داستان قتل ژینا (مهسا) امینی تجسم جامعه ای است که هر روز زنان اش با سرکوب بیدار می شود و با سرکوب و نگرانی نمی گذارند جامعه این ظلم را بخواب ببرد.
از بدو قدرت گیری جریانات مذهبی در ایران اولین دشمن بنیادگرای حقوق زنان وحتی پوشش آنها اعلام شد. بسیاری از افراطیون در سرکوب زنان هر گونه فساوتی را حق خود می دانستند چون زنان بخشی از دارایی آنها حساب می شوند. افراطیون از هر اذیت و آزاری کوتاهی نمی کردند حتی زدن پونز بر روی پیشانی زنان. زیرا کنترل کردن زنان یعنی داشتن امکان برای سرکوب هر حرکت دیگری در جامعه و کنترل جامعه زیر پوشش حق مذهبی و تئوریسین هایشان هم آن را بعنوان نسبیت فرهنگی می فروختند.
با شروع گرفتن قدرت در کمیته های محلی – سرکوب قانونی شد، از خانه و محله ها شروع شد و به محیط های کار رسید و “ در ۱۰ تیر ۵۹ حجت الاسلام ری شهری رئیس وقت دادگاه انقلاب در بخشنامه ای نوشت از ورود آن دسته از پرسنل زن که پوشش اسلامی ندارند به اماکن نظامی و سرویس های رفت و آمد جلوگیری به عمل آید.” ، آن سیاست سرکوب زنان هیولایی ساخته است که بدترین مکان های سرکوب را در اختیار دارد، از سال ۱۳۸۴ مسئولیت وضعیت پوشش زنان به نیروی انتظامی واگذار شده و هر سال بودجه هنگفتی خرج این دم و دستگاه مروج خشونت علیه زنان و جامعه می شود، نگاهی سطحی به عملکرد و سرنوشت کارگزاران این دستگاه(سرتیپ پاسدار اسماعیل احمدی مقدم ، سرتیپ پاسدار احمدرضا ، و سردار رضا زارعی) که هرکدام در غارت مال و زندگی مردم پرونده دارند مشخص می کند که تا چه حد گشت ارشاد در جامعه نقش نه تنها سرکوب و ارعاب است بلکه امین و دلسوز جامعه نیستند و دشمنی برای امنیت و آسایش مردم هستند.
عکس العمل زنان در طول این تاریخ چه بوده است، بسیاری از خاطرات سیاسی زنان نشان می دهد که از سال ۵۸ فعالین زنان دستگیر شده اند و ۱۸۷ دختر زیر هیجده سال در سالهای شصت به حکم دادگاه شرع اعدام شدند که یک نمونه آن “جنين هشت ماهه طاهره آقاخان مقدم در شكم مادرش تير باران شده است.” اینان به خیال خودشان با ایجاد فضای رعب و وحشت چون دهه ۶۰ خواهند توانست بار دیگر مردم به سکوت و خاموشی وادار کنند در حالی که عملکرد امروزشان نه تنها گذشته خونبار شان را بدست فراموشی نمی سپارد بلکه نفرت و خشم مردم را افزون کرده و ستمگران در این آتش خشم مردم خواهند سوخت.
قتل مهسا امینی در برهه ای از تاریخ اجتماعی اتفاق افتاده است که دیگر جامعه به دو قطب تقسیم شده است. در زمانی که مردم با هر جرقه ای آتش خشم شان شعله ور خواهد شد و حکومت بخوبی از این موقعیت بشدت بحرانی که در آن گرفتار شده است با خبر است و به همین دلیل تلاش می کند با حکومت نظامی و گسیل نیروهای سرکوبش جامعه را در رعب و وحشت نگه دارد اما این حاکمان هرگز به عاقبت سیاستهای ضد انسانی شان فکر نمی کنند.
زنان بدون شک یکی از اصلی ترین نیروهای مبارزه با ظلم و ستم و دگرگونی جامعه ایران هستند و به همین دلیل همه نیروهای سیاسی و امنیتی حکومت خواهان ماندگاری این وضعیت می باشند و در یک موضوع متفق القول هستند که پذیرفتن حق زنان یعنی تغییر بنیادی در جامعه ایران بهمین دلیل هم دیگر نه تئوری های نواندیشان دینی جوابگوی این جنایت است و نه کسی حاضر به پذیرش دستگاه ارعاب (ارشاد) عمومی است. جامعه در مقابل این سرکوب سازمان یافته عمل سازمان یافته نشان می دهد. دیگر نمی توانند که حق زنان را زیر پوشش مبارزه با استکبار بیش از این نادیده بگیرند. دیگر نمی توانند حجاب را با چماق به زنان تحمیل کنند. اعتراضات سازمان یافته در تمامی جامعه نشان می دهد که برگی زرینی در حال رقم خوردن است و حتما این اعتراضات با مبارزات زحمتکشان برای آزادی زنان گره می خورد و همه در این مسیر در کنار هم هستند. برداشتن حجاب زنان با کنار گذاشتن حجاب دروغین قدرتمدارانی گره خورده است که زیر پوشش دینی می خواهند جامعه را با ابزار مذهبی جدید سرمایه داری معاصر مذهبی ادامه دهند.
کانون مدافعان حقوق کارگر
۲۶ شهریور ۱۴۰۱