بهرام رحمانی
چهل و چهارمین جلسه دادگاه حمید نوری، متهم به مشارکت در اعدامهای تابستان ۶۷، روز پنجشنبه ۵ آذر ۱۴۰۰ برابر با ۲۶ نوامبر ۲۰۲۱ در استکهلم آغاز شد.
امروز نوری در سومین جلسه دفاع، به اتهامات جنایت جنگی و قتل پاسخ داد. او در پاسخ به سئوال دادستان درباره حضور در زندان گوهردشت ادعا کرد یک بار که به آن زندان رفته بود متوجه شد، فردی به نام حمید آنجا حضور دارد که نام مستعارش «عباسی» بود و او بوده که زمستان ٦٧ه آنجا در «مصاحبه» از زندانیان مشارکت داشته است.
او مدعی شد که «احتمال دارد» از زندانیانی که ممکن بود پس از آزادی «شیطنت کنند»، مصاحبه گرفته باشد اما در «مصاحبه جمعی با زندانیان» نقشی نداشته است.
در این جلسه دادگاه از ریشخندهای نوری خبری نبود و برعکس بسیار عصبی و پرخاشگر شده بود. او با دادستان حالتی پرخاشگرایانه داشت و به او امر و نهی میکرد. حرکتهای زشتی از خود نشان میداد به طوری که دادستان به او گفت: «حمید بس است! این بیادبی است. همان چیزی که از تو پرسیده میشود را جواب بده. این پرروئی است. جواب سئوال را بگو.»
حمید نوری ادعا کرد در دوران خدمت ده سالهاش تنها چند بار برای ماموریت به زندان گوهردشت رفته است. او گفت در یکی از همین معدود بازدیدها بود که با شخصی با نام مستعار «حمید عباسی» در زندان گوهردشت ملاقات کرد. آنها با هم برای تماشای مصاحبه دستهجمعی از زندانیان به حسینیه زندان رفتند. نوری گفت نام واقعی حمید عباسی در گوهردشت «حمید رحمانی» یا «حمید علی مددی» بود. متهم حاضر نشد به هیچیک از سئوالات تکمیلی دادستان در مورد این شخصیت پاسخ بدهد.
از متهم پرسیده شد چرا زندانیان را برای مشاهده مصاحبههای دستهجمعی به حسینیه زندان اوین میبردند؟ حمید نوری پاسخ داد: «زندانیان میخواهند جلوی جمع صحبت کنند. یک حالت تفریح داشت. زندانیان آنجا همدیگر را ملاقات میکردند.»
حمید نوری مدعی شد که هرگز مصاحبه جمعی از زندانیان نگرفت و هرگز داخل بندهای زندان گوهردشت هم نشد. او در جلسه امروز تمام شهادتها را دروغ خواند و … در مورد اتهام ضرب و شتم زندانیان گفت که در طول زندگیاش با هیچکس دعوا نکرده و اهل خشونت نیست.
حمید نوری در پاسخ دادستان در خصوص اینکه در این مصاحبهها چرا باید بقیه زندانیها گوش میدادند، گفت: «زندانیها میخواهند جلوی جمع بگویند. حالت تفریح هم داشت چون زندانیها از اتاق بیرون میآمدند و همدیگر را میدیدند.»
او تاکید کرد که «به هیچ یک از بندهای زندان گوهردشت نرفته است.»
در این جلسه زن و دختر و پسر و همسر دختر نوری و همچنین سفارت ایران در سوئد در دادگاه حاضر بودند.
دادستان از متهم پرسید که هر زندانی معمولا چند پرونده دارد؟ نوری گفت سه پرونده. پرونده کیفری در دادستانی، پرونده امور زندان و پرونده دادیاری. او توضیح داد که تصمیم جابهجایی زندانیان بر عهده روسای زندانهاست. متهم در پاسخ به نوع کار و مسئولیت خود در پروسه موافقت با مرخصی زندانیان گفت به محض موافقت با مرخصی زندانی و انتخاب خود او توسط رییس، کارش آغاز می شد. او با خانواده زندانی تماس می گرفت. این نوری بود که در مورد سند ملکی یا نوع ضامن به خانوادهها توضیح میداد. او بعدا در پرکردن فرم ها و تسلیم مدارک و ضمانت به آنها کمک میکرد و پرونده تکمیلی را نزد «حاج آقا»، رییس زندان میبرد. نوری ادعا کرد که در زمان ناصریان یا حداد در زندان اوین، هیچ سندی برای بازداشت و توقیف به اداره ثبت فرستاده نشد. اما شیخ پور سخت گیرتر بود و سندها را همان اول به اداره ثبت میفرستاد.
حمید نوری گفت: «در صورتی که زندانی پس از آزادی با قید وثیقه و ضمانت از ایران خارج و آواره و پناهنده میشد و ضد جمهوری اسلامی فعالیت میکرد، صاحب سند را احضار میکردند. صاحب سند به دادسرای عمومی می رفت. صاحب سند بدبخت التماس میکرد و بالاخره سند را آزاد میکردند.» حمید نوری مدعی شد از این چند هزار زندانی به گفته او «آواره» و «پناهنده» هیچ سندی به نفع جمهوری اسلامی ضبط نشده است.
یکی از محورهای اساسی سومین جلسه دفاعیه حمید نوری موضوع مرخصی او در دوران زایمان همسرش و تولد دخترش بود. اکثر شاهدان پرونده از هفتم مرداد ماه به عنوان روز رسمی شروع اعدامهای تابستان ۶۷ یاد میکنند. بنا به گفته متهم، هفتم مرداد ۶۷ روز تولد دومین فرزندش، عطیه نوری است. نوری مدعی شد که حداکثر دو ماه پیش از تولد دخترش و دو ماه بعد از آن در مرخصی بوده است.
