتراف‌گیری‌های ایدئولوژیک و تمرکز قدرت در دست رهبر، همه گواه آن است که سازمان مجاهدین هیچ‌گاه نتوانسته جایگاهی واقعی در جنبش‌های کارگری و سوسیالیستی ایران پیدا کند و در نهایت مبارزه‌ی خود را نه به نبردی رهایی‌بخش، بلکه به نزاعی درون‌دینی و فرقه‌ای تقلیل داده است.

مجاهدین و مسئله کردستان (۱۳۵۷۱۳۶۰)

انقلاب ۱۳۵۷ و سقوط سلطنت پهلوی فرصتی تاریخی برای مردم ایران بود تا برای نخستین بار در یک قرن اخیر، سرنوشت خود را با دست خویش رقم بزنند. اما با مصادره‌ی انقلاب به‌دست خمینی و نیروهای اسلامی، رویای آزادی به‌سرعت به کابوس سرکوب و استبداد تازه بدل شد. کردستان یکی از نخستین مناطقی بود که زیر تیغ این استبداد رفت. از بهار ۱۳۵۸، هنگامی‌که مردم کردستان مطالبات دموکراتیک و حق تعیین سرنوشت خود را مطرح کردند، خمینی فرمان «جهاد» صادر کرد و سپاه و ارتش را برای سرکوب خونین به منطقه فرستاد.

در چنین شرایطی، انتظار طبیعی این بود که نیروهای مدعی آزادی‌خواهی و عدالت‌طلبی، در کنار مردم کردستان بایستند. اما سازمان مجاهدین خلق نه تنها حامی واقعی کردها نبود، بلکه با مواضع مبهم، متناقض و گاه خصمانه، نشان داد که مسئله‌ی کردستان برای آن‌ها چیزی جز ابزار تاکتیکی در رقابت با جمهوری اسلامی نیست.

در نخستین ماه‌های پس از انقلاب، مجاهدین کوشیدند خود را به‌عنوان نیرویی «سراسری» معرفی کنند و در تبلیغات‌شان شعارهای کلی درباره «حقوق خلق‌ها» سر دادند. اما در عمل حاضر نشدند به‌طور جدی از حق تعیین سرنوشت کردها دفاع کنند. حتی زمانی که کومه‌له و دیگر احزاب کرد در میدان نبرد با سپاه و ارتش بودند، مجاهدین موضعی شفاف اتخاذ نکردند و بیشتر به رقابت‌های سیاسی در تهران مشغول بودند.

شواهد تاریخی نشان می‌دهد که مجاهدین در سال‌های ۵۸۵۹ برای کسب مشروعیت نزد حکومت مرکزی و رقابت با دیگر نیروهای اپوزیسیون، اعلام کرده بودند که در صورت دسترسی به سلاح‌های سنگین، حاضرند در سرکوب کردستان مشارکت کنند. همین واقعیت بود که ابراهیم علیزاده در گفت‌وگوی اخیر خود یادآوری کرد و بلافاصله خشم مجاهدین را برانگیخت. آنان این ادعا را «دروغ رذیلانه» خواندند و خواستار ارائه سند شدند، در حالی که خاطرات فعالان کردستان و اسناد منتشرشده همان دوران صحت آن را تأیید می‌کند.

نکته‌ی مهم دیگر، حمایت تاکتیکی کوم‌له از کاندیداتوری مسعود رجوی در انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۳۵۸ است. مجاهدین با استناد به این حمایت می‌کوشند القا کنند که سخنان امروز درباره تمایلات سرکوبگرانه‌ی آنان دروغ است. اما این استدلال، هم از نظر تاریخی و هم سیاسی، بی‌پایه است. حمایت کومه‌له و برخی نیروهای مترقی از رجوی صرفاً اقدامی تاکتیکی در برابر سلطه‌ی خمینی بود و هیچ‌گاه به معنای تأیید ایدئولوژی یا استراتژی سیاسی مجاهدین نبوده است.

در عمل، مردم کردستان خیلی زود دریافتند که مجاهدین هیچ همدلی واقعی با مبارزاتشان ندارند. در حالی‌که کومه‌له، حزب دمکرات کردستان ایران و دیگر نیروهای محلی به‌طور مستقیم در میدان مبارزه حضور داشتند، مجاهدین مسئله کردستان را قربانی محاسبات قدرت‌طلبانه‌ی خود کردند. این شکاف، بعدها و در جریان تبعید آنان به عراق، به دشمنی آشکار مجاهدین با مردم کردستان انجامید.

