شباهنگ راد
خلاف گویی نیست که دهۀ شصت یکی از دردناکترین دهه، برای جامعه و هزاران انسان دردمند بُوده است. از یک سو روایت و مرور آن – به چند دلیل – بسیار لازم، و از سوی دیگر یادآور جنایات هولناکی است که سردمداران رژیم جمهوری اسلامی در درونِ سیاهچالهای مخوف در حقِ هزاران زندانیِ کمونیست، مبارز و مخالف مرتکب شده اند. زمانۀ دهشتناکی بُود و دودلی نیست که گذشت زمان نه تنها بر زخم ها و دردهای جامعه و خانواده های جانباختگان نکاسته است بلکه آنها را عمیق و عمیق تر هم کرده است. هزاران مادر، پدر، خواهر و برادر همچنان در گُورستانهای ایران سرگردان و بدنبال قُبُورِ عزیزانِ از دست رفتۀ شان اند. بنابه این دلایل است که نمیتوان به آن دهه برگشت و از اثراتِ مخربِ اجتماعی – خانوادگی آن نگفت؛ بنابه این دلایل است که نمیتوان پیرامونِ آن دهه گفت و نوشت و بر میزانِ نفرت و تنفرِ مدافعین آزادی نسبت به آمرین و عاملین آن فاجعه اضافه نکرد. منظور اینکه قداره بندان، جانِ هزاران انسانِ آینده ساز و متعهد را بدلیل آزادیخواهی گرفتند، و هزاران خانواده را در غمِ از دست دادن فرزندان شان، به هزاران درد و رنج مبتلا کرده اند که تشریح همه جانبه و دقیق آنها غیرممکن میباشد.
به عبارت دیگر نظام در سۀ سالۀ اوّلِ حکومتمداری اش و با شتاب، سازمانِ عریض و الطویلِ تفتیش عقاید، شکنجه و سرکوب اش را براه انداخته و رفته رفته و همراه با بگیر و به بندهای فله ای، زندانها را پُر از کمونیستها، مبارزین و مخالفین کرده است. سران حکومت بر آن بُوده – و هستند – تا با مرعوب کردن جامعه و نیز با پس زدن جوششهای اعتراضی و مطالبات کارگری، توده ای، زنان و جوانان بر حاکمیت فضاحت بارشان تداوم بخشند. در بستر چنین سیاست و اهدافی بُود که، فرمانِ از جانبِ سردار نظام (خمینی) صادر شد و جانیانی در هیبتِ “هئیت مرگ”، به زندانها حمله ور شدند و فصلِ تازه ای از جنایاتِ نظام وابستۀ جمهوری اسلامی را گُشودند.
براستی از آن دهه میشود صدها کتاب پیرامونِ ناگفته ها نوشت و سُخنرانیها و کمپینهای بی انتها سازمان داد؛ میشود از دریچه های گوناگون به آن فاجعۀ جنایتبار پرداخت؛ و بالاخره میشود و در حقیقت میبایست یکبار دیگر و در ابعادی بمراتب گُسترده تر از آنچه را که نباید از جانبِ جان بدربردگان میشد، و بویژه از آنچه را که از جانبِ زندانیان مقاوم و پایدار صورت گرفته است، گفت و بر روی کاغذ آورد. روشن تر اینکه، عدمِ توضیح و بیانِ آن واقعیات – با هر عیب و نقصی -، به معنای فرار از آن وقایع، فرار از بازگویی همه جانبۀ آنها، و نیز فرار از ارزش گذاری بُنیانی نسبت به آرمان و باورهای جانباختگان دهۀ شصت است. در هر صورت و جدا از زنده نگه داشتن حافظۀ تاریخی، وظایفی بمراتب بالاتر از آن در برابر هر انسانِ مدافع رهائی از زیر ظلم و ستم قرار دارد و آن اینکه، میبایست کدری و ابهامات صفحاتِ انقلاب را پاک، و متعاقباً بر کدریِ صفحات ضد انقلابیون افزود و نشان داد که شکنجه گران و دیگر دم و دستگاه های جهل و جنایت، چه بر سرِ هزاران زندانی سیاسی در دهۀ شصت آوردند.
چرا که چند دهه از آن واقعۀ فاجعه بار گذشت و چند سالی است که سردمداران نظام هم با وقاحت تمام مبنی بر اینکه “کُشتار 67 امری ضروری قانونی و به فرمان خمینی بُوده است” را متقبل و بدان مفتخرند! «احمد خاتمی»، امام جمعه موقت تهران در سی تیرماهِ امسال گفته است، “میبایست به کسانی که به فرمان آیتالله روحالله خمینی هزاران نفر از زندانیان سیاسی را در سال ۱۳۶۷ اعدام کردند، مدال داد”. و یکی از اعضای “هئیت مرگ” «مصطفی پورمحمدی» هم اضافه کرده است. “ما هنوز تسویه حساب نکرده ایم، اکنون وقت این حرفها نیست، وقت تسویه حساب است. آنها آدم کُشتند و جنگ کردند و باید به اشد مجازات محکوم شوند”.