این میزان مرخصی برای دادستانها پرسشبرانگیز شده است. آنها از نوری پرسیدند که آیا این مقدار مرخصی برای زایمان همسر در ایران طبیعی است؟ نوری پاسخ داد که شما ایران را نمیشناسید. با همه جای دنیا فرق دارد. از او پرسیده شد که آیا همسرتان مشکل خاص و جدی داشت که این مقدار مرخصی گرفتید؟ او جواب داد نه، فقط تنها بود. او در پاسخ به این که این مقدار مرخصی با حقوق هم همراه است یا نه، پاسخ داد بله. مرخصی با حقوق است.
قاضی پرونده در این جلسه اعلام کرد که جلسات دفاعیه متهم یک روز اضافه شده است و در پنج جلسه برگزار خواهد شد. او گفت چهارمین روز دفاعیه متهم روز دوشنبه هفته آینده هشتم آذر ماه خواهد بود و همچنان به سئوالات دادستانها از متهم اختصاص خواهد داشت. او گفت جلسه پنجم و آخرین دفاعیه متهم، روز چهارشنبه دهم آذر ماه به سئوالات وکلای شاکیان و وکلای مدافع متهم اختصاص یافته است.
او همچنین در این جلسه بر روی نقشه هوایی زندان گوهردشت درباره محل کار خود توضیح داد.
نوری گفت در برخی موارد زندانیانی که «فرار کرده بودند» و خانهشان به عنوان ضمانت گذاشته بود، مصادره شده است. او پیشتر گفته بود در زمان او هیچ زندانی در زمان مرخصی فرار نکرده است.
در طول جلسه قاضی چند مرتبه از حمید نوری خواست لحن و تن صدایش را که گاهی بلند و تند میشد کنترل کند و به سئوالات پاسخ دهد.
در این جلسه قاضی اعلام کرد برای دفاعیات آقای نوری علاوه بر چهار جلسه در نظر گرفته شده، یک جلسه دیگر در نهم آذر ماه برگزار خواهد شد. قرار است در آن جلسه نیز مجددا حمید نوری در دادگاه صحبت کند و به سئوالات وکلای شاکیان پاسخ دهد.
او گفت درباره اینکه شاکیان پرونده اساسا در زندان بودهاند یا نه تحقیق نشده است. او تاکید کرد که مشخص نیست وسایلی که خانوادهها به عنوان اشیای بازمانده از زندانیان به دادگاه ارائه کردهاند نیز واقعی باشد.
او گفته بود در کیفرخواست نام ۱۳۶ نفر به عنوان افراد اعدام شده ارائه شده است اما دادستان در این مورد استعلامی نکرده است.
حمید نوری در سومین جلسه دفاعیاتاش در پاسخ به پرسشهای دادستان ادعا کرد که «همه کارها را به دستور رییسم انجام میدادم.» او مدعی شد که با احترام با خانواده تمام زندانیان برخورد میکرده است. حمید نوری معروف به حمید عباسی همچنین ادعا کرد که یک حمید نوری و سه حمید عباسی دیگر را در زندانها میشناخته اما از توصیف مشخصات آنها خودداری کرد. پوشش زنده زمانه را دنبال کنید.
جلسه سوم دفاعیات نوری
دادستان: آیا دادستانها دفتر دادیاری خود را در زندانها داشتند یا خیر.
حمید نوری: دادیار ناظر بر زندان دفتر خودش را دارد، دادیار ناظر بر زندان معاون دادستان است و بله دفتر خودش را دارد.
دادستان: سئوالم این است، دادستانی تهران یک دفتر در گوهردشت داشته، آیا دادستانی کرج هم در گوهردشت داشت؟
نوری: در گوهردشت نه ولی در رجاییشهر بله.
دادستان گفت پس دادستانی تهران و کرج در زندان دفتر داشتهاند و نوری تایید کرد: حاج آقا ناصریان از تهران، دادیار کرج را نمیدانستم، در این گزارشها و کتابها و بازجوییهایی که اینجا شده، دادسرای کرج یک زندانی داشته بنام حسن گلزاری گفت شخصی بنام …. دادیار بوده. البته متاسفانه در کتابها و نوشته درخصوص اسم ایشان اختلاف نظر است، یکسری میگویند فاتح و برخی میکویند فاتحی، تنها زندانی کرج که در رجاییشهر بوده میگوید فاتحی دادیار ناظر بوده، اما متاسفانه ایرج و کسانی که کتاب نوشتند میگویند فاتحی نماینده وزارت اطلاعات بوده، متاسفانه اختلاف فاحشی بینشان است.
دادستان: شما میدانید چه کسی بود؟
نوری: جواب دادم نمیدانم، گفتم در این کتابها خواندم و اختلاف نظر است.
دادستان: سئوالم چیز دیگری است، شما ۱۰ سال در سیستم قضایی بودی، شما میدانی این شخص نامش چیست؟
نوری: من در تهران بودم و تمام دادیارهای تهران و اوین را از ابتدا تا انتها میشناسم، کرج ربطی به ما نداشت. اطلاعاتی که الان دادم از کتابهای دوستانی است اینجا هستند. میگویم دوستانم چون دوستان خودم میدانم.
دادستان: شنیدیم هر زندانی یک یا دو پرونده داشته؟
نوری: بله هر زندانی یک پرونده کیفری دارد در دادستانی، همانی که از او بازجویی شده و در نهایت به دادگاه میرود، محکوم میشود با آزاد میشود و تمام این پرونده دیگر از دادستانی خارج میشود و واحد اجرای احکام دادستانی ارجاع میشود. دیگر هیچکس به این پرونده دسترسی ندارد غیر از واحد اجرای احکام دادستانی. هر زندانی دو پرونده دیگر هم دارد، یکی مربوط به امور زندان، کدام بند و سلول بوده و جابهجاییها و ملاقاتها و کارها و خلافهایی که کرده همهاش در پرونده زندان ثبت میشود، هر زندانی یک پرونده هم در دادیاری زندان دارد، تمام زندانیان هر کاری که دادیاری و بخش دادیاری زندان برای زندانیان انجام دهد در پرونده دادیاری زندان ثبت و ضبط است، پس در مجموع شد سه پرونده.