بنابراین، موضع‌گیری‌های امروز مجاهدین علیه ابراهیم علیزاده و کومه‌له چیزی جز تکرار همان سیاست دیرین نیست: تحریف تاریخ و پنهان کردن واقعیت خصومت خود با مردم کردستان. اگر مجاهدین واقعاً مدافع حقوق خلق‌ها بودند، باید در همان سال‌های ۵۸ و ۵۹ در کنار مردم می‌ایستادند و علیه سرکوب خونین خمینی موضع‌گیری می‌کردند. تاریخ نشان می‌دهد که چنین نکردند و بیش از آن‌که به فکر حقوق خلق‌ها باشند، به جایگاه خود در بازی قدرت می‌اندیشیدند.

این واقعیت تاریخی، فارغ از هیاهوی تبلیغاتی مجاهدین، نشان می‌دهد که سازمان مجاهدین خلق هرگز یار و همسنگر مردم کرد نبوده و مواضع مبهم و خصمانه‌ی آنان، بخشی از مشکلات و مصائب آن دوران را تشدید کرده است.

حضور مجاهدین در عراق و همکاری با صدام حسین

پس از شکست‌های سیاسی و امنیتی در داخل ایران و تحت فشار جمهوری اسلامی، سازمان مجاهدین خلق در دهه ۱۳۶۰ فعالیت‌های خود را به خارج از کشور منتقل کرد. عراق، به‌عنوان همسایه‌ای که با جمهوری اسلامی دشمنی آشکار داشت، پایگاهی مناسب برای این سازمان فراهم کرد. از سال ۱۳۶۵، مجاهدین در کمپ اشرف در استان دیاله مستقر شدند و این کمپ به پایگاه مرکزی، آموزشی و نظامی آنان تبدیل شد. حضور در عراق نه تنها به معنای پناهندگی سیاسی نبود، بلکه با حمایت کامل و تسلیحات سنگین رژیم صدام همراه بود.

این رابطه، که برخی آن را «همکاری استراتژیک» می‌نامند، پیامدهای تاریخی گسترده‌ای داشت. مجاهدین در خاک عراق نه تنها سازمان خود را بازسازی کردند، بلکه به نیروی عملیاتی در خدمت رژیم بعث تبدیل شدند. گزارش‌ها و مستندات متعدد، نشان می‌دهند که کمپ اشرف تحت حفاظت مستقیم نیروهای امنیتی عراق بود و مجاهدین برای انجام فعالیت‌های نظامی و اطلاعاتی از امکانات و تسلیحات این رژیم بهره می‌بردند.

حضور در عراق و این حمایت مستقیم، به معنای مشارکت عملی در سیاست‌ها و اقدامات رژیم بعث علیه مردم ایران و عراق بود. هنگامی که قیام‌های مردمی در عراق، به‌ویژه قیام کردها و شیعیان در سال ۱۹۹۱، شکل گرفت، مجاهدین در هماهنگی با ارتش صدام به مقابله با شورش‌ها پرداختند. شاهدان عینی و گزارش‌های حقوق بشری نقش آنان را در سرکوب شورش‌ها تأیید می‌کنند، به ویژه در مناطق کردنشین و شهر کرکوک: «مجاهدین، همراه با نیروهای بعث، در سرکوب قیام مردم کرد شمال عراق نقش فعال داشتند و بسیاری از مناطق توسط آن‌ها تحت کنترل مستقیم قرار گرفتاین همکاری آشکار نشان داد که مجاهدین هیچ تعهدی به حقوق بشر و آزادی مردم ایران یا عراق ندارند و اهداف‌شان صرفاً فرقه‌ای و قدرت‌طلبانه بوده است.

از سوی دیگر، این اقدامات باعث شکل‌گیری نفرت و انزجار عمومی نسبت به مجاهدین در ایران شد. آنان دیگر تنها یک جریان مذهبی فرقه‌ای نبودند، بلکه سازمانی شناخته شدند که با دشمن خارجی ایران همکاری کرده و در سرکوب مردم منطقه نقش داشته است. در میان کارگران، زنان، دانشجویان و حتی نیروهای مذهبی مستقل، مجاهدین به عنوان جریانی بی‌اعتماد و منفور باقی ماندند.

