بهرام رحمانی
هشتاد و دومین جلسه دادگاه حمید نوری، متهم بهمشارکت در اعدامهای تابستان 1367، چهارشنبه 17 فروردین 1401-6آوریل 2022، در دادگاه جرایم جنگی استکهلم – سوئد برگزار شد.
در این جلسه دادگاه رسیدگی بهاتهامات حمید نوری(عباسی) بهاتهام دست داشتن در اعدام زندانیان سیاسی در زندان گوهردشت در سال 1387 روز چهارشنبه 17 فرودین – 6 آوریل در دادگاه شهر استکهلم برگزار شد. در جلسه امروز، در نوبت صبح، اُوِه برینگ (Ove Bring)، پروفسور ممتاز حقوق بینالملل و استاد بازنشسته، بهعنوان کارشناس(شاهد) در دادگاه حاضر شد و در پاسخ بهسئوالهای دادستانی و دیگر طرفین حقوقی دعوا، بهبیان نظرات و دیدگاههای کارشناسی خود پرداخت.
اوه برینگ چهره معروفی در سوئد است. وی سالها با دانشگاه استکهلم و مدرسه عالی دفاع ملی سوئد کار کرده است. مشاور حقوقی سابق در وزارت امور خارجه سوئد و استاد حقوق بینالملل در دانشگاه اوپسالا(از سال 1993 تا 1997) و دانشگاه استکهلم بوده است. از او کتابهایی هم منتشر شده است از جمله: «ظهور و سقوط بیطرفی»(2008)، «راه بهسوی حقوق بشر»(2011) و همچنین «قانون در جنگ: قانون چنانکه هست و چنانکه باید باشد.»
تخصص اوه برینگ در زمینه حقوق بینالملل و سیاست امنیتی، حقوق بینالملل، عملیات حفظ صلح، حقوق بشر دوستانه بینالمللی در درگیریهای مسلحانه و حقوق خلع سلاح است.
اوه برینگ، پروفسور بازنشسته و متخصص حقوق عرف بینالملل، حقوق جنگ و اسیران جنگی است. شاهد در پرونده حمید نوری درباره مواردی مانند قوانین جزايی سوئد در سال ۱۳۶۷، حقوق اسیران جنگی و بررسی امکان مجازات مسئولان و افراد درگیر در اعدام زندانیان در تابستان ۱۳۶۷، بر مبنای قوانین سوئد، نظر خود را بهدادگاه ارائه داد. نظرات او عمدتا حاصل تحقیق او بر روی دو گزارش جفری رابرتسون و سازمان عفو بینالملل بوده که پلیس سوئد آنها را در اختیار او قرار داده است.
اوه برینگ درگیری میان مجاهدین و حکومت اسلامی را ادامه جنگ بینالمللی میان ایران و عراق دانست؛ جنگی که حاصل آرزو و تصمیم صدام حسین برای تصرف بخشی از خاک ایران قبل از انجام آتشبس بین دو کشور بود. شاهد توضیح داد که بهنظر او صدام حسین از سازمان مجاهدین خلق سوءاستفاده کرد و قصد داشت پس از موفقیت این سازمان در عملیاتش، پشت سر آنها وارد ایران شود.
بنا به شهادت اوه برینگ، فتوای آیتالله خمینی و کشتارهای دستهجمعی 1367 بخشی از درگیری مسلحانه بین طرفین بود. شاهد گفت که «برای حکومت ایران، صدام حسین، سازمان مجاهدین خلق و زندانیان سیاسی هوادار و عضو آن سازمان در داخل ایران، همگی دشمن بهحساب می آمدند.»
اوه برینگ درباره ارتباط میان فتوا و درگیری مسلحانه گفت که حکومت اسلامی ایران مدعی شد که مجاهدین داخل و خارج از ایران همگی متعلق بهیک گروه هستند و برای سرنگونی حکومت اسلامی ایران تلاش میکنند. حکومت ایران زندانیان داخل ایران را با آنهایی که در عراق بودند، مرتبط میدانست و فکر کرد که در چارچوب قانون ایران، هر کاری که میخواهد، میتواند انجام دهد.
اوه برینگ تاکید کرد که اتفاقات تابستان 1367 در زندانهای ایران در چارچوب درگیری مسلحانه بینالمللی بود. شاهد تحلیل کارشناسی خود را در مورد زندانیان اعدام شده با توضیح کنوانسیون ژنو در سال 1949 آغاز کرد. وی گفت براساس این کنوانسیون اسیر جنگی کسی است که بهاسارت دشمن درآمده است باید تحت حفاظت قرار میگرفت. این تعریف شامل فردی که اسیر نیروهای خودی شده نمیشد. براساس این تعریف شخص اسیرشده توسط خودی، فردی غیرنظامی تلقی میشد و (بهخاطر کمبود قوانین) آسیب پذیرتر بود.
اوه برینگ توضیح داد که بعدها با تغییر نگرش نسبت به جنگ، «پاراگراف 75» بهکنوانسیون ژنو اضافه شد که رابط میان قانون عرف و قوانین بینالملل و شامل حق و حقوق انسانی است. براساس پاراگراف 75 تابعیت افراد اهمیت ندارد و اگر شخصی(در درگیریهای داخلی) حتی در کشور خود دستگیر شود، اسیر جنگی محسوب میشود.
اوه برینگ گفت مهم نیست که ایران پاراگراف 75 را امضاء کرده باشد یا نه و یا اینکه این قانون، قانون عرف نیز محسوب میشود یا خیر. مهم آن است که عملکرد ایران در این اتفاق براساس مجموعه قوانین «6-22» سنجیده میشود و کاملا با مفاد آن همخوانی دارد. شاهد گفت مهم در اینجا قوانین کیفری بینالمللی هستند، نه امضاء یا قبول این قوانین از طرف حکومت ایران. در قوانین «6-22» برای آنهایی که انسانها را زندانی و شکنجه کرده و حکم اعدام و مرگشان را صادر کنند، مسئولیت کیفری در نظر گرفته شده است.
در جلسه امروز دادگاه رسیدگی به اتهامات حمید نوری که مطابق معمول بعد از ساعت 9 صبح بهوقت محلی در سالن 37 دادگاه بدوی استکهلم برگزار شد، قاضی توماس ساندر ابتدا بهشاهد خوشآمد گفت و مقدماتی را ارائه کرد. او گفت که حضور اوه برینگ به عنوان کارشناس–شاهد در دادگاه برای استماع نظرات کارشناسی(شهادتش) بهدرخواست دادستانها صورت گرفته است. همچنین گفت که نظریه کارشناسی او بخشی از ادله اثباتی دادستانها است. قاضی ساندر گفت که قرار است از اوه برینگ از جمله پرسیده شود که بهنظر او نقض حقوق بشر، شکنجه و دیگر موارد صورت گرفته در مورد اعضای سازمان مجاهدین خلق در سال 1367 بهچه صورت و ترتیبی بوده است.
پس از این توضیح مقدماتی، توماس ساندر از شاهد خواست تا سوگند شهادت یاد کند و جملههایی را که او میگوید، تکرار کند. پس از ادای سوگند شهادت، قاضی برای اوه برینگ توضیح داد که به دنبال این سوگند چه بار حقوقیای بر دوش خواهد داشت. او گفت شاهد بر اساس شهادتش زیر بار مسئولیت کیفری خواهد بود و ملزم است حقیقت را بگوید. قاضی ساندر در ادامه اضافه کرد که جلسه بهشکل صوتی و تصویری ضبط میشود.
پس از این توضیحات و پیش از آغاز روند بازپرسی از اوه برینگ بهعنوان کارشناس(شاهد)، یکی از وکیلان مدافع حمید نوری گفت که موضوعی برای مطرح کردن دارد: «ما هم بهنظر کارشناسی اوه برینگ استناد کردهایم اما شما(رییس دادگاه) این را نگفتید.»
قاضی ساندر: نه، نگفتم چون اوه برینگ میداند که ما میخواهیم چه سئوالهایی از او بکنیم اما چه خوب که شما اشاره کردید و گفتید. در کدام سند و چه تاریخی استناد کردهاید تا من نگاه کنم؟
وکیل حمید نوری: 19 آگوست، درست از آن اولین ادلههای اثبات بوده…
قاضی ساندر مشغول بررسی اسناد شد و پس از مدتی سکوت گفت: «بله! دقیقا دادستانها هم همان سئوالها را میخواهند بپرسند و شما(اوه برینگ) بهعنوان کارشناس قبلا نظریه حقوقی خودتان را بهما دادهاید و سئوالها درباره همین موارد است که من اول گفتم. همچنین درگیری مسلحانه بینالمللی و غیر بینالمللی.»
توماس ساندر، رییس دادگاه بار دیگر از وکیلان مدافع حمید نوری بابت یادآوری تشکر کرد و سپس از دادستانها خواست تا بازپرسی از این کارشناس(شاهد) را آغاز کنند: «دادستانها شروع میکنند و بعد بهشما (وکیلان مدافع حمید نوری) فرصت میدهیم.»
با آغاز روند بازپرسی از اوه برینگ بهعنوان کارشناس(شاهد)، دادستان، هانا لمون، از او خواست تا اطلاعات مختصری درباره خودش ارائه کند و بگوید که چرا دارای این صلاحیت است که در دادگاه درباره موضوع مورد بحث، شهادت بدهد. اوه برینگ در پاسخ بهاین سئوال دادستان گفت:
«من در سال 1949 تزم را در مورد حقوق بشر نوشتم البته بینالمللی نبود و درباره قانون عرف بود و پیشرفت آن در زمینه حفاظت از اموال شخصی و این قبیل موارد. از سال 1975 و بعد از آنکه در وزارت امور خارجه استخدام شدم –آن زمان نیمهوقت بود و الان دیگر تمام وقت است– با هنس بلیگ که متخصص و کارشناس بود، بهشکلی جدی با دیپلماتها کار میکردیم در ارتباط با موضوع اسرای جنگی. از سال 1977 که پروتکل نوشته شد و بهامضا رسید، در کنفرانسها شرکت داشتم. من مشغولیت جدی و زیادی پیدا کردم در زمینههای مربوط بهجنگ و حقوق جنگ و بعد از آن هم موضوع را با جدیت دنبال کردم. هر سال در هفته اول سپتامبر یک کنفرانس است که من همیشه در آن شرکت داشتم. در این کنفرانس پروفسورها و کارشناسان در زمینه حقوق جنگ و حقوق اسیران جنگی و… شرکت میکنند و روی این موضوع کار میکنند. بعد از آن هم باز حقوق خواندم و بعد در مدرسه عالی دفاع کار کردم و یک کتاب هم نوشتم که راهنما باشد برایشان در مورد حقوق بشر و جنایتها در جنگ و غیره. تدریس هم کردهام در دانشگاههای مختلف و مدرسه عالی دفاع و الان دیگر پروفسور بازنشسته هستم. عنوان من این است الان.»
دادستان: بسیار خوب! پلیس سوئد ماموریتی در ارتباط با این پرونده بهشما داد. کمی توضیح بدهید درباره این ماموریت و اینکه چه مدارکی به شما دادند.
اوه برینگ: «ماموریت من این بود که جوابی بدهم درباره اینکه مجموعه قوانین جزایی سوئد در سال 1988 چه بوده، (22-6) و اینکه آیا میشود اینطور برداشت و تلقی کرد که اتفاقهای رخ داده در زندانهای ایران در تابستان سال 1988 قابل کیفردهی و مجازات هستند؛ طبق قوانین سوئد که در مورد این پرونده صدق میکند. آن موقع مجموعه قوانین جزایی 22-6 بود.»
اوه برینگ در ادامه در پاسخ بهسئوالهای بعدی دادستان از او گفت:
«دو گزارش در اختیار من گذاشتند. دو گزارش تحقیقی. یکی از جفری رابرتسون، حقوقدان انگلیسی و دیگری گزارش سازمان عفو بینالملل.»
دادستان در ادامه پس از ارائه توضیحاتی از اوه برینگ خواست تا نظرش را درباره نوع درگیری میان سازمان مجاهدین خلق و حکومت اسلامی بیان کند و این کارشناس(شاهد) دادگاه حمید نوری در پاسخ گفت:
«در سال 1949 در کنوانسیون ژنو نوشته شد افرادی که به عنوان اسیران جنگی شناخته میشوند باید تحت حفاظت باشند اما نه اسیران جنگی کشور خودی. و این سئوال بسیار مهم بود که آیا این اسرا پیش دشمن هستند یا پیش افراد خودی. اگر فرد اسیر خودی بود، آنوقت بهعنوان فرد غیرنظامی شناخته میشد و محفوظ نبود، اما این بعد عوض شد چون دید نسبت بهجنگ تغییر کرد و آنوقت پاراگراف 75 اضافه شد در مورد اینکه تابعیت افراد تحت حفاظت مهم نیست و فرقی نمیکند که مال کجا هستند. یعنی اهمیت تابعیت و شهروندی از بین رفت بهاین ترتیب که حتی اگر در مملکتِ خود فرد، او را بهعنوان اسیر جنگی بگیرند، باید جانش تحت حفاظت باشد؛ اگر هنوز در چارچوب آن درگیری مسلحانه بینالمللی باشد. در مورد این پرونده هم همین بود به نظر من. جنگی که بین ایران و عراق از سال 1980 شروع شد و در سال 1988 تمام شد، جنگی بینالمللی بود میان دو کشور، ارتشِ تبعید شده مجاهدین بود که هفت هزار نفر بودند و صدام حسین در مرحله نهایی جنگ از آنان سوءاستفاده کرد. صدام حسین همانطور که میدانیم آرزویش این بود که مزایایی از خاک ایران برای خودش به دست بیاورد؛ درست قبل از اینکه آتشبس انجام شود و بههمین دلیل ارتش مجاهدین با هفت هزار نیرو، مثل نوک مداد یا خودکار وارد ایران شد. کار این نوک مداد موفقیتآمیز بود و صدام حسین هم سوءاستفاده کرده بود که پشت اینها خودش(ارتش عراق) وارد ایران شود. برای همین برای او این کار یک مزایایی داشت. اینها همه فاز آخر بود قبل از اینکه آتشبس انجام شود. البته یک سال قبل از این از دو طرف خواسته شده بود که آتشبس را قبول کنند، اما اینجا دیگر جایی بود که قبول کردند. 20 آگوست 1988 هم بالاخره از سوی دو طرف قبول شد. قبل از آن، این فتوا بود که در تهران آمد و اعدام افراد غیرنظامی از طرفداران و هواداران مجاهدین انجام شد. من ادعا میکنم این قسمتی از آن درگیری مسلحانه بینالمللی بود و طبق فتوا، این افراد دشمن مملکت دانسته شدند و صدام حسین هم که دشمن بود؛ درست مثل هم او. مجاهدهایی هم که تبعید شده بودند و در عملیات بودند درست مثل همینها. یعنی هر سه دشمن حساب میشدند. هر سه گروه و بهنظر ایران، طبیعی بود که این هر سه، دشمن هستند.»
دادستان: شما گفتید که این ماجرا در چارچوب درگیری مسلحانه بود. فتوا را هم توضیح دادید و رابطه میان این دو را. در این مورد بیشتر توضیح میدهید؟
اوه برینگ: «ارتباط این است که مجاهدین که در تبعید بودند بهعنوان دشمن دولت ایران شناخته میشدند. ایران ادعا میکرد که اینها میخواهند حکومت را در تهران سرنگون کنند و یک حکومت جدید ایجاد کنند. برای همین هم در تهران گفتند این مجاهدین که در ایران هستند با آنها که در خارج هستند، هر دو بهیک گروه تعلق دارند و بهاین ترتیب کسانی که در زندانهای ایران بودند ربط داده شدند بهکسانی که در عراق بودند. وقتی که این کار را کردند، بنابراین فکر کردند که در چارچوب قانون، هر کاری که خواستند میتوانند انجام دهند.»
دادستان: شما کسانی را که در زندان بودند افراد غیرنظامی و مردم عادی خواندید!
اوه برینگ: «بله! کسانی که در زندانها بودند و در داخل ایران بودند، یک زمانی بازداشت شده بودند، یک زمانی دادگاهی شده بودند. آنها داخل ایران دستگیر شده بودند و هیچ ربطی بهعملکرد نظامی نداشتند، یونیفرم نداشتند و اصلا قابل قبول نیست که قرار باشد اینها بهعنوان اسرای جنگی شناخته شوند.»
اوه برینگ در ادامه اظهاراتش در پاسخ بهسئوالهای دادستان درباره امضا نشدن قراردادِ شماره یک-79 از سوی ایران و امضا شدنش از سوی سوئد و تاثیر آن بر روند مورد بحث، گفت:
«نه! هیچ تاثیری ندارد و فرقی نمیکند فقط اینکه مسئولیت ایرانیها را سلب میکرده است، اما اینها بدون اینکه استناد کنند به قوانین بینالمللی، بدون اینکه استناد کنند بهقوانین داخلی، … کلی بود. تمام کسانی که سوئد با آنها قرارداد داشت در آن ذکر شده بودند و قانون عرفی هم که مرتبط بود و این بهاین معنا بود که سوئد چون طرفی بود که در این پروتکل الحاقی شرکت کرده بود، پس بنابراین از پاراگراف 75 باید شروع کنیم نگاه کنیم و بعد هم پروتکل الحاقی. ایران هم بود در این پروتکل الحاقی. حالا چه 75 شامل قانون عرف بشود یا نه؛ من که میگویم میشود… بههر حال چه بشود و چه نشود، در مجموعه قوانین 22-6 نوشته شده که مسئولیت مجازات وجود دارد و ایران میافتد در این مورد و تمام این ماده آن را میپوشاند و دیگر مهم نیست که ایران امضا کرده است یا نه. قبول هم نکرده باشد، باید قوانین کیفری بینالمللی را بپذیرد مگر اینکه موضوع جنایت علیه بشریت از نوع استاندارد باشد. اما این جنایت علیه بشریت از نوع استاندارد نبود بلکه موضع سوئد در مقابل این خیلی بزرگتر و گستردهتر بود نسبت بهبقیه. یعنی در واقع میشود گفت که باید دیدی میداشتند گستردهتر، برای یک آینده دورتر؛ در سوئد وقتی نگاه کردند و این قانون را تصویب کردند چون تا پیش از این در سوئد نمیتوانستند افراد با تابعیت دیگر را برای این موضوع پای میز محاکمه بیاورند و محکوم کنند.»
دادستان در ادامه درباره حقوق عرفی از اوه برینگ سئوال کرد و از او خواست مبانی جرم بودن منع حفاظت از شهروندان خودی و محفوظ بودن جان افراد غیرنظامی را توضیح دهد که این کارشناس(شاهد) دادگاه حمید نوری در جواب دادستان گفت:
«ماده (پاراگراف) 75 یک مادهای بود که تقریبا میشود گفت مثل یک رابط میان قانون عرف و قوانین بینالملل است. یعنی ضمانت و گارانتی گذاشت بر اینکه شهروند باید در دادگاه وکیل داشته باشد، بفهمد اتهامش چیست، تمام حق و حقوق انسانی که باید انجام بشود در این ماده ۷۵ گنجانده شد. ضد و نقیض هم نبود و چنان نبود که بر خلاف قوانین قبلی باشد، اما دید جدیدی به وجود آمده بود. ماده 11 که درباره مجروحان جنگ بود و همینطور مواد دیگر که همگی معرف حقوق بشر هستند. من میگویم گاهی حقوق عرفی میتواند خیلی سریع پیشرفت کند و پروتکل الحاقی یک، یکی از این موارد بود… .»
اوه برینگ در ادامه اظهاراتش به وقایع سال 1988 در ایران پرداخت و در پاسخ به سئوال دادستان گفت:
«من میگویم در سال 1988 نرم و معیار مورد نظر کنوانسیون دیگر کاملا واضح و جا افتاده بود و باید طبق آن رفتار میشد. قانون 22-6 هم مسئولیت کیفری میآورد برای کسانی که ناقض قانون هستند. یعنی افرادی را آدم زندانی کند، شکنجه کند و بعد برای آنان حکم اعدام(مرگ) صادر کند، … اینها همان اتفاقاتی هستند که در سال 1988 در ایران افتادهاند. این افراد معمولی، دادگاهی را که باید روند دادرسی عادلانه داشته باشد، نداشتند و مسلم است که دادگاه اینها یک حقیقت میشود؛ طبق 22-6 بر اساس قوانین جزایی برای کسانی که نقض قانون کردهاند و چنین وضعیتی را رقم زدهاند، باید مجازات تعیین شود. تکرار میکنم که این اتفاقی است که در تابستان سال 1988-1367 در زندانهای ایران افتاد و این در چارچوب درگیری مسلحانه بینالمللی بود.»
دادستان: حالا برویم سراغ اعدام مجاهدین. اگر این موضوع در چارچوب درگیری مسلحانه بینالمللی نباشد و غیر بینالمللی باشد، آنوقت آن حفاظت از جان این زندانیان چگونه باید میبود؟
اوه برینگ: «حفاظت از افراد غیرنظامی بههمان ترتیب است. کسانی که کاری بکنند نسبت به مردم و افراد غیرنظامی باید مجازات شوند؛ بر اساس همان مجموعه قوانین 22-6. یعنی این قوانین جزایی در سال 1988 هم صدق میکرد و نوع عمل بر اساس نُرم بینالمللی همان است، اما مجازات کردن عاملان آن بر اساس قوانین سوئد در آن زمان، صدق نمیکرد. یعنی اگر در چارچوب درگیری مسلحانه غیربینالمللی بود، مجازات عاملان در سوئد ممکن نبود.»
