روزهای جمعه و شنبه نهم ودهم فروردین، بیست نهم و سی ام مارس یکبار دیگر نوار غزه شاهد جنگ و گریزی بود که در یک طرف آن مردمی با دستان خالی، اما عزمی پولادین قرار گرفته بودند که خشم بیش از هفتاد سال آوارگی و اشغالگری را در خود تلمبار کرده اند، و در طرف دیگر ارتش دولتی اشغالگر، بیرحم و سفاک که تا دندان مسلح است. نبردی نابرابر که مهر خود را بر همه رویدادهای خاورمیانه زده است. تاریخ رویدادهای هفتاد سال اخیر خاورمیانه را نمیتوان بدون توجه به این مناقشه درک کرد. اگر برخی از رویدادها برای دوره ای به مسئله مرکزی خاورمیانه تبدیل گشتند، ولی هیچکدام آنها نتوانستند حضور این مناقشه تاریخی را تحت الشعاع قرار دهند. نطفه این کشمکش را آنانی گذاشتند که در سال 1947 در سازمان ملل، قطعنامه ای مبنی بر ایجاد یک دولت یهودی و یک دولت عرب را در سرزمین فلسطین، به نا عادلانه ترین شکلی به تصویب رساندند. اکنون بعد از گذشت بیش از هفتاد سال از صدور آن قطعنامه، نزدیک به سه نسل از فلسطینیان همچنان در اردوگاههای پناهندگی در کشورهای مختلف خاورمیانه و یا در پشت دیوارهای بلند ساحل غربی رود اردن و در زندان بزرگ غزه، در رؤیای تأسیس یک دولت فلسطینی به سر میبرند.
آن بخش از این سرزمین که برای میلیونها فلسطینی باقیمانده است، تنها هیجده در صد از سرزمینی است که طبق آن قطعنامه، می باید دولت فلسطین در آن تشکیل میگردید. زخمی که هیچ زمان التیام نیافت و هر از چندی دهان باز کرده و اخبار رنج ناشی از این زخم، برای مدت زمان اندکی با قربانی شدن تعدادی از جوانان شورشی به مدیای جهانی راه می یابد و تا فاجعه بعدی به فراموشی سپرده می شود.
سالگرد “روز زمین” همه ساله در سی ام ماه مارس، یادآور یکی از این زخم های عمیق است. درست بیست سال بعد از تصویب قطعنامه سازمان ملل، میلیونها تن از فلسطینیان که در سرزمین های اشغالی به سر میبردند، در اعتراض به رانده شدن از سرزمینهایشان دست به یک اعتصاب زدند. در جریان این اعتصاب و حمله نیروها ضد شورش اسرائیل صدهاتن زخمی و دستگیر شدند. این اعتصاب هر چند سرکوب شد ولی در ذهنیت تاریخی مردم فلسطین به نام “روز زمین” ثبت گردید.
سال گذشته اهالی نوار غزه در یک راهپیمائی میلیونی به این مناسبت به طرف مرز اسرائیل حرکت کردند. این راهپیمائی عظیم که با سرکوب مجدد دولت اسرائیل روبروگشت، هفته های متوالی ادامه یافت. تنها در دو روز اول آن اعتراضات، شانزده جوان فلسطینی جانباختند. از آنزمان تا کنون بیش از دویست و شصت فلسطینی به دست نیروهای نظامی اسرائیل به قتل رسیده اند. امسال نیز به مناسبت چهل وسومین سالگرد “روز زمین” تظاهرات و اعتصابات سراسری و “راهپیمائی بزرگ بازگشت” به سمت مرز نوار غزه انجام گرفت. دولت اسرائیل چهل هزار نفر از نیروهای ضد شورش خود را در سراسر مرز با غزه مستقرکرد و امسال هم دستکم سه فلسطینی کشته شده و بیش از دویست نفر مجروح گردیدند. جوانان شورشی میگفتند ” ما به سمت مرز میرویم حتی اگر کشته شویم. ما به کشورمان باز خواهیم گشت.” این جوانان شورشی که بار سنگین اندوه نسلهای گذشته را نیز با خود حمل میکنند، این جوانان شورشی که در زندان بزرگ غزه به سر برده و رؤیای بازگشت دارند، همزمان دردناکترین تراژدی هفتاد سال گذشته جهان را با خویش حمل میکنند. آنها نه تنها توسط یک دولت اشغالگر به خاک و خون کشیده میشوند بلکه همزمان توسط نیروهائی نمایندگی میگردند که یا تا دندان فاسدند و یا به مثابه یک حریان مرتجع اسلامی، خود بخشی از تراژدی حاکم بر این مردمند. درست همین تراژدی است که گاهی به بهانه ای برای فراموش کردن حقانیت مقاومت مردم فلسطین تبدیل می شود. اما اینکه حماس یک جریان ارتجاعی است، اینکه دولت خودگردان در ساحل غربی رود اردن یک دولت فاسد است و يا اینکه جمهوری اسلامی مدافع جریانات ارتجاعی مذهبی در این منطقه است و ظاهرا همه این سیاستها به نام دفاع از مردم فلسطین انجام میگیرد، ذره ای از حقانیت مقاومت و مبارزه میلیونها تن از اهالی فلسطین جهت بازگشت به سرزمینهایشان نمی کاهد، همچنانکه تروریزم دولتی اسرائیل ذره ای از اهمیت این امر نمی کاهد که نه تنها یهودیان، بلکه وجدان بشریت مترقی، جنایات فاشیزم هیتلری علیه یهودیان را نباید از ذهنیت تاریخی خود پاک سازند. آنانیکه وقیحانه به بهانه وجود جریان حماس در نوار غزه چشمان خود را بر وحشیگری دولت اسرائیل می بندند، نه تنها شریک این جنایت تاریخی علیه ملت فلسطین هستند، بلکه آگاهانه فراموش میکنند که مقاومت مردم فلسطین علیه گروههای تروریستی صهیونیستی حتی قبل از تأسیس دولت اسرائیل و بعد از آن بسیار کهن تر از شکل گیری حماس است.
واقعیت این است که برای مردم فلسطین راهی جز مقاومت و شورش باقی نمانده است. هر گونه امید بستن به راه حل هائی که از جانب دول امپریالیستی و یا سازمان ملل طرح میشوند، کوره راهی بیش نیستند. نگاهی به توافق نامه ها و قطعنامه های سازمان ملل بهترین شاهد این مدعاست. در این میان قرار گرفتن ترامپ، یک فاشیست و راسیست تمام عیار در رأس بزرگترین قدرت امپریالیستی جهان و همزمان مدافع سرسخت دولت اسرائیل، شرایط را برای مبارزه و مقاومت مردم فلسطین وخامت بارتر نموده است. تصمیم ترامپ به انتقال سفارت آمریکا به اورشلیم و به رسمیت شناختن آن به عنوان پایتخت اسرائیل و اکنون اعلام بلندیهای جولان به مثابه بخشی از سرزمین اسرائیل زمینه را برای تجاوزگریهای ارتش اشغالگر مهیاتر نموده است. اگر چه دولتهای اروپائی به تصمیم اخیر ترامپ انتقاد کردند ولی واقعیت این است که دولت اسرائیل به مثابه دژ مستحکم دول امپریالیستی غرب، جهت دفاع از منافع آنان در منطقه عمل کرده و در این میان این مردم فلسطین هستند که باید قربانی این نظم ضد انسانی باشند.