او در پایان این توضیحات خطاب به دادستان گفت: سئوالی دارید بفرمایید.
دادستان: در پرونده اول مربوط به زندان چه کسی حق دارد چیزی بنویسد؟
نوری: خواهش میکنم دقیق سئوال کنید، پرونده دادستانی میشود یک پرونده دوم پرونده زندان و سوم هم پرونده دادیاری. پرونده دوم به محض اینکه فردی دستگیر شودم برگهای روی آن است که دادیار ناظر بر زندان مینویسد.
حمید نوری در پاسخ به سئوال دادستان درباره اینکه چه کسی در پرونده زندانیان موارد را ثبت میکنند، از رییس زندان و معاوناناش نام برد. اما هم زمان گفت آنها مثل انباردار هستند که موجودی انبارشان زندانی است و باید از دستور مقامهای قضایی تبعیت کنند.
نوری به طور مکرر از دادستان خواست تا روشن کند که آیا سئوالاتش درباره شخص اوست یا درباره دادیاری زندان. او گفت این باید روشن شود تا او بداند که اگر لازم است درباره شخص خودش صحبت کند.
دادستان: شما خود در آن پرونده چیزی مینوشتی؟
نوری: شخص من یا دادیاری؟
دادستان: شما به عنوان شخص!
نوری: نه.
دادستان: شما گفتی یکی از وظایف کاری شما موافقت با مرخصی بوده؟
نوری: بله زندانی یک درخواست مینویسد، برای هرجا که میخواهد، دادیار زندان همه کسانی که برایش نامه نوشتهاند را صدا میکند و صحبتهای زندانی را گوش میدهد و زیرش خطاب به کارمندانش مینویسد. من آقای حداد را مثال بزنم…نشانگذاری
دادستان: به هر حال برگردیم به بحث مرخصی، آیا باید وثیقه میگذاشت؟
نوری: بله من با سه رئیس کار کردم، اولین برخورد را دادیاری میکرد و زیرش اسم هرکسی را مینوشت آن زندانی تا آخر مال آن شخص بود. مثلا ایرج مینوشت برادر حمید من دیگر تا آخر کار را میرفتم، فوری ایرج را صدا میکردم که حاجآقا موافقت کرده، تلفن خانواده را بده و فوری تماس میگرفتم. قبلش حاجآقا میگفت حمید چهقدر وثیقه بگیر. اما فوری کار من شروع میشد. با خانوادهاش تماس میگرفتم، میگفتم حمید عباسی هستم از دادیاری زندان اوین، با مرخصی فرزند عزیز شما موافقت شده، یک وثیقه ملکی بیاورید. اگر حداد مشخص کرده بود ضامن هم لازم بود این را هم درخواست میکردم. خانواده و صاحب سند به اتاق ما میآمدند. من بلا استثنا مقابل خانواده تمام زندانیها به محض وارد شدن آنها از روی احترام میایستادم، میگفتم مادر بفرمایید، سند، صاحب سند و ضامن، این فرمها را پر کنید. سپس برگه مرخصیاش را پر میکردم، میگذاشتم روی پروندهاش و میگذاشتم روی میز حاجآقا، او هم بررسی میکرد و اگر کارهای من دقیق بود امضا میکرد و مرخصی میداد. زمانی که حداد و ناصریان در زندان اوین بودند ما هیچ سندی را بازدداشت نمیکردیم، یعنی به اداره ثبت برای توقیف نمیفرستادیم، فقط بین پرونده میگذاشتیم و زندانی وقتی از مرخصی برمیگشت خانواده سند را برمیداشت. اما زمانی که آقای شیخپور آمد چون بسیار قانونمند بود – نه اینکه آنها نبودند– اما همه سندها را مینوشت برود اداره ثبت احوال بعد مرخصی را میداد.
دادستان: اگر کسی قرار بود آزاد شود ضامن لازم بود؟
حمید نوری: نه. ولی اگر مثلا کسی ۱۰ سال حبس داشت و ۵ سال را گذرانده بود سند و ضامن گرفته نمیشود، اما سال ۶۷ به مناسبت ۱۰ سالگی پیروزی انقلاب اسلامی ایران امام خمینی یک عفو عمومی اعلام کرد و اکثر زندانیان را عفو داد و آزاد کردند، چون خیلی از زندانیها در حال آزاد شدن بودند، که بسیاری از کارهایش را من انجام میدادم، همهاش به دستور رییسم، از بعضی از آنها که احتمال داده میشد شیطنت کنند، در دادستانی قسمتی داشتیم به اسم پیگیری، اسم رییس این قسمت حاج احمد بود، به من میگفتند حاج احمد پیگیری، یکی از بهترین دوستان من است چون در دادیاری ارتباط تنگاتنگ داشتیم، بعضی از زندانیان سندهای آنها نگه داشته میشد، اسم و شماره حاج احمد در تلفنم است. به بعضی از زندانیها میگفت ماهی یکی دو بار بیا به ما سر بزن فقط ببینیمت. بگذارید من کامل بگم از تولید به مصرف. حاج احمد اینها را میدید و تعدادی سئوال مثل ازدواج کردی و اینها میپرسید، نصحیت میکرد و به سلامت. بستگی به شخصاش داشت، بعضیها یک سال دو سال تا سه سال طول میکشید و بعد سندشان آزاد و خدانگهدار.