دادستان: نظر شما در مورد پاراگراف سه کنوانسیون ژنو چیست؟ موقعیت و وضعیت آن نسبت بهقوانین 22-6؟
اوه برینگ: «این پاراگراف سه، پاراگراف مشترک کنوانسیون ژنو است و شرطهایی است که گذاشته میشود برای کشورهایی که شرکت کردهاند در جنگ داخلی و آن وقت باید اینها از این نرم و از این معیار، استفاده کنند و شامل حال آنان میشود. اما در 22-6 آنچه نوشته نشده است بار مجازات است؛ اگر جنگ داخلی باشد. سال 1949 در کنوانسیون ژنو گفته شد که هر کشوری باید قوانین داخلی خودش را داشته باشد و آن زمان دولتها حاضر نبودند که قوانین را بهشکل بینالمللی بپذیرند. این بحث جالب بود که قوانین سوئد بر این اصول منطبق شد. این یک اصطلاحی بود که من وقتی وکیلان مدافع(حمید نوری) پرسیدند آن را دقیقتر توضیح میدهم. فعلا این مواردی که گفتم خیلی کلی و عمومی بود. قوانین در سوئد خیلی بر اساس کنوانسیون ژنو تعیین میشد و قانون سال 1953 و بعد قانون جدید آمد در سال 1987 و بعد قانون 22-11 و بعد باز شد 22-6. تمام این تغییرات برای این بود که بار مجازات محدود شده بود نسبت بهحقوق بینالمللی و آن موقع موضوع را بهحقوق عرفی وارد نکرده بودند. یعنی موضوع بهبینالمللی یا غیر بینالمللی بودن پیشرفت نکرده بود که بعدتر این اضافه شد و بار مجازات بهآن هم اضافه شد.»
اوه برینگ در ادامه در پاسخ به سئوال و تاکید دادستان مبنی بر اینکه در خلال درگیری مسلحانه غیر بینالمللی هم باید جان شهروندان(در اینجا زندانیان) مصون از گزند بماند، گفت:
«بهسازمان صلیب سرخ بینالمللی این ماموریت داده شد که در سال 1995 تحقیقاتی انجام بدهد؛ بر اساس اتفاقی که در سال 1992 در یوگسلاوی سابق افتاد. در رواندا بود و جاهای دیگر بود. این موارد بودند که این اندیشه را بیدار کردند که باید فرق باشد میان درگیری مسلحانه بینالمللی و غیر بینالمللی و آن وقت آن حقوق بشری که مطرح شده بود نمیتوانست هر دوی اینها را پوشش دهد و برای همین نیاز به وجود آمد بهقانونگذاری جدید. در سال 95 بهصلیب سرخ ماموریت داده شد که نگاه کنند بهقوانین بینالمللی و از آن موقع دیدگاه و نظر فرق کرد و به هر حال فکر میکنم سال 2005 سالی است که در سوئد تغییرات مورد نظر اعمال شد.»
اوه برینگ در ادامه صحبتهای خود گفت:
«… مجموعه مطالعات نشان میدهند قوانین سوئد در این زمینه خیلی جلوتر از بسیاری از کشورها بوده است. یعنی سال 2005 سالی بود که یک قوانین عرفی جدید در کشور شکل گرفت، اما این کافی نبود که گفته شود برخی نظرشان این است و برخی نظرشان آن است. باید یک سابقه قضایی در کشور انجام میشد. یعنی باید مدتی از این قوانین استفاده میشد تا ببینند رویه قضایی بهچه ترتیب است. اینکه من میگویم سوئد راحت و سریع پذیرفت، در واقع در سال 2010 بود که گروه جدیدی آمدند و قدرت تفکر داشتند و این ایده و پیشنهاد آیسیآرسی را پذیرفتند و آن وقت دیگر این اضافه شد به قوانین عرفی در سوئد و سابقه و رویه قضایی.»
دادستان: درباره نمایندگان دولت و کسانی که در مورد درگیریهای غیر بینالمللی اظهارنظر کردند؛ آیا این موارد هم تاثیرگذار بودند؟
اوه برینگ: «بله! اینها نظریههایی هستند که به شکل غیرمستقیم هستند و تاثیر میگذارند. مجموعه این فاکتورها گاهی چنانکه گفتم، بهصورت غیرمستقیم تاثیر میگذارند و باعث تغییر قوانین میشوند.»
دادستان: کنوانسیون رم چه تأثیری داشت؟ آیا تاثیری داشت؟
اوه برینگ: «آن هم تاثیر گذاشت؛ وقتی کشورها به آن استناد کردند و تبدیل بهرویه قضایی شد اما اینجا به نظر من کمی اغراق شده برای اینکه فکر میکنم این آییننامهها برای دادگاهها است و نه برای کشورها. بعد کشورها باید بیایند و این تغییرات را اعمال کنند و بهنفع قوانین خودشان بکنند… .»
اوه برینگ در ادامه در پاسخ به سئوال دادستان بار دیگر بهنقش و تاثیر اتفاقات یوگسلاوی سابق و رواندا در تغییر قوانین و توجه بهجنایتها در جریان درگیریهای مسلحانه غیر بینالمللی اشاره کرد و در بخش دیگری از صحبتهایش در ارتباط با تغییر قوانین در سوئد گفت:
«سوئد در سال 2010 عملا این قوانین را اجرایی کرد چون تا پیش از آن موارد زیادی وجود نداشت که بخواهد این موضوع را در سوئد الزامآور کند. یک پرونده بود در سال 2006 که آنزمان هم این قانون بود؛ اما ضرورت استفاده از آن از سال 2010 چشمگیر و فراگیر شد.»
دادستان و اوه برینگ در ادامه پرسش و پاسخ خود، همچنان به بررسی قوانین سوئد در ارتباط با این موضوع پرداختند و در جریان این گفتوگو به یک پرونده دیگر اشاره کردند که شاید لازم بوده است در آن هم به این قانون جدید استناد شود، اما چنین نشده است. اوه برینگ در این باره ضمن ارائه توضیحات خود گفت:
«ببخشید که اینطور میگویم اما دادگاههای استکهلم هم ممکن است اشتباه کنند.»
دادستان: در سالهای 93 و 94 برخی جنایتها در یوگسلاوی سابق از طرف دادگاههای سوئد بررسی شدهاند که این موضوع ربط دارد بهپیشرفت قوانین عرفی. البته در آن زمان دادگاه موظف نبوده است که بر اساس قوانین بینالمللی حکم صادر کند. هر طور که این بچرخانیم باز بهقوانین اساسی مربوط میشود. من متوجه شدم که دادگاههای سوئد در تمام این موارد خلاف قوانین اساسی حکم صادر کردهاند.
اوه برینگ: «نه! این چهطور ممکن است که خلاف قوانین اساسی حکم صادر کنند؟»
دادستان: بر اساس ماده 22-6 دادگاههای سوئد نمیتوانند برای مجازات اینگونه موارد، عمل کنند. دادگاههای سوئد این را اعمال کردهاند اما شامل مجازات نمیشده. البته باید قوانین برای مجازات وجود داشته باشد که دادگاه حکم صادر کرده باشد، اما تا آنجا که من میدانم چنین نبوده و خلاف قانون اساسی عمل شده است.
اوه برینگ: «من در این مورد نظری ندارم. من نمیخواهم این نتیجهگیری را بکنم که دادگاهها خلاف قانون اساسی سوئد احکامی صادر کردهاند. وقتی روند حقوقی–قضایی در حال پیشرفت است، ممکن است اشتباهاتی نسبت بهقوانین بینالمللی صورت بگیرد. یک حاشیه خاکستری هم وجود دارد که دادگاهها خودشان راسا احکامی صادر میکنند؛ حالا میخواهد ربطی داشته باشد بهعرف بینالمللی و میخواهد نداشته باشد.»
دادستان در ادامه پرسشهایش باز هم به قوانین سوئد و تغییرات آن پرداخت و سپس از اوه برینگ، کارشناس(شاهد) در دادگاه حمید نوری خواست تا نظرش را درباره این تغییرات بگوید. برینگ در پاسخ به این سئوال دادستان گفت:
«ببینید پیشفرض این بود که شکنجه و اعدام در جریان درگیریهای مسلحانه بینالمللی اتفاق میافتد و به این موضوع توجه نشده بود که این اتفاق در جریان منارعات مسلحانه داخلی هم رخ میدهد. توجه به این موضوع باعث تغییر قوانین شد و قوانین جدید، جنایتها در جریان درگیریهای مسلحانه غیر بینالمللی را مورد توجه قرار دادند و برای این موارد مسئولیت کیفری و مجازات در نظر گرفتند.»
دادستان سپس بهوقایع یوگسلاوی سابق و تریبونال یوگسلاوی پرداخت و بعد هم مورد رواندا راه بهعنوان یک پرونده درگیری مسلحانه داخلی مطرح کرد و از اوه برینگ نظر خواست. این کارشناس(شاهد) دادگاه حمید نوری در جواب گفت که در این موارد هم بهقوانین بینالمللی استناد شده است و هم بستری بودهاند برای تغییر قوانین عرفی.
در پی این پاسخ اوه برینگ، دادستانها اعلام کردند که دیگر سئوالی از وی ندارند و نوبت سئوال و جواب بهوکیل مشاور، کنت لوییس رسید.
کنت لوئیس صحبتش را اینچنین آغاز کرد که در بیرون سالن دادگاه اوه برینگ را دیده و برای لحظاتی با او صحبت کرده است. اما رییس دادگاه خطاب به اوه برینگ گفت: باید ببخشید اما رویتان باید بهسمت دادگاه باشد. شاهد صورتش را بهسمت کنت لوییس که پشت سر او نشسته، چرخانده بود.
اوه برینگ: ما کمی قدیمی هستیم و مادران ما بهما گفته بودند پشتت را بهکسی که حرف میزند نکن …
کنت لوئیس: اما شروع کنیم با پروندهای که متهم آن در سال 2006 بهدلیل جرمهایی که در سال 1993 انجام داده بود، در سوئد محکوم شد. تریبونال یوگسلاوی هم برای تادیج حکم صادر کرد. یعنی بهقوانین بینالمللی استناد شد در مورد جنایت جنگی در جریان درگیری مسلحانه غیر بینالمللی. پس این امکان برای دادگاههای سوئد هم وجود داشته است.
اوه برینگ در پاسخ به کنت لوییس گفت: «بله، این حق وجود داشته و میتوانستهاند بر این اساس احکام خود را صادر کنند.»
کنت لوییس: بسیار خوب! بپردازیم بهکنوانسیون ژنو. این کنوانسیون بهعرف بینالمللی تبدیل شد. درست است؟
اوه برینگ: «خیر! تمام پروتکل نه. اینطوری دیگر زیادهروی میشود. ماده 75 و نُرمهای آن مورد قبول و توافق قرار گرفت. این ماده حقوق بشر را مورد تایید و تاکید قرار میداد.»
کنت لوییس در ادامه از اوه برینگ خواست تا درباره پروتکل الحاقی یک و دو که سوئد آن را امضا کرده است توضیح دهد و این کارشناس(شاهد) دادگاه حمید نوری در جواب گفت:
«ما هر دوی این پروتکلها را همزمان امضا کردیم. فرقی میان این دو وجود ندارد البته منتها میان امضا و اجرا شش ماه فاصله وجود دارد. یک تفاوتی هم که وجود داشت این بود که ربط بین قانون مجازات کیفری سوئد 22-6 پروتکل فقط در مورد منازعات مسلحانه بینالمللی بوده اما ما الحاقی دو را امضا کردیم؛ نه بهاین خاطر که ممکن بود اینجا جنگ داخلی بشود بلکه برای اینکه بتوانیم اینجا با مشکلات کمتری از حقوق بشر بهطور کلی دفاع کنیم.»
کنت لوییس: سئوال من این بود که … فرق بین ماده 75 که بلافاصله مورد اجرا قرار گرفت و پروتکل الحاقی دو که همان مقررات را برای افراد در منازعات مسلحانه غیر بینالمللی در نظر گرفته است، چیست و بهنظر شما چرا طول کشید تا پروتکل الحاقیِ دو تصویب شود؟
اوه برینگ: «اگر بخواهم این مورد را توضیح بدهم باید بگویم نرم عملکرد طرفهای درگیر در یک درگیری مسلحانه، طبق عرف بینالمللی باید هدف مجازات قرار بگیرد. اما پروتکل الحاقی دو بهاین موضوع ارتباطی نداشت. در آخرین کنفرانس دیپلماسی مطرح شد که گروه بزرگی از کشورهای در حال رشد، نمیخواستند این پروتکل الحاقی را با توجه به منازعات داخلیشان بپذیرند و امضا کنند. اما ماده مشترک سه، وجه مشخصه عرف بینالمللی دارد … .
اوه برینگ در ادامه توضیحات خود در دادگاه حمید نوری درباره پیشرفت در زمینه حقوق عرفی گفت:
«اینکه سوئد دیر وارد این عرصه و زمینه شده باشد، یک مقدار فرق میکند. اگر چنین اتفاقی افتاده باشد، یعنی این موضوع برای ما دیرتر تعهدآور شده است. اما اینکه قبلش اتفاقی افتاده باشد، الان آن هم برای ما صدق میکند. یعنی میتوانیم بگوییم اتفاقات زنجیرهای بوده. و دولت حق دارد که بهعرف بینالمللی متعهد بشود؛ در نقاط زمانی مختلف و وقتی که کار مفیدی بخواهد انجام شود. گفتم به شما که اینجا یک حاشیه خاکستری وجود دارد و دولتها و دادگاهها میتوانند از عرف بینالمللی استفاده کنند اما دیرتر بهآن بپیوندند.»
کنت لوییس: اما با هم توافق داریم که وقتی عرف بینالمللی مستقر و پابرجا شده است، دیگر فرقی نمیکند که دولتی آن را بپذیرد یا نپذیرد … .
اوه برینگ: درست است! کاملا با شما موافقم.
کنت لوییس: و ما با هم توافق داریم که در وضعیتی که مجاهدین دست بهعملیات زدند، این عملیات از قلمرو عراق آغاز شده و این بخشی از منازعه مسلحانه بینالمللی بوده است؟ یعنی این مقررات جاری بوده است ….
اوه برینگ: بله!
کنت لوییس: حالا چهطوری میشود … این سئوال پیش میآید که ما این بحث را چهطور پیش ببریم. ما خیلی بحث کردیم… . کنترل کلی و کنترل موثر و مواردی از این دست. شما در این زمینه هیچ تحقیقاتی کردهاید؟
اوه برینگ: وقتی من اولین گزارشم را روی این پرونده مینوشتم، فکر نکردم که باید بهاین مسأله توجه کنم. گمان من این بود که واقعیتهای جبهه و واقعیتهای میدانی واضح هستند و باید در نظر گرفته شوند در این نزاع مسلحانه. من فکر میکنم که کنترل کلی در اینجا وجود داشته و سندی هست که این ارتش تبعیدی در قلمرو عراق عملیاتش را آغاز کرده. بنابراین عراق کنترل قلمرو خودش را داشته و حق داشته که کنترل کامل داشته باشد که چه اتفاقی در قلمرواش در حال وقوع است. بهنظر من کنترل کلی در این مورد صدق میکند اما در نیکاراگوئه یک وضعیت کاملا جدایی بوده و دولت مسئول بوده است در نیکاراگوئه. حرف استفاده از عرف بینالمللی نبوده و دولت آمریکا مسئول اقدامات موثر در رواندا شده بوده است. مسئولیت دولتی کنترل بیشتری لازم دارد مسبت بهکنترل مؤثر ولی در رویه قضاییِ بینالمللی کنترل کلیست که میتواند صدق کند.
کنت لوییس: در این مورد کاملا با هم توافق داریم اما سئوال من این است که شما از کجا میگویید ارتش آزادیبخش وقتی در قلمرو عراق عملیات را شروع کرده، کنترل کلی رویش بوده؟ این را شما از کجا میدانید؟ بیشتر نحوه تعیین کنترل کلی مورد نظر من بود اما این را رها کنید و برویم سراغ بحث بعدی. ما این درک را پیدا کردیم که همزمان با جنگ مسلحانه بینالمللی میان ایران و عراق، جنگ و درگیری مسلحانه داخلی و محلیای هم میان حکومت اسلامی و سازمان مجاهدین خلق جریان داشته است؛ از سال 1980. در آن منازعه مسلحانه بینالمللی هم که در جریان بود، مجاهدین شرکت کردند و کنترل کلی رویشان وجود داشته است. بعد از آن اما منازعه مسلحانه داخلی مجاهدین و حکومت اسلامی ادامه پیدا میکند. این میتواند توضیح درستی از قضیه باشد؟ یعنی ما این منازعات را بهشکل همزمان و بهموازات هم داشتهایم… .
اوه برینگ: بله! توضیحِ درستی است. دو منازعه مختلف بوده و این دو منازعه و مبارزه مسلحانه بهموازات هم ادامه پیدا کردهاند.
کنت لوییس: حالا کنترل کلی عراق در این منازعه مسلحانه بینالمللی تا چه اندازه روی سازمان مجاهدین بوده است؟
اوه برینگ: عراق بههر حال کنترل اساسی داشته است روی عملیات مجاهدین.
در پی این پاسخ اوه برینگ، وکیل مشاور کنت لوییس که در جلسه قبل خود را نماینده حقوقی سازمان مجاهدین خلق در دادگاه معرفی کرد، گفت که دیگر سئوالی ندارد.
رییس دادگاه از او تشکر کرد و از دیگر وکیلان مشاور پرسید که آیا کسی سئوال دارد؟
پاسخ این سئوال قاضی توماس ساندر منفی بود و بهاین ترتیب، نوبت طرح پرسش بهوکیلان مدافع حمید نوری رسید…
پس از تنفس کوتاه وکلای مدافع حمید نوری با اجازه رییس دادگاه طرح سئوالهایشان از اوه برینگ، آغاز کردند.
دانیل مارکوس، یکی از دو وکیل مدافع حمید نوری با معرفی خود به اوه برینگ، گفت که او سئوالهایی را بهنمایندگی از تیم وکیلان نوری خواهد پرسید: «من و همکارم توماس سودرکوئیست با شما در ارتباط بودهایم و حالا صادقانه بگویم، یک بخشی از سئوالهایی را که ما میخواستیم بپرسیم را شما خودتان گفتید و برای همین هم ما سئوالهایمان را محدود میکنیم. همانطور که رییس دادگاه گفت نظریه شما در میان اسناد دادگاه هست و میتوان آن را خواند. اما حالا برای اینکه یک مقایسهای بکنیم و موضوع را مشخص و آشکار کنیم، من بگویم که برداشت شما گویا این است که مجموعه قوانین 22-6(قوانین جزا در سوئد) که در سال 1987 تصویب شده، تعیین نمیکند که مسئولیت کیفری شخصی برای «نیاک» وجود دارد… .»
اوه برینگ: بله! درست است.
این کارشناس دادگاه حمید نوری در ادامه اظهارات خود در پاسخ به سئوالهای وکیل نوری که از او درباره سابقه عملکردش در کمیته حقوقی برای تصویب قوانین پرسید، گفت:
«… سئوالی که آنزمان بر سر آن بحث شد این بود که چگونه محدود کنیم که چه کسانی ذیل قانون مورد نظر ما قرار میگیرند. ما میخواستیم محدود بکنیم … این مشکل محدود کردن وجود داشت که قانون مورد نظر ما شامل چه کسانی بشود و کمیته حقوق بشر الزام داشت که به این سئوال پاسخ دهد… . ما با کمیته نظامی تماس داشتیم و آنها نظریه دادند و بعد آنچه تصویب شد، از اول ماه ژوئن سال 1987 اجرایی شد.»
وکیل مدافع حمید نوری گفت: آنطور که من فهمیدم، در حال حاضر یک قانون دلیل و پاسخ وجود دارد که از سوی شخص متخصص نوشته شده و دیگر کم و بیش در مورد درگیری مسلحانه بهآن استناد میشود اما مثل اینکه کمی اختلاف نظر هم در آن وجود دارد که از نظر زمانی چه هنگام این قانون عرفی تدوین شده است. شما بهمارک کلانبری استناد کردید. بحثی که ما داشتیم(دیروز) … در مورد نشریه وکیلان صحبت شد. بررسی صلیب سرخ و آنچه در سال 1951 منتشر شد… . این مورد سال 1951 را میتوانید توضیح بدهید که چه نوشته شده است؟
اوه برینگ: نه! همینطوری از حفظ نمیتوانم بگویم که چه بوده و چه نوشته شده. اگر شما در مقابل خودتان آن را دارید، سئوال کنید تا من جواب بدهم.
