کومه له سازمان کردستان حزب کمونیست ایران
مطالب رسیده

آیا سرمایه‌داری بدون کارگر زنده می‌ماند؟ تحلیلی بر آینده سرمایه‌داری در عصر اتوماسیون و هوش مصنوعی

photo 2023 09 05 11 52 57 3

هیوا امانی

مقدمه

در آغاز سده بیست‌ویکم، با اوج‌گیری هوش مصنوعی، رباتیک پیشرفته و اقتصاد پلتفرمی، این پرسش اساسی دوباره بر سر زبان‌ها افتاده است: اگر ماشین‌ها جای انسان‌ها را در کار بگیرند، سرمایه‌داری چگونه به بقای خود ادامه خواهد داد؟ این پرسشی صرفاً تکنولوژیک نیست؛ بلکه در هسته‌ی خود، مسئله‌ای عمیقاً سیاسی و طبقاتی است.

از منظر مارکسیسم، نظام سرمایه‌داری بر استثمار کارگر بنا شده است؛ سود نه از مبادله برابر کالاها، بلکه از ارزش اضافی‌ای حاصل می‌شود که کارگر خلق می‌کند ولی مزدش را دریافت نمی‌کند. ماشین‌ها، حتی در پیشرفته‌ترین شکلشان، نمی‌توانند ارزش اضافی بیافرینند؛ آن‌ها صرفاً «کار مرده‌اند» که ارزش خود را به کالا منتقل می‌کنند. از این منظر، حذف «کار زنده» به‌معنای فروپاشی منطق درونی سرمایه‌داری است.

با این حال، آنچه ما امروز شاهدش هستیم، نه نابودی سرمایه‌داری، بلکه بازآرایی آن بر پایه‌های نوین استثمار است: داده‌ها به‌جای عرق کارگر، الگوریتم‌ها به‌جای ناظر تولید، و پلتفرم‌ها به‌جای کارخانه‌ها نشسته‌اند. اما آیا این تغییر بنیادین، نظام سرمایه‌داری را از وابستگی‌اش به کار انسانی رها می‌کند؟ یا آن را به شکل جدیدی از وابستگی جهانی، نابرابری و استثمار سوق می‌دهد؟

در این مقاله، با رجوع به اندیشه‌های مارکس و تحلیل روندهای جدید جهانی، تلاش می‌کنم این پرسش را در بستر جهانی نابرابر، اقتصاد پلتفرمی و مبارزات طبقاتی نوظهور بررسی کنم. آیا در جهانی که بخشی از آن در آستانه اتوماسیون کامل است و بخشی دیگر هنوز با کار ارزان و فقر مطلق درگیر است، می‌توان از گذار به سوسیالیسم سخن گفت؟ یا سرمایه‌داری، با چهره‌ای نو، همچنان زنده خواهد ماند؟

۱. مارکس و بنیان‌های ارزش در سرمایه‌داری

کارل مارکس، در قرن نوزدهم، سرمایه‌داری را نه فقط یک نظام اقتصادی، بلکه شکلی از روابط اجتماعی می‌دید؛ نظامی که در آن، اقلیتی (سرمایه‌داران) مالک ابزار تولید هستند و اکثریتی (کارگران) چیزی جز نیروی کار خود برای فروش ندارند. در این چارچوب، کل اقتصاد سرمایه‌داری حول یک رابطه‌ی نابرابر می‌چرخد: کارگر کار می‌کند، اما سودش را دیگری می‌برد.

به باور مارکس، در دل هر کالایی که تولید می‌شود، مقدار معینی «کار» نهفته است. اما تفاوت اصلی میان نظام سرمایه‌داری و سایر اشکال تولید اینجاست که در سرمایه‌داری، کارگر ارزش بیشتری تولید می‌کند از آنچه در قالب مزد دریافت می‌کند. این مازاد، که مارکس آن را ارزش اضافی (Surplus Value) می‌نامد، منبع اصلی سود سرمایه‌دار است.