دادستان: اگر از کشور خارج شده بود چه میشد؟
نوری: اگر کسی ۱۰ سال حکم داشت، ۵ سال را گذرانده بود و میگفتند ۵ سال باقی را خارج نشو ما دوستت داریم قربونت بروم، اگر ظرف مدت مقرر که حاج احمد گفته بود نمیآمد، با خانوادهاش تماس میگرفتند ایرج کجاست؟ – من اسم ایرج را میآورم چون ناراحت نمیشود – و اگر میدانستند از کشور خارج شده، آواره شده، پناهنده شده و ضد جمهوری اسلامی فعالیت میکند، صاحب سند را صدا میکردند که شما اینجا تعهد دادی اگر فلانی را تحویل ندهی سند به نفع جمهوری اسلامی ضبط میشد. بعد به دادسرای عمومی فرستاده میشد و صاحب سند میرفت آنجا و میگفت به خدا من مقصر نیستم و این صاحب سند بدبخت التماس میکرد بالاخره سند را آزاد میکردند. هیچ سندی ضبط نشده جز موارد محدودی که سندها به نفع جمهوری اسلامی ایران ضبط شده و از این چند هزار زندانی آواره و پناهنده هیچ سندی به نفع جمهوری اسلامی ضبط نشده است.
نوری با صدای بلند و حرکات عجیب حرف میزد، رییس دادگاه در این قسمت به او تذکر داد که آرام باشد و رفتارش را با دادگاه مطاقبت دهد.
دادستان: یکی از روزها گفتی به شخصی که اینجاست مرخصی دادهای اما از تو تشکر نکرده، آیا از او بازجویی شده؟
نوری: منظورم ایرج بود، اجازه بدهید توضیح بدهم. اما قاضی اجازه توضیح بیشتر را به او نداد.
دادستان: بعدا در مورد چیزی مثل مصاحبه صحبت کردی قبل از آزادی زندانیها. مصاحبه به عنوان شرط آزادی؟
نوری: گفتم قاضی و اجرای احکام یک سری شرایط دارند، من پاسدار بودم و هر روز زندانیان را به حسینیه زندان اوین میبردیم، اینتا هر روز مصاحبه میشوند و در پرونده ضبط میشد و وقتی میخواستند آزاد شوند اگر مصاحبه نشده بودند اجرای احکام مینوشت از آنها مصاحبه بگیریم و بعد آزاد میشد.
دادستان: میتوانی درباره مصاحبهها بگویی؟
نوری: خیلی از زندانیها میگفتند دیگر با گروهکشان ارتباطی ندارند، دادستانی مینوشت با آنها مصاحبه کنید. ما زندانیها را میبردیم حسینیه که زندانیها را میبردیم آن قسمت بالا و زنها یک طرف و مردها در طرف دیگر. ابتدا خودشان را معرفی میکردند، بعد گروهکشان را میگفتند و شرایط دستگیری و کارهایی که علیه جمهوری اسلامی انجام دادهاند و از مردم ایران عدرخواهی میکردند و از رهبر ایران امام خمینی طلب بخشش میکردند و بعد فرد بعدی.
دادستان: چه کسی این کار را میکرد؟
نوری: زمانی که من پاسدار بند بودن شخصی این کار را انجام میداد چون راضی نیست اسمش را نمیگویم. گاهی ولی شهید لاجوردی این کار را میکرد.
دادستان: وقتی خودت دادیاری بود چه کسی این کار را میکرد؟
نوری: آن سالها خیلی کمتر انجام میشد.
دادستان: سال ۶۶ و ۶۷ انجام شد؟
نوری: به نظرم مصاحبه جمعی انجام نشده اگر هم شده من یادم نیست.
دادستان: در این مصاحبهها چرا باید بقیه زندانیها باید گوش میدادند؟
نوری: به خدا من مقصر نیستم. خب زندانیها میخواستند جلوی جمع حرف بزنند. برای آنها حالت تفریح هم داشت چون زندانیها از اتاق بیرون میآمدند و در حسینیه همدیگر را میدیدند.
دادستان: آیا از تلویزیون پخش میشد؟
آن سالها نه، ولی سالهای اول پخش میشد.
دادستان: ایرج مصداقی، حسن گلزاری، مهدی برجسته گرمرودی، مسعود اشرف سمنانی و حسین فارسی گفتهاند که زمستان ۶۷ در گوهردشت مصاحبه داشتند و شما آنجا بودی، جوابی دارید؟
نوری: این داستان را ایرج نوشته کلا این داستانها ساخته و پرداخته. قهرمان داستان ایرج است و بقیه هم کپی کردند، من در هیچ کتابی جز کتاب ایرج ندیدم، ولی دز بازجوییهای پلیس و دادگاه یک سری گفتند، ولی ارزشی ندارد چون قبل از دستگیری من همه میدانستند.
دادستان: پس تو همکاری و مشارکتی در گوهردشت نداشتی؟
حمید نوری: یک بار که رفتم زندان رجاییشهر مصاحبه انجام میشد، یک شخصی آنجا بود به نام حمید که متوجه شدم اسم مستعارش حمید عباسی است که اسم اصلیش حمید رحمانی یا حمید علیمددی است، من هم آنجا بودم گفت میآیی برویم؟ من را به سالنی برد، پیشاش نشستم ولی دقیقاش یادم نیست، پیش او نشستم، چند نفر مصاحبه کردند و من برگشتم به اتاق خودم و مستقیما دخالتی نداشتم. فقط یک بار که آنجا بودم این مراسم را دیدم.
دادستان: سالنی که میگویی کجا بود؟
نوری: نه، یک جایی بود فکر میکنم در محوطه جهاد بود، دقیق یادم نیست. چند باری که من رفتم زندان، دفتر ما همان زندان بود، فکر میکنم ۱۰۰ تا ۲۰۰ متر بود که فکر کنم آنجا بود.
دادستان: سال ۶۷ در اوین آیا خودت مسئول مصاحبهها بودی؟
نوری: در مصاحبههای دستهجمعی خیر. یکی از آقایان اینجا گفت مسئول مصاحبه حمید عباسی بوده، رفتم فکر کردم ولی مصاحبه جمعی نبود. روابط عمومی برگزار میکرد اینها را ولی نه در جمع؛ یک مصاحبه میکرد و میرفت.
دادستان: مسعود سمنانی میگوید تو از او مصاحبه کردی.
نوری: جمعی نبوده، ممکن است مصاحبه کرده باشد و دادستان بگوید نماینده من هم باشد و گفته باشد حمید تو هم برو. ولی آن شخص فقط آنجا مینشیند چون نماینده دادستان است، و چون این مصاحبهها زیاد ارزشی نداشت و مهم نبود و به درخواست خود زندانی بود احتمالا من هم رفته باشم، اما یادم نیست.
