کومه له سازمان کردستان حزب کمونیست ایران
مطالب رسیده

نامت بر تارک تاریخ خواهد درخشید

3082020211600 1

٤٢ سال بعد از کاک فواد

حسن رحمان پناه

٤٢ سال قبل در روز ٩ شهریورماه ١٣٥٨ خورشیدی “فواد مصطفی سلطانی”، کمونیست برجسته، از بنیانگذاران کومه له، استراتیژسین دوراندیش، تاکتیک گذار لایق و والا، از برجسته ترین رهبران جنبش انقلابی کردستان و کسی که می رفت در جنبش کارگری و کمونیستی ایران و منطقه جایگاه رفیعی پیدا کند، در جنگی نابرابر در منطقه “سرشیو” در مسیر جاده سقز – مریوان، در نزدیکی روستای “بسطام” جان باخت.

باور کردن مرگ “کاک فواد” نه آن زمان، بلکه اکنون هم برای بسیاری از یاران و دوستانش، برای زحمتکشان کردستان و برای همه کسانی که نور امید رهایی را در نگاه، افکار و پراتیک کاک فواد میدیدند، همچنان دشوار و سنگین،سنگین تر از گورستان “تاله سوار” که در قلبش آرام گرفته و سنگهایی است که بر مزار این رزمنده کمونیست گذاشته اند. نه فقط ما یاران و رهروانش دوست نداریم مرگش را باور کنیم، بلکه دشمنانش نیز از جسد بی جانش وحشت دارند،چون تا بحال چندین بار سنگ مزارش را شکسته اند، زیرا وحشت دارند آثاری از او، از روئیدن گل و گیاه و حیات برجای باشد، مبادا بار دیگر فواد بروید.

فواد ،کمونیستی عاصی از ستم، اسطوره مقاومت و سرکشی،یار زحمتکشان و دشمن ستمگران، نامش، آوازەاش بعد از ٤٢ سال هنوز تازه و امروزی است و بی شک نسل ها و قرنها خواهد ماند . او نور امیدی بود که در تاریکی سرزمینی که همیشه جولانگاه ستمگران و عصیانگاه خروش ستمکشان بوده و وعده رهایی آنها را داده بود، کوتاه ،اما پرنور درخشید . فواد نامی بود که بعد از مرگش وسیعاً توده گیر و عمومی شد ،این نشانه محبوبیت و جایگاه والای او در قلبها است. کاک فواد که شغل و منصب و آسایشی داشت و می توانست به ریاست و وزارت و مقام برسد، خوشه چین زحمات خود و خانواده باشد، به همه پشت پا زد و یار قلم و تفنگ و توده های زجر کشیده گردید ، ساده زیستن و برای تغییر مبارزه و فداکاری کردن، انقلابی اندیشیدن و انقلابی ماندن، رمز محبوبیت کاک فواد در میان یاران و تودههای ستمدیده بود. مرگش یاران و مردم زیادی را در غم و اندوه و تآثر فروبرد، بر مرگش گریستند و عذاب دیدند و دشمنان و قاتلانش از مرگش سرمست و مژده پایان جنبش را دادند!؟ اما زنده ماندن کاک فواد در گرو زنده ماندن اهداف و آرمانی است که در راه آن فداکاری کرد و جانباخت.

برای من که در طول حیاتم کاک فواد را دو بار از نزدیک دیده ام و با او گفتگو کرده ام (یک بار در جمعیت سقز بهار ٥٨ و بار دوم بعد از راهپیمایی از سقز به مریوان در حمایت از کوچ تاریخی مردم آن شهر)، چهره بشاش و دوست داشتنی اش را هرگز فراموش نمی كنم.

