شباهنگ راد
بهطور اجمال جامعۀ سیاسی ایران با دو مفولۀ معین رودررو است؛ اوّل تعرضِ نظام به زیرساختها و معیشت مردم و دوّم اعتراضاتِ متداوم و [منحیثالمجموع] بیارتباطِ بخشهای متفاوتِ صدمهدیده. بههمین دلیل خوانشِ سیاسیِ ایران یعنی آشنایی از ماهیتِ حکومت و نیز فهمِ بازخواستهای مردم نمیتواند چندان دشوار بنظر آید. زیراکه هم تعرضِ نظام به جنبشها و خیزشها ظاهر و زیاد است و هم بخشهای گوناگونِ کارگری، تودهای و علیرغم نامرتبیِ و پراکندگی اعتراضی در میداناند. درچهارچوبِ چنین وضعیتیست که سران نظام هم از ازیاد اعتراضات نگران و “معترض”اند و هم از گوشه و کنار میآید که مردم بیش از اندازه “متوقع” هستند!
بهطور مثال «عبدالحسین روحالامینی» نماینده مجلس طی مصاحبهای گفته است: “اکنون توقعات مردم بالا رفته در حالیکه قبلاً زوجها بهجای توقعِ خانهدار شدن، پیش پدر و مادر یا فامیلهایشان بودند و از سرویسهای بهداشتی مشترک استفاده میکردند”. یا اینکه «سیدهاشم حسینی» رئیس جامعه مدرسین حوزۀ علمیه قم، در گردهمایی مجازی مبلغان و گروههای تبلیغی ویژه محرم گفته است: “ما از مردم انتظار داریم که درخواستها و توقعات بیجا از انقلاب نداشته باشند و خود را با وضعیت فعلی و تلاش مسئولان سازگار و هماهنگ کنند”!
دُرست است و مردم بیش از اندازه “متوقع”اند و نیازی و یا ضرورتی ندارد تا زوجها، مستقل از پدر و مادر و قوموخویشان زندگی کنند و از «سرویسهای بهداشتی» مجزا برخُوردار شوند! دُرست است و مردم انتظار «بیجا» از “انقلاب”، و نیز کمتر سرِ سازگاری با مسئولان نظام دارند و هماهنگ با آنان درپی برآورده کردن خواستههای بیانتهایشان نیستند! دُرست است و قرار هم بر این نبُوده است تا “انقلاب اسلامی” از درِ پاسُخ به نیازهای مردم بر آید و مانعی گُستردگی بیش از پیش نداریها و بیخانمانی میلیونها انسان دردمند شود؛ چراکه “انقلابِ” ایران، در خدمت به گرانتر شدن اقلامِ اولیۀ زندگی، در ازیاد آسیبهای اجتماعی، در کارتنخوابی، زبالهگردی و کودکان کار و نظایر اینها سازمان داده شده و بنابراین وظیفه بر آن است تا مردم در انجامِ این کارها “متانت” بخرج دهند و با حکومتمداران و دولتمداران، همصدا و همسو شوند!!
بهراستی که چنین گُستاخیایی را نمیشود در هیچ مقوله و گزارهای توضیح داد. مختصِ طبقۀ بالاییهاست و با منطق و با افکار پائینیها در تضاد است. بیش از چهل سال مردم را سر کیسه کردهاند و بیش از چهل سال ثروتهای جامعه را به حلقومِ تعدادی انگشتشمار سرازیر کردهاند و بیش از چهل سال، از بازپرداخت حقوقِ کارگران سر باز زدهاند و هر گفتمانِ حقطلبانه را با دستگیری، شکنجه و با مرگ پاسُخ دادهاند و بهموازات آنها توقعشان بر آن است تا کسی نسبت به رفتار و کردارِشان کمترین عکسالعملی نشان ندهد. متأسفانه خیابانهای ایران پُر از کودکان کار شده است تا جائیکه خود رسانههای وابسته به نظام، خبر از هفت میلیون کودکِ کار دادهاند. همچنین چند روز قبل «علیرضا منادی» نمایندۀ تبریز در مجلس گفته است: “امروز برخی از مردم با قاشق روغن تهیه میکنند و نان قسطی میخرند”. «سازمان تأمین اجتماعی» هم گزارش داده است که چهلودو میلیون نفر در زیرِ خط فقر دارند؛ اعتیاد و رویآوری جوانان به کارهای کاذب به اوج رسیده است و متعاقباً مقولۀ آزادی و اعتراض در زیرِ سایۀ حکومت “مستضعفان”، بیمعنی و عواقب بس سنگینی خواهد داشت. و ..