دادستان: چه کسی دستور جابهجایی زندانیها را بین بندها و زندانها صادر میکرد؟
نوری: بند به بند مسئول بند، ولی زندان به زندان را روسای زندان هماهنگ میکردند و انجام میشد.
دادستان: یعنی دادیار نقشی ندارد؟
نوری: اصلا، البته اینها نظر شخصی من است.
دادستان: ۱۰ سال در سیستم قضایی کار کردی باید بدانی.
نوری: بایدی ندارد شما نمیتوانی تحمیل کنی، احتمال دارد اطلاع داشته باشم یا نداشته باشم، ولی در داخل دادیاری زندان همه چیز را میدانستم.
دادستان: خیلیها اینجا گفتند زندان قزلحصار را خالی کردند و به گوهردشت و اوین فرستادند، اطلاع دارید؟
نوری: در حدی که شما اطلاع داری میدانم.
دادستان: اشرف سمنانی و مجید صاحب جمع اتابکی گفتند زندانیها در سال ۶۶ اعتصاب کردند و به گوهردشت منتقل شدند، حسین فارسی هم گفته از اوین به گوهردشت منتقل شده، اطلاعی داری؟
نوری: من هم به اندازه شما میدانم. کمی بیشتر چون مطالعه داشتم. ۲۰ بهمن ۶۵ در این بازجوییهایی که خواندم و در جلسات دادگاه شنیدم و در کتاب حسین فارسی این داستان هست.
دادستان: تو کار میکردی یعنی اطلاع نداری؟
نوری: شما نمیتوانی به من اتهام بزنی و مقام بدهی.
دادستان: من همین را میپرسم وقتی دادیار زندان اوین بودی متوجه نشدی ۲۰۰ زندانی را از گوهردشت بردند؟
نوری: من دادیار نبودم، کارمند بودم در دادیاری.
دادستان: وقتی بالاخره کارمند بودی یعنی اطلاع نمیدهند؟
نوری: پس صحبت شما تصحیح شد، من از دادیار شدم کارمند زندان. نه اطلاع نداشتم. ممکن است گاهی مطلع میشدیم، ولی این مورد را مطلع نشدم.
دادستان: حسین فارسی تعریف کرده وقتی به گوهردشت آمده تو اولین نفری بودی که دیده، همان موقع که لباسهایشان را در میآوردند و کتک میخورند.
نوری: حسین فارسی دروغ میگوید. او کتاب نوشته به اسم یک کهکشان ستاره و همین داستان را آورده ولی اسم من نیست، اینها بعد از من بازداشت من ساخته شده.
دادیار سابق قوه قضاییه بار دیگر گفت از اینکه عکس او پخش شده و درباره «دماغ عقابی» او حرف زدهاند، ناراحت است. دادستان حرف او را قطع کرد و تاکید کرد: اتابکی هم همین را گفته و تو را دیده.
نوری: دروغ میگوید، اگر قبل از دستگیری من کسی این داستان را گفته باشد من همه اتهامات را میپذیرم. داستان هست اینها، وقتی من زندان باشم و همه جلسه بگذارند و با هم هماهنگی کنند و عکس من پخش شود و…
دادستان حرف نوری را قطع کرد اما رییس دادگاه پس از اعتراض حمید نوری اجازه داد متهم حرفهایش را بگوید.
نوری چنین حرفش را ادامه داد: آقای مهدی اصلانی، بعد از بازجوییهایش در پلیس همه چیز را در میهن تیوی…
قاضی مداخله کرد و گفت دادستان نام افراد را میبرد و بر اساس آن درباره افراد حرف بزند.
دادستان در ادامه تصویر ماهوارهای زندان گوهردشت را نشان داد و از حمید نوری پرسید دفتر شما کجا بوده؟
نوری: منتظر این عکس بودم. این چیزهایی که ساختهاند دروغ است. دقیقا اتاق دادیاری این گوشت بود (نوری با دست ساختمان ۱۴ را نشان داد)، آقای قاضی دفتر دادیاری زندان اینجا بود و کل قسمتهای اداری زندان رجاییشهر(گوهردشت) در این ساختمان بود.
متهم با اجازه قاضی خواست از جایش بلند شد تا نقشه را با دست نشان دادگاه بدهد. ابتدا این اجازه را نگرفت اما سپس قاضی با درخواست او موافقت کرد.
هنگامی که نوری ایستاد تا روی نقشه برخی مکانها را نشان بدهد دو پلیس در سمت چپ و راست او ایستادند.
نوری: اینجا یک در ورودی داشت به محض اینکه وارد میشدی اینجا در رییس زندان بود، چند اتاق دیگر هم بود. یک در دیگر هم بود که چند باری که من رفتم درش بسته بود، ولی من شش هفت سال پیش دوباره رفتم زندان رجاییشهر دیدم درش باز است.
دادستان: در بندهای این زندان بودی؟
نوری: نه.
دادستان: این مصاحبهای که گفتی نزدیک بند جهاد رفتی کجا بود؟
نوری گفت دقیقا یادش نیست و روی نقشه سعی میکند برخی مکانها را نشان دهد.
دادستان: منظورت این است در هیچ بندی در گوهردشت نبودی؟
نوری: بله، زندان رجاییشهر.
دادستان: در بازجویی شماره ۱۸ به تاریخ ۱۳ ماه مه در صفحه ۳۷۶ حرفهای شما متناقض است، آنجا گفتی چندین بار زندان گوهردشت بودی و رفت و آمد داشتی و گفتی سعی میکردی مشکلات زندانیان را به دستور رییسات در زندان اوین حل کنی و در بندهای مختلفی بودی.
نوری: اگر من چنین چیزی گفته بودم همه چیز را میپذیرم، صدای من ضبطشده هست بروید بشنوید. اگر من چنین صحبتی کرده باشم همینجا همه اتهامات را میپذیرم.