وکیل مدافع حمید نوری: آنطور که من متوجه شدم، خلاصهاش را اگر بخواهم بگویم، در خلاصه میگوید مسئولیت کیفری شخصی و فردی در زمان جنگ، چه در منازعه بینالمللی و چه در منازعه غیر بینالمللی، بستگی دارد و ربط دارد به حقوق عرفی. یعنی من این را این طور صورتبندی کردم. آیا این قابل قبول است؟
اوه برینگ: بله! آنها هم گفتند که این موارد باید در قوانین عرفی بیاید ولی آنزمان آنها هم در گزارش بزرگ خودشان ادعا میکنند که این آخر کار نیست بلکه شروع یک پروسه بزرگ و تأثیرگذار است. یعنی میگویند ما این را بیرون دادیم و حالا این دولتها هستند که باید شروع کنند بهاستفاده کردن و تعیین قوانین و گستردهتر کردن موضوع. یعنی قانون شماره 151 نتیجه نهایی در مورد قانون عرفی نبود. این برداشت صلیب سرخ بینالمللی است و شاید باید همینطور میماند اما این نظر آن است.
وکیل مدافع حمید نوری در ادامه باز هم روی همین موضوع طرح تاکید کرد و پرسید: «… گویا در همین گزارش صلیب سرخ هم بحثی پیش آمده است درباره مسئولیتهایِ کیفری در درگیریهای مسلحانه بینالمللی و غیر بینالمللی؛ که از اوایل 1980 بوده است و بعد هم که پرونده تادیج مطرح شد و ماجرای لیبریا و …. حالا سئوال من این است: با توجه بهنتایجی که در سال 2005 بهآن رسیدهاند؛ نظر به اتفاقاتی که در دهه 90 افتاده است، جمعبندی شما چیست در این مورد که هدف تغییر در قوانین سوئد در سال 1987 چه بوده است؟»
اوه برینگ در پاسخ به این سئوال وکیل مدافع حمید نوری گفت:
»هدف از مصوب شدن قانون 22-6 در سوئد این بود که –همان قبلش هم این قانون وجود داشت منتها 22-11 بود– شرطی که کنوانسیون ژنو گذاشته بود انجام شود. آنها میخواستند که ما تعهداتمان را اجرایی و عملی کنیم در مورد شکنجه و رفتارهای غیرانسانی و ما قانع نباشیم بهاینکه در قوانین ما برای این قبیل جرایم، مجازات تعیین شده است. ما البته طبق تصمیمات ژنو حق انجام این کار را داشتیم. اما موضوع درگیریهای مسلحانه داخلی اینجا مطرح نبود چون در آن موقع این بحث بهشکل جدی وجود نداشت و بعدها اتفاقاتی که در دهه 90 در بوسنی و رواندا و نقاط دیگری در آفریقا رخ داد، بهاین بحثها دامن زد. آنوقت انتخاب نکردند که این را بهشکل فعالانه بردارند بلکه فکر کردند کاری کنند که حالت روتین داشته باشد و بهطور مرتب اعمال شود. یعنی حتی اگر جنایت در جریان درگیری مسلحانه داخلی هم اتفاق بیفتد، قابل مجازات(فراسرزمینی) باشد. ما موضوع قبلی را لحاظ کرده بودیم و این هم باید لحاظ میشد.»
پس از این پاسخ اوه برینگ، توماس سودرکوئیست، دیگر وکیل مدافع حمید نوری وارد گفتوگو شد و ضمن معرفی خود بهوی در جلسه گفت:
«شما گفتید هدف قانون جدید همان هدف قانون 11-11(قانون قبلی) بوده است. قانون 22-11 مسئولیت کیفری را تعیین نکرده. پس در این قانون جدید هم آیا مسئولیت کیفری تعریف نشده است؟»
اوه برینگ: بله، در این مورد 22-6 مشابه 22-11 است اما گفتند جرمهایی که در 22-11 نام برده شده در ارتباط با جرایم در درگیریهای نظامی بینالمللی است و 22-6 درگیریهای نظامی غیر بینالمللی را هم اضافه کرد.
توماس سودرکوئیست: پس اینطور نبوده است که بخواهند موضوع درگیریهای مسلحانه غیر بینالمللی را گسترش دهند .… من سئوال دیگری ندارم.
با پایان سئوالهای وکیلان مدافع حمید نوری، کنت لوییس اعلام کرد که یک سئوال دارد. قاضی توماس ساندر ابتدا از دادستانها سئوال کرد که آیا پرسش دیگری دارند یا نه و سپس بهوکیل مشاور سازمان مجاهدین خلق اجازه طرح سئوال داد.
کنت لوییس گفت: «یک چیزی من میخواستم بپرسم. شما گفتید قضاوتتان این است که درگیری مسلحانه و منازعات بینالمللی در مورد خاک، –اینکه مجاهدین مقرشان در عراق بود وقتی بهایران حمله کردند… این را درست متوجه شدم من؟ »
اوه برینگ: بله، درست است. مخصوصا اگر بخواهیم بهاین زاویه چیزی اضافه کنیم –که مشخص کند منازعه نظامی بینالمللی است– باید نگاه کرد و دید که آیا جنگ زمینی وجود دارد یا نه و اینکه چه اتفاقهایی در خاک دو(یا چند) طرف میافتد و من بهنظرم این بود موضوع که این بحث در مورد تئوری کنترلها در این مبحث مورد نیاز نیست چون حتی اگر کنترل کلی هم وجود میداشت که مجبور کنند در خاک عراق زندگی کنند و وابسته بودند و نیاز داشتند بهحکومت عراق و مجبور بودند هماهنگ کنند خودشان را با سیستم نظامی عراق –یعنی کنترل کلی وجود داشت– و من میگویم غیر از اینکه ضروری نبود، همین که جنگ زمینی وجود داشت، خودش کافی بود و سازمان ملل هم که این را تأیید کرده است. آنها خواسته بودند که آتشبس اعلام شود و سازمان ملل کاملا آگاه بود که این منازعات، درگیریهای مسلحانه بینالمللی است.
کنت لوییس: اما مجاهدین را حساب نکرده بودند بهعنوان یک طرف قضیه… .
اوه برینگ: نه احتیاجی نبود که آنها را در این درگیریها بهعنوان یکی از طرفین معرفی کنند. سازمان ملل فقط میدانست که آنجا یک جنگ و درگیری هست که میخواست تمام بشود.
کنت لوییس: ما از کارشناسان دیگر شنیدیم که همزمان و همراه با آن، یک درگیری مسلحانه غیر بینالمللی هم وجود داشت. میدانیم که مجاهدین از 1981 که هنوز مقری هم در عراق نداشتند، در مبارزه با حکومت اسلامی بودند. آیا شما با این موافقید که هر دوی اینها همزمان در حال وقوع بوده؟
اوه برینگ: بله! من هم با این تحلیل موافقم.
در پی این پاسخ اوه برینگ، کنت لوییس هم اعلام کرد که دیگر سئوالی ندارد و بiاین ترتیب بازپرسی از اوه برینگ به عنوان کارشناس(شاهد) در نوبت صبح دادگاه حمید نوری در روز چهارشنبه 6 آپریل پایان یافت.
قاضی توماس ساندر پایان ضبط صدا و تصویر را اعلام کرد و –سپس ضمن قدردانی از اوه برینگ، از وی سئوال کرد: آیابرایحضوردردادگاهمتحملهزینهایشدهاستکهبخواهددادگاهآنراجبرانکند؟
اوه برینگ پاسخ منفی داد و قاضی ساندر بار دیگر از او تشکر کرد.
با پایان بازپرسی از اوه برینگ، قاضی توماس ساندر اعلام کرد که دادگاه در نوبت بعدازظهر از ساعت 13:30 بهوقت محلی آغاز خواهد شد و مارک کلمبری بهعنوان کارشناس(شاهد) در دادگاه حاضر خواهد شد.
مارک کلامبرگ، استاد حقوق بینالملل در دانشگاه استکهلم و عضو مرکز حقوق بینالملل و عدالت استکهلم (SCILJ)دیگر کارشناسی است که به دعوت دادستانها نظریه کارشناسی خود را درباره وقایع تابستان 1367 ارائه کرده است و امروز برای توضیحات تکمیلی در این باره بهدادگاه فراخوانده شده است.
مارک کلامبرگ همچنین عضو هیات مدیره موسسه حقوق بشر و حقوق بشردوستانه رائول والنبرگ و عضو هیات مدیره شعبه سوئد انجمن بینالمللی حقوق جزا است. وی دانشیار دانشگاه اوپسالا (2013-2015) و دارای فوق دکتری در دانشگاه آکسفورد، موسسه حقوق اروپایی و تطبیقی (2018-2018)، عضو اتاق مشترک ارشد، مسیح چرچ بوده است.
مارک کلمبری گفت که «نکته مهم این است که مشخص کنیم که آیا این در شمار جنگ مسلحانه محسوب می شود و اگر هست آیا این افراد اسرای جنگی محسوب میشوند یا نه. در کنوانسیون های بینالمللی در مورد اسرای جنگی تعریفی وجود دارد و باید با آنها با شیوه مناسب و محترمانهای رفتار بشود و پس از پایان جنگ نیز آزاد شوند. براین اساس افرادی که سرباز نبودند، اما در جنگ شرکت کردهاند هم اسیر جنگی محسوب میشوند.»
مارک کلمبری در مورد زندانیان اعدام شده در سال 1367 تشریح کرد که با آنها بهنادرستی رفتار شده است و شیوه غلط رفتار با آنها بهحدی بوده که حتی این افراد اعدام شدهاند. او گفت که «این افراد ربطی به جنگ ایران و عراق نداشتند. آنها سالها زندانی بودند و قوانین حقوقی موضوعه شامل حال آنها بوده است. شاهد اعلام کرد که براساس استنتاج او، این افراد «اسیر جنگی» تلقی میشوند.»
مارک کلمبری گفت که «حتی (زندانیان جنگی) هم حق و حقوقی دارند و باید با آنها رفتار شایستهای صورت گیرد. این حتی اگر مشخص شود که این افراد متعلق بهطرف مقابل درگیری هستند، کارآیی دارد و بهنظر من یک حفاظت و امنیت حداقلی برای همه زندانیان الزامی است. آنها اگر دادگاهی میشوند باید پروسههای دادگاهی منصفانه و دقیق شامل حال آنها شود. این بخشی از قوانین حقوقی عرفی است.»
مارک کلمبری گفت که «براساس قوانین حتی در صورت درگیری غیربینالمللی هم همچنان باید حداقل محافظت «از زندانیان» بعمل آید. یعنی شکنجه، آزار و اعدام آنها ممنوع است.
وی گفت در بحث قوانین بینالمللی بین درگیریهای بینالمللی و غیربینالمللی شکاف و فاصلهای وجود دارد که این فاصله می تواند با قواعد موضوعه و عرف پر شود.»
توماس ساندر، رییس دادگاه به سیاق جلسات قبلی ضمن خوشآمدگویی به مارک کلامبرگ روند جلسه را برای او توضیح داد و گفت دادستانها در مورد کشتار مجاهدین در سال 1988 بهنظریه وی استناد شده است. رئیس دادگاه همچنین گفت نظریه مارک کلامبرگ جزو ادله اثباتی پرونده است. سپس از این کارشناس(شاهد) دادگاه خواست تا سوگند شهادت یاد کند. پس از ادای سوگند رئیس دادگاه به مارک کلامبرگ توضیح داد که چه مسئولیت کیفری بر دوش خواهد داشت. سپس دادستانها پرسشهای خود از این کارشناس را آغاز کردند.
در ابتدا هانا لمون یکی از دادستانها از مارک کلامبرگ خواست خودش را معرفی کند و این کارشناس گفت:
«سال 2001 درسم تمام شد، و در دادگاه کار میکردم، بعد دکترای حقوق بشر گرفتم، و در دانشگاه تدریس میکردم و سال 2019 پروفسور شدم.»
دادستان: پلیس بهشما مسئولیتی داد تا در مورد این پرونده نظریه خودتان را بنویسید، در این مورد توضیح بدهید.
مارک کلامبرگ: «از من خواستند که نظریهام را بنویسم و من هم نظریه حقوقیام را نوشتم که آیا زندانیان مجاهدین که اعدام شدند میتواند شامل جنایت علیه بشریت باشد یا نه. گزارشی از عفو بینالملل -اسرار آغشته به خون– و گزارش جفری رابرتسون را بهمن دادند و بهغیر از اینها خودم هم در دانشگاهها اطلاعاتی کسب کردم که چه اتفاقی افتاده است.»
دادستان: دادگاه نظریه تو را دارد، من در مورد بخشهایی از آن س سئوالی وال میکنم. تو با استناد به مفاد حقوقی توضیح دادی آیا درگیری بینالمللی بود یا غیر بینالمللی… ابتدا بگو اگر درگیری بینالمللی باشد میتوانی آن را طبق ماده 22-6 بهمجموع قوانین جزایی ربط بدهی و محافظتی که برای زندانیان مجاهدین وجود داشته شرایط چگونه است؟
مارک کلامبرگ: «در قوانین سوئد و توافقنامه کراکدا(اسم واضح شنیده نشد) که باید طبق قوانین و کنسواسیون آنها باشد، اگر به درگیری بینالمللی برسیم چهار مورد وجود دارد که قابل استناد است، اولی در مورد جنگ کشوری، دریایی و رسیدگی بهاسرای جنگی و افراد غیرنظامی است، مخصوصا وقتی که دارند کشور را تصرف میکنند، این چهارچوبی است که نوشته شده و قوانین سوئدی قوانین عرف است که مهم بودند در مورد مجازات، آن زمان ایران جزو پروتکل الحاقی یک نبوده، اما میشود آن را استفاده کرد… یعنی دارم مسئلهای طولانی را مختصر میگویم… اینگونه بگویم که با توجه به زمینه اسنادی که من گرفته بودم، تایید میکند که در مورد این موضوع رفتار نادرست در قبال زندانیان صورت گرفته و حتی اعدام شدند، چیزی که آدم باید فکر بکنید این است که آیا درگیری مسلحانه بوده یا نه و اینها اسرای جنگی هستند یا نه؟ اسرای جنگی توضیح مشخصی دارد، آیا جزو نیروهای نظامی هستند، اسم و تاریخ تولدشان نوشته شده و بعد از پایان جنگ آزاد شوند. کسانی هم که سرباز نبودند اما در جنگ شرکت داشتند میتوان اسرای جنگی نامید. من کمی حساس بودم ولی این بهنتیجه رسیدم در تحقیقم که آنها مانند اسرای جنگی بودند و خیلی از این افراد مورد سلب آزادی قرار گرفتند و اصلا ربطی بهجنگ ایران و عراق نداشتند، سالهای سال در زندان بودند، حتی آنها هم حق و حقوقی داشند و اگر دادگاهی میشدند باید شامل روند حقوقی دادگاه شوند… این قسمتی از بخش حقوقی عرف است و به این نتیجه رسیدم که اینها شامل حقوق عرف میشوند. حالا اگر نگاه کنیم سال 2005 چه اتفاقی افتاده است، میتوان دید سال 1988 چه اتفاقی افتاده است… صلیب سرخ تحقیقاتی انجام داد که در سه جلد منتشر شده و کشورهای مختلف را مورد بررسی قرار دادند و من هم آنها را مطالعه کردم و نگاه کردم که این قانون چه زمانی تغییر پیدا کرده است و برخی کشورها هم از سال 1998 تغییر دادند این قوانین را… .»
دادستان: حالا اگر به کنوانسیون ژنو نگاه بکنیم، اگر کسی نسبت بهشهروندان خودش تخلف کند پیرامونش بحثها گسترده میشود…
مارک کلامبرگ: «بله باید نگاه کنید بهایران و اگر مشخص شود که متعلق بهطرف مقابل هستند… بهنظر من یک حفاظت حداقلی باید برای همه زندانیان باشد، مخصوصا تا وقتی که وصل بشود بهمنازعههای بینالمللی.»
دادستان: اگر این درگیریها غیربینالمللی باشد چه؟ شما چگونه میبینید اگر وصل کنید به این ماده 22-6؟
مارک کلامبرگ: «این را باید بهدو قسمت تقسیم کنیم، من عکسی برای شما فرستادم، آن را نمایش بدهید که من توضیح بدهم. این عکسی که میبینید نشان میدهد چه قوانینی صدق میکنند، وقتی صلح است سمت قوانین چپ است، حفاظت داریم، قوانین داریم، قوانین سوئد باید رعایت شود، این بخش بنفش حقوق بشر است که باید رعایت شود. اگر نگرانیهای داخلی باشد باید رعایت شود و هنوز هم باید حق و حقوق انسانی سر جایش باشد، مواقعی ممکن است این موارد نقض شود. حالا درگیری مسلحانه که میشود جنگ داخلی باید ببینید قوانین بینالمللی میتواند صدق کند، که با رنگ زرد مشخص کردهام و اشاره میکند به حقوق بشر به صورت بینالمللی و در بخش سه اگر مناقشهها غیربینالمللی باشد باید حداقل حفاظت وجود داشته باشد، یعنی نمیتوان شکنجه و آزار داد یا کسی را کشت و اگر بهبخش آخر برویم یعنی درگیری بین دو کشور می بیند که فاصله بزرگی بین منازعات بینالمللی و غیربینالمللی وجود دارد که این فاصله با حقوق عرف میتواند پر بشود. یک بحثی در روزنامه آدفوکاتن بین من و اوه برینگ شکل گرفت که مشخص است نظرات ما مختلف است و مشخص میکند چه زمانی عرف لازم است و اینها… و من نشان دادهام از چه متدی استفاده کردهام. عکس بعدی در مورد رویه قضایی دولتها و عرف است در حقوق عمومی، کاری که دولتها انجام میدهند، دادگاهها چه کار میکنند و برای اینکه این موارد بهحقوق و قانون تبدیل بشود کافی نیست فقط گفته شود… میبیند که چندتا کشور تنها کارهای خاص انجام میدهند و آنجایی که خط چین گذاشتم بهقانون تبدیل میشود، یعنی کشورهای زیادی این کار را انجام دادهاند(از این قوانین استفاه میکنند) که به قانون بدل شده است. میبیند که در تحقیقات صلیب سرخ حقوق عرف استفاده شده است… باید پرسید وقایع سال 1988 در کجای این جدول قرار میگیرد، من در مورد عملکرد دولتها خواندم و مورد بررسی قرار دادم، دو سند در مورد این وجود دارد که دولتها چه میگویند و سابقه قضایی چه هست. این کاری است که من کردم. بهاین نتیجه رسیدم که جرم و جنایت اعلام میشود وقتی جنگ داخلی است و قوانینی که میتواند در این کیس اعلام شود، ماده سه است که میگوید اجازه شکنجه و مجازات از طریق اعدام نباید انجام شود و باید دادگاه معتبر برگزار شود و پروتکل الحاقی دو هم همین را تایید کرده که چه حق و حقوقی از زندانیان باید رعایت شود.»
دادستان: خیلی خوب توضیح دادید ممنون. شما بهرویه قضایی کشورهای مختلف نگاه کردید، بهچه نتیجهای رسیدید؟
مارک کلامبرگ: «باید یک چیزی را روشن کنم که بحثی که در روزنامه آدفوکاتن بود را ادامه دادم تا ببینم چگونه کشورها بررسی میکنند و 25 کشور بهمن پاسخ دادند که در این نظریه نیست، ولی می توانم به شما نشان بدهم که دادگاه هم داشته باشد. اگر با رویه سابقه قضایی در کشورها شروع کنیم که به آن لیبرکد گفته میشود، اولین روند قضایی در جنگ که کشورها چگونه باید رفتار کنند، آن زمان جنگ داخلی بود و قوانینی وجود داشت و میگفتند از حق طبیعی استفاده میکنند، بعد از آن این تحقیقات صلیب سرخ را داریم و چیزی که سال 2005 بوده آنها از 100 کشور سوالهای مختلف پرسیدند از جمله این سئوال که تخلف در دوران جنگ جزو جرم حساب میشود و اشاره کردهاند به همین سابقه روند قضایی در 70 کشور و آن زمان بحث من با اوه برینگ بود… مهم نیست که سال 2010 این به سوئد آمده (اشاره بهتغییر قانون عرف)، من و اوه برینگ روشهای مختلف داریم، من کاری به سوئد ندارم بلکه میگویم کشورهای زیادی باید این کار را انجام دهند. 70 کشور قوانینشان عوض شده و باید دید چه اتفاقی در این کشورها افتاده است… آن زمان من پرسشنامههای محرمانه بههمکاران در کشورهای مختلف فرستادم و سئوالها برای همه یکی بوده، ابتدا دو سوال پرسیدم که آیا با نتیجه صلیب سرخ موافقید و سئوالهای بعدی پرسیدم که چه اتفاقی بعد از 1998 و 2005 افتاده است. فقط برای آگاهی گفتم این موارد را و نتیجه در اصل این است که 20 کشور جواب دادند که تمام مدت دخالتها جرم بوده در زمان جنگ، چهار کشور داشتیم که قوانین اساسی خود را عوض کردهاند از سال 1992 و از سال 2005 که اعلام شد آنها هم عوض کردند و پذیرفتند، ولی دو کشور داریم که هیچ وقت قبول نکردند و این دو کشور اتریش و دانمارک هستند. استرالیا جزو کشورهایی است که سال 1991 قانونش را عوض کرده یعنی پیشتر… در سال 1996 آمریکا قانون را عوض کرده در مورد سربازان خودش و انگلیس سال 2001 قانون را عوض کرد. اینها در مورد رویه و سابقه قضایی کشورها است.م
دادستان: شما گفتید 1992 تعیین کننده بوده و بهموضوع یوگوسلاوی اشاره کردی. تو استناد میکنی بهنظریههایی که به گذشته دور و جنگ داخلی اشاره دارد؟
مارک کلامبرگ: «چیزی که هست قانون حقوقی چهارتا منبع دارد، خود قانون، پیشینه، قراردادها و کنار آمدنها، اما چیزی که وجود ندارد سابقه قضایی است و سابقه قضایی بهعنوان منبع حساب نمیشود، چرا در حقوق بشر حساب نمیشود چون دولت آن را درست میکند. تریبونالها حق و حقوق درست نمیکنند، بلکه بین این توافقنامهها میگردند ببیند صدق میکند یا نه… مثلا تریبونال یوگوسلاوی نمیگوید باید فلان قانون درست شود، بلکه میبیند چه چیزهایی وجود دارد تا به آن استنناد کنند.»