کاک فواد در طول حیات کوتاه اما پرثمرش آنچنان نقش و جایگاه والایی پیدا کرد که ابداً در قالب محدود تشکیلاتی نمی توان او را ارزیابی و مورد سنجش قرار داد. البته این تنها ویژگی رهبری چون فواد نیست، بلکه تمام جنبش های اجتماعی اصیل چنین رهبرانی را در صفوف خود پرورش و آنها را پیشتاز حرکت خود نموده و جنبش توسط آنان هدایت و در همان حال آنان را نیز صیقل می دهد. اگر در مقطعی افرادی همچون کاک فواد ایجاد تشکیلات برایشان هدف می شود، در مرحله دیگر و در شرایط زمانی دیگر، در صفوف چنین کسانی، افرادی پیدا می شوند که خود محور تشکیلات و آینه معرف آن می گردند،کاک فواد از زمره چنین محدود رهبرانی بود. امروز نام و یاد کاک فواد تنها نام و خاطره یک فرد با تعلق معین تشکیلاتی و فکری نیست، بلکه نامی است به ابعاد یک حرکت، یک جنبش و یک خط فکری و سیاسی معین در دل یک طبقه و یک جریان وسیع اجتماعی. سنگ بنای اجتماعی شدن کمونیسم در کردستان مدیون فواد و ایشان معمار آن بود. به همین خاطر در هر گام و پیشروی این جنبش، کاک فواد همچنان پیشقراول آن آست.

کاک فواد انسانی نبود که تنها به تفسیر رویدادها و پدیده ها بپردازد، همچنین شخصی ارادەگرا و یا نظارەگر جهان پیرامونش نبود، بلکه او رزمندەای بود که اساساً برای تغییر فعالیت می کرد. این ویژگی اش او را بیشتر به مارکسیزم نزدیک و عامل مهمی در شناخت پدیدەها و جهان پیرامونش بود و فاکتور مهمی در کسب اتوریته و اعتماد دوستان و توده های زحمتکش به ایشان بود. در نظر و پراتیک کاک فواد، انسان در پرده روابط و مناسبات اجتماعی، نه موجودی بی اختیار و منفعل، بلکه عنصری فعال و پویا است که قادر به تغییر جهان پیرامونی خود و پایان دادن به جدایی اش از ابزار خودساخته ای است که به حکم شرایط تولید بر او حاکمیت می کند و عنصر اصلی در پایان دادن به این جدایی و از خود بیگانگی، خود انسان بود. برای او انسان محور تغییر و در همان حال تغییر انسان را نیز می سازد. از همین زاویه بود که دخالت فواد در مسائل ریز و درشت جامعه از سیاست، اقتصاد و امور اجتماعی تا مسائل فرهنگی و آموزشی برای تغییر نامطلوب به مطلوب،در خدمت انسان بود.

او آغازگر ابتکار نو، برای برپایی جهانی نو بود که انسان محور آن بود.

فواد در نوجوانی به سیاست پا گذاشت، در اوایل جوانی ابزار تحقق افکارش را ساخت، جوان ٢١ ساله ای بود که کومه له را بنیان گذاشت.سیاست و کار سیاسی در کشورهای استبدادزده و خفقان آلود، امری طبیعی و استبداد فرد را به سوی سیاست سوق می دهد، خلاف آن قدری غیر نرمال است. اما فواد در این میان از محدود استثناها بود. او یکی از آغازگران مارکسیزم دهه ٤٠ و جنبش طبقاتی کارگران بود. فواد به درستی این جمله داهیانه مارکس را دریافته بود که “کارگران فردی استثمار می شوند، اما دسته جمعی رهایی می یابند” که معنایش چیزی جز اتحاد، ایجاد تشکیلات و مبارزه سازمانیافته و آگاهانه برای تغییر و رهایی نبود و نیست. به درستی معتقد بود که بدون تئوری انقلابی عمل انقلابی ممکن نیست و عمل انقلابی هم برای سازماندهی توده ای کارگران و بردگان سرمایه جهت نیل به سوسیالیسم به حزب انقلابی نیاز دارد. او در سال ١٣٤٨ خورشیدی به ایجاد تشکیلاتی همت گذاشت که بعد از آزادیش از زندان ساواک در پاییز سال ٥٧ و شرکت در اولین کنگره آن ،نام “سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران_ کومەله” را بر آن نهادند. تا زمانیکه در قید حیات بود، آن را پاس داشت، صیقل داد، به پیش برد، و به ابزار مبارزه انقلابیون حرفه ای،کارگران اگاه،زنان عاصی ازستم و ستمدیدگان نظام طبقاتی، جهت نبرد برای رهایی از شر نظام موجود تبدیل کرد. در آن زمان که تشخیص خوب از بد، هنوز کار آسانی نبود، کاک فواد با شم تیز طبقاتی و با چراغ مارکسیزم ، راه را از بیراهه تشخیص داد. با نگرش های انحرافی در جنبش چپ از جمله خیانت و تسلیم طلبی حزب توده و نوکری و وابستگی این جریان مرزبندی و مشی چریکی جدا از توده های زحمتکش را مردود و نشان داد که “موتور کوچک توان حرکت موتور بزرگ را ندارد”. با دید انتقادی به جنبش مسلحانه سالهای ٤٦،٤٧ کردستان که توسط “کمیته انقلابی حزب دمکرات کردستان ایران” برپا شده بود مینگریست و آن را پشت سر گذاشت.