رییس دادگاه: یعنی چیزی که اینجا نوشته اشتباه است؟
نوری: من بیاحترامیبه مترجمها نمیکنم.
دادستان: آیا در مغازه زندان گوهردشت بودید؟
نوری: مغازه نبود، من چند بار که رجاییشهر رفتم، یک بار در شب که زمستان هم بود ماشینام خراب شده بود، یک مغازهای بود در جایی که ماشینها پارک کرده بودند و من خرید کردم.
دادستان: در سالن ورزش بودی؟
نوری: سالنی آنجا بود که مراسمی گرفته بودند، دقیق نمیدانم کجا بود و منم آن روز آنجا بودم، دیدم یک سری بچهها میروند و من را زیاد تحویل نمیگرفتند.
حمید نوری توضیح داد این سالن بیرون از زندان بوده و با خودرو آنجا رفتهاند.
دادستان: شما سال ۱۳۷۰ از کار استعفا دادی و امرار معاش خانواده با شما بود، درست است؟ یعنی حقوق دادیاری کافی نبود؟
نوری: کافی بود، اما برای اینکه خرجهای اضافی کنم و خانواده مادرم را تحت پوشش قرار بدهم کافی نبود. برای خانواده خودم، همسرم و دو تا فرزندم کافی بود. ولی من سه خواهر دارم، هزینه دانشگاه و ازدواج آنها را من تقدیمشان کردم. با حقوق اداره نمیتوانستم این کار بکنم.
دادستان: فقط در این دهه ۶۰ فکر کردید از لحاظ اقتصادی تحت فشاری هستی یا بعدا هم بوده؟
حمید نوری: دهه ۶۰ نه، همین سالهای آخر بود، چون نمیخواستم دست جلوی کسی دراز کنند از بس که دوستشان داشتم. ازدواج سنگینشان را من تامین کردم، حتی جهیزیه آنها را.
جلسه بعد از ظهر
پس از وقت صرف ناهار جلسه دادگاه از سر گرفته شد و دادستان از نوری پرسید: آیا کس دیگری هم وجود داشت که در آن بندها کار بکند –چه در اوین و چه در گوهردشت– که نامش حمید عباسی باشد؟
نوری: باز هم به نام خدا سخنم را آغاز میکنم. در اوین هم عباسی بود و هم نوری. در رجاییشهر یادم نیست. یک نفر بود که نامش حمید بود؛ هم او که با هم رفتیم برای مصاحبه. من چند بار بیشتر آنجا نبودم و نمیتوانم خیلی از آنجا صحبت کنم. حالا میخواهید اول اوین را توضیح بدهم یا ….
دادستان: آیا نام واقعی شان عباسی بود یا اسم مستعارشان؟
نوری: من نمیدانم که نام واقعی آنها عباسی بود یا نه، اما چند نفر با این نام آنجا بودند. من چون در بخش مالی کار میکردم میدانم که یک فرد داشتیم به نام حمید نوری، دقیقا حمید نوری که این نام واقعیاش بود اما در مورد حمید عباسی، چند نفر را میشناسم. سه تا را فقط من یادم است.
دادستان: او که نامش حمید نوری بود کجا کار میکرد؟
نوری: نمیتوانم بگویم. شاید راضی نباشد …
اگر تلفنم را بدهید تا شماره او را دربیاورم و تماس بگیرم، میتوانم بپرسم که آیا میتوانم اطلاعاتش را بدهم یا نه …
دادستان: آیا اسم واقعی آنها را میدانید؟
نوری: نام واقعی آنان را نمیداند. دادستان پرسید که مگر او در بخش مالی کار نمیکرده و حقوق افراد را بر اساس نام واقعیشان نمیدادهاند؟ نوری گفت که تنها یک سال در بخش مالی کار کرده است.
نوری گفت: یک نوبت با «شهید محمد محمدکرمانشاهان» که در زندان رجاییشهر کار میکرده به این زندان رفته است و درباره او گفت که در این زندان(زندان گوهردشت) به «ممد کرمانشاهی» معروف بوده است …
…
متهم در ادامه و در پاسخ به سئوالات بعدی دادستان به افراد با نام عباسی اشاره کرد و او سپس و به دنبال ظاهر شدن یک عکس بر روی پردههای نمایشِ دادگاه گفت که همین فرد نامش حمید رحمانی است و حمید رحمانی را در عکس به نمایش درآمده در دادگاه نشان داد.
او نام چند نفر دیگر از حاضران در عکس را نیز برد و گفت یک نفر در کنار حمید رحمانی(یا حمید علیمددی) با نام مهدی اسحاقی است.
دادستان: منوچهر اسحاقی نیست؟
حمید نوری: نمیدانم، شاید. تا جایی که یادم است مهدی اسحاقی است اما شاید هم منوچهر باشد…
نوری درباره حمید رحمانی(علیمددی یا عباسی) توضیحاتی داد و گفت که این فرد پیش از آمدنش به سوئد درگذشته و در آگهی فوتش محل مراسم ختم، مسجد جامع رجاییشهر نوشته شده بوده و او از اینجا فهمیده که این فرد خودش هم اهل رجاییشهر بوده.