این اوضاعِ سیاسی – اقتصادیست که سردمداران رژیم جمهوری اسلامی به جامعه و بهمردمِ ایران تحمیل کردهاند. به عبارت دقیقتر، اگر تاریخِ سیاسیِ نظام جمهوری اسلامی با تجاوز و با تعدی به بدیهیترین مطالبات مردمی پی ریخته شده است، در مقابل تاریخِ سیاسیِ جامعه هم، با خیزشها و با مخالفتهای بخشهای متفاوت رقم خُورده است. افراط در گفتار نیست که مردم از دیرباز و بعد از اعتراضات همگانی سالهای پنجاهوشش و پنجاهوهفت که برابر با برکناری نظامِ سلطنتی شده است، در ابعادی بهمراتب فراتر حاکمان را بهمصاف طلبیدهاند. جنگ مسلحانۀ خلق رزمندۀ کُرد و ترکمنصحرا، پیدایی هزاران اعتصابِ کارگری، اعتراض و درگیریهای خیابانیِ میلیونها زن و مرد و دیگر قربانیان نظامِ امپریالیستی، از جمله علامتِ جامعۀ اعتراضیِ ایران استکه بهطورقطع، بانی و مسسب آن حکومتمداران و دولتمرداناند؛ حکومتمداران و دولتمردانی که وظیفه و مسئولیتشان، نه راستوریس کردن معضلات جامعه و زندگیِ مشقتبار مردم، بساکه تأمین، تضمین و پیشبُرد سیاستها و منافعی امپریالیستها در درون جامعه و منطقۀ خاورمیانه است. امر مسلم، تعبیری بهغیر از آنکه سران حکومت سیاستهایشان مطابق با سیاستهای امپریالیستیست نیست و این روزها، کمتر کسی [نظراً و عملاً]، همسو با نظامِ وابستۀ رژیم جمهوری اسلامی است. پس با قبول این پیشفرض، موضوع فعلی نه مرور به گفتهها و کارکردهای سران نظام و آنهم بهعنوان نظامِ متعلق به بالاییها، بلکه بازنگریِ کوتاه، به روندِ بیسرانجامِ و نیز دستآوردهای غیرمکفیِ جنبشها و اعتراضات مردمی در گوشه و کنار جامعه است؛ بحثِ اصلی، توجهِ بیشتر، به مخالفتِ هزاران تودۀ دردمندیست که علیرغم سرزندگی اعتراضی نتوانستهاند نظام را از سیاستهای سرکوب و چپاولگرانهاش باز دارند؛ نتوانستهاند علیرغم تحمل هزینههای بس سنگین، بهمیزانِ هزینههای حکومتمداران بیافزایند. ضمناً ورودِ بیشتر و پاسُخِ کوتاه به اینموضوع هم بیفایده نیست که بهچه دلیل، جامعه کمتر شاهدِ پیشرویِ اعتراضات مردمی و در همانحال پیشرفتِ تعرضات سران حکومت است؟
قبل از هر چیز تاکید به اینمساله نابهجا نیست که اعتراضات تودههای محروم همچون اصفهان، تهران و دیگر شهرها را نمیشود جدا از سلسله مخالفتها و اعتراضاتِ دیگر مردم ایران دانست؛ زیراکه همۀ آنها برگرفته از خواستههای مشترک، و عللِ همۀ آنها مربوط به فشارهای اقتصادی – سیاسیِ وارده از سوی حکومتمداران و دولتمردان است. بنابراین مشاهدۀ اوضاع کنونی یعنی گُستردگی مخالفتها، ربط باواسطهای به وضعِ وخیمِ زندگانی میلیونها کارگر، زحمتکش و دیگر قربانیان نظام امپریالیستی دارد. یقیناً دلیلِ مخالفتها و تنشهای خیابانی، اعتراضات و اعتصابات کارگری و تودهای، به ناتوانیِ مردم در تهیۀ نیازهای اولیۀ زندگی، به بیکاریِ دیرپا و به بیسقفیِ میلیونها انسانِ رنجدیده برمیگردد. با این حساب، نیاز به دقت بایسته پیرامونِ رفتار و کردار سران حکومت در برابر خواستههای پیشپاافتادۀ مردم نیست؛ آنقدر دستدرازی به جامعه و به سفرۀ ناچیزِ مردم زیاد و عادی شده استکه نمیتوان [بر خلافِ بعضاً نظرات] برگه و بردوامی سران حکومت را در زرورقِ بیکفایتی و یا در بیمدیریتی آنان پیچید! نظرات و یا بعضاً استنتاجاتی که در دُورانِ متفاوت اعتراضات کارگری و تودهای و از جمله در هنگامۀ اعتراضات مردم اصفهان [و در اثر خشک شدن زایندهرود، سیل و طوفان و دیگر حوادث] از جانب این و یا آن، از این “سازمان” و یا آن “حزب”، در فضای مجازی پخش شده است؛ ارزیابیهایی که طبعاً با قد و قوارۀ سیاسی حکومتمداران و دولتمردان ایران همسان نیست. زیراکه دولتمداران ایران بهمانند دیگر حاکمان جهان به اعمال خویش واقفاند و وظیفۀشان جز همسویی و پیگیری سیاستهای طبقۀ فوقانی نیست. بههرحال حکومتمداران ایران دانسته قدم به راهی گذاشتهاند و دارند سازمانِ متناسب با منفعتِ طبقاتیِ نظامی را پی میگیرند که در «کنفرانس گوادلوپ» به آنان دیکته شده است.
