کومه له سازمان کردستان حزب کمونیست ایران
مطالب رسیده

من یک زنم؛ زنی طغیانگر علیه سنت‌های عقب‌افتاده و مردسالاری و فریاد آزادی و برابری

photo 2025 08 06 11 01 59 4

من یک زنم؛ زنی طغیانگر علیه سنت‌های عقب‌افتاده و مردسالاری و فریاد آزادی و برابری

تقدیم به زنان ایستاده؛ زنانی که سکوت را شکستند، ستم را نپذیرفتە آزادی را فریاد زدند.

ایوب دباغیان

٣١ شهریور ١۴۰۴

من یک زنم.

زنی که حاضر نیست در قاب‌های تنگ سنت‌های عقب‌افتاده و مردسالاری تعریف شود. من نه «حوای گناهکار» هستم و نه «سایه‌ی مرد». من انسانی آزاد، برابر و شایسته‌ی کرامت هستم. زن بودن یعنی انسان بودن؛ نه کمتر، نه ناقص، نه فرودست.

قرن‌هاست که سنت‌های ارتجاعی، مذهب و قوانین مردسالار زن را به «دیگریِ فرودست» بدل کرده‌اند؛ یعنی موجودی که نه به‌عنوان یک انسان آزاد و مستقل، بلکه همواره در نسبت با مرد و در جایگاهی پایین‌تر تعریف شده است. زنی که یا «ناموس» بوده تا در چهاردیواری خانه تقدیس شود، یا «وسوسه‌گر» تا به جرم گناهکاری و سرکشی محکوم گردد. اما ما زنانی هستیم که این تعریف‌های تحقیرآمیز را پس زده‌ایم. ما نه قدیسه‌های مطیعیم و نه گناهکاران سرکش؛ ما انسان‌هایی آزادیم، شایسته‌ی کرامت و برابری.

من یک زنم؛ پیشرو، سنت‌شکن، مبارز و آزادی‌خواه. در جامعه‌ای که می‌خواهد زن را به سکوت، خانه‌نشینی و اطاعت تقلیل دهد، من صدای اعتراضم. صدای شکستن سکوت‌های تحمیلی، صدای ایستادن در برابر قوانینی که زن را نصف مرد می‌دانند، و صدای خشم علیه فرهنگی که دختران را قربانی ناموس می‌کند و مادران را در چهاردیواری خانه دفن می‌سازد.

این مقاله صدای زنانی است که در خیابان‌ها، دانشگاه‌ها، کارخانه‌ها و زندان‌ها ایستاده‌اند. زنانی که یک‌صدا می‌گویند: «دیگر بس استبس است تحقیر، بس است سکوت، بس است قوانینی که آزادی و کرامت ما را محدود می‌کنند.

من یک زنم؛ صدای تمام زنانی که در طول تاریخ فریاد زدند و خفه شدند. زن بودن برای ما قربانی بودن نیست؛ بلکه به معنای ایستادن در خط مقدم مبارزه است. ما زنانی هستیم که نمی‌خواهیم به سایه‌ی مردان تقلیل یابیم. ما سوژه‌های تاریخیم، سازندگان فردا، و بدون ما هیچ انقلاب و هیچ آزادی ممکن نخواهد بود.

من یک زنم؛ نه مطیع، نه خاموش، نه سایه. من ایستاده‌ام تا بگویم: زن بودن یعنی آزادی، زن بودن یعنی برابری، زن بودن یعنی شور زندگی.

زن در جامعه‌ی مردسالار

من یک زنم؛ زنی که پیش از تولد در ترازوی تبعیض سنجیده می‌شود. جامعه‌ای که در آن به دنیا می‌آیم، زن را نه به‌عنوان انسانی کامل، بلکه به‌عنوان موجودی «کمتر»، «وابسته» و «نیازمند قیم» تعریف کرده است. دختر بودن، از همان لحظه‌ی تولد، به معنای محدودیت است: بایدها و نبایدهایی که آزادی را می‌بلعند و آینده را تنگ می‌کنند.

در خانواده‌ی مردسالار، بدن زن ملک خصوصی است: متعلق به پدر، برادر، شوهر و حتی پسر. دختر باید «حفظ شود» و زن باید «مطیع» بماند. در چنین نظامی، زن نه به‌عنوان فردی آزاد، بلکه به‌عنوان «ناموس» تعریف می‌شود؛ ناموسی که باید کنترل شود، پنهان شود و گاه قربانی شود تا شرافت مردان حفظ گردد.