او در ادامه درباره عکس به نمایش درآمده گفت که این عکس مربوط به مسابقات فوتبال زندانها بوده و سپس ماجرای مسابقات را گفت و گفت که بهترین دوستش در زندان اوین، حمید کریمی، به او گفته که تیم فوتبالی را از زندان اوین به رجاییشهر ببرد و او پذیرفته و با مینیبوس تیم را به زندان رجاییشهر برده. او گفت: نمیدانم که این عکس مربوط آن مسابقات است یا نه…
دادستان: وقتی که شما با تیم فوتبال رفتید، آیا حمید رحمانی هم با شما بود؟
نوری: من که گفتم با ما نبود. یا اگر بود من یادم نیست. شاید او در این زندان که ما رفتیم بود. رحمانی آن زمان در زندان اوین کار نمیکرد …
با نمایش عکس بعدی، حمید نوری فردی به نام حمید کریمی را در عکس نشان داد. او کریمی را مسئول ورزش زندان معرفی کرد و گفت مدتی هم رییس بند بوده. نوری گفت: درباره او همه چیز را میگویم چون میدانم ناراحت نمیشود. ما به هم خیلی علاقهمندیم…
بعد از این سئوال و جواب، دادستان یک پیامک از تلفن نوری را به او نشان داد که آگهی ختم همسر حمید رحمانی است. نوری در این مورد گفت: همسر او یک سال قبل از خودش مرد. اول زنش مرد، بعد خودش مرد…
دادستان: چرا کسی که شما چند بار بیشتر او را ندیدهاید، شما را به مراسم ختم همسرش دعوت میکند؟
حمید نوری: چون شما فرهنگ ایران را نمیشناسید …
او قصد داشت توضیح بیشتر بدهد اما دادستان گفت که جوابش را گرفته. نوری اما تأکید کرد که باید جواب بدهد. رئیس دادگاه به او اجازه داد.
متهم به مشارکت در کشتار زندانیان سیاسی چنین توضیح داد:
«وقتی ما با همکاران یک جا جمع میشدیم، شمارههای همدیگر را میگرفتیم و بعد وقتی ماجرایی بود، رگباری به همه پیغام میدادیم و همه را خبر میکردیم.
دادستان در ادامه درباره کارت شناسایی حمید نوری از او سئوال کرد. او گفت کارت شناسایی کوچکی داشته که «داخلی زندان اوین» بوده. سپس درباره این کارت توضیح داد و در پاسخ به دادستان گفت که روی کارت، اینکه کسی از «خانواده شهدا»ست درج نمیشد.
او در ادامه به تاکید و تکرار حضور در زندان گوهردشت (رجاییشهر) را رد کرد و گفت که آزارش به یک گربه هم نمیرسد.
متهم بار دیگر همه شاهدان را دروغگو خواند…
دادستان در ادامه به موارد متعدد شهادتهای شاکیان پرداخت که در آنها نوری متهم به اعمال خشونت شده است.
نوری همه این موارد را رد کرد و گفت که آنان دروغ میگویند: همهشان دروغ میگویند. شما که خودتان در دادگاه همه را دیدید. هر کس برای خودش یک داستان تعریف میکند. وقتی که رئیس بزرگشان بزرگترین دروغگوی این پرونده است، شما از بقیهشان چه توقعی دارید؟
…
دادستان درباره تاریخ تولد دختر نوری از او سوال کرد.
نوری گفت که دخترش هفتم مرداد ۶۷ به دنیا آمده. او در ادامه گفت: من هم برای تولد پسرم و هم تولد دخترم مرخصی گرفتم. یادم نیست چهقدر در مرخصی بودم اما حداکثرش چهار ماه است. من دو ماه قبل از به دنیا آمدن دخترم و دو ماه بعدش در مرخصی بودم. البته اینکه من میگویم حداکثرش است. یعنی این نهایت آن است اما من یادم نیست که همه آن را استفاده کردم یا مثلا یک ماه قبلش و یک ماه بعدش را.
او در ادامه و در پاسخ به سئوال دادستان گفت: این مرخصی در ایران بایدی و اجباری نیست. من قبلا هم گفتم که ایران یک جاییست که با همه دنیا فرق میکند. من وقتی –عذر میخواهم– خانمم شکمش کمی بزرگ شد و پسرم هم کوچک بود، از رییسم حاج آقا حداد که خدا رحمتش کند، مرخصی خواستم و او گفت که درخواستت را بنویس…
متهم مشغول توضیح درباره مرخصی و برگه کارگزینی و جزییات شد اما دادستان خطاب به او گفت: این جزییات را به خاطر دارید اما در حالی که فقط دو بچه دارید یادتان نیست چه مدت مرخصی بودید؟
حمید نوری: واقعا یادم نیست. نمیخواهم غیردقیق بگویم.
دادستان: اما در بازجویی گفتهاید همه چهار ماه …
نوری: من دقیق نگفتم. همیشه غیرقطعی بوده. گفتم حداکثر چهار ماه. این را از آنجا یادم است که حاجی(حداد) همیشه با تا چهار ماه موافقت میکرد. من حتی وقتی میخواستم بروم جبهه هم با همین سه تا چهار ماه موافقت میکرد.
نوری در ادامه به ماجرای تولد پسرش پرداخت و گفت که اتفاقا برای پسرش هم به همین ترتیب مرخصی گرفته است. او مشغول ارائه جزییات تولد پسرش شد اما دادستان صحبتش را قطع کرد و از او پرسید که آیا این مرخصی با حقوق بوده است؟
نوری: بله، هر کس در ایران بیشتر از یک ماه –بدون در نظر گرفتن تعطیلات– مرخصی دارد.
نوری بار دیگر قصدِ دادن توضیح مفصل داشت اما دادستان مانع او شد و درباره قوانین مرخصی در ایران و اینکه مورد مرخصی چگونه بوده، از او سئوال کرد. پس از پاسخ نوری، دادستان گفت این میزان از مرخصی به نظرش و از زاویه دیدش بسیار مدت زیادی است: آیا همسر شما از نظر پزشکی مشکل خاصی داشت؟
نوری بار دیگر این پاسخ را داد که «مشکل شما این است که با فرهنگ ما در ایران آشنا نیستید.
داستان نیز دوباره سخنان او را قطع کرد و گفت نمیتواند فرصت بدهد تا نوری چنین توضیحاتی بدهد. دادستان گفت که ماجرا از زاویه دید او اینگونه است و باز سئوالش را تکرار کرد.
