جمشید عبدی
شاید ما در بسیاری جهات زبان همدیگر را نفهمیم؛ ولی در جستجوی زبان مشترک، ما زمینهٔ مشترک گستردهای داریم؛ یعنی خود انسانیت که خود مفهومی است جهانشمول.
(کنستانتین فدین)
آنچه زاینده رود را با کل جغرافیای ایران و ما سوسیالیست ها همسرنوشت می کند، عطشی است که به آزادی داریم و امیدی است تا بر بستری خشک، دوباره حیات جاری شود. این رخداد برای یک مبارز کافی است تا سنگر بندی های خود را بر پل خواجو مستقر کند و ادامه حق طلبی خود را در کنار یکی از زیباترین بناهای تاریخی ایران و یکی از شاهکارهای معماری جهان، پیگیری کند. اگر اعتراضات فرانسه به کنار برج ایفل کشیده می شود و در بارسلون مردم در نزدیکی کلیسای “ساگرادا فاميليا” از شاهکارهای گائودی جمع می شوند، اینها نه تنها حالتی نمادین از مدنیت این جنبش ها است، بلکه در عین حال به ریشه های تمدنی بشر که همانا قرن ها زبان مشترکشان بود چنگ می زنند تا همبستگی جهانی را تقویت کنند. یک بنا یا یک مکان تاریخی، تنها جایی برای توریست ها نیست، زبانی است، نمادی است که مردم به صورت طبیعی به کار می برند، تا همپیوندی خود را با میراث مشترک بشر در این نسل و نسل های قبل، در این مکان با همه مکان ها نشان دهند. ایده های سیاسی و مطالبات برابری طلبانه و شعارهای روشنگری نیز، چیزی جدا یا دور از این میراث نیستند، اگر در سنندج از گلوی مردم صدای رزا لوکزامبورگ شنیده شود یا در کابل حرفهای مارکس از زبان یک شهروند افغانستانی گفته شود، اینها همه متعلق به میراث مشترک بشرند، همچنان که پل خواجو اصفهان یا گرنیکای پیکاسو می توانند نمادی از مبارزه و حق طلبی گردنند، چرا که به زبان مشترک تمدن سخن می گویند. افکار و آرمان های آزادی خواهانه و برابری طلبی، همچون این آثار تاریخی، انباشتی از ثروت واقعی ملل جهان هستند که مبارزه را به یاد می آورند، راهش را نشان می دهند و امید های جاودانه اش را بازتاب می دهند. برای ما اگر کموناردها در پاریس همسنگر بوند، کردستان هم سنگر شد، اگر از ترکمن صحرا حمایت کردیم، قلبمان هم برای خوزستان می تپید، اگر کاتالونیا را برحق می دانیم، کوبانی هم سمبولی از مقاومت است و فلسطین را هم از یاد نمی بریم. این ها خصلت های ارگانیک یک مبارز مارکسیست است و اینگونه نیست که با هم قابل جمع نباشند، بلکه برعکس جزو ذاتی خصوصیات انقلابی است. امروز سنگر ما اصفهان است و این خصلت انترناسیونالیستی یک مبارز سوسیالیست است. از همین جا می خواهم نقبی بزنم به نقد های غیر منصفانه ای که به ما وارد می کنند، که گویا تنها مبارزات کردستان را پیگیرانه دنبال می کنیم و در کردستان نیز مطالبات طبقاتی را فراموش کرده و ستم ملی را برجسته می کنیم. نکته ای که این داوران غیر منصف از یاد می برند یا لحاظ نمی کنند، استراتژی برخورد با عینی ترین جنبش های موجود است. برای یک سوسیالیست پیگیری جنبش موجود و سمت و سو دادن طبقاتی برای مبارزه ای که بیشتر عطف جامعه در این شرایط به سوی آن جلب شده، البته اولویت ضروری است. چرا که کانونی شدن مبارزات از طریق جنبش ها امکان پذیر است و خواسته هایی که شکل گرفته و دفاع و ارتقای آنها استراتژی بسیار دقیقی از سوی سوسیالیست ها بوده است. توجه کنید در دوره ای که مثلا خواسته های زیست بومی و محیط زیست به صورت ارگانیک به مهمترین جنبش از نظر توجه عمومی برکشیده می شود، قاعدتا عملی ترین کار برای یک سوسیالیست این است تا از طریق این تریبون فراهم آمده، پیامدهای تولید سرمایه دارانه را مورد نقد قرار دهد و نشان دهد تحقق خواسته های محیط زیستی سالم تا چه اندازه با چهارچوب های نظام موجود در تضاد قرار می گیرد و از این منظر است که تاثیرگذاری عملی بر روند تحولات آتی جامعه خواهد گذاشت. به عنوان مثال در اجلاس سران جی20 در هامبورگ ، این تنها رهبران 20 اقتصاد بزرگ جهان نبودند که رسانه ها حرفهایشان را انعکاس می داد، بلکه تریبونی شد برای یکی از بی سابقه ترین اعتراضات ضدسرمایه داری در سالهای اخیر که با سازماندهی نیروهای چپ و طرفدار محیط زیست بیش از هفتادهزار نفر شعار “سیستم اقتصادی جایگزین” را در تقابل با نظم مخرب سرمایه داری و عواقب ناگزیر آن بر محیط زیست مطرح کردند. از این نمونه ها فراوان است، همچنان که هنگامی که جنبش زنان و خواسته هایشان مورد توجه عمومی قرار می گیرد و در صدر جنبش ها قرار می گیرد، وظیفه نیروهای سوسیالیست شرکت فعال و نشان دادن رابطه ستم بر زنان و نظام سلطه سرمایه داری است. از همین جایگاه است که باید عطف و توجه ما به مساله ستم ملی در کردستان هم نگریسته شود و دواری در ارتباط با این موضوع هم باید خالی از اغراض حزبی و مکتبی صورت گیرد. اینکه ستم ملی وجود دارد، خود مبارزه بر علیه این ستم را هم عینی و واقعی می کند و دفاع از این سنگر برای رفع آن نیز، هیچ تضادی با فرهنگ مبارزاتی سوسیالیست ها ندارد و اگر کسی با سفسطه بخواهد همپیوندی این خواسته ها را به نفع گرایش تراشی خود، مخدوش کند، پیش از همه از دایره آزادی خوااهی و انصاف خارج شده است. همین دید واقع بینانه به جنبش های موجود است که اکنون ما را در سنگر مقاومت اصفهان قرار می دهد و دوشادوش آنهابه مبارزه ما هم معنی می دهد. برای ما مبارزه معنی دادن به زندگی است و مقاومت در هر سنگری که برای حق طلبی برپا شده یک وظیفه است، حال این سنگر بر بستر زاینده رود زده شود یا در محله جورآباد سنندج باشد.