کومه له سازمان کردستان حزب کمونیست ایران
سخن روز

کاهش آستانه تحمل افراد نسبت به همدیگر در ایران تحت حاکمیت رژیم اسلامی

کاهش آستانه تحمل افراد نسبت به همدیگر یکی از مسائل اجتماعی است که در  ایران تحت حاکمیت رژیم اسلامی به حد هشدار آمیزی رسیده است. موسسه آمارگیری گالوپ به ترتیب ایران، عراق و سودان جنوبی را عصبانی‌ترین کشورهای دنیا معرفی کرده است.  بر اساس گزارش این موسسه 50 ‌درصد جمعیت ایران عصبانی هستند. در تائید این آمار بر اساس گزارشات منتشر شده از سوی سازمان پزشکی قانونی در هشت‌ماهه سال گذشته ۴۰۱‌هزار و ۳۳۵ مصدومِ نزاع به مراکز پزشکی قانونی مراجعه کردند.

این آمار نشان می‌دهد  که سطح تحمل مردم  تا چه حد کاهش یافته و گرایش به خشونت و ابراز خشمِ افسارگسیخته افزایش پیدا کرده است.

ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی همه ملزومات یک جامعه عصبی، نگران، آشفته و بحرانی را در تمامی ابعاد اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و زیست محیطی را دارد. این رژیم آستانه تحمل مردم را در روابط اجتماعی به مرز انفجار کشانده است. گرد و غبار در آسمان و سیل و زلزله در زمین، بیماری‌های چون کرونا و گرانی و بیکاری کمرشکن، تبعیض و خشونت علیه کولبران و سوختبران، تبعیض سیستماتیک علیه اقلیت های مذهبی و ملی، فساد اداری، حجاب اجباری و زورگوییِ آخوندها و اراذل و اوباش اسلامی، تنها چند نمونه از حجم عظیم عواملی هستند که امنیت روانی و سلامتی مردم را با خطر جدی روبرو کرده اند. معضلات جدیِ اجتماعی از قبیل اعتیاد میلیونی، خشونت روزافزونِ حکومت و  گروه‌های لومپن و مافیایی که یک سر آنها به دستگاههای امنیتی و پلیسی رژیم وصل است، افزایش نوزده برابری تعداد زندانیان عادی، افزایش طلاق و صیغه و تن فروشی اسلامی، دزدی‌های نجومی مقامات رژیم، ناامنی در جاده ها، فقدان خدمات پزشکی و افزایش چشمگیر کودکان کار و بی سرپرست، بی سرپناهی و نداشتن مسکن لازم و  سرانجام نا امید شدن بخش‌های از جامعه به بهبود شرایط موجود، همه فاکتورهای هستند که این خشم و عصبانیت در جامعه را توضیح می‌دهند.

به عنوان یکی از موارد شاخصِ علت افزایش خشونت، عصبیت و نا آرامیِ درونی در جامعه ایران، می توان به اعدام ها اشاره کرد.  گزارشها حاکی هستند که در زمان ریاست‌جمهوری ابراهیم رئیسی میزان اعدام های سالانه دوبرابر شده اند.

اعدام به طور کلی، اعدام در ملاء عام که در رژیم جمهوری اسلامی وسیعاً اعمال می شود، نمونه ای از ترویج خشونت آگاهانه در جامعه است. نفس اعدام انتقامجویی و روانشناسی خشونت را تقویت می کند. وقتی کشتن در برابر کشتن به وسیله دولت مجاز باشد، چرا کسان دیگری ترغیب نشوند که به دست خود این به اصطلاح عدالت را اجرا نکنند؟ در حالی که اجرای این مجازات نه تنها نقشی در کاستن از میزان جنایت ندارد بلکه وقتی دولت ها قانوناً دست به کشتن انسان ها تحت عنوان مجازاتِ اعدام می زنند در واقع با کاستن از ارزش حفظ جان آدمی راه را برای تکرار آن در جامعه هموار می سازند. توجیهاتی که در این زمینه برای مجازات اعدام وجود دارد دروغ آشکاری بیش نیستند، زیرا اولاً انسان ها ذاتا خشونت طلب به دنیا نمی آیند بلکه در تحلیل نهایی این شرایط مادی زندگی اجتماعی است که آنان را به سوی  خشونت سوق می دهد و دولت ها و طبقات حاکم، مسئولین مستقیم تحمیل این شرایط مادی بر زندگی اکثریت مردم هستند.

بقای رژیم  اسلامی ایران تهدیدی اساسی علیه امنیت روانی و سلامتی مردم است و برای رسیدن به جامعه ای که در آن خشونتِ کمتر و شادابی و رضایت بیشتری وجود داشته باشد، چاره ای جز  رها شدن از دست حکومت اسلامی نیست. هر  تک روزی بیشتر که این حکومت سرکار باشد، معنایی جز افزایش عصبانیت  عمومی، خشونت و خون ریزی و بیمار کردن بیشتر مردم جامعه ندارد.

این خشونت‌ها از آسمان نازل نشده اند، جزو سرشت انسان نیستند، بلکه  با نقشه و هدفمند، به بهانه خارجی ستیزی، زن ستیزی، نژاد پرستی، تقدیس خشونت توسط سیاستمداران، حاکمان ‌و سیستم سیاسیی  شکل می‌گیرد و تقویت می شود که نهادینه شدن خشونت در جهت اهداف سیاسی و فاکتور اصلیِ در قدرت ماندن آنهاست .

مدافعین و توجیه کنندگان خشونت مدام می گویند خشونت جزو جوهر و سرشت بشر است. خشونت را نمی توان از بین برد و حداکثر کاری که می توانیم بکنیم باید خشونت را محدود و قانونی کرد. آنها می گویند انحصار خشونت باید در دست دولت بماند و جلو هرج و مرج را گرفت.

خشونت اهداف و کارکرد معینی در جامعه دارد. خشونت در خدمت نظام موجود طبقاتی، ایجاد رعب و وحشت در میان مردم، تحمیل و تثبیت بی حقوقی به توده هرچه وسیعتری از جامعه است.

داشتن جامعه‌ای بدون خشونت و زندگی  در فضایی بدون ترس و رعب، بدون نگرانی از دستگیری و شکنجه، بدون هراس از شلیک و کشته شدن توسط حکومت و باندهای مافیایی، حق طبیعی و ابتدایی هر انسانی در جامعه است.