مارکس این را «استثمار» می‌نامد، نه از روی شعار، بلکه از روی تحلیل دقیق اقتصادی:
سرمایه‌دار نیروی کار را می‌خرد، نه برای اینکه به کارگر مزد کاملش را بدهد، بلکه برای اینکه از او بیشتر بیرون بکشد“.
در این سیستم، سرمایه‌دار هرچه بیشتر کارگر را طولانی‌تر، ارزان‌تر یا فشرده‌تر به کار بگیرد، سود بیشتری کسب می‌کند. بنابراین، رشد سرمایه‌داری وابسته است به تداوم و تشدید این نوع خاص از استثمار.

اما نکته کلیدی‌تر اینجاست:
تنها منبع خلق ارزش اضافی، کار زنده‌ی انسانی است. ماشین‌ها، هر چقدر هم پیشرفته باشند، فقط آن ارزشی را منتقل می‌کنند که در تولید خودشان صرف شده. آن‌ها نمی‌توانند چیزی فراتر از ارزش خود خلق کنند.
پس اگر کارگر حذف شود، چه بر سر ارزش اضافی، و در نتیجه، کل منطق سودآوری سرمایه‌داری خواهد آمد؟

٢. اتوماسیون کامل: پایان کارگر یا بحران سرمایه؟

پیشرفت فناوری، مخصوصاً در زمینه هوش مصنوعی، اتوماسیون صنعتی و الگوریتم‌های تصمیم‌گیر، چشم‌انداز جهان بدون نیروی کار انسانی را به امری واقعی بدل کرده است. اما آیا سرمایه‌داری می‌تواند بدون انسان‌ها، بدون نیروی زنده‌ی کار، ادامه یابد؟ از دیدگاه مارکس، پاسخ منفی استو دلیل آن نه احساسی، بلکه عمیقاً اقتصادی است.

کار زنده چگونه سود تولید می‌کند؟
مارکس معتقد بود که کالاها دارای ارزش هستند، و این ارزش ناشی از مقدار کاری است که در تولید آن‌ها صرف شده. اما آنچه سرمایه‌دار را به سود می‌رساند، صرفاً فروش کالا به قیمت بالاتر نیست، بلکه چیزی است به نام ارزش اضافی  (Surplus Value). 

اجازه بدید با یک مثال ساده توضیح بدهم:
فرض کنید یک کارگر در طول روز، به اندازه ۵ ساعت کار، ارزشی برابر با دستمزد روزانه‌اش تولید می‌کند. اما او ۸ ساعت کار می‌کند. آن ۳ ساعت اضافی، رایگان برای سرمایه‌دار است. یعنی کارگر بیشتر از آنچه مزد گرفته، تولید کرده. این مازاد، همان ارزش اضافی است که مستقیماً به جیب سرمایه‌دار می‌رود.
در اینجا، نیروی کار زنده (انسانی) در واقع یگانه عنصر تولید است که ارزشی بیش از هزینه‌اش خلق می‌کند. از نگاه مارکس، اینجاست که استثمار اتفاق می‌افتد.

کار مرده (ماشین‌ها) چرا نمی‌توانند سود بیافرینند؟
ماشین یا ربات، زمانی تولید می‌شود که انسانی یا کارخانه‌ای آن را ساخته و در آن زمان کار صرف کرده است. این کار، در قالب قیمت ماشین، «منجمد» شده است. وقتی ماشین وارد خط تولید می‌شود، فقط همان ارزش اولیه را به‌تدریج به کالاهای جدید منتقل می‌کند.

به بیان دیگر:
ماشین خلاقیت اقتصادی ندارد.
ماشین فقط ارزش ذخیره‌شده را منتقل می‌کند، اما ارزش تازه‌ای خلق نمی‌کند.
حتی اگر ماشین ۲۴ ساعته کار کند، فقط ارزش خودش را بازیابی می‌کند، نه بیشتر.