دادستان: تو به چه نتیجهای رسیدی؟
مارک کلامبرگ: «این قسمتی از همه آنها است، من نگاه کردم ببینم همکارانم چه میگویند و همه سابقه قضایی سوئد را بررسی کردم و نتیجه نهاییام این است که توهین و تحقیر و نقض حقوق بشر جزو جرم حساب میشود و میتواند جنایت علیه بشریت محسوب شود. من سال 1995 را انتخاب کردم چون جنایت علیه بشریت در قانون سوئدی مشمول زمان میشود و زودترین زمانی که میتوان به آن استناد کرد از سال 1995 است.»
دادستان: ما الان داریم صحبت میکنیم تا آن را جرم تلقی کنیم، کارهایی که در نزاع داخلی صورت گرفته است و زمانهای مختلف ممکن است جرمهای مختلف صورت گرفته باشد.
مارک کلامبرگ: «اولا باید در نظر گرفت که مسئولیت قضایی وجود دارد و مطالعات صلیب سرخ بهصورت اتوماتیک کار نمیکنند و باید ماده مشترک سه را در نظر گرفت، برداشت من این است همان زمان اینگونه اعمال جرم محسوب میشدند.»
دادستان: چه ارتباطی بین اعدامها و منازعات بینالمللی وجود داشت؟
مارک کلامبرگ: «من شاید نتوانم کامل بهاین سئوال جواب بدهم، من اسناد دادگاه را ندارم، من میتوانم مقررات و اصول را بگویم. اما نمیتوانم بگوییم دقیقا چه اتفاقی افتاده است. من مهمترین مطلب را میخواهم بگویم، کاری که کردم این بود که من در پژوهشی با 17 همکار دیگرم در سال 2020 کتابی را تدوین کردیم در مورد جنانیت علیه بشریت و همکارم در این کتاب نوشتهای دارد در مورد سوال شما، و او رویه قضایی را از دادگاههای بینالمللی نقل میکند و ارتباط نزدیکی را بین اتفاقات داخل زندان و منازعات بینالمللی سعی دارد پیدا کند و میتواند ربط داشته باشد به منازعهای که جریان دارد. باید یک نقشی مهم این مجرم داشته باشد برای تصمیمی که گرفته باشد این جرمها را انجام دهد. شهروندی و دین و مذهب فرد باید مشخص شود تا بتوان ارتباط را پیدا کرد، موارد متعددی وجود دارد برای یافتن این ارتباط… .»
پس از این پاسخ مارک کلامبرگ دادستان گفت دیگری سئوالی ندارد و سپس کنت لوئیس، وکیل مشاور مجاهدین گفت که تنها یک سوال دارد و پرسید: «شما از رویه دولتی نام بردید و از کشورهای مختلفی گفتید که بعدا قانون را تغییر دادند، ولی چه اهمیتی دارد که کتابچه راهنمای نظامی که مثلا در دهه 50 بریتانیا داشت که باید چگونه با غیرنظامیان برخورد کنند؟
مارک کلامبرگ: «بله میتوان دستورالعملهای نظامی را در نظر بگیرم با قوانین بینالمللی. ولی جرم تلقی نکردند و یک مجازات نظامی برایش در نظر گرفتند، پس فرق میتواند در اینجا باشد.»
سپس در ادامه این دادکاه، نوبت بهسئوالهای وکیل مدافع حمید نوری رسید و پرسید: شما طلاعات زیادی به ما دادید که قبلا دریافت نکردیم، شما میگویید باید زمینه وجود داشته باشد برای منازعه بینالمللی. شما در متنی که به دادگاه تحویل دادید چیز دیگری نوشتید، میدانم به یاد ندارید، من آخر سئوال را باز میگذارم، ولی حرفهایی که امروز شما زدید نمیتوان اینگونه تفسیر کرد… .
مارک کلامبرگ: «من این گزارش را که به پلیس دادم درست است، اتفاقی که افتاده این است که من جستجو کردم و احساس کردم این اعمال آن زمان جرم بوده… .»
وکیل حمید نوری: از آن 20 کشور داده گرفتی؟ گفتی 13 کشور از این 20 کشور جواب دادند؟
مارک کلامبرگ: «روشهای مختلفی برای دسترسی به افراد پیش گرفتم و به دفاتر منطقهای صلیب سرخ هم فرستادم و مستقیم پرسشنامه فرستادم و دنبال جواب سوال از این 70 کشور بودم و 20 کشور جواب دادند، افراد تحصیل کرده و آکادمیک جواب دادند، بعضیها از اعضای صلیب سرخ جواب دادند. نتیجهگیری صلیب سرخ برای خودشان است و من نتیجهگیری خودم را دارم.»
وکیل مدافع حمید نوری: مقالهای که بین شما و اوه برینگ بود، چیزی که شما نوشتید این است که در مورد ماده 175 برینگ یک نظریه داده … پس این واقعا منصفانه است اینجا شما از صلیب سرخ نوشتی و بعد این نتیجهگیری را کردی؟
مارک کلامبرگ: «من نمیدانم چگونه به انگلیسی جملهبندی شده، من موضعگیری نکردم درباره قبل از دهه 90 و در مورد آن سکوت کردم.»
وکیل نوری بخشی از مقاله مارک کلامبرگ بهانگلیسی را خواند و گفت: شما نوشتی از دهه 60 بهبعد گسترش تغییر رویه قضایی بینالمللی شروع شد. بهیاد دارید گسترشی در طول زمان اتفاق افتاده است؟
مارک کلامبرگ: «یعنی در نقطه زمانی اگر اتفاق افتاده دلیل بر این نیست که قبل از آن قوانینی وجود نداشته است… .»
وکیل نوری: گفتید تا سال 2005 این اعمال جرم محسوب میشده است.
مارک کلامبرگ: «من بازه زمانی پژوهش را گفتم برای شما.»
وکیل نوری: پس تمام مدت جرم بوده و یعنی قانون بوده؟
مارک کلامبرگ: «گفتند قانون را تغییر دادند و من از آنها خواستم اگر قانون تغییر کرده بهمن بگویند و بررسی کنند آیا قبل از آن هم جرم بوده، حتی قبل از صلیب سرخ هم. من فقط بهاین اکتفا نکردم و باز هم تحقیق کردم.»
وکیل مدافع حمید نوری: شما گفتید استرالیا تک روی کرده در این مورد، اتریش و دانمارک چه کار کردند؟
مارک کلامبرگ: «اتریش جالب بود، آنها منظورشان این بود که مطالعات صلیب سرخ اشتباه بوده در سال 2005 و در آلمان این اعمال جرم محسوب میشود و در قوانین جاری کشور بوده از اول. بعد دانمارک بود که گفته هیچوقت چنین قوانین نداشته و نتیجهگیری صلیب سرخ را درست تشخیص داده است.»
وکیل مدافع حمید نوری: در مورد این کشورهایی که شما لیست کردی اوه برینگ نظریاتی در موردش داشته. بههر حال 13 کشور در مورد آنها مقررات را تنظیم کردند که بهعرف بینالمللی تبدیل شود.
مارک کلامبرگ: «من در نوشتار دوم که دادستان و دادگاه دارند، قضاوت کشورها را در نظر گرفتم، اعتقاد کشورها بهمسائل حقوقی و قضایی را در نظر گرفتم. در این موارد آدم از کیفیت و کمیت صحبت میکند. من حرفهای اوه برینگ را نبودم و نشنیدم، اما من بهکد لیبر میگویم که دهه 60 شروع شده و چهارتا کنواسیون ژنو را مطرح کردم که در مورد منازعههای غیربینالمللی بوده و خط ثابتی بوده تا الان و بعد طیف وسیعی از تغییرات تا الان انجام شده است.»
وکیل نوری: بهنظر شما هنوز 13 کشور اینها را در قوانین خودشان ادغام نکردند؟
مارک کلامبرگ: «بهنام صداقت میخواستم بگویم کاری که چندین ماه انجام دادم باید بگویم اگر بخواهیم این کار دقیق انجام بدهیم باید صلیب سرخ را هم درگیر کنیم و آنها باید بروند در 70 کشور بررسی کنند و باید تحقیقات بیشتری انجام شود.»
سپس وکیل مدافع حمید نوری گفت تا همین جا برای او کافی است و دیگر سئوالی ندارد.
دادستان گفت سئوال دیگری دارد و پرسید: تو میتوانی بگویی صلیب سرخ بیشتر نسبت به آینده صحبت میکنند یا همین که هست؟
مارک کلامبرگ: «کشورهایی که بهآنها صحبت شده کشورهایی است که بهآینده نظر دارند. در مورد اتفاقاتی است که قبل از سال 2005 رخ داده است و تایید میکند که حرفهای صلیب سرخ درست است…. وقتی منابع مختلف را نگاه میکنیم به این نتیجه میرسیم که صلیب سرخ قبلا مطرح کرده و درست هم نظر داده است.»
بعد از این پاسخ شخص دیگری سئوال از مارک کلامبرگ نداشت و این جلسه دادگاه نیز بهپایان رسید.
جلسه بعدی دادگاه پنجشنبه 18 فروردین – 7 آوریل برگزار میشود و عبدالرضا شهاب شکوهی در دادگاه برای ارائه شهادت حاضر خواهد شد.
هشتاد و سومین جلسه دادگاه حمید نوری در استکهلم!
هشتاد و سومین جلسه دادگاه حمید نوری، متهم بهمشارکت در اعدامهای تابستان 1367، پنجشنبه 18 فروردین 1401-7 آوریل 2022، در دادگاه جرایم جنگی استکهلم – سوئد برگزار شد.
در این جلسه عبدالرضا (شهاب) شکوهی بهعنوان شاهد در دادگاه حاضر شد
عبدالرضا(شهاب) شکوهی، زندانی سیاسی دهه شصت و جانبهدر برده از اعدامهای سال 1367، ابتدا قرار بود 29 دی – 19 ژانویه دی شهادت دهد اما با اعلام رییس دادگاه، این جلسه بهروز هشتم فوریه منتقل شد که در آن روز هم دادگاه برگزار نشد. در نهایت در حالی که قرار بود شکوهی روز 2 فروردین – 22 مارس شهادت دهد، زمان حضور وی در دادگاه جلو افتاد و عبدالرضا روز پنجشنبه 17 مارس(با اعلام ناگهانی رییس دادگاه در پایان جلسه هفتادوپنجم) بهعنوان شاهد جلسه فوقالعاده معرفی شد که این جلسه نیز لغو شد. گفته میشود دلیل لغو جلسه فوقالعاده روز جمعه 18، بیمار شدن یکی از اعضای دادگاه بوده است.
عبدالرضا(شهاب) شکوهی برای اولین بار در سال 1353 دستگیر و در زمان حکومت محمدرضا پهلوی، بیش از یک سال زندانی شد. وی در اردیبهشت سال 1360 بار دیگر دستگیر شد و تا شهریور سال 1361 در زندان قم بود. این فعال سیاسی را برای سومین بار در خرداد 1362 بازداشت کردند و تا اسفند 1367 زندانی بود. عبدالرضا(شهاب) شکوهی در مجموع بیش از هشت سال در دوره پهلوی و جمهوری اسلامی حبس کشید.
دادستان ابتدا و پیش از طرح سئوال از عبدالرضا(شهاب) شکوهی، توضیحاتی درباره ادله اثباتی در ارتباط با شهادت این شاهد داد و قصد آغاز طرح سوالاتش را داشت که قاضی خطاب به شاهد گفت:
«بهمن اطلاع دادند که پرواز برگشت شما ساعت 21 است اما شما گفتید که ساعت 18 است. بلیتی را که ما برایتان گرفته بودیم تغییر دادید آیا؟»
شهاب شکوهی: با من از شرکت هواپیمایی تماس گرفتند و گفتند که آن بلیت کنسل شده. بهمن پیشنهاد ساعت 18 را دادند و من چارهای نداشتم جز اینکه قبول کنم.
قاضی توماس ساندر: آها! بسیار خوب! پس تمام طرفین حقوقی دعوا در اینجا لطفا تمام سعی خودشان را بکنند تا جلسه بهموقع تمام شود و ایشان در وقت مناسب به فرودگاه برسد.
پس از این صحبتها، دادستان بازپرسی از عبدالرضا(شهاب) شکوهی را آغاز کرد: «صبح بهخیر عبدالرضا! … آیا من شما را عبدالرضا صدا کنم؟»
شاهد: اگر اجازه بدهید من سلام بکنم بهدادگاه. بهمترجمین و تمام کسانی که صدای من را میشنوند و میبینند. اسم من در شناسنامه عبدالرضاست اما من را از بچگی شهاب صدا کردهاند. شما هر کدام را که راحت هستید میتوانید بگویید.
دادستان: بسیار خوب! بههر حال اسم من مارتینا وینسلو است و یکی از دو دادستان در این پرونده هستم. همکار من امروز از طریق لینک حرفهای شما را میشنود؛ کریستینا لیندهوف کارلسون. من متوجه شدم که شما در دهه شصت در ایران زندانی بودید. اگر ممکن است کوتاه به ما بگویید که شما چه زمانی دستگیر شدید و دلیل دستگیریتان چه بود؟
شهاب شکوهی در پاسخ به این سئوال و پرسشهای بعدی دادستان گفت:
«من سعی میکنم موارد را خیلی کوتاه بگویم. یک بار در 15۱۵سالگی در زمان شاه دستگیر شدم. بار دوم در سال 60 که سه ماه زندان بهمن دادند که خورد بهسرکوب شدیدی که در ایران از طرف حکومت بهراه افتاد. اعدامها شروع شد و رسما اعدامها را ساعت شش بعدازظهر در رادیو اعلام میکردند. من در شهرستان قم دستگیر شده بودم و تعداد محدود بود. آنجا من را شناختند و دوباره بهدادگاه بردند. من جزو آخرین نفراتی بودم که به دادگاه یا محکمهای که بود برده شدم. تا قبل از من تقریبا همه آنها که بردند بهآن محکمه اعدام شدند. یک نفر را قبل از من بردند که پسر یکی از مسئولان قم بود؛ بهنام علی شریعتمداری. از این فقط یک دفترچه خاطرات گرفته بودند. او هم متاسفانه اعدام شد. وقتی من و چند نفر دیگر را بهعنوان آخرین نفرات بهدادگاه بردند، دستور آمده بود که آن حاکم شرع عوض شود. موسوی اردبیلی این را در نماز جمعه اعلام کرد و گفت که اشتباهاتی شده و روی قبر آن «پسر» نوشتند شهید، یعنی کسی که از خودشان بوده و در راه خدا کشته شده.»
دادستان: عبدالرضا من نمیخواهم بیادبی کنم و صحبتهای شما را قطع کنم یا بهشما استرس بدهم اما خواهش میکنم از ارائه جزییات در این بخش از روایتت پرهیز کن! میدانم برای شما ممکن است سخت باشد که بفمید من میخواهم چه چیزی را بشنوم و چه چیزی برایم مهم است. بههر حال بحث ما درباره وقایع زندان گوهردشت و اوین است. از آنجا بگویید که شما را گرفتهاند به این زندانها بردهاند. آنچه درباره بازداشتتان گفتید کفایت میکند.
عبدالرضا(شهاب) شکوهی در پاسخ به دادستان گفت:
«من حتما قول میدهم که خیلی کوتاه بگویم اما اگر این موارد پراکنده و جزیی را نگویم، آنوقت وقتی بگویم حکم اعدام گرفتهام اما زندهام نمیتوانید بفهمیدش. … سال 1361 از زندان به من مرخصی دادند، آن چند نفری که مانده بودند و من فرار کردم. سال 1362 محاصرهام کردند، به من تیر زدند و من را گرفتند. از آنجا بردند کمیته مشترک، بعد از یکماه و نیم انتقال دادند به اوین. بردند به بند 209 و سرپا بستند به در. 11 شبانهروز سرپا بودم. بعد باز کردند و چهار روز کامل خواب بودم. بعد هفت ماه در انفرادی بودم. برادرم را گرفتند و من متأسفانه همان تاریخی که من آنجا بودم بردندش برای اعدام. سال ۶۳ انتقال دادند به اتاقهای در بسته. فضای زندان کمی تغییر کرد. سال 1364 (من سعی میکنم کوتاه کنم) من را بردند دادگاه. همین نیری معروف رییس دادگاه بود. … (سئوال دادستان در این میان) در این سالها مطلقا حکمی بهمن داده نشد. … من عضو سازمان کارگران انقلابی ایران – راه کارگر بودم. داشتم یکسری اسناد درونسازمانی را بهجنوب کشور میبردم. در راه دستگیر شدم و آن اسناد را گرفتند. …
دادستان: آیا شما را در این دوران بهزندان گوهردشت بردند؟
– بله … ما را سال ۶۶، اواخر ۶۶ بردند به گوهردشت. من از سال 62 تا 66 در اوین بودم. … من را سال 64 بردند دادگاه. نیری بعد از اینکه اسم و مشخصاتم را پرسید، بهمن گفت که برادرت اعدام شد. البته کلمه معدوم را بهکار برد؛ یعنی خودش باعث مرگ خودش شده. بعد هم گفت که تو را هم میفرستیم پیش او …. گفت حرفی نداری؟ گفتم نه. گفت بلند شو برو گم شو! تمام شد! … بعد حکم اعدام داد. یعنی من برای بار دوم در حکومت اسلامی حکم اعدام گرفتم.»
دادستان: سال 1366 که شما را بهزندان گوهردشت منتقل کردند، آیا دلیل این انتقال را میدانستید؟
شهاب شکوهی: دلیلش بهتمام شرایط آن موقع برمیگردد و توضیحاتش زیاد است اما یک بار در سال 1365 تعدادی از بچهها را بردند و از آنها سئوال و جواب کردند. سئوالات ایدئولوژیک بود و بهنظر میآمد که اینها برنامههایی مد نظرشان است. ما را بر اساس حکم –که حکممان چهقدر است، بالای 10 سال و پنج سال و اینها– جدا کردند. بعد آن موقع ما در اعتصاب غذا بودیم که ما را منتقل کردند بهبندهای قدیمی معروف بهبندهای اسرائیلی. در آنجا بودیم که اواخر 66 ما را منتقل کردند بهگوهردشت.
دادستان: چند نفر بودید که منتقل شدید به گوهردشت؟ …
شهاب شکوهی: تا قبل از اینکه ما را منتقل کنند، ما مختل بودیم در زندانهای در بسته. بعد ما در اعتصاب بودیم و تعدادی از بچهها را که سبیلهایشان بلند بود، سبیلهایشان را زدند. بعد از آن با تهدید و اینها انتقالمان دادند بهیک بند. من اشتباها گفته بودم پنج که البته علت داشت که گفته بودم پنج … بازجویی پلیس گفته بودم پنج که بعد توضیح میدهم چرا گفتم پنج.
دادستان: الانشمادرکدامزندانهستید؟
شاهد: شما گفتید از گوهردشت بگویم و من هم خودم را رساندم بهگوهردشت.
دادستان: بسیار خوب اما وقتی به زندان گوهردشت منتقل شدید، یادتان هست که چند نفر بودید؟
شاهد: چند نفر از اوین یا چند نفر وقتی وارد گوهردشت شدیم؟ … نمیدانم. شاید 200-300 نفر را آوردند ولی البته من که نشمردم اما میشنیدم که تعداد زیاد بود. آن تعدادی از ما که وارد یک بند شدیم، من یک بار از مسئول غذا شنیدم که گفت 72 نفر هستیم. …
شکوهی در پاسخ بهسئوالهای بعدی دادستان گفت:
«ما را بهبند 14 منتقل کردند نه بند پنج که من بهاشتباه گفتم. … آن چیزی که باعث شد من بگویم پنج دلیلش این بود که بند ما بین بند شش و هفت بود و ما با آنها تماس داشتیم و من اسم بند آنها را شنیده بودم و برای همین ناخودآگاه در ذهنم فکر میکردم و تصورم این بود که ما باید پنج باشیم وقتی آنها شش و هفت هستند. اما بعدا از خانواده خواستم که اگر نامهای چیزی دارند، برای من کپیاش را بفرستند و خوشبختانه یک نامه را که من برای مادرم فرستاده بودم داشتند و روی آن نوشته شده بود بند 14.»
دادستان: پس بند شما اگر درست متوجه شده باشم بین بند شش و هفت بوده ….