هنوز بیش از چهار سال از تشکیل کومه له نگذشته بود که دستگیر و روانه زندان و شکنجه گاه مخوف ساواک شاه گردید. زندان برای او عرصه نوینی از نبرد، گاه فردی و گاه دسته جمعی با دشمن بود. در زندان آبدیده شد، اگر اسمش “فولاد ” بود در زندان “فولاد آبدیده” شد. در میان یاران با عزت و احترام و بازجو و شکنجەگر از او حساب می بردند. سلولهای انفرادی و جمعی و تاریکخانه های زیادی را تجربه کرد و عذاب جسمی و روحی فراوانی تحمل نمود،اما رضا به قضا نداد و تسلیم دشمن نشد و نهایتاً اعتصاب غذای ٢٤ روزه زندانیان سیاسی زندان سنندج را رهبری و به پیروزی رساند. سازماندهی و پیروزی این حرکت، توان غیر قابل انکار او را در رهبری حرکت جمعی به دوست و دشمن نشان داد و مغز مبتکرش حرکتهای تودەای عظیم بعد از قیام ٥٧ را در تاریخ جنبش انقلابی کردستان برای اولین بار به اسم او و تشکيلاتى که او رهبرش بود،ثبت نمود.

در قیام ٥٧ و سازماندهی آن، بە ویژه در مناطق جنوب کردستان،همراه یارانش شرکت فعال و سازمانده داشت. اما قیامی که همه اقشار و طبقات اجتماعی در راه تامین منافع خود به حرکت و جنب و جوش درآورده بود، با فاصله گرفتن از ٢٢ بهمن روز پیروزی آن،تضاد منافع واقعی، روز به روز بیشتر صف به هم فشرده قیام کنندگان را از هم جدا میکرد. ضد انقلاب اسلامی میرفت تا هرچه زودتر دست آوردهای قیام را بازپس گیرد و آنچه را که رژیم شاه در به سرآنجام رساندن آن ناکام مانده بود،یعنی سرکوب قیام کنندگان و بازگشت ایران به جزیره آرامش سرمایه را بر جامعه ایران حاکم کند. کاک فواد و یارانش با تشخیص این واقعیت و بدون توهم به رژیم اسلامی به استقبال شرایط جدید رفتند. آنان به درستی دریافته بودند ،حاکمان جدید که شمشیر اسلام در دست و توهم تودههای مذهبی را پشت سر داشتند، مصممند فضای گورستانی بر جامعه در حال جوش و خروش ایران حاکم و آن را تنها راه سد انقلاب در داخل و رو به منطقه میدیدند .این طرح و توطئه حاکمان تازه به قدرت رسیده اسلامی، از حمایت کشورهای امپریالیستی و ارتجاع منطقه نیز برخوردار بودند.

کاک فواد برای مقابله با تشکیلات سازمانیافته حکومتی چیزی جز سازماندهی توده ای در اختیار نداشت. او به درست دریافته بود که برای این امر خطیر تنها سازماندهی حزبی کافی نیست، بلکه به سازماندهی توده ای در ابعاد میلیونی نیاز هست.به همت و ابتکار کاک فواد و فداکاری بی دریغ یارانش، نهادهای انقلابی و توده ای از جمله “جمعیتهای دمکراتیک” و “اتحادیه های دهقانی” در همه شهرهای کردستان ایجاد شد. نهادهای مدافع حقوق کارگران و زنان نیز در بسیاری از مناطق شکل گرفت.