نوری چنین توضیح داد: نه! همسرم خیلی هم سرحال و قبراق بود اما تنها بود. من هم دوست داشتم خانه باشم چون همسر و پسرم مجید را خیلی دوست داشتم. بهانهای هم بود تا مرخصیهای ماندهام را هم بگیرم …
دادستان پرسش درباره این موضوع را ادامه داد و نوری در پاسخ به سئوالات گفت دادیاری در دهه ۶۰ امتیازات زیادی برای داشتن فرزند قائل بوده، حقوق خوبی داشته و حتی یکی از همکاران او به همین دلیل با همسرش پنج فرزند به دنیا آوردهاند.
دادستان در ادامه بازپرسی پرسید آیا او پس از تولد دخترش مدتی در خانه مادر همسرش زندگی کرده؟
حمید نوری: نه! زندگی نه! این اشتباه ترجمه شده. ما در ایران یک رسمی داریم با عنوان «حمام زایمان.» ما تا حمام زایمان دخترم آنجا بودیم یعنی برای حدود ۱۰ روز.
نوری در ادامه به خانم عصمت طالبی(یکی از شاکیان) که در دادگاه حاضر بود اشاره کرد و گفت که ایشان آنجا بوده و زندگی کرده و همه اینها را خوب میداند.
این موضوع مورد اعتراض واقع شد و رییس دادگاه گفت که متهم نباید چنین رفتاری داشته باشد و کسی را به عنوان مرجع صحبتهایش بیاورد.
دادستان سپس درباره اعدامشدگان پرسید:
اگر صحبتهای شما را درست فهمیده باشیم، شما بحثتان این است که اصلا شخصی به دلیل نظرات سیاسیاش اعدام در مقطع مرداد تا شهریور ۶۷ در زندان گوهردشت(اوین) اعدام نشده اند … آیا منظور شما را درست فهمیدهایم؟
نوری چنین پاسخ داد: برای شما دقیق ترجمه نمیشود. دو بحث است. یکی داستانی که ساخته شده؛ و بحث دوم اینکه آیا اعدامی کلاً در اوین یا رجاییشهر صورت میگرفته که بحث مجزایی است. اینکه اعدام در آن تاریخ در زندان اوین یا رجاییشهر(گوهردشت) صورت گرفته باشد امکان دارد، اما این نظر شخصی من است. میگویم احتمال دارد. اما این داستانی که ساخته شده، به نام کشتار ۶۷ یا قتل عام زندانیان سیاسی یا اعدامهای سال ۶۷ در زندانهای ایران، این را یقین دارم که دروغ و ساختگی است. وقتی در مورد من این همه دروغ گفته شده من هم به نتیجه رسیدم که کل داستان ساختگی و دروغ است.»
دادستان در ادامه سئوالاتش از نوری پرسید: «شما خودتان گفتید احتمالِ وقوع اعدامهایی وجود دارد. در این مورد چه صحبتی دارید؟
حمید نوری: من اعدامها نمیگویم. میگویم اعدام. در دهه ۶۰ حتما بوده و در زندان اوین هم چون تلویزیون نشان میداد، جنایت را نشان میداد، افراد دستگیر شده را نشان میداد، و محاکمات را هم نشان میداد. بعد هم اعدام به طور طبیعی و مثل همه جای دنیا در زندان اتفاق میافتد نه در فروشگاه و…
حمید نوری معروف به عباسی در ادامه و در پاسخ به سئوال دادستان گفت که ماجرای اعدامها را دروغ میداند. او گفت که در این دو سال که در زندان بوده در این مورد مطالعات زیادی داشته و اضافه کرد رازی دارد که میخواهد آن را بازگو کند.
دادستان در پاسخ گفت که نیازی به بازگو کردن این راز نیست.
نوری: از مرخصی که برگشتم یک چیزهایی شنیدم اما هیچ خبری نبود. این ماجرا اساسا یک نمایشنامه است که البته یک ایرادهایی دارد و حالا میخواهند تکمیلش کنند.
او گفت هرچه شاکیان بیان کردهاند دروغ است و خواست تا یک نمونه را به عنوان مثال بیاورد اما دادستان خطاب به او گفت که میتواند این کار را وقتی انجام دهد که وکیلان مشاور خود نوری از او سئوال سئوالات میپرسند.
دادستان سپس به بخشی از اظهارات نوری پرداخت که در آن گفته بود کسانی که از ایران خارج شده و به مجاهدین پیوستند، بعدا در جریان عملیات آنها دستگیر و زندانی شدند. دادستان گفت: با وجود این اظهارات شما حالا میگویید از اینکه کسی زندانی بوده باشد خبر ندارید …
نوری پاسخ داد: «مشکل این است که شما حرف من را قطع میکنید. باید به من اجازه بدهید توضیح بدهم …
دادستان در نهایت از نوری خواست تا به شکل کوتاه توضیح دهد. حمید نوری گفت: در جریان عملیات فروغ جاویدان، هفت هزار نفر به ایران حمله کردند. در عملیات مرصاد، عده زیادی از آنان کشته شدند، عدهای زخمی و اسیر شدند و به ایران آورده شدند، عدهای هم فرار کردند و برگشتند عراق. سازمان ضربه سختی خورد. برای اینکه این موضوع را رفع و رجوع کند –چون جواب خانوادهها را نمیتوانستند بدهند و … نشستند بررسی کردند و این توپ را انداختند در زمین جمهوری اسلامی. این چیزی که من میگویم بر اساس نظرات پروفسور روزبه پارسی است.
دادستان سخنان او را قطع کرد و از او درباره شمار افراد کشتهشده سئوال کرد. نوری گفت: بر اساس نظر روزبه پارسی، فکر میکند که شاید ۲۰۰ نفر زنده مانده باشند اما اوبر برینک، استاد دانشگاه اوپسالا معتقد است که کلا متلاشی شدند.
دادستان و حمید نوری بر سر نام و زمان عملیات مورد نظر دچار اختلاف شدند و نوری مدعی شد که دادستان عملیات دیگری را با عملیات فروغ جاویدان اشتباه گرفته است. در نهایت این گفتوگو، دادستان اعلام کرد که موضوع را تمام میکند و ادامه بازپرسی را به جلسه بعد موکول کرد.