حضور در عراق همچنین به مجاهدین امکان داد تا ساختار فرقه‌ای خود را تحکیم کنند. کمپ اشرف و اردوگاه‌های مشابه، محیط‌هایی شدند که اعضا در آن تحت کنترل کامل رهبران، اعتراف‌گیری ایدئولوژیک، و محدودیت شدید آزادی فردی قرار داشتند. زنان موظف به حجاب کامل بودند و هرگونه مخالفت یا تردید، به‌عنوان خیانت یا ضعف ایدئولوژیک تلقی می‌شد.

در واقع، همکاری با صدام و استقرار در عراق نمادی از مسیر واقعی این سازمان بود: بی‌اعتمادی مطلق به مردم ایران، وابستگی به قدرت خارجی، و استفاده از خشونت و سرکوب برای تحکیم موقعیت خود. این رفتارها نه تنها باعث ایجاد نفرت عمیق در میان ملت کُرد و جامعه ایران شد، بلکه نشان داد که مجاهدین خلق، در طول تاریخ، همواره منافع فرقه‌ای و بقای رهبر خود را بر حقوق و آزادی مردم ترجیح داده‌اند.

همچنین، این سابقه تاریخی، زمینه‌ساز خصومت‌های بعدی مجاهدین با کردها و دیگر نیروهای آزادی‌خواه در عراق و ایران بود و هیچ مبنای واقعی برای ادعاهای تبلیغاتی اخیر آنان درباره دفاع از حقوق خلق‌ها وجود ندارد. بنابراین، حضور در عراق و همکاری با رژیم بعث نه یک رویداد منفرد، بلکه بخشی از سیاستی مستمر بوده است که مجاهدین را به سازمانی فرقه‌ای، بی‌پایگاه اجتماعی و منفور در میان مردم ایران و کردها تبدیل کرده است.

قیام‌های ۱۹۹۱ عراق و نقش مجاهدین در سرکوب کردها

پس از پایان جنگ خلیج فارس در مارس ۱۹۹۱، مردم عراق ـ به ویژه در شمال و مناطق کردنشین ـ قیام گسترده‌ای علیه رژیم بعث آغاز کردند. این قیام‌ها با امید به آزادی و پایان سرکوب شکل گرفت، اما به سرعت با سرکوب خونین مواجه شدند.

در این دوران، مجاهدین خلق در کمپ اشرف در عراق مستقر بودند و برخی منابع و گزارش‌های حقوق بشری، نقش فعال آنان را در سرکوب قیام‌ها تأیید می‌کنند. یگان‌های مجاهدین، در هماهنگی با نیروهای ارتش و گارد ویژه صدام، در عملیات‌هایی شامل حمله به روستاهای شورشی، بازداشت و اخراج فعالان، و پاکسازی مناطق شورشی مشارکت داشتند. شاهدان عینی و گزارش‌های مستقل تأکید دارند که این حضور نه منفعل بلکه فعالانه بود.

این همکاری آشکار با رژیم صدام، باعث شد مجاهدین در چشم مردم کرد و جامعه ایران به جریانی منفور و بی‌اعتماد تبدیل شوند. آنان نه تنها در کردستان، بلکه در کل ایران، پایگاه اجتماعی واقعی نداشتند و تبلیغات اخیرشان برای بازسازی چهره، فاقد اعتبار است.

این تجربه تاریخی نشان می‌دهد که عملکرد مجاهدین، همواره بر منافع فرقه‌ای و بقای رهبر متمرکز بوده و با حقوق و آزادی مردم ناسازگار است. نقد ابراهیم علیزاده و کومه‌له نسبت به این سازمان، بر پایه واقعیت تاریخی و شواهد مستند است و جوابیه پرهیاهوی مجاهدین تنها تلاشی برای وارونه‌نمایی حقیقت است.