ستمگران که علیه ستمدیدگان دندان تیزکرده، مسلح شده و ارگانهای ضدمردمی از قبیل “شورای عشایری” ایجاد کرده و علیه جان و زندگی زحمتکشان مدام در حال دسیسه و توطئه بودند، بلافاصله در برابر آنان به سازماندهی زحمتکشان و مسلح نمودن آنان پرداخت و کومه له را نیز در پیشاپیش آنان مسلح کرد و از دست آوردهای قیام مردم انقلابى کردستان ، مسلحانه دفاع نمود. فواد مظهر اراده انقلابی و سازماندهی توده ای بود.

در اولین بهار آزادی بعد از سرنگونی حکومت شاه ، که به بهار خونین سنندج معروف شد و حاکمان تازه به قدرت رسیده اسلامی مردم مقاوم و مبارز این شهر را به خاک و خون کشیدند،کاک فواد و یارانش نقش اساسی در سازماندهی مقاومت مردم و هدایت نبرد علیه جمهوری اسلامی در این شهر برعهده گرفتند.این اولین زورآزمایی رژیم اسلامی و مردم کردستان بود.هنگام مذاکره با هیئت رسمی جمهوری اسلامی که همه چهره های تاثیرگذار آن به جز خمینی شرکت داشتند و شورای شهر سنندج و نمایندگان برخی از سازمانها و احزاب طرف مذاکره آنان بودند، رفیق صدیق کمانگر، مبلغ و سازمانده برجسته، زبان برا و کوبنده انقلاب و شورای شهر سنندج، باوصف اینکه آنزمان در کومەله مسئولیت مشخص تشکیلاتی بر عهده نداشت و کاک فواد رهبر کومه له بود، اما شخصآ محافظت از کاک صدیق را بعهده گرفت. این رفتار و تواضع را با رفتار کسانی که بخاطر موقعیت شخصی، آرمان و اهداف کومه له را زیرپا گذاشتند و امروز ادعای دوستی و شاگردی کاک فواد را دارند، مقایسه کنید، تا دریابید که اینان چقدر حقیر و کوچک هستند.

مضحکه اولین “انتخابات” جمهوری اسلامی که با رای گیری جمهوری اسلامی ” اره یا نه ” در ١٢ فروردین ٥٨ معماری شده و در آن جعبه جادویی، اژدهای هفت سر حکومت ترور و شکنجه را بعنوان حکومت “مستضعفین” جار زدند و به مردم ایران قالب کردند، کاک فواد و یارانش بدون توهم در مقابل آن حقه بازی و کاهبرداری اسلامی ایستادند و آنرا افشا و مردم کردستان، یک صدا آن نمایش مضحک را تحریم و رسوا کردند. حرکتی که سنگ بنای اتحاد و مبارزات دسته جمعی آینده شد و اکنون هم بعنوان یکی از برگه های زرین جنبش انقلابی کردستان از آن یاد میشود.

در جریان مذاکرات سنندج و مهاباد با هیئت های مذاکره کننده رژیم اسلامی که قطعنامەهای ٢٤ماده سنندج و ٨ماده مهاباد در آن تنظیم شد،نقش کاک فواد بسیار برجسته و مورد اذعان دوست و دشمن قرار گرفت و مخالفینش نیز چه آنزمان و چه اکنون هم، به فرهیختگی و شم و توان رهبری فواد اعتراف میکنند. رهبران جمهوری اسلامی نیز در این مذاکرات و در جریان رهبری کوچ تاریخی مردم مریوان و گفتگوهای رودررو بیشتر او را شناختند و از ایشان وحشت داشتند.

کاک فواد که از نیات ضد انسانی رهبر و سران جمهوری اسلامی در سرکوب خونین دست آوردهای قیام ٥٧ تردید نداشت،در صدد سازماندهی نبرد توده ای، از جمله مقاومت مسلحانه همگام و با اتکا به نیروی مردمی بود. سنگ بنای این نیرو را در سازماندهی نیروی مسلح پیشمرگ کومەله دید و بی درنگ به ایجاد آن همت گماشت و اولین آموزشگاه نیروی پیشمرگ کومەله را در روستای “گۆرەمەر”ناحیه سردشت سازمان داد. در برابر نگرشات و توهمات تسلیم طلبانه تسلیم نشد و بر ضرورت مقاومت مسلحانه از دست آوردهای قیام در برابر ضدانقلاب اسلامی تاکید نمود. تاریخ حقانیت او را در ٤٢سال گذشته به درستی نشان داد.

