حسن رحمان پناه
امروز ١۴ مارس ٢٠٢١ میلادی سالروز مرگ کارل مارکس رهبر بزرگ پرولتاریای جهانی است . مارکس که در ۵مە سال ١٨١٨ در (تریر،پروس) در یک خانوادە یهودی چشم به جهان گشوده بود در ١۴مارس ١٨٨٣ در(لندن،انگلستان)دیده از جهان فروبست. مارکس، فیلسوف، تاریخ دان، جامعە شناس، اقتصاددان و متفکر بزرگ و انقلابی پرولتاریایی جهانی است که تمام عمر خود را در تبعید و در فقر، صرف خدمت به بشریت و رهایی طبقه کارگر و مردم تحت ستم از چنگال نظام طبقاتی سرمایەداری نمود. مارکس اندیشمند تغییر جهان، خالق گروندریسه، کاپیتال و همراه دوست و یار وفادارش انگلس، نویسنده اثاری همچون مانیفست حزب کمونیست، ایدئولوژی المانی و دهها کتاب، رساله، مقاله و کار تحقیقی و خدمات جاودانە به بشریت و رهایی طبقه کارگر و انسان ستمدید، از بردگی، از خودبیگانگی و رسیدن به جهان آزاد ، برابر و عاری از ستم و سرکوب (جهان کمونیسم) بود.
بورژوازی اگر زندە بودن مارکس را تحمل نکرد و از چندین کشور اروپائی تبعید ، اخراج و از حق زندگی عادی و دادن تابعیت محرومش کرد، در بعد از مرگش نیز، از سوی با تحریف افکار و ایدهایش و از سوی دیگر با وحشت پراکنی از اهداف و آرمان هایش، همیشە در جنگ و جدال با مارکس بودە و قصد دادن تصویری وارونە از این رزمندە انقلابی را داشتە است. اما هر سالە و بر خلاف ادعاهای صاحبان زور و سرمایە ، در نظر سنجی های نهادهای سرمایەداری و علارغم میل آنان، مارکس کماکان در ردیف اولین چهره ها و شخصیت های تعیین کنندە سال بودە است. این حقیقت به معنای این جملە داهیانه مارکس است کە نوشت “اگر انسان در جسم خود فانی است ، اما در عملکرد خود ماندگار است ” . ماندگاری مارکس در “عملکرد خود” تنها به ایشان مربوط نیست ، بلکە به طبقە اجتماعی تحول بخشی ارتباط دارد کە تغییر جهان غیرانسانی کنونی به پراتیک اگاهانه و متحدانە آن طبقە (طبقە کارگر)مربوط است کە مارکس مسیر تئوری این تحول را در عملکرد روزانه این طبقە نشان داد.
ازسویدیگر،مارکسازجانبپیرواندروغینشنیزتحریفوآنچهبهنامایشانبهخوردجامعەوطبقەکارگردادەشدە،فرسنگهاباآنچەمارکسگفتەدرتئوریوپراتیکفاصلەداشتەودارد. مارکس در دوران حیات خود از چنین تحریفاتی کە امروز بسیار گستردە تر از گذشتە ادامە دارد ، اگاه بود و به درست متذکر شد کە ” من مارکسم ، نە مارکسیست“. امروز در برابر تحریفات و “ایسم” های جعلی و نا مارکسیست های کە روزانە به اسم مارکس حکم صادر میکند، برای کمونیست های راستین و طبقە کارگر اگاه و متعهد به تغییر نظام سرمایەداری و ایجاد جامعە سوسیالیستی، هیچ راهی به جز مراجعە بە خود مارکس وجود ندارد.
شاید هیچ نوشتەای تا به حال به اندازه سخنرانی انگلس بر مزار مارکس در ١٧ مارس ١٨٨٣ هنگام وداع با یار دیرینش ، بیانگر جایگاه و شخصیت مارکس و نقش وی در تاریخ تا کنون نباشد. به پاس خدمات کارل مارکس و جایگاه رفیع وی در خدمت به انسانیت و فعالیت برای تدقیق جنبش سوسیالیسم علمی در تئوری و پراتیک ، نقد رزمنده و کوبنده نظام طبقاتی سرمایەداری و در گرامیداشت ١٤٣مین سالگرد مرگش ، سخنرانی انگلس را مجددآ منتشر میکنم . امید است خدمت هر چند کوچک به مارکس والا ، انقلابی و بزرگ باشد.
١٤مارس ٢٠٢١
سخنرانی انگلس بر مزار مارکس بعد از مراسم خاکسپاریش در لندن ،١٧مارس ١٨٨٣
یک ربع به ساعت ٣ بعدازظهر ١۴مارس ، بزرگترین اندیشمند روزگار ما از اندیشیدن باز ایستاد. فقط دو دقیقه او را تنها گذاشته بودیم، همینکه به اتاق آمدیم، دیدیم که آرام روى صندلى خوابیده است – اما این بار براى همیشه.
مرگ این مرد چنان ضایعهاى براى پرولتاریاى رزمنده اروپا و امریکا و براى تاریخ علوم است که ابعادش غیر قابل اندازهگیرى است. جاى خالىاى که با رفتن این روح پُر عظمت بوجود آمده است بزودى زود همه جا احساس خواهد شد.