خلاصه سه مطلب در اینموضوع قابل تعمق است، اوّل اینکه اعتراضاتِ تودههای ستمدیده و دیگر قربانیان نظام امپریالیستی بهمنظور کسب حقوق پایمال شدۀشان [و آنهم در هر سطح و میزانی]، بهحق و قابل دفاع است؛ دوّم اینکه قابلیت و توانایی سران جمهوری اسلامی، در اجراء و در پیجوییِ طرح و برنامههای امپریالیستی و بخصوص در سرکوبِ افسار گُسیختۀ اعتراضات مردمی است؛ سوّم اینکه تا زمانی جنبشهای اعتراضی از ساختار فعلی عبور نکنند و بهخصوص از هدایت سازمانِ کمونیستی برخُوردار نشوند، نظام سرمایهداری همچنان به زیرساختهای جامعه تعرض و نیز به سرکوبِ وحشیانۀ خیزشهای مردمی ادامه خواهد داد. پس با چنین ساختاری، یعنی بدون یگانگی و اتحاد با بخشهای متفاوت اعتراضی، و بدون سازمانِ هدایتگر کمونیستی نمیشود ساختارِ کنونی نظامِ حاکم بر جامعه را کنار زد. قبلتر آمده است که دو سر جامعه (یعنی هم سران نظام و هم تودههای محروم) و آنهم در نبردی نابرابر در برابر هم قرار گرفتهاند و هم حکومتمداران برای بقای بناحقشان سنگ تمام گذاشتهاند و هم کارگران، زحمتکشان، زنان، جوانان و دیگر تودههای محروم بهمنظور بُرونرفت از وضعیت ناهنجار کوتاه نیآمدهاند؛ منظور از اینکه مقابلهها زنده، گویا و تداومدار، و در مقابل نیروی سّوم [منظور سازمان و حزب مدعی مدافعی مردم] بیهوش و در حقیقت بیجان است. بدینترتیب بیتوجهای دائم به اینقضیه، و نیز نپرداختنِ عملی به نقیصۀ طولانی، میدانهای نبرد همان مسیری را طی خواهند کرد که تابهحال جامعه با آن رودررو بُوده است. با این تفاصیل تغییر آن وابسته به عوامل مداخلهگر و تعیینکننده است. آشکار اینکه جنبشهای اعتراضی شایستۀ ارتباط و پیوندِ ارگانیک با سازمان و حزب مرتبط با خود هستند.
دهههاست که جامعۀ ایران گرفتارِ چنین نقیصهای است و متأسفانه چشماندازی در بُرونرفت آن نیست. ولی در عوض دیده و خواندهایم که هرزمان جنبوجوشهای همگانیایی همچون اعتراضات مردم اصفهان، فضای سیاسی جامعه را درنوردیده است، “سازمان” و “حزب” بُرونمرزی، در جلدِ پیشکسوتان و صاحبانِ آنها بهمیدان آمده و هر یک با ذوقزدگیِ تمام، در به سر رسیدن عمر نظام [مبنی بر اینکه کار تموم است] تاکید میورزند! نگاه، ارزیابی و افکاری که نه تنها پاسُخگوی نیازهای سیاسی – عملی جنبش نیست، بساکه بر توهمات و بر نادُرستی تحرکات مردمی میافزاید. آری، مفهومِ کمونیسم از منظر سازمان و یا حزب دخالتگر و سازمانده، به “سازمان” و به “حزب” دنبالهرو و بهخصوص به “سازمان” و به “حزب” بدون جدلِ رودرروی طبقاتی تعریف شده است. بیدلیل نیست که بهمدت چهار دهه اعتراضات کارگری، تودهای در حلقۀ نافرجامی و بیثمری گیر کردهاند. پس وظیفه بر آن است تا همزمان با همراهی جنبشهای نامرتب و پراکندۀ ایران، پرچمِ سازمان متناسب با قانونمندیهای حاکم بر جامعه را برافراشت و مانعی ضرر بیش از پیش اعتراضات کارگری و تودهای شد. بهاینعلت که جامعۀ اعتراضی ایران بمانند دیگر جوامعی معترض، نیازمندِ پاسُخ عملیِ نمایندگان سیاسی خود به طبقۀ بالادست است.