من یک زنم و دیده‌ام که چگونه قوانین رسمی همان چیزی را تحکیم می‌کنند که سنت‌های عقب‌افتاده تحمیل کرده‌اند. قوانین مردسالار، زن را نصف مرد می‌شمارند: چه در دادگاه، چه در ارث، چه در شهادت. زن حق ندارد بدون اجازه‌ی شوهر سفر کند، کار کند یا حتی زندگی مستقل داشته باشد. حجاب اجباری نماد آشکار این سلطه است: پوششی که نه برای انتخاب، بلکه برای انقیاد ساخته شده است. این قوانین در ظاهر به نام «حفاظت» از زن وضع می‌شوند، اما در حقیقت چیزی نیستند جز ابزار کنترل و سرکوب.

مردسالاری تنها در سطح قانون باقی نمی‌ماند؛ بلکه با مناسبات طبقاتی در هم تنیده است. زنان کارگر دو بار سرکوب می‌شوند: یک بار در کارخانه یا مزرعه، جایی که دستمزدی کمتر از مردان می‌گیرند و در شرایط سخت استثمار می‌شوند؛ و بار دیگر در خانه، جایی که کار خانگی رایگان و نامرئی بر دوششان گذاشته می‌شود. این «دوگانه‌ی تبعیض» زن کارگر را به مقاوم‌ترین چهره‌ی جنبش رهایی بدل کرده است.

من یک زنم و می‌دانم که مردسالاری تنها با زور قانون و سنت ادامه پیدا نمی‌کند، بلکه در ذهن‌ها بازتولید می‌شود. از کودکی به دختران می‌آموزند که «ساکت» باشند، «با حیا» باشند، «زیاد نخواهند». در مقابل، به پسران یاد می‌دهند که «حق دارند»، «اقتدار دارند» و «مردانگی یعنی فرمان‌روا بودن». این تربیت پنهان زنان را به سکوت و خودسانسوری سوق می‌دهد و مردان را به سلطه‌گری.

اما ما زنان امروز این چرخه را شکسته‌ایم. ما می‌دانیم که سنت‌ها ارتجاعی و قوانین مردسالار تقدیر آسمانی نیستند، بلکه ساخته‌ی دست انسان‌هاست؛ ساخته‌ی حاکمان و طبقات مسلط برای حفظ قدرتشان. هیچ قانونی ابدی نیست و هیچ سنتی شکست‌ناپذیر نمی‌ماند. تاریخ نشان داده است که وقتی زنان برخیزند، این قوانین و سنت‌های پوسیده فرو می‌ریزند.

زن در جامعه‌ی مردسالار همیشه با دوگانه‌ای خفه‌کننده روبه‌رو شده است: یا باید قدیسه‌ی خانه‌نشین باشد، یا اگر آزادی بخواهد «گناهکار» و «فاسد» نامیده می‌شود. اما ما زنانی هستیم که این دوگانگی را در هم می‌شکنیم. ما نه قدیسه‌ای مطیعیم و نه گناهکاری سرکش؛ ما انسان‌هایی آزادیم، با حق انتخاب، حق اندیشیدن، حق عشق ورزیدن و حق مبارزه کردن.

ما زنانی که در خیابان‌های ایران و کردستان فریاد «زن، زندگی، آزادی» سر دادیم، نشان دادیم که دیگر قربانیان خاموش نیستیم. هر زنی که روسری از سر برداشت، هر دختری که بر دیوار مدرسه شعار نوشت، هر مادری که در برابر گلوله ایستاد، همه و همه نشان دادند که زن دیگر در قفس مردسالاری باقی نخواهد ماند.

زن در جامعه‌ی مردسالار با هزار زنجیر بسته شده است، اما همین زن است که می‌تواند کل این نظام پوسیده را بلرزاند. زیرا زن وقتی برمی‌خیزد، نه فقط برای خودش، بلکه برای همه برمی‌خیزد. طغیان زن علیه مردسالاری، طغیانی است علیه کل نظمی که بر سلطه، تبعیض و بی‌عدالتی بنا شده است.

زن، صدای اعتراض و همبستگی با فرودستان

من یک زنم؛ زنی که در برابر قوانین و ارزش‌های زن‌ستیز فریاد می‌زند: «دیگر بس استاما مبارزه‌ی من محدود به زنان نیست. من بخشی از جنبشی هستم که علیه هر نوع ظلم و بی‌عدالتی ایستاده است. زیرا آزادی زن بدون آزادی کارگران، بدون رهایی فرودستان و بدون عدالت اجتماعی، ناقص و شکننده خواهد بود.