اینجاست که سرمایه‌دار با یک تناقض روبه‌رو می‌شود:
او برای افزایش سود، تلاش می‌کند نیروی کار انسانی را با ماشین جایگزین کند (چون ماشین خسته نمی‌شود، اعتراض نمی‌کند، بیمه نمی‌خواهد). اما با این کار، همان منبع خلق سود را هم حذف می‌کند.

مارکس این وضعیت را » تضاد درونی سرمایه« می‌نامد: سرمایه می‌خواهد استثمار را از بین ببرد تا بهره‌وری را افزایش دهد، اما با این کار، پایگاه استثمارو در نتیجه سودرا از دست می‌دهد.

۳. سرمایه‌داری در حال بازآرایی: از کارخانه تا پلتفرم

اگر ماشین‌ها نمی‌توانند به‌تنهایی سود تولید کنند، و اگر اتوماسیون کامل منجر به بحران در ارزش‌زایی می‌شود، پس چگونه است که سرمایه‌داری هنوز زنده است؟ پاسخ در یک چیز نهفته است: بازآرایی سرمایه‌داری بر پایه‌ی مدل‌های جدید استثمار.

در دهه‌های اخیر، با ظهور غول‌های تکنولوژیک مثل آمازون، گوگل، اپل و تسلا، ما شاهد نوعی گذار از سرمایه‌داری صنعتی به سرمایه‌داری پلتفرمی هستیم. در این مدل جدید:
نیروی کار همچنان وجود دارد، اما پنهان شده است.
استثمار ادامه دارد، اما شکلش تغییر کرده: پراکنده، نامرئی، و جهانی.
سود دیگر فقط از تولید فیزیکی کالا نمی‌آید، بلکه از استخراج داده، کنترل رفتار، و انحصار اطلاعات به دست می‌آید.

پلتفرم‌ها: کارخانه‌های نامرئی
شرکت‌هایی مثل اوبر، دیلوریو، یا آمازون، اغلب هیچ کارگاه یا کارگری به معنای سنتی ندارند. آن‌ها فقط یک «پلتفرم» ارائه می‌دهند که میلیون‌ها نفر روی آن کار می‌کنند، بدون اینکه کارگر رسمی آن‌ها باشند.
این یعنی:
بدون بیمه
بدون امنیت شغلی
بدون مزد ثابت
و بدون حق اعتراض

سرمایه‌داری پلتفرمی، نیروی کار را به‌طور کامل از حقوق اجتماعی‌اش جدا کرده و آن را به یک واحد مصرف‌شونده‌ و موقتی بدل کرده است.

داده: نفت جدید سرمایه‌داری
در کنار پلتفرم‌ها، آنچه سرمایه‌داری امروز را تغذیه می‌کند، داده‌ها هستند.
گوگل، فیس‌بوک و دیگران، با رصد رفتار میلیاردها انسان، انبوهی از داده‌های رفتاری جمع می‌کنند، تحلیل می‌کنند و می‌فروشند. اما این داده‌ها از کجا می‌آیند؟ از کار رایگان کاربران. وقتی کاربر در شبکه‌های اجتماعی پست می‌گذارد، کلیک می‌کند، اسکرول می‌کند، در واقع دارد کار اطلاعاتی انجام می‌دهدبی‌مزد، اما سودآور برای شرکت‌ها.

این یعنی:
در اقتصاد امروز، حتی وقتی کار نمی‌کنیم، داریم کار می‌کنیم.

مالکیت معنوی و انحصار الگوریتمی
در مدل جدید، سود نه فقط از تولید، بلکه از مالکیت انحصاری الگوریتم‌ها، فناوری‌ها و پتنت‌ها به‌دست می‌آید. سرمایه‌دار امروزی، شاید کارخانه‌ای نداشته باشد، اما انحصار یک نرم‌افزار یا مدل زبانی مثل ChatGPT) یا (GPT را دارد. این انحصار، قدرت قیمت‌گذاری، کنترل بازار، و کسب سودهای کلان را برایش ممکن می‌سازدبدون نیاز به خط تولید سنتی.
در مجموع، سرمایه‌داری نه از بین رفته، و نه تسلیم بحران تکنولوژی شده. بلکه با تغییر شکل روابط استثمار و بازتعریف کار و مالکیت، خود را با شرایط جدید وفق داده است.