عمرِ نظام به چهار دهه و نیم رسیده است و بنابه نظرات ارایه شده از جانبِ سازمانها و نیروهای مردمی [و آنهم در سالهای بر سر کار گماری سران حکومت جمهوری اسلامی]، قرار نبُوده است تا به این عدد نزدیک شود؛ قرار بر این نبُوده است تا مردم در ابعادی بهمراتب گُستردهتر موردِ یورشهای سیاسی – اقتصادی سودجویان و استثمارگران قرار گیرند؛ قرار بر این نبُوده است تا کودکان به کودکان کار تبدیل شوند، و نیز زنان از انتخاب پوشش، کار و آزادیهای بدیهی مورد توهین، تحقیر و سرکوب قرار گیرند. ولی متأسفانه همۀ غیرممکنها ممکن، و نیز آزادیهای نیمبند و آنهم در کوتاهترین مدت به بند کشیده شدهاند. دشمنان طبقۀ کارگر و زحمتکش در میدان باقی ماندهاند بهاینعلتکه مدافعین جامعۀ مطابق با جامعۀ انسانی از میدانِ اصلی مبارزه بدُور شدهاند. در حقیقت تنشهای میدانی دو نیروی درگیر، بیبهره از حضور و فعالیتِ عملی سازمانیافتۀ سازمانِ مدافعی کارگران، زحمتکشان و دیگر تودههای محروم است. بنابراین پیشرفت انقلاب و راستریس کردنِ زندگی ملالتآمیز مردم، و نیز اتحادِ جنبشهای پراکنده و نامرتب، و آنهم بدون حضورِ سازمانِ کمونیستیِ با برنامه، امری محال است. در تاریخِ جنبشهای رهائیبخش، شواهد و یا سندی نیست که میتوان نظامهای سرمایهداری را علیرغم گُستردگی اعتراضات کارگری و تودهای، بهعقب راند. دُرست استکه دنیا غرق در تنشِ سیاسی – اقتصادیست؛ دُرست استکه فقر و شکافِ طبقاتی به بالاترین مرحلۀ خود رسیده است و میلیونها انسان از تهیۀ نان و آب خویش ماندهاند؛ و بالاخره دُرست استکه سرمایهداران گُورکن خود هستند، ولی جامعۀ بدونِ برنامۀ هدفمند ره بهجائی نخواهد بُرد. همۀ نظامهای سرمایهداری و از جمله نظامِ وابستۀ جمهوری اسلامی از چنین وضعیتی [یعنی از نیستیِ سازمان کمونیستی و انقلابی در درون] خُرسند هستند. منظور از اینکه میدانند در صورت نبُود سازمان و حزبِ سازمانده و تمامکننده، طبقۀ سرمایهدار بردوام خواهد ماند. پس کلافه کردن بیش از پیش نظام حاکم در ایران [یعنی دربوداغان کردن سیستم و مناسبات امپریالیستی]، در همدستی، در یکدلیِ بخشهای متفاوت اعتراضات کارگری و تودهای، و مهمتر از همۀ اینها در انتخابِ سیاستِ عملی سازمانِ مسلح وابسته به مردم در برابر سازمانهای مسلحِ وابسته به حکومتمداران و دولتمردان ایران است. بیتردید نظامِ جمهوری اسلامی تنها در چنین روند و با انتخاب چنین سیاستهایی به عقب رانده خواهد شد و هرگونه لغزش و کوتاهی در انجامِ این مطالب، برابر با بردوامی طبقۀ سرمایهداری [و آنهم در شکل و شمایل مطابق با روز] است.
10 آپریل 2022
21 فروردین 1401