دُرست میگویند و جنگِ دو طبقۀ متضاد از هم در جریان بُوده – و هست – و یکی نافی دیگری است. جنگِ ضد انقلاب علیۀ انقلاب – بُوده و – هست و بدین ترتیب و بنابه گفتۀ «پورمحمدی»، تسویه حساب با مردم هم مختص به آن دُوره و آن دهه نبُوده و نیست، بلکه سیاستِ هر روزه و دائمی سران حکومت را شامل میشود. پس در هر زمانه ای میبایست سرِ مخالف را بزیر کشید تا پایه های نظام از صدمات جدی بدُور شود. مگر بی علت بُوده است که سران حکومت و از همان روزهای آغازین، از سر ناسازگاری با خواستهای بنیادیِ میلیونها انسان دردمند و جوانان برآمده اند؟ مگر بی دلیل بُوده – و هست – که سازمانهای مسلح و بقای امپریالیستی، تکلیف خود را با هرگونه اعتراضات کارگری و توده ای، مطالبات زنان، دانشجویان و دیگر قربانیان نظام امپریالیستی روشن کرده اند و کمترین تعلل و انعطافی از خود نشان – نداده و – نمیدهند؟ قدرتمداران بین المللی، حکومت را به جرثومه های فسادی همچون خمینی و دیگر اعوان و انصارش سپُرده اند تا سیاستهای نظام پیشین را دنبال کنند. تازه بقدرت رسیدگان هم در چارچوب وظایف محموله بر تعدادِ زندانها افزوده اند تا زندانیان بیشتری را مورد اذیت و آزار قرار دهند. مکانیسمهای شکنجه و آزارهای روحی – جسمی را سختتر و دهشتناکتر کرده اند تا ریشۀ مقاومت و ایستادگیِ وفاداران به انقلابِ کارگری و توده ای را در هم شکنند. همۀ اینها در روزگارهای متفاوت بر فضای جامعۀ ایران غالب بُوده و جانِ تازه ای از کمونیستها، مبارزین، مخالفین و معترضین گرفت. شوربختانه جامعه و مردمِ ایران در هیچ زمانه و دُوره ای، از تعرض بیرحمانۀ ارگانهای سرکوبگر امپریالیستی آرام و در امان نبُوده اند. هیچ دُوره ای بگیر و به بندها و تعرض به معیشت پایه ای میلیونها تودۀ دربند و جوانان از فضای جامعه رخت بر نه بست. و در مقابل و به جرأت میشود گفت که با وجود تمهیدات و سرکوبهای وحشیانۀ روزانه، فضای زندانها خالی از پایداری زندانیان کمونیست و مبارز در درونِ سیاهچالهای نظام نبُوده و نیست و زندانها، همچنان بعنوان یکی از عرصه های نابرابرِ و متضاد از هم به حساب – آمده و – میآیند.
پُر واضح است که همۀ تلاش سران نظام از آغاز بر آن بُوده و هست تا بر جو زندانها مسلط و زندانیان مقاوم را به تسلیم و کُرنش وادارند. تابحال هزاران زندانی سیاسی را از دم تیغ گذرانده اند، ولی هرگز و هرگز نتوانسته اند ترس و هراسِ دلبخواۀ خود را در سرتاسر ایران حاکم گردانند. اعتراضات و دادخواهی جامعه و بویژه تجمع و مخالفتهای پی در پی خانواده های جانباختگان دهۀ شصت و زندانیان سیاسی، موید این حقیقت است که “تسویه حساب” با آرمان و راهِ هزاران انسانِ مدافع رهائی از زیر یوغ سلطۀ امپریالیستی ناممکن است. بروز و اتفاقات هزاران اعتراض کارگری، توده ای، دانشجوئی، زنان و دختران و آنهم در بُعدِ وسیع، علائمِ سیاست و رفتار پائینی ها نسبت به سیاست و رفتارِ بالائی هاست. بنابراین پیدا بُوده و هست که امثالی همچون «پورمحمدی» کاری به اثرات سوء آن جنایات فاجعه بار، بر روی جامعه و میلیونها خانواده نداشته و نخواهند داشت. چرا که در مقامِ و منصبِ “تسویه حساب” با مخالفین و مطالبات مردمی قرار گرفته اند و جایی و یا وقتی برای این حرفها قائل نبُوده و نیستند!! به این علت که چاکر و مجری صاحب منصبان اند و کار و بارشان، تعرض به معیشت مردم و تخریب زندگانی دردمندان جامعه است. آن قدر میزانِ جنایات و وقاحتِ سران حکومت بالا رفته است که یکی در فکر “مدال” انداختن به گردنِ قاتلان و جنایتکاران است، و دیگری فکر و ذکرش “تسویه حساب” با مردم، جوانان، مخالفین و معترضین به وضعیت ناهنجار جامعه بُوده و هست!!