شاهد: بله … سه ردیف بلوک بود، یک ردیف بلوک سمت راست ما، یک ردیف سمت چپ ما و ما هم وسطی بودیم.
دادستان از شاهد، از شکوهی خواست تا از روی ماکت زندان گوهردشت حاضر در صحن دادگاه، محل بند مورد نظر را نشان دهد. در این مورد گفتوگویی میان دادستان و رییس دادگاه انجام شد و سپس قاضی ساندر بهشاهد اجازه داد تا بلند شود و محل مورد نظر را نشان دهد. وی خطاب بهحمید نوری هم گفت که اگر بخواهد میتواند بلند شود تا ببیند شاهد کجا را نشان میدهد.
پس از این فعل و انفعالات و صحبتها درباره محل مورد نظر که شاهد گفت در طبقه وسط(یک طبقه بالاتر از همکف) بوده و زیر بند ملیکشها، دادستان از شکوهی پرسید: «پس با این حساب شما اشراف داشتهاید و میتوانستید توی حیاط را ببینید و هم با بند هفت و هم با بند شش در ارتباط بودهاید. درست است؟»
شاهد در پاسخ به این سئوال دادستان گفت:
«ما کاملا میتوانستیم ببینیم و تماس مرتب هم داشتیم با همدیگر.»
دادستان سپس گفت که سئوال دیگری در ارتباط با ماکت زندان گوهردشت ندارد و از شاهد خواست تا بهجای خود برگردد و بنشیند. او بعد به موضوع گروهبندی زندانیان برگشت و از شکوهی خواست تا بگوید در بند 14 زندانیان از کدام گروهها بودهاند.
شکوهی در جواب این سئوال و پرسشهای بعدی دادستان گفت:
«تمام کسانی که در بند 14 بودند چپ بودند. قبل از آن ما با مجاهدین بودیم اما بعد جدایمان کردند. … وقتی ما به زندان گوهردشت رسیدیم خیلی استقبال گرمی از ما شد! چنان کتکی بهما زدند که فکر میکنم حداقل تا یک ماه تن و بدنمان درد میکرد. یک دیوار در دو ردیف درست کرده بودند پاسدارها و بهمحض وارد شدن ما با مشت و لگد به جان ما افتادند. … یک مورد که در بهار 67 اتفاق افتاد و حائز اهمیت است، یک هیاتی آمده بود و ما را بردند پیش این هیأت. هیچکدام اینها آخوند نبودند و همه لباس شخصی داشتند. سئوالاتی کردند، سوالات ایدئولوژیک. من یادم است بعد از اینکه این سئوالها را از ما کردند و برگشتیم به بند، بین بچههای خودمان بحث بود که هر کدام چه گفتهایم و چه جوابی دادهایم. زندهیاد صادق ریاحی بهایشان گفته بود که مارکسیست است. او بهآنها گفته بود که سئوالهایشان تفتیش عقاید است. برادرش جعفر ریاحی عصبانی شد که تو نباید قبل از اینکه آنها موضعشان را مشخص کنند جواب میدادی. بههر حال سئوال و جواب مشکوکی بود آن زمان. بعد رسیدیم بهمرداد ماه. در این زمان چون وضعیت جنگ و جامعه خیلی بحرانی بود، این روی ما هم خیلی تأاثیر داشت، بهویژه اینکه آخر تیر ماه، جام زهر را خمینی نوشیده بود و جنگ هم تمام شده بود. ما احساسی دوگانه داشتیم: از یک طرف میگفتیم ممکن است آزادمان کنند و از طرف دیگر میگفتیم ممکن است خیلی از ما را بکشند. بعد اولین بار فکر میکنم پنجم مرداد بود که ما از طریق مورس خبر شنیدیم که یک هیات وارد زندان شده است اما خبرها خیلی متناقض بود. در هفت مرداد –که البته من این را بعد از طریق گوگل درآوردم و خودم مطمئن نبودم– رفسنجانی سخنرانی کرد و شعارهایی علیه مجاهدین در نماز جمعه داده شد. بعد هم آمدند یک روز قبل یا همان روزها بود که تلویزیون را از بند بردند. آنجا اولین بار بود که من یک کسی را همراه با پاسدار بند با لباس شخصی دیدم که بعد توضیح میدهم آن شخص که بود. زمان همینطور میگذشت و این دلنگرانی که ما داشتیم بیشتر و بیشتر میشد. البته این را هم بگویم که ملاقاتهایی را که ما داشتیم هم قطع شد، روزنامه هم قطع شد و خلاصه تمام رفتوآمدها و ارتباطهایی که ما آن روزها با بیرون داشتیم، قطع شدند. ما در بیخبری کامل قرار گرفتیم که بسیار نگرانکننده بود. یک هفته بعدش باز شاید برای پنج دقیقه روشن شد و موسوی اردبیلی باز در نماز جمعه صحبتهایی کرد و باز علیه مجاهدین شعار دادند. این بیخبری ادامه پیدا کرد تا شهریور ماه. در این مدت خبرهای مختلفی بهما میرسید از طریق مورس اما برایمان قابل اعتماد نبودند. گاهی اوقات میآمد که عدهای را اعدام کردهاند، بعضی وقتها خبر میآمد که عدهای را اعزام کردهاند و فرستادهاند به جای دیگر. فکر میکنم پنجم یا ششم شهریور بود که زندهیاد عادل طالبی سرمای شدیدی خورده بود و حالش زیاد خوب نبود. ما این را بهانه قرار دادیم و گفتیم که بفرستیمش برای دکتر. با پاسدار بند صحبت کردیم و او گفت که میرود به یکی از مسئولین میگوید تا تصمیم بگیرد. کمی بعد یک لباس شخصی با پاسدار آمد دم در. عادل را صدا کردند و او را بردند. بعد یک روز، یا دو روز بعدش مورس آمد که او و محمدعلی پژمان را از بند شش بردهاند و اعدام کردهاند. باور کردنش که ساده نبود …. بعد دو روز تقریبا سکوت بود و هیچ صدا و خبری نمیآمد تا نهم شهریور یا دهم که آمدند در بند و ما را صدا کردند. گفتند یکی یکی چشمبند بزنید و بیایید بیرون. مصطفی فرهادی، یکی از همبندیها و همگروهی من، قبلا از اعضای مجاهدین بود و مذهبی بوده و بعد مارکسیست شده بود. او بهما اخطار داد که اگر سوالات ایدئولوژیک باشد بسیار خطرناک است. یک صحبتی هم راجع بهمرتد ملی و مرتد فطری کرد که من آن وقت اصلا نمیفهمیدم چه میگوید. ما را یکی یکی صدا کردند و من و جعفر و صادق دنبال هم رفتیم بیرون. سئوال این بود که مسلمان هستید یا نه و بهخصوص اینکه نماز میخوانید یا نه. آنها گفتند که میخواهند بند نمازخوانها و نمازنخوانها را از هم جدا کنند. اینجا ناصریان بود و لشکری و لشکری سوال میکرد. تعدادی را برگرداندند داخل بند که من بعدا پرسیدم و گفتند حدود 12 نفر بودند. بقیه ما را از طبقه بالا آوردند طبقه پایین و با چشمبند کنار دیوار نشاندند. آنجا من برای اولین بار سمت چپ و سمت راست را میشنیدم از پاسدارها. ما نشستیم آنجا و کمی بعد، جعفر و صادق(ریاحی) را صدا کردند و بردند بهیکی از این فرعیهایی که نزدیک بود. شاید کمی بعد –مدتش یادم نیست– آنها را دوباره برگرداندند و همانجا نشاندند. کلا سروصدای جابهجایی آدمها خیلی زیاد بود و در حال بردن و آوردن افراد بودند. ناصریان آمد بالای سر جعفر و صادق و اسم آنها را صدا کرد بعد به پاسدار گفت که اینها را ببر! پاسدار گفت که حاج آقا اینها برادرند …. گفت میدانم، ببرشان. نمیدانم چهقدر طول کشید اما میدانم زمانی طولانی من آنجا نشسته بودم. بالاخره آمدند و من را هم صدا کردند و بردند جلوی اتاق مرگ در واقع. رفتم تو و گفتند چشمبندت را بزن بالا! نیری نشسته بود و اشراقی هم بغل دستش. نیری اسم و مشخصات من را خواند و گفت که مسلمانی؟ گفتم نه. گفت از چه زمان مسلمان نیستی؟ گفتم هیچوقت نبودم. گفت پدر و مادرت چه؟ گفتم پدر و مادرم مسلمان بودند. گفت تو چرا مسلمان نیستی؟ گفتم تمام منطقه ما، آدمها تقریبا توجهی به اسلام نمیکنند. گفت یعنی تو در عمرت یک یا خدا نگفتی؟ گفتم چرا، وقتی میترسیدم از یک چیزی یک یا حضرت عباسی یا خدایی میگفتم. بعد برایش مثال زدم و گفتم میتوانم یک آخوندی را معرفی کنم که در محله ما روزهای جمعه مشروب میخورد و میرقصید. او خیلی عصبانی شد و گفت ببرید بزنیدش تا دروغ نگوید! من را آوردند در همان راهرویی که اتاق مرگ در آن بود؛ ته راهرو در یک اتاق. آنجا من را خواباندند و شروع کردند 50 ضربه شلاق زدند … و بعد در حالی که دیگر از درد نمیتوانستم راه بروم، کشان کشان بردندم بهته راهروی اصلی. آنجا یک سالن بزرگ بود که من بعد فهمیدم بهآن آمفیتئاتر میگفتند. پاسدار در را باز کرد و گفت برو داخل! اما بعد یکدفعه با تعجب گفت چرا چراغها خاموش است و کسی اینجا نیست؟! معلوم بود که خیلی تعجب کرده. گفت همین جا بایست و تکان نخور تا برگردم. به محض اینکه صدای پای او آمد که فاصله گرفت، من سعی کردم سرم را بیاورم بالا و ته سالن را ببینم. نسبتا تاریک بود اما چند چراغ کمنور آن ته سالن روشن بود. مقداری دمپایی و لباس، پراکنده ریخته شده بود کف سالن. ناخودآگاه سرم رفت بالا و طنابهای دار را دیدم که آنجا آویزان است. اصلا نفهمیدم و یک لحظه متوجه شدم که پاسدار از پشت زد و گفت کجا را نگاه میکنی؟! گفتم من چشمبند دارم و تاریک هم هست. جایی را نمیبینم. دست من را کشید و برد به سمت پلهها و برد بالا در یک اتاقی انداخت. گفت همینجا میمانی تا بعد بیاییم دنبالت. در آن اتاق من با افکار خودم بودم ساعتها که این چه بود من دیدم …. فکر میکنم پاسی از شب گذشته بود که صدای صحبت آدمها و صدای ماشین شنیدم؛ کامیون. خودم را کشاندم به سمت پنجره و از بعضی قسمتهای پنجره که کمی باز شده بود، سعی کردم بیرون را ببینم. یک کامیونی را از پشت تقریبا میدیدم و تعدادی آدم که لباسهای سفید مثل سمپاشی تنشان بود دیدم و چیزیهایی را که بهصورت کیسهها در پتو و … پرت میکردند توی ماشین. حقیقتش چنان بدنم لرزید که همانجا افتادم. دیگر نمیدانم چه شد اما دم صبح دوباره آمدند دنبالم. آنها باز من را بردند جلوی اتاق مرگ. یک صندلی جلوی در بود و من را آنجا نشاندند. تعدادی که شاید حدود 10 نفر بودند، وارد اتاق شدند. یعنی از جلوی من رد شدند و رفتند توی اتاق. بعد بهمن گفتند که برو توی اتاق. باز هم همانطوری؛ چشمبند را زدم بالا، نیری و اشراقی. صدای صحبت کردن یکی هم که بلند بلند حرف میزد و میخندید میآمد. بعدها انگار این صدا را در تلویزیون شنیدم و به نظرم آمد پورمحمدی بود. نیری گفت تو که مسلمان نیستی اما اصول دین چند تاست؟ گفتم پنج تا. گفت بشمار! دو مورد را گفتم و بقیهاش را گفتم نمیدانم. گفت پیغمبر اکرم که بود؟ گفتم یک فردی در تاریخ بوده و حرفهایی زده. چهرهاش کاملا عصبی شده بود از حرفهای من. گفت ببریدش! اشراقی گفت یک لحظه حاج آقا! … من معذرت میخواهم. یک جمله را یادم رفت از قبلش. وقتی که من دم در اتاق(دادگاه) در راهرو نشسته بودم، «هیات مرگ» که آمدند رفتند داخل، اشراقی آخرین نفر بود. او آمد بالای سر من، گفت چرا یک کلمه قبولش نمیکنی که مسلمانی و تمامش بکنی؟ گفتم آخر من مسلمان نیستم. چطور قبولش کنم؟ گفت ببین! یا مسلمانی یا هیچ. این را در گوشت فرو کن! خب از همه اینها من نتیجه گرفتم که وضع خیلی خطرناک است. … اشراقی به نیری گفت یک لحظه حاج آقا! بعد به من گفت که اگر آزادت کنیم چه میکنی؟ گفتم میروم و زندگی میکنم. گفت ولی جامعه مسلمانند و تو مسلمان نیستی. گفتم من تابع قوانین جامعهام. مهم نیست. هر چه باشد من میخواهم زندگی کنم. بعد او بهنیری گفت که میبینید! او میتواند مسلمان باشد…. نیری با عصبانیت گفت که ببرید مسلمانش کنید! من را آوردند بیرون و بردند در یکی از این فرعیها نشاندند. شاید چند ساعت بعدش بود که آمدند و من را بردند تقریبا ته بند. تعداد دیگری را هم آوردند آنجا. بعد یکدفعه به ما حمله کردند. به شکل وحشتناک و وحشیانهای به ما ضربه میزدند. من سرم را گرفتم توی دستهایم و روی شکمم نشستم(خم شدم). یک آدم سنگینوزنی از بالا پرت شد و افتاد روی من؛ طوری که من تقریبا کامل پهن شدم روی زمین. بعد هم با پوتین ضربات سنگینی به دندههایم زدند. بعدا معلوم شد که دندههایم شکسته. همان موقع که آنجا بودم چون درازکش افتاده بودم، از زیر بعضی صحنهها را هم میدیدم. یک پیرمردی بهنام فامیل تفرشی را چنان زدند که فکر میکنم در جا مرد! نمیدانم که زنده ماند یا نه …. یک نفر را هم با سر زدند به پرههای رادیاتور که اصلا سرش باز شد از هم. در جریان داد و بیدادی که بعضی بچهها میکردند که چرا میزنید، یکی از پاسدارها گفت برای کشتن شما 40 روز بهشت به ما وعده دادهاند. بعد از آن همه ما را برداشتند آوردند که 12 نفر بودیم؛ به یکی از فرعیها. هر کدام گوشهای افتاده بودیم. یک آخوند جوان وارد شد؛ با پاسدار. آن فردی هم که لباس شخصی بود، آنجا دم در ایستاده بود. یکی از دوستان ما که سنش از ما همه بیشتر بود و صورتش هم کاملا خونی بود، نزدیک در ایستاده بود. آن آخوند جوان گفت که من آمدهام به شما –اگر نمیدانید– طرز نماز خواندن را یاد بدهم. آن دوست ما گفت که ما الان باید با هم صحبت کنیم که ببینیم کی قبول دارد، کی قبول ندارد و کی میخواهد این کار را بکند. کمی مهلت خواست و آنها رفتند و فردایش برگشتند. فردا همان آدمها بودند و آن آخوند به ما گفت که حاضرید نماز بخوانید؟ آن دوست ما به نمایندگی از ما گفت با این شرایطی که ما داریم اصلا نمیتوانیم سر پا بایستیم، چه برسد بهاینکه بخواهیم نماز بخوانیم. آن فرد لباس شخصی گفت که مهم نیست! آن را یاد میگیرید. من بعضی کلمات را نقل به مضمون میکنم یعنی گفت که یادتان میدهیم … آنها رفتند و روز سوم فقط همین آخوند آمد با یک پاسدار. یادم نیست که آن فرد لباس شخصی همراهشان بود یا نه اما به ما گفتند که آماده شوید! انتقال پیدا میکنید. آن فرد شخصیپوش البته یک بار به ما گفت که اگر نماز نخوانیم میتواند برایمان مشکلات جدی به وجود بیاورد. بههر حال ما را انتقال دادند به یک بندی که تعداد زیادی زندانی آنجا بود که بعد فهمیدیم بند هشت است. آنطور که گفته میشد آنجا نزدیک 70-80 نفر بودیم. هر روز تقریبا ناصریان، لشکری و آن فرد لباس شخصی با چند پاسدار میآمدند داخل بند و تهدید میکردند که باید نماز بخوانید، باید مقررات را رعایت کنید و …. خلاصه این تهدید پیوسته وجود داشت. فکر میکنم دو تا سه روز این جریان ادامه داشت اما بعد موضوع کلا منتفی شد. فکر میکنم که حدود یک هفته تا دو هفته، دقیقا یادم نیست … شاید 10 روز گذشته بود که من را صدا کردند. من را بردند به انتهای در ورودی اصلی؛ بهآن سمتها رفتیم. وارد اتاق شدیم. معمولا وارد اتاق که میشدیم میگفتند که چشمبندتان را بردارید. همه جا همینطوری بود. در راه که میآمدیم از پاسدار پرسیدم که من را کجا دارید میبرید؟ گفت پیش حاج آقا عباسی! آنجا برای اولین بار من این اسم را شنیدم و چون گفت حاج آقا، من فکر کردم آدم مسنی را میبینم. وارد اتاق که شدم، دیدم همان فرد لباس شخصی که چند جا او را دیده بودم، همان است. نشسته بود. اسم و مشخصات پرسید. گفتم که برای چه من را خواستهاید؟ گفت شما انتقالی بهاوین هستید. گفتم برای چه؟ گفت بعدا معلوم میشود و یک لبخندی زد. لبخندی که به شدت نگرانم کرد و در ذهنم ماند. بعد من را برگرداند بهبند تا وسایلم را جمع کنم و سپس با یک ماشین شخصی من را بهاوین منتقل کردند. در اوین من را بردند به انفرادی. حدود یک ماه و نیم من بیخبر از همهجا در انفرادی بودم. بعد یک ملاقات دادند. خواهرانم(دو خواهرم) بودند. سیاه پوشیده بودند. فهمیدم چیزی شده اما آنها نگفتند. بعد از ملاقات من را انتقال دادند بهیک بندی، بند قدیمی. تعداد زیادی زندانی آنجا بود. آنجا متوجه شدم که مادرم فوت کرده. بعد گروه گروه دیگر زندانیان را صدا میکردند در شکلهای مختلف، بعد میبردند و آزاد میکردند ظاهرا. من ماندم تا فروردین 68 با چند نفر دیگر. ما در بندی بودیم و منتظر. فکر کنم 19 فروردین 68 آمدند و اسم 11 نفر را خواندند. من تنها مانده بودم در این بند. چراغها را خاموش کردند، درها را هم بستند و رفتند. پیش خودم گفتم دیدی فراموش کردند تو را؟ اینجا میمانی و اسکلتت را پیدا میکنند … شروع کردم به سر و صدا کردن و زدن به در. هیچ فایدهای نداشت. کلی از وسایل بچهها ریخته بود در بند، در جاهای مختلف. یک تعدادی از وسایل را جمع کردم و گذاشتم روی گاریهای حمل چایی. روز بعد دیدم صدای در آمد. یک پاسدار آمد تا از این گاریهای مخصوص حمل غذا ببرد. چراغ را روشن کرد و من یکدفعه صدایش کردم. من در قسمت تاریک توی بند ایستاده بودم و او ترسید و فرار کرد. او بعد از مدتی با تعداد دیگری برگشت. از دور یک نفر که گفت دادیار زندان است، پرسید آنجا چه کار میکنی؟ گفتم از شما باید پرسید من اینجا چه میکنم … بههر حال با احتیاط آمدند من را بردند بیرون. بعد هم آن موقع یقه من را گرفته بودند برای این ماجرا و میگفتند باید پتو و کاسه و وسایلی را که روز اول تحویلت دادهایم، تحویل بدهی. به سرعت رفتم یک چیزهایی را برایش آوردم و تحویل دادم، کاغذی را امضا کردم و بعد در اصلی زندان باز شد و من آمدم بیرون. دیگر وقتتان را نمیگیرم چون این روایت میتواند همینطور ادامه داشته باشد.»
دادستان: خیلی ممنونم. من مجموعه سئوالاتی از شما دارم اما فعلا یک تنفس بگیریم.
رییس دادگاه: ۱۵ دقیقه تنفس!
با پایان مدت زمان تنفس، دادستان به طرح سئوالاتش از شاهد، عبدالرضا(شهاب) شکوهی پرداخت و ابتدا از او درباره ملاقات با «حاج آقا عباسی» سئوال کرد و از وی خواست توضیح دهد منظورش چه بوده از اینکه گفت او همان فرد لباس شخصی بوده که قبلا دیده بوده. شکوهی در این مورد توضیح داد و گفت که عباسی را قبلا چند نوبت –چنانکه گفت– در هیات لباس شخصی دیده و آنجا جایی بوده که او را با نام عباسی و در اتاق دادیاری ملاقات کرده است.