همانطور داروین به قانون تکامل جهان ارگانیک و موجودات زنده پى بُرد، مارکس هم قانون تکامل تاریخ بشر را کشف کرد؛ این حقیقت ساده را که تا قبل از او در زیر کوهى از ایدئولوژى پنهان شده بود، این حقیقت که بشر پیش از آنکه بتواند به سیاست، دانش، هنر، دین و جز اینها بپردازد، باید بخورد، بیاشامد، سرپناه و پوشاک و غیره داشته باشد؛ این که بنابراین تولید وسایل مبرم مادى، و نتیجتاً میزان رشد اقتصادى کسب شده توسط هر مردم معیّن یا در هر دوره معیّن، آن زیربنایى را تشکیل میدهد که بر روى آن، دولت، مفاهیم حقوقى، هنر و حتى نظرات آن مردم در مورد مذهب تکامل پیدا کردهاند… و در پرتو این نور است که بنابراین باید همه اینها را تبیین کرد، نه برعکس، آنچنان تا حال شده است.
اما این همهاش نیست. مارکس قانون ویژه حرکت ناظر بر شیوه تولید سرمایهدارى عصر حاضر و آن جامعه بورژوایى که زاده این شیوه تولید است را هم کشف کرد. کشف ارزش اضافه، ناگهان مسألهاى را روشن کرد که هم اقتصاددانان بورژوا و هم منتقدین سوسیالیستى که در صدد حلش بودند در تمام بررسىهاى قبلى، در تاریکى کورمالىاش میکردند.
دو کشف این چنینى براى یک عمر کافى است. خوشبخت آن که نائل آمدن به حتى یکى از این کشفیات نصیبش شود. اما در هر زمینهاى که مارکس به تحقیق پرداخت – و او در زمینههاى بسیار متعددى تحقیق کرد، که هیچکدامشان سطحى نبودند – در همه زمینهها، حتى در ریاضیات، به کشفیات مستقلى نائل شد.
چنین بود این مَردِ دانش. اما این هنوز حتى نیمى از وصف او نیست. دانش براى مارکس نیرویى بلحاظ تاریخى پویا و انقلابى بود. گرچه براى او هر کشف جدید در این یا آن عرصه از دانش تئوریک که شاید هنوز هم کاربُردهایش بتمامى قابل تصور نبود خشنودى فراوانى بهمراه داشت، وقتى کشفیات تأثیرى فورى و انقلابى بر صنایع، و بر تکامل تاریخى در کل میگذاشتند، شعفى از نوعى کاملا متفاوت احساس میکرد. بعنوان مثال، او از نزدیک پیشرفتها و اکتشافات حاصله در زمینه الکتریسیته را دنبال میکرد و در این اواخر بخصوص کارهاى مارسل دپره[١] را.
براى اینکه مارکس بیش از هر چیز دیگر یک انقلابى بود. مأموریت واقعیش در زندگى این بود که از هر طریق به سرنگون کردن جامعه سرمایهدارى و نهادهاى دولتى مخلوقش مدد برساند، به آزادى و رهایى پرولتاریا کمک برساند، که او خود اولین بانى وقوفش بر وضعیت و نیازهایش، و آگاهیش بر شرایط رهاییش بود. مبارزه خوى او بود. با چنان شور، با چنان سرسختى و با چنان کامیابى مبارزه کرد، که کمتر کسى با او رقابت میکند. کار او در اولین “روزنامه جدید راین” در سال ١٨۴٢، روزنامه “به پیش” پاریس در ١٨۴۴، “روزنامه آلمانى بروکسل” در ١٨۴٧، “روزنامه جدید راین” در ١٨۴٨– ١٨۴٩ و بعلاوه جزوههاى میلیتانت بیشمار، کار در سازمانهاى پاریس، بروکسل و لندن، و بالأخره تاجى بر سر همه اینها، تشکیل انجمن بینالمللى کارگران – این خود براستى دستاوردى بود که بنیانگذارش میتواند بحق بر آن ببالد حتى اگر هیچ کار دیگرى نکرده باشد.
و در نتیجه، مارکس بلحاظ مورد نفرت و تهمت و لجنپراکنى بودن سرآمد زمانه خودش بود. حکومتها – هم مطلقه و هم جمهورى – او را از ممالک خود تبعید کردند. بورژواها – چه محافظه کار و چه اولترا–دمکرات – در بدنام کردن و لجنپراکنى به او گوى سبقت از هم ربودند. همه اینها را او همچون تارعنکبوت کنار میزد، نادیده میگرفت، و تنها زمانى پاسخ میداد که ضرورتى فوقالعاده مجبورش میکرد. و او مُرد در حالى که میلیونها کارگر انقلابى همرزمش – از معادن سیبرى تا کالیفرنیا، در همه بخشهاى اروپا و امریکا، از صمیم قلب دوستش دارند، خالصانه به او احترام میگذارند و در فقدانش سوگوارند — و گرچه شاید مخالفان او بسیار بودند، اما من به جرأت ادعا میکنم که بعید است حتى یک دشمن شخصى داشته باشد.
نام او قرنها دوام خواهد آورد، و کارش هم چنین خواهد بود.