از یک منظر دُرست تشخیص داده اند و در جبهۀ مخالفِ انقلاب و مردم اند؛ دُرست تشخیص داده اند و کمترین آمیزشی با فرهنگِ و با نیازهای مردم ندارند و بیخ و بُن شان، با فرهنگِ و با نیازهای طبقات حاکم گره خُورده است. فضای جامعه و آمدوشدهای مخالفین به زندانهای مخوف و سرکوبهای خیابانی – تولیدی، نه تنها در خلافِ خواستها و واقعیات حکومتمداران ایران نیست، بلکه نمایشِ قدرتِ، نظامی ست که آمده است تا اعتراضات کارگری و توده ای را منکوب و جوانان و زنان را تماماً به تسلیم وادارد. پس سرکوب سیستماتیک اعتراضات و اعتصابات در میادین تولیدی و خیابانها، و نیز در درونِ زندانهای ایران، امری غیر معمول نبُوده و نیست. پیداست که سردمداران رژیم جمهوری اسلامی – و بنابه گفتۀ پورمحمدی -، همچنان درِ دروازۀ جنایت و قساوت را باز گذاشته اند و دارند وعدۀ کُشت و کُشتار بیش از پیش مردم و جوانان را سر میدهند. متأسفانه – و بنابه مواردی چند -، برگ و فصلِ درنده خوئی سران حکومت بسته و به سر نرسیده است و همچنان باز و در جریان است. روشن تر اینکه نظام همچنان و با خشونتِ بیش از پیش، به اعتراضات کارگری و توده ای، زنان و جوانان حمله خواهد بُرد و نیز اینکه، تا زمانی ظلم و سرکوب در درونِ جامعه حیات دارد، ریشۀ افکارِ مقاومت و ایستادگی نه تنها خشک نخواهد شد بلکه مانع پیشرویی های جانیان بشریت خواهد شد. چرا که نسلِ دهۀ شصت بنوبۀ خود و علیرغم وحشت و بهت زدگی نشان داده است که میتوان شکنجه را به جان خرید و در میادین تیر و اعدام با سری برافراشته ایستاد و نه به حکومتِ مرگ گفت؛ نشان داده است که میتوان از مقاومت و پایداریِ کمونیستهای دهه های پیشین بدُرستی آموخت و بمانند بعضاً منحرفان و وادادگان سیاسی، آنها را به پای عدمِ شناخت شان از “بازی جانیان” در درون زندانها نگذاشت! عدمِ تفکیک و متمایزِ دو سوی قضیه – یعنی تسلیم و مقاومت -، نه تنها همسو با آرمان و تجلیل از جانباختگان دهۀ شصت نیست، بساکه همسوئی، همراهی و یا همکاری با قسم خوردگان مردم است. بنابراین طرح و توضیح این واقعیات از جمله ضرورتها و بویژه معرفی، مراقبت و ارجمندی از خونها و آرمانِ جانهای از دست رفته در دهۀ شصت است.
خلاصه و بنابه چنین حقایق محرزی، نه مجاز به تقلیل در ارائۀ مقاومتِ جانباختگان دهۀ شصت است، نه کاهشی در جرائم ارتکابی حاکمان در کار است، نه سازش و بخششی در میان خواهد بُود و نیز نه آن فجایع فراموش شدنی اند. با این تفاصیل همۀ سوهای قضیه، به سهم خود مسئول و موظف به توضیحِ حقایق و وقایع درگیر شده – و آنهم – به هر اندازه و میزانی از رُخدادِ دهۀ شصت اند. لازم و ضروری است تا هم فطرت و تاریخ سردمداران رژیم جمهوری اسلامی را با شفافیت هر چه تمامتر بر روی میز جامعه و کارگران، زحمتکشان، قربانیان و خانواده های جانباختگان دهۀ شصت و نسل های بعد از آن گذاشت، هم نانوشته ها و صفحات ناخوانده را نوشت و خواند، و هم تأوان تمامی اعمالِ خونبار را از سران حکومت باز پس گرفت. پس هرگونه پنهان و یا اهمال کاری در این عرصه ها، به معنای تخلیه و خدشه دار کردن سیاستِ مقاومت و پایداری در عرصه ای از مبارزۀ طبقاتی در برابر نظام خشن و وابسته ای همچون نظام جمهوری اسلامی تلقی خواهد شد.
6 سپتامبر 2020
16 شهریور 1399