شباهنگ راد
چند روزی به انتصابات حکومتی باقی مانده است و جدا از تنشهای ظاهری و بیمایه در درونِ حاکمیت، بر سر مشکلات و معضلات عدیدۀ جامعه و زندگی مردم، اشاره به نظرِ کارکُشته و متقلب غیر دولتیای همچون «فرخ نگهدار» بیفایده نیست؛ عنصری که از آغاز تابهحال و علیرغم «کملطفی» بعضاً حکوتمداران و دولتمداران، تمامقد درپی استمرارِ رژیم جمهوری اسلامیست و تاآنجاکه، راضی به رعایتِ ظاهرِ قضیه هم نیست!
عجب دنیایی شده است و اینروزها، در حالیکه بعضاً حامیان حکومت و در چهارچوب تضادهای درونی و بعد از رد صلاحیتشان از سوی شورای نگهبان، با شعارهایی همچون «رأی بیرأی» و «رأی نمیدهیم» بهمیدان آمدهاند، ولی «فرخ نگهدار» بعد از چهار دهه جنایت و غارت، «به توانمندی و مردمپرستی» نهادها و ارگانهای مرتبط با آن یعنی “شورای نگهبان”، «بدگمان» شده است!
در همین میزان هم دروغ میگوید و سرراستتر از نظرگاه پیشیناش و آنهم در همراهی با سران نظام، درپی داغ کردن تنور انتصابات حکومتیست؛ انتصاباتی که پیشتر از آن، قریببهاتفاق مردم، نظر و پاسُخ خود را نسبت به حاکمیت و نیز راهاندازی صندوقهای رأیگیری آن اعلام کردهاند. البته فهمِ و ارزیابی از بیرونقیِ روز «انتخابات» [یعنی 28 خرداد 1400] سخت، و یا اینکه نیاز به حدس و گمان ندارد. زیراکه نظام از طریقِ خیابانها و دیگر میادین تولیدی، ساختمانی و اجتماعی جوابِ خود را گرفته است. فهمیده استکه مردم مخالفِ سیاستهای نظاماند و فهمیده استکه اکثریتِ قریببهاتفاق آنان، واردِ بازیهای سیاسیِ حکومتمداران تحت عنوان انتخابِ «نخبگان»ای [همچون رئیس مجریه و مقننۀ نظام] نخواهند شد، به این دلیل که پی بُردهاند رویکرد نظام در برابرِ بدیهیترین خواستههایشان توهین و تحقیر، بگیر و به بند و سرکوبِ عنان گُسیخته و بخصوص پی بُردهاند سران حکومت [از هر رنگ و جناحی] از تبار آنان نیستند و مأموریت و وظایفشان، انجام سیاستهای اقتصادی و نظامی امپریالیستها در درون جامعه و منطقه است. پس «انتخابات» پیشاروِ نظام، چیزی جز جابهجایی مهرههای دستچین شدۀ حکومت برای مقاصد شومِ امپریالیستی نیست. نظام تحتِ عنوان برگزاری «انتخابات» بر آن است تا با نقلمکانِ مسئولیتِ وابستگاناش متمرکزتر، نارضایتیهای درونِ جامعه و اعتراضات کارگری و تودهای روزبهافزون را پس زند. در حقیقت میشود گفت که ردِ صلاحیتِ نخبگان نظام به اوضاعِ سیاسیِ جامعه برمیگردد؛ جامعهای که در اثر سیاستهای چپاول و سرکوبگرانۀ حکومتمداران و دولتمداران به تار موئی بند شده است و هر لحظه آمادۀ خیزشهای همگانیِ از نوعِ آبانماه و دیماه سالهای 96 و 98 است. بدینترتیب همۀ هدفِ نظام، سرکوبِ آسانتر جنبشهای آتی و بویژه پیشبُرد سیاستهای اقتصادی – نظامیِ قدرتمداران بینالمللی در درون و بیرون است. همۀ عناصرِ حاکمیت ار ردِ صلاحیت شدهها گرفته تا “رقیبهای” فعلی ریاست جمهوری اسلامی، شبیه بههماند و هیچیک