زن امروز، نه تنها علیه تبعیض جنسیتی، بلکه علیه استثمار طبقاتی و فقر مبارزه می‌کند. ما می‌دانیم که مردسالاری و سرمایه‌داری همزادند؛ همان ساختاری که زنان را به سکوت و خانه‌نشینی وادار می‌کند، کارگران را به فقر و گرسنگی محکوم می‌کند. همان قانونی که زن را نصف مرد می‌داند، ثروت و قدرت را به دست اقلیتی محدود می‌سپارد و اکثریت را محروم می‌کند.

من یک زنم و در کنار زنان کارگری می‌ایستم که روزی دوازده ساعت کار می‌کنند اما دستمزدشان کفاف نان شب را نمی‌دهد. زنانی که هم در کارخانه استثمار می‌شوند و هم در خانه بار مضاعف کار خانگی بر دوششان گذاشته می‌شود. این زنان دوشادوش جنبش‌های صنفی و اعتراضی می‌ایستند، اما همواره با دو تبعیض روبه‌رو هستند: تبعیض جنسیتی و تبعیض طبقاتی.

من یک زنم و در کنار دخترانی می‌ایستم که رؤیاهایشان در چهاردیواری خانه خفه شد. دخترانی که هرگز اجازه نیافتند آرزوهای خود را زندگی کنند، چون «سنت‌های عقب‌افتاده» و «آبرو» مهم‌تر از آینده‌ی آنان شمرده شد. من در کنار مادرانی می‌ایستم که فرزندانشان در خیابان‌ها به‌دست نیروهای سرکوب کشته شدند، اما هنوز فریاد می‌زنند: «زن، زندگی، آزادی».

مبارزه‌ی زن علیه مردسالاری، مبارزه‌ای جمعی و اجتماعی است. زنانی که در جنبش‌های اعتراضی حضور دارند، نشان می‌دهند که صدایشان با صدای همه‌ی محرومان پیوند خورده است. وقتی کارگران اعتصاب می‌کنند، زنان کنارشان هستند. وقتی دانشجویان فریاد آزادی سر می‌دهند، زنان در صف اول ایستاده‌اند. وقتی معلمان و بازنشستگان برای حقوقشان به خیابان می‌آیند، زنان دوشادوش آنان حرکت می‌کنند.

من یک زنم؛ اما صدای من تنها صدای زنان نیست. من پژواک فریاد کارگرانی هستم که نان شب ندارند، پژواک بازنشستگانی هستم که پس از یک عمر کار در فقر رها شده‌اند، پژواک کودکان کاری هستم که کودکی‌شان در خیابان‌ها غارت می‌شود. زن وقتی فریاد می‌زند، نه فقط از خودش می‌گوید؛ او زبان رنج همه‌ی بی‌صداشدگان است.

در جامعه‌ای که مردسالاری و سرمایه‌داری دست به دست هم داده‌اند، زن به سوژه‌ای انقلابی بدل می‌شود. زیرا او هم تجربه‌ی تبعیض جنسیتی دارد و هم تجربه‌ی استثمار طبقاتی. زنانی که این دو زنجیر را تجربه می‌کنند، آگاه‌تر و رادیکال‌تر در صف مقدم مبارزه ایستاده‌اند.

من یک زنم؛ بخشی از جنبش آزادی‌خواهانم، جنبشی که نه تنها برای زنان، بلکه برای همه‌ی فرودستان و رنج‌کشیدگان می‌جنگد. این جنبش می‌داند که آزادی زن، کلید آزادی جامعه است. زیرا جامعه‌ای که زنانش در بند باشند، هیچ‌گاه آزاد نخواهد بود.

همبستگی زن با فرودستان، تنها یک شعار نیست، بلکه حقیقتی زیسته است. زنان در میدان‌های اعتراض نشان داده‌اند که مبارزه‌ی آنان پیوندی ناگسستنی با مبارزه‌ی همه‌ی ستمدیدگان دارد. به همین دلیل شعار «زن، زندگی، آزادی» فراتر از جنبش زنان، به شعار تمام آزادی‌خواهان تبدیل شد. این شعار، هم زن را به مرکز مبارزه آورد و هم نشان داد که بدون آزادی زن، زندگی و آزادی هیچ‌کس معنا ندارد.