دادستان سپس درباره محمدعلی پژمان از شکوهی سئوال کرد و این شاهد دادگاه حمید نوری گفت که با پژمان رابطه نزدیکی داشته و او را «کاکو» هم صدا میکردهاند:
«ما قبلا در اوین با هم بودیم. من در گوهردشت اصلا ندیدم. او در بند شش، بند بغلیِ ما بود و بعد خبر بهما رسید که وقتی عادل طالبی را بردند برای اعدام، محمدعلی پژمان را هم از بند شش بردند. من با خانواده پژمان ارتباطی نداشتم و ندارم متأسفانه اما با خواهر عادل طالبی دوست و آشنا هستم؛ الان سالهاست. او از خانوادههای دادخواه است و در این سالها دنبال برادرش بوده و میخواهد بداند که چه بر سر آوردهاند.»
شکوهی در ادامه و در پاسخ بهسئوال دادستان درباره مصطفی فرهادی گفت که با توجه بهاینکه فرهادی قبلا از مارکسیست شدن مجاهد بوده، اطلاعات مذهبی خوبی داشته:
«وی بر اساس همین اطلاعات گفت که اگر سئوال ایدئولوژیک بپرسند یعنی اوضاع خراب است! او سعی کرد این را بهما توضیح بدهد اما متأسفانه او جزو اولین نفرات بود که بردندش. لشکری او را میشناخت و جدایش کرده بود و بعد هم دیگر … هیچوقت خبری از او نیست دیگر. … من خانواده او را نمیشناسم اما بعد از اینکه او را بردند و من را هم بردند، دیگر نه من او را دیدم و نه در زندان چیزی از او شنیدم.»
دادستان در ادامه بهجریان پیش از اولین حضور شکوهی در اتاق «هیات مرگ» پرداخت؛ جایی که لشکری و ناصریان در اتاقی از زندانیان سئوال و جواب میکردهاند. وی در ادامه سئوالاتش از شاهد خواست تا درباره نقش و جایگاه لشکری و ناصریان توضیح دهد که شکوهی در پاسخ گفت:
«من چارت زندان را ندیدم و نمیتوانم این را دقیق بگویم اما ناصریان جایگاه بالایی داشت و حرف او را میخواندند. بعد از او هم لشکری بود که حرفش برش داشت. منتها از همه مهمتر این بود که شرایط ویژهای حاکم شده بود و تمام پرسنل آنجا با هم همکاری میکردند. طبیعتا آنها انتخاب شده بودند تا این نوع فعالیت را پیش ببرند… من تا قبل از جریان اعدامها نه چندان نامی از این افراد شنیده بودم و نه دیده بودمشان. من در گوهردشت جایی نرفته بودم. نه ملاقاتی رفته بودم و نه بهداری و طبیعتا پرسنل داخلی را اصلا نمیشناختم.»
دادستان در ادامه باز هم درباره ملاقات شاهد با ناصریان و لشکری سوال کرد و شهاب شکوهی در پاسخ گفت:
«… این ملاقات و برخورد در جلوی بند بود و من هنوز چشمبند نزده بودم که آنها سوال پرسیدند. بهدنبال سئوال آنها (مسلمان، نماز میخوانی و …) اگر قرار بود که برمیگشتیم بهبند که هیچ، اما اگر نه، میگفتند که چشمبند بزن و بیا بیرون!»
دادستان در ادامه سئوالهای خود از شاهد در مورد صادق و جعفر ریاحی پرسید و شکوهی در پاسخ گفت:
«… متاسفانه آنها را بردند… من بعد از آزادی به خانوادهشان سر زدم. روزی رفتم پیششان که مراسم سالگرد برای این دو برادر برپا شده بود… .»
دادستان در سوالهای بعدی خود به ترکیب اعضای “هیأت مرگ” پرداخت و از شاهد خواست تا توضیحات بیشتری ارائه کند. شهاب شکوهی در پاسخ به این گروه از سوالهای دادستان گفت:
«نیری را میشناختم چون او قاضی دادگاه شخص خودم بود اما اشراقی را آن زمان نمیشناختم. اسمش را شنیده بودم اما حالا نمیدانم او بود یا نه که میگفتند نسبت نزدیکی با خمینی دارد.»
شهاب شکوهی در روند پاسخ به سوالهای دادستان بار دیگر به نوبت دوم حضور در اتاق هیأت مرگ رسید و جزییات بیشتری ارائه کرد. او گفت:
«وقتی بیرون در نشسته بودم و منتظر بودم، فقط میشنیدم که گفته میشد این را ببرید سمت چپ، این را ببرید سمت راست. این چیزی بود که پیوسته میشنیدم. … اما از اتاق که بیرون آمدم مستقیم بردند و شروع کردند به زدنم ….»
دادستان در ادامه بازپرسی خود از شاهد، عبدالرضا (شهاب) شکوهی به مرور روایت او پرداخت و در سوالهای خود از شاهد خواست تا روشن کند که آیا برداشت او از صحبتها و روایتهایی که مطرح شده است درست است یا نه که شاهد چنین کرد. شکوهی در ادامه گفت:
«… بعد که کتکها تمام شد ما را بردند به یک فرعی و آنجا بود که من متوجه شدم ما ۱۲ نفر هستیم.»
…
دادستان: گفتید که یک شخصی با لباس شخصی دم در (فرعی) آمد. آیا این همان شخصیست که بعدا فهمیدید نامش عباسی یا حاج آقا عباسی است؟
شاهد: بله! دقیقا!
دادستان: گفتید که یک ملا آمد تا به شما یاد بدهد چگونه نماز بخوانید. آیا اینجا چشمبند دارید؟
شاهد: داخل فرعی نه.
دادستان: بعد گفتید اینها رفتند و دوباره فردایش آمدند. حالا همان روز اول که آمدند، قبل از اینکه بروند دوباره کتک زدند، کاری کردند؟
شاهد: نه! فقط تهدید میکردند.
دادستان: این شخصی که بعدا متوجه شدی عباسی است چه؟ کاری کرد یا فقط ایستاده بود؟
شاهد: او آن زمان این حرفها را زد که اگر نماز نخوانید میتواند عواقب ناجوری داشته باشد و اینکه ممکن است اعداممان کنند و اگر بعد از سه روز مسلمان نشویم چنین و چنان میشود. من آنجا یاد حرف مصطفی فرهادی افتادم که صحبت از احکام اسلامی میکرد.… در روز بعدی هم یادم نمیآید که آن فرد باز هم آمده باشد. در هیچکدام از این روزها هم خبری از کتک و شلاق نبود ….
دادستان: شما اولین بار این شخص را که بعد فهمیدید عباسی است، چه زمانی دیدید؟
شاهد: اولین بار فکر میکنم همان وقتی بود که همراه پاسدار آمد و تلویزیون را بردند. البته پاسدار تلویزیون را برد اما او هم دم در بود.
دادستان: آن زمان شما چشمبند داشتید؟
شاهد: نه! ما اصلا داخل بند چشمبند نداشتیم. فقط در راهرو و بیرون باید چشمبند میزدیم.
سوال و جواب دادستان با شاهد درباره حضور احتمالیِ حمید عباسی در موقعیتهای مختلفی که شاهد در ارتباط با هیأت مرگ در آنها قرار گرفته است ادامه پیدا کرد و در نهایت دادستان از شهاب شکوهی پرسید: «ببینید من کمی گیج شدم. شما یک مرتبه هم گفتید که عباسی در ضرب و شتم حضور داشته. یک مرتبه هم گفتید که عباسی را مقابل در دیدید. یعنی شما به دو مورد اشاره کردید ….»
عبدالرضا (شهاب) شکوهی، شاهد امروز دادگاه حمید نوری در پاسخ به دادستان گفت:
«من حداقل به چهار مورد اشاره کردم. یک مرتبه با لباس شخصی، باز یک مرتبه با لباس شخصی و این به جز آن دو سه مرتبهای بود که با ناصریان و لشکری آمدند به بند و خلاصه در مجموع شش یا هفت بار میشود. آنجا که من اسم نبردم عباسی، برای این بود که آن زمان هنوز نمیدانستم او عباسی است اما از وقتی که پاسدار گفت میبرمت پیش حاج آقا عباسی و من او را دیدم، فهمیدم که عباسی کیست.»
دادستان سپس از شاهد خواست تا بگوید منظورش از لباس شخصی که بر تن عباسی بوده است چیست. شهاب شکوهی در پاسخ گفت:
«یک پیراهنی که معمولا روی شلوارش میانداخت. او نسبتا لاغر و بلندقد بود یا به نظر من چنین میآمد. یقه سه سانتی که ما به آن میگوییم آخوندی میپوشید و یقهاش هم تا بالا بسته بود. … او یونیفرم نمیپوشید و من اصلا یادم نمیآید او را با یونیفرم دیده باشم.»
دادستان: گفتید قدبلند و لاغر بود. دیگر از ظاهر او چه به خاطر دارید؟
شهاب شکوهی: مهمترین چیزی که در واقع روی من تأثیر گذاشت همان لبخندش بود. اما موهایش کمی روشن بود و صاف، چشمهایش هم خیلی تیز آدم را نگاه میکرد….
دادستان: در پیوند با بازداشت حمید نوری که اکنون در اینجا و در این سالن نشسته آیا شما عکسی از او پس از انتشار خبر دستگیریاش دیدید یا نه؟
شهاب شکوهی: بله! یکی از دوستان من به من زنگ زد و گفت دادیار زندان گوهردشت یادت هست؟ بعد به من گفت که فیسبوک را یک نگاه بکن لطفا! چون من همینطور پراکنده نگاه میکنم. وقتی که عکس را دیدم، بلافاصله من با دوستم تماس گرفتم و گفتم این که عباسی است! او گفت دقیقا! درست است. او دستگیر شده.
دادستان: این عکسی را که در فیسبوک دیدید یادتان هست چگونه عکسی بود؟
شهاب شکوهی: اولین عکسی که دیدم همان عکسی بود که صورتش کاملا معلوم بود و لبخند بر لب داشت.
دادستان: یادتان میآید این عکس پیشزمینه یا پسزمینهاش چه بود و آیا معلوم بود که در کجا گرفته شده؟
شهاب شکوهی: نمیدانم توی فرودگاه است یا در یک سالن است. انگار یک پسزمینه اینچنینی دارد.
دادستان: نمیدانم که آیا شما در طول زمانی که در دادگاه بودهاید و تا به حال به حمید نوری نگاه کردهاید یا نه ….
شهاب شکوهی: نه! نگاهش نکردهام.
دادستان: میخواهم از شما بخواهم این کار را بکنید و بعد از اینکه او را دیدید برای ما توضیح بدهید که آیا شخصی که الان اینجا میبینید همان حمید عباسی در ذهن شماست و لطفا اگر کوچکترین تردیدی در این مورد دارید با ما مطرح کنید.
شهاب شکوهی پس از چند لحظه نگاه کردن به حمید نوری در پاسخ به دادستان گفت:
«من میتوانم از شما خواهش کنم از او بخواهید آن لبخند را بزند؟»
دادستان: خیر ، همانطور که هستش نگاهش کنید دیگر ….
قاضی توماس ساندر: خیر … لطفا او را از همان جا که هستید ببینید و سپس به دادستان و هیأت حاضر در دادگاه بگویید که آیا او همان فرد است؟ … بفرمایید ….
شهاب شکوهی: خودش است.
دادستان: قبل از اینکه ما برویم برای ناهار….
رئیس دادگاه: بله! اتفاقا من هم میخواستم از شما خواهش کنم که زودتر کار را جمعوجور بکنید؛ با توجه به کمبود وقت و اینکه شاهد باید سر ساعت برود.
دادستان: بله! من تقریبا دیگر سوالی ندارم اما ممکن است بعد از ناهار همکارم سوالاتی داشته باشد که از طریق لینک خواهد پرسید.
دادستان سپس به حضور عبدالرضا (شهاب) شکوهی در یک گزارش اشاره کرد و این شاهد دادگاه حمید نوری از دادستان خواست تا منظورش را روشنتر بیان کند:
«من نمیدانم شما کدام گزارش را میگویید چون من حتی با تلویزیون بیبیسی درباره این موضوع صحبت کردهام ….»
دادستان: گزارشی که از سوی بنیاد عبدالرحمن برومند منتشر شده است. آنها سال ۲۰۰۹ با شما تماس داشتهاند و صحبتهایی را از شما در گزارششان نقل کردهاند.
شاهد: بله! درست است!
دادستان: آیا شما آنچه را ارائه کردید در قالب یک مصاحبه شفاهی بود یا اینکه شما خودتان نشستید و متن را تنظیم کردید؟
شاهد: مصاحبه شفاهی انجام شد … به زبان انگلیسی. اما وقتی من متن را خواندم خندهام میگرفت از ترجمهای که شده.
دادستان: منظورتان این است که در ترجمه اشتباه وجود داشته و حرفهای شما درست بیان نشده؟
شاهد: من انگلیسیام آنقدر روان نبود که بتوانم همه چیز را خوب و دقیق توضیح بدهم و آنها هم همان را پیاده کرده بودند.
دادستان در ادامه گفت که قصد دارد چند مورد از گفتههای شاهد در آن گزارش را بخواند و با اظهارات امروزش مقایسه کند ….
انجام این مقایسه نشان داد که اختلافهایی در مورد تاریخهای مطرح شده وجود دارد. شهاب شکوهی درباره وجود این تفاوتها گفت:
«میخواهم یک چیزی را توضیح بدهم و بعد پاسخ شما را بدهم. من در این سالهای بعد از آزادی مطالب زیادی نوشتهام و منتشر کردهام که اینها اسمشان خاطرات است یعنی ما تعهدی نسبت به زمان، مکانِ دقیق و جزییاتی از این دست نداشتیم و فقط میخواستیم محتوا را توضیح بدهیم. اینها خاطره بودهاند. چیزی به نظر میآمده و گفته میشده. من حتی متوجه شدم بعد از مصاحبه با پلیس که بعضی تاریخها را دقیق نگفتهام. وقتی گوگل کردم دیدم اولین سخنرانی مرداد رفسنجانی مثلا هفتم بوده. ایمیلی زدم تا این بازجویی و مصاحبه را اصلاح کنم. متأسفانه جواب منفی آمد و گفتند که نمیتوانند بدهند. پس من فرصت اینکه اینها را درست کنم نداشتم و لطفا روی حرفهای امروزم حساب کنید.»
رئیس دادگاه: گفتید که اول بازجویی شدید و بعد رفتهاید تاریخها را گوگل کردهاید. من خیلی خوب متوجه نشدم که ماجرا چیست.
شهاب شکوهی: توضیح این است که ما توی تناقضیم. من خودم را میگویم. من در این سالها که از زندان آزاد شدم همیشه توی تناقض بودم. از یکطرف سعی کردم از آن فاجعه فاصله بگیرم از لحاظ فکری و از طرف دیگر همراهم است و باید پاسخ بدهم. پس فقط به مناسبتها من دعوت میشدم یا مصاحبهای داشتم و یک متنی را مینوشتم و بعد میرفت تا فرصت بعدی. روی تاریخها و محل و زمان و … واقعا خیلی دقت نمیکردم. من هفت بار محاکمه شدم در زندگی و امروز برای اولین بار است که یک دادگاه واقعی را میبینم. وقتی این دادگاه و پروسهاش را شنیدم، فهمیدم که موضوع کاملا متفاوت است با خاطره گفتن. از این رو برای این دادگاه خیلی برای من ارزشمند است، سعی کردم اطلاعاتم را دقیق کنم. گوگل کردم، رفتم به مطالب خودم مراجعه کردم که قبلا مراجعه نکرده بودم …
رئیس دادگاه: بسیار خوب! هر چه تا به حال گفتید کافیست. اگر یادتان باشد من اول دادگاه که داشتم برای شما توضیح میدادم، گفتم که تجربیات شخصی و مشاهدات شخصی خودتان را بگویید و گفتم ما متوجه هستیم که گذر زمان بر این تجربیات شما تأثیر گذاشته است. البته میفهمم که برای شما هم راحت نیست که اینها را جدا کنید اما لطفا تنها مشاهدات و تجربیات شخصی خودتان را بگویید.
شاهد: من به جز تاریخها همه موارد دیگر را بر اساس مشاهدات و تجربههای شخصی خودم گفتم.
رئیس دادگاه: حتی در مورد تاریخها هم لطفا همین کار را بکنید و نخواهید که با منابع مختلف مقابلهشان کنید. من میفهمم که زمان خیلی زیادی گذشته ولی سعی کنید به خودتان فشار بیاورید و تمرکز داشته باشید تا آنچه میگویید تجربه شخصی خودتان باشد. ما اینجا معیاری نداریم که شما درست میگویید یا اشتباه یا اینکه فلانی این را گفت پس من حرفم را تصحیح کنم و این را بگویم. شما لطفا هر آنچه خودتان میدانید، دیدید و تجربه کردهاید را بگویید. ما اینجا جواب غلط و درست نداریم و تنها میخواهیم آنچه بر شما رفته را بشنویم. دادستان لطفا بر اساس این دستورالعمل ادامه دهید!
دادستان به موضوع بازپرسی و مصاحبه شاهد، عبدالرضا (شهاب) شکوهی با بنیاد عبدالرحمن برومند برگشت و سوالاتی درباره جزییات این روایت مطرح کرد که شکوهی به آنها پاسخ داد.
دادستان در ادامه پرسید: «شما در مصاحبه با بنیاد برومند نام نبردهاید که آن فرد لباس شخصی، عباسی است ….»
شهاب شکوهی: نه! گفتهام یک فردی. مشخصا عباسی را نگفتم چون آنجا هم مطمئن نبودم که این فرد عباسی است.
دادستان: در مصاحبه سال ۲۰۰۹ که میدانستید او عباسی است ….
شهاب شکوهی: نه… نمیدانستم…. بله میدانستم. در این مصاحبه میدانستم اما من اسم از دیگر پرسنل زندان هم زیاد نیاوردم.
دادستان: اما وقتی شما در زندان گوهردشت بودید و قرار شد از آنجا بروید با حاجآقا عباسی دیدار کردید….
شهاب شکوهی: این مورد مربوط است به وقتی که ما هیأت مرگ را دیده و شلاقها را خورده بودیم. من تا قبل از آن نمیدانستم که نام این فرد عباسی است.
دادستان: بله، درست است. پس چرا شما در این مصاحبه که سال ۲۰۰۹ انجام شده، نام عباسی را نیاوردهاید؟
شهاب شکوهی: نمیدانم. به نظرم شاید خیلی مهم نبوده برایم که بخواهم همه پرسنل را آنجا نام ببرن و در موردشان توضیح بدهم. در موردِ بقیه هم من اسم نبردم. مثلا از ناصریان هم خیلی نام نبردم….
دادستان: بسیار خوب! … شما امروز در پیشگاه دادگاه نام برادران ریاحی –جعفر و صادق– را آوردید. در مصاحبهتان هم میگویید که این دو برادر آنجا هستند و ناصریان میگوید که آنها را ببرید و پاسدار میگوید این دو با هم برادر هستند…. ما به این موضوع هم پرداختیم و من درباره آن از شما سوال کردم و به این ترتیب دیگر سوالی از شما ندارم اما ممکن است بعد از ناهار همکارم از شما سوالاتی داشته باشد….
با اعلام پایان سوالات دادستان، رئیس دادگاه پایان جلسه بازپرسی از شاهد، شهاب شکوهی در نوبت صبح را اعلام و
یک ساعت و ۳۰ دقیقه تنفس برای صرف ناهار اعلام کرد.
با آغاز جلسه نوبت بعدازظهر دادگاه حمید نوری در روز پنجشنبه هفتم آپریل/۱۸ فروردین، به دنبال اعلام دادستان مبنی بر اینکه ممکن است بعدا سوالاتی داشته باشد، نوبت طرح پرسش به وکیلان مشاور رسید. کنت لوییس گفت یک سوال دارد که شاید خیلی هم مهم نباشد اما چون در روایت شاهد به موضوع اشاره شده، میخواهد که بپرسد:
«درباره آن بخش از روایتت که گفتی دو پاسدار درباره قانون شریعت بحث میکردند درباره اعدام زنانی که ازدواج نکرده است، آیا منظور این بود که باکره باشد؟ البته خب بر اساس قانون اسلام زن تا ازدواج نکرده باشد نمیتواند و حق ندارد رابطه جنسی داشته باشد. میتوانید یک بار دیگر بگویید که آن دو دقیقا به هم چه گفتند؟»
شهاب شکوهی: آنها (یکیشان عادل، مسئول فروشگاه زندان بوده) داشتند صحبت از این میکردند که کسانی را که اعدام کرده بودند، کبود بودهاند و خفه شدهاند؛ یک و دو اینکه بعضی از اینها ازدواج نکردهاند و باکرهاند. و اینکه آیا اعدام اینها درست است یا نه؟
کنت لوییس: از کجا میتوانستند بفهمند که آنها ازدواج نکردهاند یا باکرهاند؟ شاید هم خودشان توضیحی ندادهاند.
شهاب شکوهی: من نمیدانم. من همین مقدار از صحبتهایشان را شنیدم.
کنت لوییس: متوجه نشدید که درباره کدام زنان صحبت میکردند؟ زنان چپگرا، خانمهای مجاهد یا ….