از آنان فرقی با یکدیگر ندارند و سرِ همۀشان به نظام وصل است. پس برگزاری انتصابات در وقتهای متفاوت از سوی نظام، بهمعنای گزینش عنصر مطابق با شرایطِ سیاسی – اقتصادیِ فعلی جامعه، تجدید آرایش سیاسیِ [درونِ حکومت] برای مقابله بهتر با اعتراضات کارگری و تودهایست. سیاستها، روشها و نزاعهای بیمایهای که میشود از آغاز تابهحال، از فضای جامعۀ ایران بیرون کشید؛ جامعهای که هربار با ریزش بسیار بالا، پاسُخ خود را نسبت به انتصابات نظام داده است؛ انتصاباتی که اینبار و بنابه گفتۀ حکومتمداران میزان مشارکت مردم بسیار پائینتر از دُورههای پیشین و نیز میدانهای انتصاباتی بسیار سوت و کور خواهد بُود. خلاصه همه و از جمله «خاتمی»، سردمدار اصلاحطلبان و دیگر اندامهای نظام همچون “حزب جمهوریت” و “حزب مردمسالاری” اعلام کردهاند که «در انتخابات ریاست جمهوری اسلامی از هیچ کاندیدایی حمایت نمیکنیم»، امّا «فرخ نگهدار» بنابه وظایفِ تاریخیاش و در همراهی با گماشتگان نظام امپریالیستی [همچون خامنهای] و آنهم بعد از رد صلاحیتِ کاندیدایِ مورد دلخواهاش [مصطفی تاجزاده] گفته است: «به توانمندی و مردم پرستی منتخبین شورای نگهبان هیچ باور ندارم. امّا رئیسی برای کشورم خطرناک است. ریاست او تحقیر ملت است. من به این خفت تن نخواهم داد. روز رأیگیری با بیرق نه _ به _ رئیسی، به کنسولگری جمهوری اسلامی خواهم رفت و رأی خواهم داد. اصلاً مهم نیست به چه کسی. نه _ به _ اعدام».
بهطورقطع شیادی، رتبۀ وفاداری و تعلق «فرخ نگهدار» را نمیشود در مفولههای سیاسیای بهغیر از همردیفی وی با دیگر سران نظام توضیح داد. تنها در یک جمله میشود گفت که بههمان میزانی «خامنهای» نگران و دلواپس عدم شرکت مردم در روز انتصاباتِ نظام است، بههمان میزان هم «فرخ نگهدار» [و آنهم به بهانۀ نه_ به _ رئیسی] خواهان رنگ و جلاء دادنِ بساط حکومتیست. توگویی تفاوتی بین «رئیسی» با «رضائی»، «جلیلی»، «زاکانی»، «همتی» و دیگر کاندیدای تأیید و یا رد شده است؛ توگویی نظام چند سر دارد و هر سرِ آن دارند در برابر خواستههای میلیونها کارگر و زحمتکش، زنان، جوانان، کودکان و دیگر قربانیان نظام امپریالیستی ساز خود را میزنند؛ توگویی پروندۀ دیگر کاندیدای مقابلِ «رئیسی»، برای کشور “پُرمایه”، “مفتخر” و نیز خالی از سرکوبِ مردم و جوانان است! توگویی پروندۀ یکایک آنان پُر از غارت ثروت و منابعی طبیعی و تخریب زیرساختهای جامعه نیست. پُر واضح استکه همۀ آنها و آنهم در رأسِ نهادهای متعدد حاکمیت همچون “تشخیص مصلحت نظام”، دولتهای متفاوت و دیگر قواتِ مرتبط با آنها، خدمات بس ارزندهای در چهارچوب سیاستهای امپریالیستی ایفاء کردهاند. خودیهایشان بارها و بارها، وقت و بیوقت گفتهاند که: “ما همه سوار بر یک قایق هستیم و هر کسی این قایق را سوراخ کندٍ همه با هم غرق میشویم [غلامعلی جعفرزاده ایمنآبادی]”. اضافهتر اینکه همه ملزم به اجرای قانون