من یک زنم؛ ایستاده در کنار تمام کسانی که زخم ستم بر پیکرشان نشسته است. ایستاده در کنار کارگر، دانشجو، معلم، بازنشسته و هر انسانی که برای نان، برای آزادی و برای کرامت می‌جنگد. زیرا آزادی زن و آزادی جامعه، دو روی یک سکه‌اند.

مردسالاری، دشمن آزادی و عدالت همگانی

من یک زنم؛ و می‌دانم که زنجیر مردسالاری تنها به دست‌ها و پای زنان بسته نمی‌شود. مردسالاری همچون سمی پنهان در رگ‌های کل جامعه جاری است؛ سمی که نه تنها زنان را به سکوت و اطاعت می‌کشاند، بلکه مردان و کودکان را نیز به اسارت ذهنی و اجتماعی گرفتار می‌سازد. جامعه‌ای که زن در آن آزاد نیست، جامعه‌ای آزاد نخواهد بود.

مردسالاری، نظامی است که بر پایه‌ی سلطه و نابرابری بنا شده است. این نظام، به مردان نقشی کاذب از اقتدار و برتری می‌دهد و در مقابل، زنان را به فرمان‌برداری وادار می‌کند. اما این «برتری» توخالی، مردان را نیز به زندانی بدل می‌سازد؛ زندانی که در آن باید همیشه «مرد» باشند: سخت، بی‌احساس، فرمان‌روا. مردسالاری با تحمیل نقش‌های مصنوعی، هم زنان را سرکوب می‌کند و هم مردان را از انسانیت واقعی‌شان محروم می‌سازد. من یک زنم و به چشم دیده‌ام که چگونه مردسالاری مانع رشد و پیشرفت جامعه می‌شود. در جامعه‌ای که زنان نصف مردان به حساب می‌آیند، نیمی از توان و خلاقیت انسانی عملاً نابود می‌شود. در جامعه‌ای که دختران به جای تحصیل، به خانه‌نشینی و ازدواج اجباری سوق داده می‌شوند، استعدادهای بی‌شماری خفه می‌شوند. در جامعه‌ای که زنان از مشارکت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کنار گذاشته می‌شوند، کل جامعه از حرکت بازمی‌ماند.

مردسالاری تنها دشمن زنان نیست؛ دشمن علم، دشمن آزادی و دشمن عدالت اجتماعی است. زیرا ذهنیتی که زن را «ضعیفه» می‌بیند، همان ذهنیتی است که کارگر را «ماشین تولید»، فقیر را «تنبل» و معترض را «اغتشاشگر» می‌داند. مردسالاری و اقتدارگرایی، دو روی یک سکه‌اند: سکه‌ای که بر آن نوشته شده است «سلطه».

من یک زنم؛ اما می‌دانم که مبارزه‌ی من تنها برای نجات زنان نیست. وقتی من علیه قوانین زن‌ستیز مبارزه می‌کنم، در واقع علیه کل نظام ستم ایستاده‌ام. وقتی من در خیابان فریاد می‌زنم «زن، زندگی، آزادی»، این شعار فقط برای رهایی زنان نیست، بلکه برای رهایی تمام مردمان است. این شعار یعنی پایان نظامی که بر تبعیض، سلطه و بی‌عدالتی بنا شده است.

مردسالاری، ابزار دست قدرت‌های سیاسی و طبقاتی است. حاکمان با تکیه بر سنت‌های عقب‌افتاده و باورهای زن‌ستیز، جامعه را به سکوت و اطاعت وادار می‌کنند. وقتی زن در خانواده تحت سلطه باشد، کل خانواده به مکانی برای انضباط و کنترل بدل می‌شود. وقتی دختران یاد می‌گیرند که «مطیع» باشند، این اطاعت به فرهنگ عمومی جامعه سرایت می‌کند و نسل‌ها را در اسارت نگه می‌دارد.

اما ما زنان دیگر این چرخه را برهم زده‌ایم. ما فهمیده‌ایم که اگر مردسالاری پابرجا بماند، هیچ جنبش اجتماعی به ثمر نخواهد نشست. انقلاب‌ها بدون حضور زنان یا شکست خورده‌اند یا به نیمه‌ی راه منحرف شده‌اند. جامعه‌ای که زنانش آزاد نباشند، دیر یا زود به بازتولید همان سلطه و استبداد پیشین بازخواهد گشت.

من یک زنم؛ و می‌دانم که مبارزه علیه مردسالاری، مبارزه‌ای برای عدالت اجتماعی است. مردسالاری دشمن آزادی همه است، زیرا جامعه‌ای که نیمی از جمعیتش را سرکوب کند، نمی‌تواند به آزادی، برابری و عدالت دست یابد. به همین دلیل است که مبارزه‌ی زنان، قلب تپنده‌ی هر جنبش رهایی‌بخش است.