اما سؤال همچنان باقی‌ست: در این مدل جهانی، نقش کشورهای فقیر، کارگران ارزان و طبقات فرودست چیست؟ و آیا امکان سازماندهی طبقاتی نوینی وجود دارد؟

۴. نابرابری جهانی در عصر هوش مصنوعی

وقتی درباره سرمایه‌داری دیجیتال و اتوماسیون حرف می‌زنیم، خیلی راحت امکان دارد کە فراموش کنیم که این واقعیت برای همه جهان یکسان نیست. اگر در سیلیکون‌ولی ربات‌ها جای کارگر را گرفته‌اند، در بنگلادش و هند هنوز میلیون‌ها نفر برای ساعتی کمتر از یک دلار کار می‌کنند.
سرمایه‌داریِ امروز یک‌دست نیست؛ بلکه به‌شدت ناهمگون و جهانی‌شده است. یعنی آنچه در یک سر جهان به‌صورت «اتوماتیک» به‌نظر می‌رسد، در سر دیگر جهان با استثمار شدیدتر و زندگی سخت‌تر ممکن شده است.

زنجیره جهانی تولید: یک چهره، دو واقعیت
کافی‌ست به گوشی‌ای که در دست دارید نگاه کنید: طراحی در آمریکا، برنامه‌نویسی در اروپای شرقی، مونتاژ در چین یا ویتنام، استخراج مواد اولیه در کنگو.
این یعنی:
پشت هر تکنولوژی مدرن، یک زنجیره جهانی از کار ارزان، بی‌ثبات و اغلب غیرانسانی وجود دارد.
هوش مصنوعی، پلتفرم‌ها و داده‌ها، همگی نیازمند زیرساخت‌هایی هستند که با کار انسان‌های واقعی در کشورهای فقیر حفظ می‌شوند:
کارگران دادهافرادی که در کشورهای فقیر برای ساعتی نیم دلار تصاویر را برچسب می‌زنند، چت‌ها را پالایش می‌کنند و هوش مصنوعی را آموزش می‌دهند.
معدن‌کاران کبالت و لیتیومکودکان و بزرگسالانی که در معادن آفریقا بدون تجهیزات ایمنی مواد اولیه باتری را استخراج می‌کنند.
مونتاژکنندگان کارخانه‌هازنانی که در بنگلادش یا اتیوپی برای ساعت‌ها در محیط‌های سخت لباس یا قطعات الکترونیک می‌دوزند.

در واقع، خروج نیروی کار از مرکز، به معنای حذف آن از سیستم نیستبلکه جابه‌جایی آن به حاشیه‌هایی‌ست که بیشتر قابل استثمارند.

هوش مصنوعی و تشدید شکاف جهانی
هوش مصنوعی و تکنولوژی‌های پیشرفته نه‌تنها نابرابری بین طبقات اجتماعی در یک کشور، بلکه شکاف بین کشورهای مرکز و پیرامون را نیز تعمیق کرده‌اند.
کشورهای توسعه‌یافته، تکنولوژی را مالک‌اند؛
کشورهای فقیر، نیروی خام کار و منابع طبیعی را فراهم می‌کنند.

این مدل به‌شدت وابسته به نابرابری ساختاری در نظام جهانی استهمان چیزی که امپریالیسم نامیده می‌شود. یعنی سود، تکنولوژی و قدرت در مرکز انباشته می‌شود، و هزینه، فقر و فرسایش منابع در پیرامون.