آزادی زنان و تناقض‌های مجاهدین

مجاهدین خلق همواره مدعی پیشروی در حقوق زنان بوده‌اند و شعارهایی چون «آزادی زن، آزادی جامعه» سر می‌دهند. این ادعا به ویژه در تبلیغات بین‌المللی و رسانه‌های فرقه‌ای آنان برجسته شده است. اما بررسی دقیق ساختار داخلی سازمان و تجربه اعضای جداشده نشان می‌دهد که این شعارها بیشتر نقابی تبلیغاتی و فُرمى از تبلیغات فرقه‌ای است تا واقعیت عملی.

درون سازمان، زنان تحت کنترل کامل رهبران بودند. حجاب اجباری، اعتراف‌گیری‌های ایدئولوژیک، محدودیت‌های شدید در روابط و حتی کنترل زندگی خصوصی از ویژگی‌های ثابت محیط مجاهدین بوده است. بسیاری از اعضای زن جداشده گزارش داده‌اند که آزادی انتخاب در پوشش، کار، ازدواج و حتی ارتباط با خانواده به شدت محدود بوده است. این واقعیت نشان می‌دهد که ادعای مجاهدین در حمایت از آزادی زنان با آنچه در عمل اتفاق افتاده، کاملاً متناقض است.

این تناقض حتی در مقایسه با جنبش‌های واقعی زنان ایران و کردستان آشکارتر می‌شود. جنبش‌هایی که از سال‌های ۱۳۵۷ تاکنون برای حقوق زنان مبارزه کرده‌اند، از جمله دفاع از حق پوشش اختیاری، حق آموزش و حق مشارکت سیاسی، با هزینه‌های شخصی و سیاسی سنگین همراه بوده است. مجاهدین، به جای همراهی با این جنبش‌ها، اغلب به آن‌ها بی‌توجه بوده و حتی با برخی فعالان زن مستقل در تضاد قرار گرفته‌اند.

همچنین، مشارکت زنان در فعالیت‌های نظامی و سیاسی بیشتر ابزاری برای تحکیم کنترل فرقه‌ای بود تا توانمندسازی واقعی. آموزش و حضور در عملیات‌ها، نه برای آزادی و قدرتمندی زنان، بلکه برای تثبیت و تعمیق ساختار فرقه‌ای انجام می‌شد.

در مقایسه با جنبش «زن، زندگی، آزادی» و دیگر جنبش‌های واقعی زنان، تفاوت بنیادین کاملاً روشن است: در مجاهدین، آزادی زنان محدود به چارچوب فرقه‌ای و کنترل شدید رهبران است، در حالی که در جنبش‌های واقعی، آزادی زنان بر حقوق فردی، انتخاب پوشش، مشارکت سیاسی و اقتصادی و دفاع از امنیت و جان آنان استوار است.

در نتیجه، ادعای مجاهدین درباره حمایت از آزادی زنان نه تنها صادقانه نیست، بلکه با تجربه عملی اعضای زن سازمان کاملاً در تضاد است. این واقعیت، بخشی از تصویر کلی فرقه‌ای و اقتدارگرایانه مجاهدین را نشان می‌دهد و تأکیدی است بر نقد ابراهیم علیزاده و دیگر نیروهای مخالف: آزادی زنان، اگر واقعی و بنیادین باشد، نمی‌تواند در چارچوب ساختارهای فرقه‌ای و کنترل مطلق رهبران شکل گیرد و مجاهدین، برخلاف ادعای خود، هیچگاه چنین آزادی‌ای را فراهم نکرده‌اند.

نقد سیاسی و نتیجه‌گیری درباره آینده مجاهدین

پس از بررسی جامع ماهیت ایدئولوژیک مجاهدین خلق، عملکرد آن‌ها در کردستان ایران، حضور و همکاری با صدام حسین در عراق، نقش در سرکوب قیام‌های ۱۹۹۱ و تناقض‌هایشان در حمایت از آزادی زنان، یک نتیجه روشن و مستند آشکار می‌شود: مجاهدین نه در کردستان و نه در کل جامعه ایران هیچ پایگاه اجتماعی واقعی ندارند و هیچ آینده سیاسی قابل تحقق برای خود نمی‌بینند.

دلایل اصلی این وضعیت عبارت‌اند از:

  • ماهیت فرقه‌ای سازمان:

    ساختار مبتنی بر اطاعت مطلق از رهبر، کنترل شدید بر زندگی اعضا و عدم شفافیت در تصمیم‌گیری‌ها، مانع هر گونه مشروعیت سیاسی و همکاری واقعی با دیگر نیروهای داخلی می‌شود.