کاک فواد اهل پنهانکاری و کار زیر به زیر نبود . هر آنچه آنجام میداد شفاف ، روشن، قابل روئیت و حسابرسی بود. عمیقآ به کارگران و محرومان علاقه و اعتقاد داشت. بر این باور بود که تودهای کارگر و زحمتکش دریا و روشنفکران و پیشقراولان اگاه و واقعی، ماهی هستند که حیاتشان به حضور در آن آب زلال بستگی دارد. در کوچ تاریخی مردم مریوان که شهری را در برابر زورگویی و قلدری پاسداران اسلامی بسیج و به بیرون شهر هدایت و رهبری کرد،در رآس کمیته رهبری آن حرکت تاریخی قرار گرفت. در جریان مذاکره با نمایندگان حکومت اسلامی ،ضمن دفاع قاطعانه از خواست و مطالبات مردم ناراضی، گزارش کارکرد روزانه کمیته را به اطلاع مردم میرساند و با این اقدام ضمن تقویت روحیه اتحاد و همکاری، توده های مردم را به سنت دخالت از پایین در آمور سیاسی و اجتماعی ترغیب،تشویق و آموزش میداد. از آنها نظرخواهی میکرد و نهایتآ ایدهای پیشرو و انقلابی را برمیگزید و عملی میکرد.با این روش و ابتکار نوین، مردم ستمدید و مبارز را برای نبردهای اجتماعی بزرگ آماده میکرد. همچون رهبری تیز بین که توان و ظرفیت و میزان آمادگی مردم برای ادامه مبارزه و حصول پیروزی را در دست داشت،هنگامیکه متوجە ظاهرشدن روحیه خستگی در صفوف مردم کوچ کرده شهرمریوان از ادامه مبارزه در شکل کوچ شد ، بدون اراده گرایی ،به چگونگی به موفقیت رساندن آن مبارزه اندیشید و با جمعبندی از دست آوردهای بدست آمده و حرکتی که اثرات و ابعاد آن نه تنها بر مردم شهر مریوان و حتی کردستان محدود نماند، بلکه جنبش

طبقاتی سراسری را در نبرد علیه دیکتاتوری تازه به قدرت رسیده را آموزش داد و تقویت نمود، مردم را به خانه و کاشانه و محل کار و زندگی خود سربلند و غرورآفرین رهنمون شد. کاک فواد تنها تعلیم دهنده نبود، بلکه تعلیم بیننده هم بود. او معلم تبدیل ناامیدی به امید و پیروزی بود.

کاک فواد نه تنها در مبارزه با حکومت تازه به قدرت رسیده اسلامی ، بلکه در مبارزه و افشای ارتجاع و جریان سنتی کردستان نیز پیشتاز بود. کاک فواد و تشکیلاتى که او رهبرش بود با سنتهای فرسوده مذهبی،ضدزن و ارتجاعی در افتادند و کمونیسم، برابری طلبی و سکولاریزم را تبلیغ کردند. در برابر بی ارادگی انسان و تبلیغ سرنوشت از پیش تعیین شده ،که ابزار فرهنگ طبقات استثمارگر است و آنرا بر جامعه حاکم گردانیده اند،انسان با اراده و حاکم برسرنوشت خود را الگو قرار داد. فواد و یارانش علی رغم اینکه جوان و کم تجربه و تشکیلاتشان نو پا بود،اما در برابر حزب قدیمی،سنتی و ناسیونالیست که خدا،مذهب و جمهوری و کادرهای قدیمی و کارکشته در اختیار داشت، با اتکا به سیاست درست و انقلابی و اتکا به نیروی پاینی جامعه ،یعنی کارگران و استثمارشوندگان و دفاع از منافع و مصالح آنان درافتاد، سریعآ و در مدت کوتاه تودەگیر و اجتماعی شدند و چشم و چراغ جریان سوسیالیستی و کارگری سراسری گردیدند.