در چنین وضعیتی، سوسیالیست‌ها و کمونیست‌ها با یک پرسش مهم روبه‌رو هستند: چگونه می‌توان در عصر پلتفرم‌ها و اتوماسیون، مبارزه طبقاتی را بازآفرینی کرد؟

۵. سوسیالیسم در عصر پلتفرم و هوش مصنوعی

سرمایه‌داری توانسته خود را با شرایط جدید هماهنگ کند: از کارخانه به پلتفرم، از نیروی کار ثابت به کارگران پراکنده، از سود صنعتی به سود اطلاعاتی. اما چپ چطور؟ آیا سوسیالیسم هنوز می‌تواند معنا داشته باشد، وقتی شکل کار، طبقه، و استثمار دگرگون شده‌اند؟

پاسخ، هم سخت است و هم روشن: اگر چپ نوسازی نشود، محو خواهد شد. ولی اگر نوسازی شود، بیش از هر زمان دیگری ضروری و قابل تحقق است.

بازتعریف طبقه کارگر
امروز طبقه کارگر فقط کسانی نیستند که در کارخانه کار می‌کنند. باید تعریف خود را از «پرولتاریا» به‌روز کنیم:
کارگر اوبر که هیچ قرارداد رسمی ندارد؛
مادری که برای پلتفرم‌های داده برچسب‌گذاری می‌کند؛
دانشجویی که در شبکه‌های اجتماعی «محتوا» تولید می‌کند و نادانسته به کار اطلاعاتی رایگان مشغول است؛
یا حتی کسی که در حاشیه شهر بدون شغل رسمی زندگی می‌کند، اما با سیستم فقر جهانی پیوند خورده.

همه‌ی این‌ها قربانیان نظم سرمایه‌دارانه‌ی امروزند — و اگرچه پراکنده‌اند، اما منافع مشترکی دارند.

بازسازی سازمان‌های چپ
سازمان‌های چپ، اگر می‌خواهند در این عصر زنده بمانند، باید:
به سراغ سازماندهی در محل‌های جدید کار بروند: پلتفرم‌ها، شبکه‌های اجتماعی، گروه‌های محلی غیررسمی؛
و از ابزارهای تکنولوژیک برای ترویج آگاهی و سازماندهی جمعی استفاده کنند.

در واقع، همان‌طور که سرمایه‌داری از تکنولوژی برای سلطه استفاده می‌کند، چپ نیز باید از تکنولوژی برای مقاومت و سازماندهی استفاده کند.

بین‌الملل‌گرایی دیجیتال
در دنیای جهانی‌شده، سوسیالیسم نیز باید جهانی بیاندیشد. کارگر بنگلادشی و برنامه‌نویس برزیلی و راننده‌ی پیک ایرانی، همه قربانی یک ساختار جهانی‌اند. پس مبارزه نیز باید جهانی، هماهنگ و فراملیتی باشد.
در این‌جا نقش کشورهای فقیر دوگانه است: از یک‌سو، آن‌ها قربانیان اصلی هستند و از سوی دیگر، به دلیل تراکم استثمار، می‌توانند نقطه‌ی آغاز خیزش‌های انقلابی تازه نیز باشند.
به شرطی که نیروهای چپ در این کشورها بتوانند پیوندی جدید بین آگاهی طبقاتی، تکنولوژی، و تجربه‌ی زیسته‌ی کارگران ایجاد کنند.

سوسیالیسم، دوباره: بازگشت به آینده

مارکس زمانی نوشت:
»
انسان‌ها تاریخ خود را می‌سازند، اما نه آن‌طور که خود می‌خواهند، بلکه در شرایطی که از پیش موجود است«.
شرایط امروز بی‌سابقه‌اند: هوش مصنوعی، سرمایه‌های بی‌چهره، پلتفرم‌های جهانی، و انسان‌هایی که گاه حتی نمی‌دانند کار می‌کنند. اما تناقض‌های بنیادین هنوز پابرجا هستند:
ثروت در یک‌سو، فقر در سوی دیگر؛
کنترل در دست اقلیت، کار در دوش اکثریت؛
بهره‌کشی، ولو به شکل‌های نو، همچنان هسته‌ی نظام است.

پس سوسیالیسم هم همچنان ضروری استنه به‌عنوان نوستالژی، بلکه به‌عنوان افق. افقی که می‌گوید: تکنولوژی باید انسان را آزاد کند، نه برده‌ی جدیدی بسازد.