  • سابقه همکاری با دشمن خارجی:

    نقش مجاهدین در سرکوب قیام‌های مردمی و همکاری با رژیم صدام، اعتبار سیاسی و اجتماعی آن‌ها را به شدت تخریب کرده و حتی تلاش‌های تبلیغاتی بین‌المللی نیز نمی‌تواند این حقیقت تاریخی را مخفی کند.

  • تناقض میان شعار و عمل:

    تبلیغات گسترده درباره آزادی و حقوق زنان در برابر محدودیت‌های واقعی و کنترل شدید، اعتماد عمومی را از بین برده و نشان می‌دهد که مجاهدین در عمل فرقه‌ای و اقتدارگرا هستند.

  • فقدان پایگاه اجتماعی داخلی:

    وابستگی طولانی‌مدت به حمایت خارجی، به ویژه در اروپا و آمریکا، تنها وجهه رسانه‌ای ایجاد کرده و هیچ مشروعیت واقعی در میان مردم ایران ندارد.

  • عملکرد تاریخی محدودکننده:

    دخالت در کردستان و عراق و مشارکت در سرکوب قیام‌های مردمی، آنان را از هرگونه هم‌پوشانی واقعی با جنبش‌های دمکراتیک و اجتماعی ایران محروم کرده است.

واقعیت تاریخی نشان می‌دهد که مجاهدین از ابتدا فرقه‌ای، مذهبی و اقتدارگرا بوده‌اند. کنترل شدید اعضا، حجاب اجباری زنان، اعتراف‌گیری‌های ایدئولوژیک و اطاعت بی‌چون و چرا از رهبران، نمونه‌ای آشکار از این فرقه‌گرایی است. این ویژگی‌ها به جای ایجاد مشروعیت، موجب انزجار عمومی در میان اقشار مختلف جامعه شده است.

عملکرد آنان در کردستان ایران و همکاری با صدام حسین نشان می‌دهد که مجاهدین نه تنها همیار مردم نبوده‌اند، بلکه با مواضع متناقض و گاه خصمانه، مشکلات منطقه را تشدید کرده‌اند. نقش مستقیم در سرکوب قیام‌های مردمی و مشارکت در اقدامات نظامی، اعتبار آنان را برای همیشه تخریب کرده و آنان را در چشم مردم ایران و کردها جریانی منفور و بی‌اعتماد ساخته است.

تناقض میان شعارهای آزادی و واقعیت درونی سازمان، به ویژه در زمینه حقوق زنان، نیز نشان می‌دهد که مجاهدین هیچ پایگاه واقعی در جنبش‌های اجتماعی ایران ندارند. آزادی زنان در سازمان محدود به چارچوب فرقه‌ای و کنترل شدید رهبران است و نه یک ارزش واقعی و بنیادین.

از نظر سیاسی و اجتماعی، مجاهدین نه در عرصه داخلی ایران و نه در جنبش‌های ملی و منطقه‌ای جایگاهی ندارند. وابستگی طولانی‌مدت به حمایت خارجی، تبلیغات پرهیاهو و اعمال خشونت علیه مردم، هیچ پایگاه اجتماعی واقعی ایجاد نکرده است. مردم ایران، از کارگران و دانشجویان گرفته تا فعالان حقوق زنان و نیروهای چپ و دموکرات، مجاهدین را به عنوان یک جریان فرقه‌ای، منفور و فاقد مشروعیت می‌شناسند.

مجاهدین، باوجود ادعاهای خود درباره آزادی، دموکراسی و حمایت از زنان، در عمل یک فرقه اقتدارگرا و وابسته به دشمنان خارجی بوده‌اند. تاریخ، عملکرد واقعی آن‌ها را به روشنی ثبت کرده و هرگونه تلاش برای انکار این واقعیت، تنها ادامه‌ی همان فرافکنی‌های فرقه‌ای است. جامعه ایران، با تجربه مستقیم یا غیرمستقیم از عملکرد آنان، هرگز به مجاهدین اعتماد نخواهد کرد و آینده این سازمان، نه در کردستان و نه در هیچ نقطه دیگری از ایران، روشن یا مشروع نیست.

۱۴ شهریور ۱۴۰۴