شهاب شکوهی: اینها قطعا مربوط به مجاهدین میتواند باشد چون در مورد زنان چپگرا تا جایی که من میدانم و اطلاع دارم به این صورت نبوده.
کنت لوییس: … ممنونم. بعد شما را بردند به این آمفیتئاتر و این را ما اینجا شنیدهایم که به آن میگویند حسینیه. میشود یک بار دیگر بگویید که اینجا شما چه دیدید و چگونه دیدید؟ چون خیلی سریع پیش رفت و فکر میکنم من هم حواسم پرت شد خیلی دقیق متوجه نشدم.
شهاب شکوهی بار دیگر خاطره و روایتش از حضور در آمفیتئاتر را به همان ترتیب تکرار کرد.
کنت لوییس پس از تکرار شدن این روایت پرسید: «بدن و پیکر ندیدید؟»
شهاب شکوهی: نه!
کنت لوییس: شش طناب دیدید که به این صورت آویزانند؟
شهاب شکوهی: بله!
کنت لوییس: آیا فکر میکنید و البته سخت است که به چنین سوالی جواب بدهید اما فکر میکنید آن پاسدار شما را به آنجا برد تا اعدامتان کند؟
شهاب شکوهی: حدس میزنم او اینطور فکر کرد که دادگاه برقرار است و اعدامها در جریان است و برای همین من را هم به آنجا برد چون وقتی دید تاریک است خیلی تعجب کرد.
کنت لوییس: پس فرض کنیم او تو را اشتباهی به آنجا برده … کسان دیگری اینجا گفتهاند که شنیدهاند در گفتوگوهای آنها که گفتهاند کسانی را اشتباهی اعدام کردهاند….
شهاب شکوهی: من نمیدانم که اشتباهی اعدام کردهاند یا نه. در آن وضعیت ممکن بود که اشتباه هم بشود اما من چیزی را که خودم دیدم میگویم.
کنت لوییس: شاید تو هم جزو همانها بوده باشی که اشتباهی به آنجا بردهاند….
رئیس دادگاه: نیازی نیست به این سوال جواب بدهید. قرار نیست شما اینجا بنشینید و حدس بزنید. اینجا هستیم برای اینکه بگوییم چه دیدهایم و چه شده نه اینکه به چنین نتیجهگیریهایی برسیم.
کنت لوییس: آخرین سوال من! وقتی که بالاخره به اوین منتقل شدید، چند نفر بودید؟
شهاب شکوهی: در آن بندی که ما بودیم شاید ۷۰–۸۰ نفر بودیم حتی شاید تا ۱۰۰ نفر. یک بند هم البته آن پایین بود که من نمیدانم چند نفر در آن بودند.
کنت لوییس: این افراد آیا همگی از گوهردشت منتقل شده بودند یا کسانی هم بودند که از قبل در همان بندها بوده باشند؟
شهاب شکوهی: همگی از گوهردشت به اوین منتقل شده بودند/بودیم.
کنت لوییس: برخی دیگر از شاهدان گفتهاند وقتی به اوین منتقل شدهاند شروع به شمارش کردهاند تا بفهمند که هست و که نیست. آیا شما هم همین کار را کردید؟
شهاب شکوهی: نه!
کنت لوییس: پس شما نظری درباره تعداد اعدامشدگان ندارید؟
شهاب شکوهی: نه!
به دنبال این پاسخ، کنت لوییس گفت که دیگر سوالی ندارد و پس از او گیتا هدینگ ویبری به طرح سوال از شاهد امروز دادگاه حمید نوری پرداخت. او درباره عادل طالبی سوال کرد و اینکه آیا او را به تنهایی از بند بردهاند یا همراه با کسان دیگری.
شهاب شکوهی در پاسخ به این سوال گفت: «او را تنهایی بردند. کسی که آمد او را برد پاسدار بود و همراهش یک مرد لباس شخصی بود که بعدا برای من معلوم شد عباسی است. … دقیق یادم نیست که کدام یک از این دو او را صدا زدند اما فکر میکنم پاسدار بود که صدایش کرد. … مطمئن هستم که دو نفر آمدند برای بردن او.»
پس از گیتا هدینگ وایبری، یوران یالمارشون، دیگر وکیل مشاور به طرح سوال از عبدالرضا (شهاب) شکوهی به عنوان شاهد دادگاه حمید نوری پرداخت که شاهد به سوالهای او هم پاسخ داد. او از جمله گفت که “ماشین حمل اجساد” را شبهنگام و از فاصله ۳۰ تا ۴۰ متری دیده است. یالمارشون سپس درباره بردن تلویزیون از بند سوال کرد و گفت: «شما گفتید یک فرد لباس شخصی هم برای بردن تلویزیون آمده بود. شما در چه فاصلهای او را میدیدید و او چه میکرد. کمی توضیح میدهید؟»
شهاب شکوهی: من یادم است با جعفر ریاحی داشتم قدم میزدم. بعد همین فرد لباس شخصی با پاسدارها آمده بودند توی بند اما من آن لحظه متوجه نبودم. بعد دیدم تلویزیون دست یکی از پاسدارهاست و دارند میروند. دوستان دیگری بودند، پرسیدم جریان چیست؟ گفتند تلویزیون را دارند میبرند.
یوران یالمارشون: کسی که لباس شخصی بود چه میکرد آنجا؟
شهاب شکوهی: این یکی از آن آدمهایی بود که به نظر میرسید بر اساس مسئولیت اداری دارد به پاسدارها میگوید چه کنند و چه نکنند.
در ادامه این جلسه دادگاه حمید نوری، یوران یالمارشون درباره عادل روزدار از شهاب شکوهی سوال کرد و او در پاسخ گفت:
«نام او را قبلا شنیدهام اما چیزی از او یادم نمیآید و فکر نمیکنم چیزی دربارهاش بدانم.»
یوران یالمارشون: اگر بگویم او دندانپزشکی میخوانده چطور؟ چیزی به یادتان میآید؟
شهاب شکوهی: نه متأسفانه. اصلا یادم نمیآید….
پس از یوران یالمارشون، وکیل مشاور بعدی، بنکت هسلبری به طرح سوال از شهاب شکوهی پرداخت. او هم پس از معرفی خود از این شاهد دادگاه حمید نوری پرسید: «شما گفتید دو بار برایتان حکم اعدام صادر شد اما نگفتید که در نهایت اجرای این احکام به چه ترتیب اتفاق افتاد و چه شد؟»
شهاب شکوهی: چیزی که مسلم است این است که من زندهام فعلا. … در مرحله دوم که نیری رئیس دادگاهم بود، بعدا این حکم به دلایلی که وقت دادگاه را میگیرد، تبدیل به ۱۵سال زندان شد.
بنکت هسلبری سپس گفت که چند اسم را میخواند تا شاهد بگوید که آیا در زندان گوهردشت، پیش از اعدامها، در حین اعدامها و پس از اعدامها با آنها برخورد داشته است یا نه: حسین حاجیمحسن!
شهاب شکوهی: زندهیاد حسین حاجیمحسن در بند بغلی ما بود و ما با هم تماس داشتیم. از بچههای همگروه من هم بود و عضو راه کارگر. متأسفانه بعد از اعدامها من دیگر هیچ اسمی از او نشنیدم و بعد از خواهرش درباره او پرسیدم و او گفت که متأسفانه در سال ۶۷ اعدام شده.
بنکت هسلبری: مجید ایوانی!
شهاب شکوهی: زندهیاد مجید ایوانی با ما بود تا مرحله اعدامها. وقتی که ما را از اوین آوردند به گوهردشت ما با هم بودیم. همبند بودیم و بعد من شنیدم که او هم متأسفانه اعدام شد. … از خصوصیاتِ شخصی او یادم هست و بر اساس شنیدههایم میتوانم بگویم که او هم متأسفانه اعدام شده است. … ما را یعنی همه اوینیها را ۹ یا ۱۰ شهریور را صدا کردند بیرون و مجید ایوانی هم جزو ما بوده. … من متأسفانه در راهرو و … با او تماسی نداشتم.
بنکت هسلبری: بیژن بازرگان!
شهاب شکوهی: نه متأسفانه. چیزی از او یادم نیست.
بنکت هسلبری: و آخرین نفر، محمود علیزاده اعظمی!
شهاب شکوهی: نه متأسفانه … چیزی یادم نیست.
به دنبال این پاسخ شاهد دادگاه حمید نوری، بنکت هسلبری اعلام کرد که دیگر سوالی از شاهد ندارد و به این ترتیب رئیس دادگاه فرصتِ بازپرسیِ متقابل را در اختیار وکیلان مدافع حمید نوری گذاشت.
توماس سودرکوئیست، یکی از دو وکیل نوری، با معرفی خودبه شهاب شکوهی گفت که سوالات تیم وکیلان نوری را او از این شاهد خواهد پرسید. این وکیل مدافع ابتدا درباره حضور شهاب شکوهی در بند ۱۴ زندان گوهردشت سوال کرد و به شاهد گفت: «همانطور که خودتان هم گفتید در بازجویی پلیس این بند را گفتهاید بند پنج. اما این را هم به شما بگویم که شما در تمام بازجویی پلیستان گفتهاید بند پنج، بند پنج، بند پنج. شما هیچ کجا بند ۱۴ نگفتهاید. بعد گفتید که بعد از بازجویی پلیستان نامهای از خانوادهتان به دستتان رسیده که روی آن نوشته شده شما در بند ۱۴ بودهاید. این نامه کی به دست شما رسید؟ یادتان میآید؟»
شهاب شکوهی: این نامه فکر میکنم دو تا سه ماه قبل به من رسید.
وکیل مدافع حمید نوری: بسیار خوب. بعد گفتید که به پلیس ایمیل زدید که بازجویی شما دارای خطاست و میخواهید آن را تصحیح کنید. نامه را هم به پلیس نشان دادید؟
شهاب شکوهی: نه!
وکیل حمید نوری: آیا شما به پخش دادگاه نوری که به شکل زنده انجام میشود گوش دادهاید عبدالرضا؟
شهاب شکوهی: خیلی کم متأسفانه چون شرایط شغلی من اجازه نمیدهد اما پراکنده اگر توانسته باشم یک تکههایی را گوش کردهام و همانجا هم متوجه شدم که سوالهای دادگاه خیلی حساس است.
وکیل حمید نوری سپس درباره مسئولان زندان گوهردشت از شهاب شکوهی پرسید و اضافه کرد: «من متوجه شدم که شما خیلی به جایگاه این افراد توجهی نداشتهاید اما در بازجویی پلیس هم در این مورد سوالاتی از شما شده است. حالا بر این اساس من میخواستم از شما بپرسم آیا میدانید رئیس زندان گوهردشت در آن مقطع زمانی که شما آنجا بودید چه کسی بوده است؟»
شهاب شکوهی: دقیق مشخص نشد برایم اما همان باری که من را صدا کردند به اتاق عباسی، بعد از اینکه ما کمی صحبت کردیم یک نفر وارد اتاق شد و عباسی که تا آن موقع نشسته بود، خیلی با احترام جلویش بلند شد و از صحبتهایشان من اینطور فهمیدم که کسیست بالادست عباسی. حالا یادم نیست اما به نظرم آمد که شاید او رئیس زندان باشد.
وکیل حمید نوری: شاید اسم بردید اما اسم این شخص چه بود؟
شهاب شکوهی: امین وزیری. قبلا من در روز اول دیده بودمش.
وکیل نوری: پس این امین وزیری را شما میشناختید و میدانستید که چه کاره است؟
شهاب شکوهی: قبلا و در جریان دستگیریام در سال ۶۲ او را دیده بودم. رئیس گروه ضربت بود.
وکیل حمید نوری: پس او که آمد داخل بالادست عباسی به نظر میآمد. از دیگران هیچوقت شنیده بودید که وزیری رئیس زندان باشد؟
شهاب شکوهی: نه! نشنیده بودم.
وکیل مدافع حمید نوری در اینجا از پیشگاه دادگاه درخواست کرد تا اجازه پیدا کند که بخشی از متن بازجویی شاهد در نزد پلیس را بخواند. قاضی توماس ساندر به بررسی موضوع پرداخت و دادستان صفحه مورد نظر را سوال کرد …. در نهایت قاضی ساندر تناقض را وارد تشخیص داد و به وکیل مدافع حمید نوری اجازه داد که این بخش از بازجویی شاهد در نزد پلیس را بخواند.
وکیل مدافع حمید نوری: به شما بگویم که اینجا اینطور نوشته شده عبدالرضا! از شما پرسیده شده که آیا رئیس زندان را میشناختهاید و شما در پاسخ گفتهاید: “من یک بار یک نفر را دیدم که میگفتند او رئیس زندان است. خیلی جوان بود و من خیلی تعجب کردم که این جوان چطور میتواند آنجا رئیس باشد. اسمش هم امین وزیری بود. ” کمی پایینتر شما همین ماجرای عباسی را تعریف میکنید و میگویید که امین وزیری وارد اتاق میشود. … میتواند اینطور باشد که شما از دیگران پرسیده باشید رئیسِ زندان کیست و آنها به شما گفته باشند وزیری؟
شهاب شکوهی در پاسخ به موضوع مطرح شده از سوی وکیل مدافع حمید نوری گفت:
«راستش خیلی خوب یادم نمیآید. ممکن است آن زمان از کسی پرسیده باشم اما به نظرم میآید که بعد از آن من را آوردند اوین.»
وکیل نوری: بسیار خوب! بعد هم که شما از این فرد لباس شخصی صحبت کردید و از ظاهر و لباسهایش گفتید [اشاره به حمید عباسی است]. من در این زمینه یک سوال تکمیلی از شما دارم: شما گفتید او موهای روشنی داشته و نگاه نافذی هم داشته است. آیا شما احیانا رنگ چشم او را هم دیدید که روشن است یا تیره ….
شهاب شکوهی: گفتم، به نظرم روشن بود. چشمان روشنی داشت یعنی.
وکیل حمید نوری: رنگ پوستش چه؟
شهاب شکوهی: رنگ پوستش هم روشن بود.
وکیل نوری: حالا من هم میخواهم درباره گزارش بنیاد برومند از شما سوال کنم که دادستان هم وارد آن شد. حالا من میخواهم این روشنتر شود و از دادگاه کمک فنی میخواهم. … اینجا ما مصاحبه شما را با بنیاد برومند میبینیم. در مورد تاریخ این مصاحبه که دادستان صحبت کردند و من نمیخواهم وارد آن بشوم. اینجا آن مورد نگهبانها که آمدند و تلویزیون را بردند برای من جالب است و حضور فرد لباس شخصی که شما هیچ نامی از او نمیبرید. یا در ماجرای آن آخوند جوان…. ببینید شما در هیچکدام از این موارد نامی از عباسی به میان نمیآورید. دادستان از شما پرسید چرا و شما در جواب گفتید که نام افراد دیگر را هم نیاوردهاید. یعنی چون اسم نبردید اسم هیچکس را نیاوردید؟
شهاب شکوهی: بستگی داشته است به مواردی که در این مصاحبهها مطرح بوده و خواسته آن فضا. من بر اساس آن جواب دادهام.
وکیل مدافع حمید نوری: البته من فقط این بخش از مصاحبه شما را نخواندهام. همه آن را خواندهام. در جاهای دیگر شما از برخی افراد نام بردهاید. مثلا از ناصریان نام بردهاید، از نیری نام بردهاید، اشراقی را نام بردهاید و البته گفتید که انگلیسی روانی حرف نمیزدید وقتی این مصاحبه را انجام دادید. بگذارید مشخصا اینطور از شما بپرسم: آیا یادتان میآید در این مصاحبه از افرادی اسم برده باشید؟
شهاب شکوهی: معمولا بستگی به نوع سوالات داشت و فضایی که حاکم بود. به فراخور تم و موقعیت ممکن است که من از افرادی اسم برده باشم.
وکیل مدافع حمید نوری پس از این پاسخ عبدالرضا (شهاب) شکوهی که شاهد امروز دادگاه حمید نوری بود، گفت که از این موضوع میگذرد و بحث دیگری را باز میکند. توماس سودرکوئیست در ادامه گفت: «امروز شما گفتید دو بار به دادگاه برده شدهاید. یک موردش را گفتید نهم یا دهم شهریور بوده. و البته گفتید که تاریخها را دقیق نمیدانید. در بازجویی پلیس یادتان هست که گفتید اولین بار کی شما را به دادگاه بردهاند و همینطور درباره دفعاتی که به دادگاه [هیأت مرگ] برده شدهاید، خاطرتان هست چه جوابی دادهاید؟»
شهاب شکوهی در پاسخ به این سوال وکیل مدافع حمید نوری گفت:
«دو سال و خردهای پیش از من “اینترویو” شده و من الان دقیق یادم نیست چه گفتهام.»
وکیل مدافع حمید نوری: من کاملا درک میکنم به این موضوع احترام میگذارم اما با اجازه دادگاه و برای روشن شدن موضوع میخواهم بروم سراغ بخشی از بازجویی شما در نزد پلیس و آن را بخوانم. وکیل نوری سپس مختصات محل مورد نظرش در متن بازجویی شاهد در نزد پلیس را مشخص کرد و توماس ساندر، رئیس دادگاه، پس از بررسی موضوع گفت: «ما الان همهمان میدانیم و ایشان هم خودش گفته که در بازجویی پلیس تاریخها را دقیق نگفته است. این که دیگر مشخص است. الان شما میخواهید انگشت بگذارید روی تاریخها و آنها را یکی یکی بپرسید؟ منظورتان از این سوال چیست؟»
وکیل مدافع حمید نوری: من میخواهم زمان به دادگاه برده شدن او مشخص شود …. او گفته است منظورتان این است که من را چه روزی بردند دادگاه؟ و گفته شده که بله! اگر میدانید بگویید…. جواب آمده که نمیدانم دقیق …. بعد پلیس میگوید ماهش را بگو! شاهد میگوید ماه مرداد بود. … من میدانم که به یاد آوردنش سخت و دشوار است. یعنی تاریخ دقیق گفتن برای این اتفاقات آسان نیست اما یادتان میآید که دادگاه را در رابطه با چه اتفاق بهخصوصی که چند روز قبل از آن افتاده باشد، گفته باشید؟ منظورم این است که مثلا به پلیس گفته باشید چند روز قبل از اینکه من را ببرند دادگاه آن اتفاق مهم افتاده بود ….
شهاب شکوهی پس از لحظاتی فکر کردن در پاسخ به وکیل مدافع حمید نوری گفت:
«نه! الان یادم نمیآید…. اگر آن موقع که درخواست کرده بودم این متن را به من داده بودند تا موارد را اصلاح کنم شاید الان اینطور نمیبود ….»
وکیل مدافع حمید نوری به دنبال این پاسخ شاهد گفت که از این موضوع میگذرد و جلو میرود. او سپس به موضوع حضور شهاب شکوهی در آمفیتئاتر پرداخت و گفت: «اگر درست فهمیده باشم این ماجرا بعد از اولین حضور شما در دادگاه است. بعد هم که شما را میبرند به یک سلول. بعد شما در پاسخ به سوال یوران یالمارشون گفتید که حوالی شب کامیون را دیدید …. درست است؟»
شهاب شکوهی: بله! درست است.
وکیل مدافع حمید نوری: شما محل بند ۱۴ را به ما نشان دادید اما نشان ندادید که کامیون را از کجا دیدید؟ میتوانید نشان بدهید که وقتی کامیون را دیدید کجا بودید؟
شهاب شکوهی: میتوانم نشان بدهم اما با حدس است. ۱۰۰درصد نیست.
رئیس دادگاه به شاهد اجازه داد که پیش ماکت برود و محل مورد نظر را نشان بدهد. شهاب شکوهی چنین کرد و رئیس دادگاه پرسید: «کدام طبقه را نشان میدهید؟»
وکیل مدافع حمید نوری: سوال من هم همین بود.
شهاب شکوهی: طبقه وسط. چون من شلاق خورده بودم و پاهایم درد میکرد، گذر از یک راهپله را به خاطر دارم. تمام تنم درد میکرد ….
وکیل مدافع حمید نوری: بسیار خوب. برویم سراغ ضرب و جرح. گفتید یک بار شما را چنان کتک زدند که دندهتان شکست. گفته بودید در فرعی بودید؛ شاید هم من اشتباه میکنم اما گفتید روی شکمتان افتاده بودید و از زیر چشمبند دیدید که یک مرد پیر به نام تفرشی را چنان زدند که شاید مُرد. وحشتناک داشتند کتکش میزدند. کله یک نفر دیگر را هم چنان به المنت کوبیدند که سرش ترکید. این صحنه را شما الان وقتی روی شکم افتادهاید دارید میبینید؟ خم شدهاید و این صحنهها را دیدید؟ منظورتان این است؟
شهاب شکوهی: نه! وقتی خم شده بودم یک آدم سنگین وزن پرید روی پشتم که تقریبا صاف شدم روی زمین. یعنی افتادم کلا. من مثل جنین خودم را در شکمم جمع کرده بودم اما از زیر چشمبندم میتوانستم راهرو را ببینم….
وکیل مدافع حمید نوری: یعنی اینکه سر یک نفر بخورد به المنت و بشکند و بترکد را شما با چشم خودتان دیدید؟
شهاب شکوهی: بله! خون زیادی ریخت و بعد هم پایش را گرفتند، کشیدند و بردندش.