اساسی نظام هستند؛ قانونی که بُنیان آن با تعرض به ثروتهای جامعه و سفرۀ مردم و بخصوص با اجرای سیاستهای بانک جهانی [یعنی رونق دادن سرمایهگذاریهای بینالمللی] پی ریخته شده است. بدینترتیب میشود گفت که هیچیک تافتهای جدا بافته از دیگری نیستند و همه از یک خانواده، و تغذیۀ سیاسیشان واحد است. پس دغدغه و دلواپسیِ «فرخ نگهدار» [و بمانند دیگر حکومتمداران] نابُودی زیرساختهای جامعه و به تباهی کشیده شدن زندگی میلیونها کارگر، زحمتکش، زن و مرد و جوان و کودکان نیست؛ نگرانی و دلواپسی وی، کوچکتر شدن سفرۀ مردم و تعرضِ سازمانیافتهتر ارگانهای سرکوب نظامِ جمهوری اسلامی در برابر خیزشها و اعتراضات احتمالی نیست، بلکه موضوعِ اساسی وی، پیگیری راهِ چندین دهۀ گذشته، یعنی حفظِ نظامِ امپریالیستی حاکم در جامعۀ ایران و مقابله با مطالبات کارگری و تودهای و دیگر جنبوجوشهای اعتراضیست.
علاوه بر اینها و در شرایطیکه اکثریت مردم در برابرِ سران نظام ایستادهاند، «فرخ نگهدار» استوار و همراه با سران نظام، در برابرِ مردم ایستاده است. به اینمفهوم، انجامِ رسالتِ ضد خلقی در برابرِ خلقیست که بیش از چهل سال است، کمرش در اثر سیاستهای سرکوبگرانۀ ارگانهای حافظ بقای امپریالیستی خُرد شده است. البته غرضِ فعلی، چیدمانِ تمامی موضعگیریها و اقداماتِ عملیِ این عنصر وابسته به نظامِ غارت و سرکوبگر نیست. در قلمروِ سیاسی، معرفِ خاص و عام است و متعاقباً اینکه پروندهاش به اندازۀ پروندۀ دیگر دار و دستههای نظام، در برابر دادخواهی تودهها و نیز مطالبات پایمال شدۀ خلقهای ستمدیدهای همچون کُرد، ترکمن، زنان، جوانان و رزمندگانِ کمونیست و مبارز، بسیار روشن و گویا است؛ علاوه بر اینها، غرض راهاندازی بحث و مجادله با این خزندۀ سیاسی و گوش بهفرمان نظام [و برای روشنگری] نیست، بلکه افشاء، بهتر و بیشتر شناساندن وی به جامعه و به مردم، به روز و ثبت کردن دیدگاههای عنصر خیایتگری همچون وی در تاریخِ مبارزات سیاسیِ کارگران، زحمتکشان و دیگر قربانیان نظام امپریالیستی است. در نتیجه، غرضِ اصلی آن استکه نسلهای بعدی باید بدانند، چگونه زندگیِ نسلهای قبلیشان توسط عناصرِ متقلب و چاکرمنشی همچون «فرخ نگهدار» بههرز و به تباهی کشیده شده است؛ باید بدانند چگونه «خامنهای» بههمراه «نگهدار» در ویرانی جامعه و در به تخریب کشاندنِ زندگیِ میلیونها کارگر، زحمتکش، زنان، جوانان و نیز کودکان نقش ویرانساز و جنایتباری ایفاء کردهاند. منظور از اینکه میبایست همراه با بازگویی روایت، تاریخِ سیاسیِ عناصرِ وابسته به نظام امپریالیستی را در دُورهها، و وقتهای متفاوت گفت و نوشت و مجالِ هرگونه راهِ فرار را از آنان گرفت. برای اینکه زنده نگهداشتن حافظۀ تاریخی و بخصوص افشای روزانه و دائمیِ رفتار و کردارِ حامیان سرمایه، از جمله وظایفِ مدافعین آرمانِ کارگری و تودهای به حساب آمده و میآید.
11 ژوئن 2021
21 خرداد 1400