مردسالاری می‌خواهد ما را به سکوت وادارد، اما ما امروز بلندترین صداها را داریم. می‌خواهد ما را به خانه برگرداند، اما ما در خیابان‌ها ایستاده‌ایم. می‌خواهد ما را به «ناموس» تقلیل دهد، اما ما انسانیت خود را فریاد می‌زنیم. مردسالاری در برابر ما ایستاده است، اما ما زنانی هستیم که تاریخ را تغییر خواهیم داد.

زن ایستاده؛ مانیفست نهایی

من یک زنم.

نه مطیع، نه خاموش، نه سایه. من انسانی هستم ایستاده، مقاوم و سرشار از امید. من در برابر سنت‌های عقب‌افتاده، مردسالاری و قوانین ناعادلانه ایستاده‌ام. و در کنار من، هزاران هزار زن دیگر ایستاده‌اند؛ زنانی که نه می‌ترسند، نه عقب می‌نشینند، و نه زنجیرها را می‌پذیرند.

من صدای دخترانی هستم که رؤیاهایشان در چهاردیواری خانه خفه شد. صدای زنانی که به نام «ناموس» قربانی شدند. صدای کارگرانی که نان شب ندارند. صدای مادرانی که فرزندانشان را در میدان‌های اعتراض از دست دادند، اما هنوز با صدایی رسا فریاد می‌زنند: «زندگی ادامه دارد».

من یک زنم؛ و در این ایستادگی، تنها نیستم. صدای من با صدای همه‌ی فرودستان و ستمدیدگان گره خورده است. من با کارگرانی هستم که علیه استثمار می‌جنگند، با معلمانی که برای کرامت فریاد می‌زنند، با دانشجویانی که برای آزادی برخاسته‌اند، با مردانی که فهمیده‌اند آزادی زن یعنی آزادی خودشان.

ایستادن زن یعنی ایستادن جامعه در برابر ستم. هر گامی که زن برمی‌دارد، راهی تازه به‌سوی آینده باز می‌شود. هر زنی که سکوت را می‌شکند، دیواری از مردسالاری فرو می‌ریزد. هر فریاد «زن، زندگی، آزادی» ضربه‌ای است بر قلب نظامی که می‌خواهد زنان را در حاشیه و سکوت نگه دارد.

من یک زنم؛ زنی که می‌داند راه دشوار است. می‌داند که سرکوبگران از هیچ خشونتی دریغ نمی‌کنند. می‌داند که سنت‌ها، مذهب و قانون همچون دیوهایی بزرگ در برابر او صف کشیده‌اند. اما من نیز می‌دانم که نیروی آزادی‌خواهی زنان، از هر دیو و هر زنجیری نیرومندتر است. تاریخ گواهی می‌دهد: هیچ نظام ستمگری نتوانسته زنان ایستاده را برای همیشه شکست دهد.

ما زنانی هستیم که در خیابان، در کارخانه، در خانه، در زندان و در تبعید، همدیگر را پیدا کرده‌ایم. ما به شبکه‌ای عظیم از مقاومت بدل شده‌ایم. ما می‌دانیم که آزادی به ما داده نمی‌شود؛ آزادی را باید گرفت، باید ساخت.

من یک زنم؛ و آزادی را حق خود می‌دانم، نه امتیاز. برابری را حق خود می‌دانم، نه هدیه. کرامت انسانی را حق خود می‌دانم، نه لطف حکومت و مردان. و من این حق را مطالبه می‌کنم، نه با التماس، بلکه با ایستادگی، مبارزه و فریاد.

این مانیفست زن ایستاده است:

ما دیگر خاموش نمی‌مانیم.

ما دیگر در سایه نیستیم.

ما دیگر زنجیرها را نمی‌پذیریم.

ما فریاد می‌زنیم: زن، زندگی، آزادی.

نه تنها برای خودمان، بلکه برای تمام جامعه؛ برای آینده‌ای که در آن هیچ انسانی تحقیر نشود، هیچ انسانی به بند کشیده نشود، و هیچ زنی قربانی مردسالاری نباشد.

من یک زنم؛ و ایستاده‌ام.

ایستاده تا فردا را از آن خود و از آن همه بسازم.

ایستاده تا مردسالاری را در هم شکنم.

ایستاده تا آزادی را فریاد بزنم.