وکیل مدافع حمید نوری: آیا این شخص را میشناختید؟
شهاب شکوهی: من فکر میکردم علی محبی است اما بعد شنیدم و فهمیدم که علی محبی بر اثر سکته از بین رفته است.
وکیل مدافع حمید نوری: چند وقت فکر میکردید که او علی محبی بوده؟ چند روز، چند هفته، چند ماه احیانا؟ و کی فهمیدی که او سکته کرده؟
شهاب شکوهی: یادم نیست …. بعدا در مصاحبههای آدمها شنیدم که علی محبی سکته کرده.
وکیل نوری: قبل از بازجویی پلیستان بود یا بعد از بازجویی پلیستان؟
شهاب شکوهی: یادم نیست اما فکر میکنم بعد از آن بود.
وکیل مدافع حمید نوری: پس بعد از بازجویی پلیس شنیدید و فهمیدید که علی محبی سکته قلبی کرده و از بین رفته. درست است؟
شهاب شکوهی: بله!
وکیل مدافع نوری سپس بار دیگر به مصاحبه شهاب شکوهی با بنیاد عبدالرحمن برومند پرداخت و گفت:
«همه ما توافق داریم که این مصاحبه در سال ۲۰۰۹ انجام شده است. این مصاحبه قبل از بازجویی پلیس بوده و شما گفتهاید که علی محبی دوست شما بوده که سکته قلبی کرده و مرده است. الان شما میگویید که در بازجویی پلیس گفتهاید علی محبی سرش با المنت برخورد کرده است. از آنجایی که به بازجویی پلیس خودتان احاطه دارید، من میپرسم که یادتان میآید در بازجویی پلیس گفتهاید سر چه کسی با المنت برخورد کرد و مُرد؟»
شهاب شکوهی: بله، من فکر کردم که علی محبی بوده اما بعد فهمیدم که علی محبی سکته کرده است. البته شاید هم او علی محبی بوده و با آن ضربه نمرده و بعدا سکته کرده است. نمیدانم. این هم ممکن است.
وکیل مدافع حمید نوری: بسیار خوب! الان دیگر خیلی تجریدی شد حرفهای شما. ببینید یادتان میآید که به پلیس گفتید که علی محبی به چه شکلی مرد؟
شهاب شکوهی: بله، گفتم سرش خورد یعنی زدندش به پره رادیاتور و سرش باز شد.
وکیل نوری: خب حالا برگردیم به مصاحبه شما با بنیاد عبدالرحمن برومند در سال ۲۰۰۹، و بازجویی پلیس شما سال ۲۰۲۰ بوده است. شما در سال ۲۰۰۹ گفتهاید که علی محبی سکته قلبی کرده …. حالا الان شما فکر کنید و به ما بگویید که آیا علی محبی سرش خورد به رادیاتور و جان باخت یا اینکه سکته قلبی کرد؟
شهاب شکوهی: راستش رفتن به یک زمانهایی بسیار سخت و آزارنده است. این تصویر مرگ دوست من است…. به هر حال من الان نمیتوانم پاسخ دقیق و قطعی به این سوال بدهم.
وکیل مدافع حمید نوری: بسیار خوب! پس من بروم سراغ گروه آخر سوالهای قبل از مشورت با موکلم که ببینم سوال دیگری دارد یا نه: درباره آن آخوند که شما گفتید آمده و گفته باید نماز بخوانید …. دادستان هم البته از شما سوالهایی کرد. از عباسی در این روایت هم نام برده نشده و حتی درباره آن لباس شخصی هیچ چیزی گفته نشده. تنها گفته شده که روز اول بوده، روز دوم بوده و روز سوم نبوده. چیزی بیشتر از این نیامده.… من درست متوجه شدم؟
شهاب شکوهی: بله! اما اگر دقت کرده باشید، من اینجا هم از او به عنوان فرد لباس شخصی نام بردم تا در آخر نتیجه بگیرم که او که بود.
وکیل مدافع حمید نوری: بله بله، درست است. حالا در آخر میخواهم باز ارجاع بدهم به متن بازجویی شما در نزد پلیس (اشاره به مختصات محل مورد نظر در متن)، جایی که شما درباره این سه روز صحبت کردهاید ….
توماس ساندر، رئیس دادگاه مشغول بررسی شد و بعد اجازه خواندن داد، البته تأکید کرد که او تناقض چندانی نمیبیند.
پس از اینکه وکیل مدافع حمید نوری بخش مورد نظرش در بازجویی شاهد در نزد پلیس را خواند، شهاب شکوهی در پاسخ گفت:
«تا جایی که من یادم میآید و قبلا هم گفتم، حمید عباسی دو روز اول آمد و روز سوم نبود.»
وکیل مدافع حمید نوری: یک سوال دیگر هم داشتم. شما مقالهها و نوشتههایی از خاطراتتان در زندان دارید؟
شهاب شکوهی: بله! من مطالب مختلفی نوشتهام.
وکیل نوری: این مطالب جایی چاپ شدهاند؟
شکوهی: بله! در برخی سایتها منتشر شدهاند.
وکیل نوری: آیا در هیچکدام از این مطالب نامی از عباسی آمده است؟
شکوهی: یادم نمیآید…. نه!
وکیل نوری: یادتان نمیآید؟
شکوهی: یادم نمیآید اسمی از عباسی برده باشم. به عنوان دادیار زندان شاید نام برده باشم اما به اسم خودش، یادم نمیآید.
وکیل مدافعِ حمید نوری گفت که پاسخ شاهد به این پرسشها هم با جوابش در بازجویی پلیس متفاوت است. او با اشاره به مختصات محل مورد نظرش در متن بازجویی، از رئیس دادگاه خواست تا اجازه بدهد این بخش از بازجویی را هم بخواند.
قاضی توماس ساندر اجازه داد و وکیل مدافع نوری مشغول خواندن شد.
شهاب شکوهی در پاسخ و واکنش به تناقض مورد نظر وکیل حمید نوری که گفت آنجا شما قاطعانه نه گفتهاید و پاسخ منفی دادهاید به اینکه نام حمید عباسی را آورده باشید. شکوهی در پاسخ گفت:
«الان هم من گفتم یادم نمیآید اسم آورده باشم. گفتم شاید به عنوان دادیار از این فرد یاد کرده باشم.»
به دنبال این پاسخِ عبدالرضا (شهاب) شکوهی، وکیل مدافع حمید نوری اعلام کرد که دیگر سوالی از شاهد ندارد. او دو دقیقه فرصت خواست تا با موکلش پشت در دادگاه صحبت کند و ببیند که آیا او سوال دیگری دارد یا نه. قاضی ساندر به نوری و تیم وکیلان او اجازه داد از دادگاه خارج شوند و گفت که بقیه افراد حاضر در دادگاه سر جای خودشان میمانند تا آنها برگردند.
برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکیهای آن سایت را بپذیرید
پذیرش
پس از برگشت دوباره حمید نوری و وکیلان او به سالن ۳۷ دادگاه استکهلم، وکیل مدافع نوری اعلام کرد که دو سوال کوتاه دارد: «شما گفتید که وقتی در دادگاه بودید چشمبندتان را جابهجا میکنید و نیری و اشراقی را میبینید. شما گفتید که اشراقی را از قبل نمیشناختید. درست است؟»
شهاب شکوهی: بله!
وکیل مدافع حمید نوری: و بعد گفتید که یک فردی هم آنجا بود که بلند بلند حرف میزد. شما نمیدانستید که او کیست اما بعدها وقتی که صدای پورمحمدی را در تلویزیون شنیدید، فهمیدید که آن فرد پورمحمدی بوده. شما چه زمانی صدایِ این فرد را در تلویزیون شنیدید؟ چند وقت بعد از آن دادگاهتان؟
شهاب شکوهی: یادم نیست دقیق اما چند سال بعدش بود.
وکیل نوری: یعنی بعد از آزادی از زندان دیگر؟
شکوهی: بله!
وکیل نوری: و آخرین سوالم این است که پورمحمدی چه لباسی به تن داشت؟
شکوهی: آخوند بود.
وکیل نوری: لباس آخوندی.… ممنونم. سوال دیگری ندارم.
با پایان سوالهای وکیلان مدافع حمید نوری، قاضی توماس ساندر، رئیس دادگاه، به دادستان فرصت داد تا سه سوالش را از شاهد بپرسد. اولین سوال دادستان درباره ناصریان و لشکری و سوال و جواب کردن آنها از زندانیان در بیرون از بند بود که شهاب شکوهی گفت برداشتِ دادستان از حرفهای او درست بوده است.
سپس دادستان درباره جعفر ریاحی سوال کرد و شهاب شکوهی گفت که جعفر و صادق ریاحی را در راهرو با هم صدا کردند.
دادستان: سوال من این است که آنجا شما از کجا فهمیدید ناصریان آنها را صدا کرد؟
شهاب شکوهی: راستش وقتی چشمان کسی را ببندید، بعد از چند وقت گوشهایش خیلی بهتر میشنود. ما صداها را تا یک حدود خوبی میتوانستیم تشخیص بدهیم. و البته گاهی صدایشان هم میکردند. مثلا صدا میکردند حاج آقا ناصریان و او جواب میداد، یا لشکری میگفتند و او جواب میداد.
دادستان: وقتی شما آن روز برای اولین بار بود که ناصریان را میدیدید، از کجا فهمیدید که صدا صدای اوست؟
شهاب شکوهی: خیلی مشکل نبود. میشد پی برد. همچنین با توجه به اینکه من صدای او را بعدتر هم شنیدم، با توجه به برخوردهایی که با او داشتم قطعی شد برایم که آن صدا صدای او بوده. یعنی اگر من تردید هم داشتم، بعد برایم قطعی شد.
دادستان: آیا در صدای او ویژگی خاصی وجود داشت؟ آهنگ صدایش جور خاصی بود که به یاد میماند یا چه؟
شهاب شکوهی: نمیتوانم دقیق بگویم که چیز ویژهای در صدایش بوده اما به هر حال صدای آدمها با هم فرق میکند.
دادستان: حالا برای اینکه کاملا روشن شود، شما در جواب سوال وکیل مدافع گفتید که رنگ چشم عباسی روشن بود. منظورتان چیست؟ آیا رنگ خاصی مد نظرتان است؟
شهاب شکوهی: یعنی رنگ چشمش سیاه نبود. قهوهای روشن شاید یا هر رنگی که غیر از سیاه باشد.
به دنبال این پاسخ شهاب شکوهی، دادستان اعلام کرد که دیگر سوالی ندارد. رئیس دادگاه ضمن تشکر از شاهد، پایان ضبط صدا و تصویر جلسه و بازپرسی از شهاب شکوهی را اعلام کرد. او سپس به شاهد گفت که به این ترتیب شما هم به پروازتان میرسید: «باز هم از شما خیلی ممنونم، عبدالرضا شهاب شکوهی که به اینجا آمدید و به سوالها پاسخ دادید. اینکه میگویند تا سه نشود، بازی نشود همین را میگویند….»
شهاب شکوهی: ممنونم از شما.
قاضی ساندر: ممنون. سفر خوبی را برایتان آرزو میکنم.…
قاضی توماس ساندر سپس اعلام کرد که دادگاه هفته آینده به دلیل تعطیلات عید پاک برگزار نمیشود: «این تعطیلات از خیلی وقت قبل برنامهریزی شده است و به این ترتیب جلسه بعدی روز ۲۰ آپریل خواهد بود. ما در این روز بازپرسی از یک شاهد را خواهیم داشت که قرار بود قبلا انجام بشود اما به تأخیر افتاد. علیرضا امید معاف از طریق لینک در دادگاه شهادت خواهد داد و روز پنجشنبه ۲۱آپریل، پروفسور پیام اخوان از طریق لینک ویدئویی با ما همراه خواهند بود. با توجه به ساعت تابستانی، ما ساعت ۱۴ یا ۱۵ این بازجویی را داریم اما صبح آن روز –و از ساعت ۹، بازپرسی از حمید نوری انجام خواهد شد. ابتدا دادستانها سوالاتشان را خواهند پرسید و بعد وکیلان مدافع خود او ….
پس از این توضیحات و گفتوگو با دادستان و وکیلان مدافع نوری، قاضی توماس ساندر ختم جلسه امروز را اعلام کرد. در خلال این گفتوگوها قاضی ساندر گفت که تا –به حال متهمی نداشته که به او این همه فرصت و وقت برای دفاع داده باشد.
در نهایت او پایان جلسه رسیدگی به اتهامات حمید نوری در روز پنجشنبه هفتم آپریل/۱۸ فروردین را اعلام کرد.
جلسه هشتادوچهارم دادگاه حمید نوری؛ «برای کشتن شما چهل روز بهشت به ما وعده دادهاند»
هشتاد و چهارمین جلسه دادگاه حمید نوری، متهم به مشارکت در اعدام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ در زندان گوهردشت روز هجدهم فروردین ۱۴۰۱ هفتم آوریل ۲۰۲۲ با ادای شهادت عبدالرضا شهاب شکوهی در استکهلم برگزار شد.
عبدالرضا شهاب شکوهی نخستین بار در سن پانزده سالگی در زمان محمدرضا شاه دستگیر شد. او بار دوم پس از انقلاب در سال ۱۳۶۰ در قم دستگیر و به اعدام محکوم شد، اما در سال ۶۲ زمانیکه به مرخصی رفته بود، فرار کرد.
عبدالرضا شهاب شکوهی، عضو سازمان راه کارگر بود و در خرداد ۱۳۶۲ در حال انتقال برخی اسناد درون سازمانی، محاصره و با اصابت گلوله زخمی و برای بار سوم دستگیر شد. شاهد یکماه و نیم بعد از کمیته مشترک به زندان اوین منتقل و در بدو ورود به مدت یازده شب با دستبند سرپا نگه داشته شد. او دو سال بعد در دادگاهی به ریاست نیری در زندان اوین برای بار دوم حکم اعدام گرفت. در همان دادگاه بود که خبر اعدام برادرش را نیز به او دادند. حکم اعدام شاهد بعدها به پانزده سال زندان تغییر کرد.
عبدالرضا شهاب شکوهی در حال اعتصاب غذای گروهی به همراه دویست، سیصد زندانی دیگر در سال ۱۳۶۶ به زندان گوهردشت منتقل شد و بلافاصله مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفت. او بعدا به بند چهارده منتقل شد؛ بندی که میان بند پنج و شش قرار داشت و امکان برقراری ارتباط با این بندها و مشاهده محوطه زندان از داخل پنجره ها در آن امکان پذیر بود.
عبدالرضا شهاب شکوهی شهادت داد که [بند آنها] در پنجم مرداد ۶۷ با مورس از حضور هیات مرگ در زندان باخبر شدند. او شنیدن خطبه های رفسنجانی و بعدا موسوی اردبیلی در دو نماز جمعه جداگانه و شعارها علیه مجاهدین از طریق بلندگوهای زندان را تایید کرد. او گفت تلویزیون را از بند منتقل و پخش روزنامه را متوقف کردند شاهد قطع ملاقات ها را نیز در مرداد ۱۳۶۷ در زندان گوهردشت تایید کرد.
عبدالرضا شهاب شکوهی در نهم یا دهم شهریور با چشم بند به همراه تعدادی از هم بندی هایش که همگی مارکسیست بودند، در حضور ناصریان توسط لشکری مورد سوال و جواب مذهبی قرار گرفت. شاهد آنگاه به همراه گروهی از هم بندی هایش به راهروی مرگ برده شد. او شهادت داد در زمان حضورش در راهروی مرگ [از ماموران] می شنید که می گفتند: «این را ببرید سمت چپ، این را ببرید سمت راست.»
او پس از چند ساعت بدون چشم بند در برابر هیات مرگ از جمله نیری و اشراقی قرار گرفت و گفت که نماز نمی خواند و مسلمان هم نیست.
عبدالرضا شهاب شکوهی پس از خروج از اتاق هیئت مرگ پنجاه ضربه شلاق خورد و به سالن تاریک برده شد که بعدا فهمید آمفی تئاتر بود. در آنجا از زیر چشم بند تعدادی دمپایی و لباس را در کف سالن و شش طناب دار آویزان از سقف را دید. شاهد همان روز به اتاق دربسته ای برده شد. او با شنیدن صدای صحبت آدم ها و کامیون خود را به پنجره رساند. او آدم هایی را دید که لباس هایی به رنگ سفید و شبیه به لباس سم پاشی بر تن داشتند و کیسه هایی را در پتو به داخل کامیون پرت می کردند.
عبدالرضا شهاب شکوهی را روز بعد دوباره در برابر هیات مرگ نشاندند. شاهد توضیح داد که چگونه با قبول تبعیت از قوانین جامعه در صورت آزادی از یک سو و وساطت اشراقی نزد نیری از سوی دیگر، از اعدام نجات پیدا کرد. او را پس از ترک اتاق به همراه چند زندانی دیگر آنقدر کتک زدند که دنده هایش شکست. او زندانی به نام تفرشی را به یاد می آورد که از شدت ضرب و شتم احتمالا کشته شد. شاهد گفت سر زندانی دیگری از کوبیدن به رادیاتور ترکید. یکی از پاسدارها به آنها گفت: «برای کشتن شما چهل روز بهشت به ما وعده داده اند.»
عبدالرضا شهاب شکوهی شهادت داد که پس از این ضرب و شتم شدید به سلولی انتقال یافت و صدای دو پاسدار را از درون راهرو شنید. او از روی صدا پاسدار عادل، مسئول فروشگاه زندان را شناخت که گاهی در بند آنها رفت و آمد هم می کرد.
عادل از پاسدار دیگر می پرسد: «برایم یک سوال شرعی بوجود آمده. این دخترها را که ما از طناب [دار] پایین می آوریم، کبود می شوند و معلوم است که خفه می شوند و طبق قوانین اسلامی اینها باید ازدواج کرده باشند و اعدام شوند. آیا به نظرت می آید که این درست است. من برام سوال شده.»
آن پاسدار در پاسخ به عادل می گوید: «این را خودش حاج آقا، همه این موارد را می داند و آنها دستور داده اند. اگر لازم باشه باید از خود آنها پرسید. اما آنها حتما جوابی برای این [سوال] دارند.»
عبدالرضا شهاب شکوهی بعدا در توضیح این شنیده ها و در پاسخ به سوال کنت لوئیس، یکی از وکلای مشاور شاکیان پرونده شهادت داد که به عقیده او منظور از این زنان زندانی، زنان زندانی مجاهد بود و او در مورد زنان چپ چنین چیزی نشنیده است.
عبدالرضا شهاب شکوهی گفت در روزهای بعد روحانی جوانی سعی کرد تا نماز خواندن را به زندانیان نجات یافته از اعدام آموزش دهد. ناصریان، لشکری و یک «فردی با لباس شخصی» به همراه چند پاسدار در روزهای بعد به بند آنها سرکشی و زندانیان را با تهدید و ارعاب مجبور به خواندن نماز می کردند.
عبدالرضا شهاب شکوهی دو، سه هفته بعد توسط پاسداری به دادیاری زندان و نزد «حاج آقا عباسی» برده شد. حاج آقا عباسی همان «فرد با لباس شخصی» بود که پیشتر نیز شاهد چندین بار بدون چشم بند –مثلا یکبار در زمان خارج کردن تلویزیون بند– با او روبرو شده بود، اما هرگز کسی او را معرفی نکرده بودند. عباسی به او اعلام کرد که به زندان اوین منتقل خواهد شد. شاهد گفت لبخند آن روز عباسی در ذهنش باقی ماند. شاهد گفت همانجا فردی به داخل اتاق آمد و عباسی پیش پای او با احترام بلند شد. شاهد گفت آن فرد امین وزیری، رئیس گروه ضربت بود که شاهد در جریان دستگیری اش در سال ۱۳۶۲ او را دیده بود.
عبدالرضا شهاب شکوهی همان روز با یک اتومبیل شخصی به زندان اوین منتقل و در فروردین ۱۳۶۸ از زندان آزاد شد.
عبدالرضا شهاب شکوهی در جلسه امروز از صادق ریاحی، جعفر ریاحی، محمدعلی پژمان، مصطفی فرهادی، حسین حاجی محسن و مجید ایوانی به عنوان «زنده یادانی« نام برد که او یا شخصا یا از طریق واسطه می تواند اعدام آنها را در سال ۱۳۶۷ در زندان گوهردشت تایید کند. در جلسه امروز نیز وکیلان مشاور متهم به موارد اختلاف بین گفته های شاهد در جلسه امروز دادگاه با بازجویی هایش در اداره پلیس سوئد در بیش از دو سال گذشته پرداختند.
جلسات بعدی دادگاه حمید نوری با تقریبا دو هفته وقفه به دلیل تعطیلات عید پاک، روز چهارشنبه سی و یکم فروردین ۱۴۰۱، بیستم آوریل ۲۰۲۲ دوباره آغاز خواهند شد. این جلسه بنا به درخواست وکلای حمید نوری، متهم به بازجویی از او اختصاص یافته است. توماس ساندر، قاضی دادگاه در همین رابطه در جلسه امروز دادگاه رسما اعلام کرد که تابحال هیچ متهمی نداشته که برای دفاع به او این همه فرصت و وقت داده باشد.