در جریان فرمان جهاد خمینی در٢٦مرداد ٥٨ و آغاز یورش به کردستان در ٢٨مرداد و “سرکوب غائله کردستان” که لیبرالهای ریز و درشت به حمایت از آن برخواستند، فواد در راس کومەله، فرمان مقاومت تودە ای با همه امکانات موجود را صادر کرد و در بیانیه ای تحت عنوان “خلق کرد در بوته آزمایش” در رآس مقاومتی قرار گرفت که بعد از سه ماه شکست جلاد جماران با نوشیدن اولین “جام زهر” از مقاومت و استقامت مردم مبارز کردستان در ٢٦ آبان ٥٨ و اعلام تسلیم و مذاکره به نتیجه رسید. اما دریغا دیگر کاک فواد که لقب “چگوارا”ی کردستان و ایران را گرفته بود ، در قید حیات نبود تا در آن مرحله حساس “مذاکره” جنبش مقاومت مردم کردستان را به جلو هدایت و رهنمون شود.در آن پاییز حزین به جای کاک فواد ، نامش و عکسهایش در هر تظاهرات و در هر کوچه و برزن و در هر پیروزی و موفقیت در دست معترضین و سرود “فواد چگوارای کردستان” ، بر لب مبارزین بود.

به شهادت تاریخ میتوان اذعان کرد در مدت کوتاه زندگی کاک فواد از زمان آزادی از زندان تا روز جانباختنش ،هیچ رویداد مهم سیاسی ،اجتماعی و مبارزاتی در کردستان نیست که مهر و تآثیر رهبری داهیانه فواد بر آن حک نشده باشد. کاک فواد در شرایطی کومەله،جنبش کارگری و کمونیستی ایران و جنبش انقلابی کردستان را تنها گذاشت که از هر زمانی بیشتر به او ، به خلاقیت و توان و استعدادش نیاز بود.

اما باید اذعان کرد که فواد افسانه نبود، اسطوره بود، زندگی راز و رمزآمیزی نداشت، بلکه ساده و خاکی و انقلابی بود. او انسان واقعی، انسانی کمال یافته، فردی در خود رها شده و آگاه به وجود هستی خود بود. از دام ناخودآگاه جهان و هستی وارونه رها شده بود. دوران آگاهی کاذب را پشت سر نهاده و به آگاهی علمی از دنیای پیرامونی خود دست یافته بود. فواد مفسر جهان نبود، بلکه معلم تغییر آن بود. به هر کجا که پا می گذاشت، به هر حرکتی که فکر می کرد، انسان محور حرکت او بود. انسان در نگرش او چیزی جز حرکت برای تغییر در خدمت انسان نبود. در فواد نظریه و پراتیک کاملاً و آگاهانه باهم انطباق پیدا می کردند. از نظر او انسان در درون طبقه می تواند جامعه و تاریخ را بسازد. به همین منظور کل انرژی  و توان خود را معطوف سازماندهی و حرکت انسان برای تغییر جامعه و ساختن تاریخ نوین، تاریخی متضاد با آنچه در گذشته وجود داشت، صرف کرد. او طرفدار انسانی بود که بتواند سرنوشت و تاریخ خود را بسازد، این کار از نظر رفیق فواد  فردی نبود، بلکه جمعی و طبقاتی بود.در پراتیک کوتاه مدت خود، بویژه بعد از آزادی از زندان ،در ٦مهر ٥٧ تا روز جانباختنش،٩ شهریور ٥٨، یعنی در مدت ١١ ماه آنرا به خوبی و روشنی پراتیک کرد .

بی شک طبقه کارگر،نسل نو و امیدوار به زندگی و آینده، کاک فواد و آرمانهای کمونیستی و انسانی او، برای تغییر را بهتر و بیشتر درک و پراتیک خواهد کرد. در برابر تفسیرات ناسیونالیستی و لیبرالی نان به نرخ روز خورها، باید کاک فواد ، آرمانها و پراتیک طبقاتی و سوسیالیستی او را آنچنان که بود ، نه آنچنانکه کسانی مطابق مصالح حقیر فردی و امروزی خود میخواهند ، معرفی و شناساند.

اکنون و در ٤٢همین سالگرد جانباختن این گنجینه ارزشمند و وزین از انقلابیگری، پاکی، صداقت و فداکاری در راه رهایی طبقه کارگر و بشریت ستمدیده، یاد او را نه با پرستش و تعظیم مذهبی و خرافی، نه با ریاکاری و سواستفاده از نامش و خاک کردن آرمانهایش ، بلکه با بکار گیری همه ویژگیهای برجسته انقلابی و انسانی اش، پاس و گرامی می داریم.

نامش بر تارک تاریخ خواهد درخشید.

شهریور_١٤٠٠ خورشیدی