آنچه که در دو دور انتخابات فرمایشی تعیین ریاست جمهوری شاهد آن بودیم، از جنبه های مختلف قابل بررسی است. بایکوت قاطعانه این نمایش از سوی مردم، بدون اعتناء به حضور فریبکارانه اصلاح طلبان حکومتی، بدون شک خود یک پیروزی بود. حتی آرائی که به نفع کاندیدای اصلاح طلبان حکومتی هم به صندوق ریخته شد، هر چند آلوده به خوش باوری زیانباری بود، اما در عین حال به نوعی مهر نفرت از خامنه ای و دارودسته اش را بر خود داشت. اما از جنبه دیگر کل پروسه این انتخابات، از کشته شدن رئیسی تا تعیین «مسعود پزشکیان» به جای او، نشان از حادتر شدن بحران سیاسی در درون آنچه که « هسته سخت قدرت» رژیم نامیده می شود، دارد.اینکه دستگاه رهبری در حالیکه از یک سو نزدیک ترین یاران تا دیروز خود را از خود دور و ردصلاحیت می کند و در مسیر یک دست کردن قدرت پیش می رود، به یکباره استراتژی خود را گم می کند و برای جلوگیری از غرق شدن به تخته پاره «اصلاح طلبانی» که خود آنها را از قدرت رانده بود متوسل می شود، بارزترین نشانه این بحران است.
امروز جمهوری اسلامی از چند جهت تحت فشارهای بی سابقە قرار گرفته است: گسترش نارضایتی عمومی ،فروپاشی اقتصادی، تخریب محیط زیست، تعطیل شدن پی در پی مراکز تولیدی، فساد گسترده، محدود شدن دایره قدرت و ریزش چشمگیر سطوح بالای رژیم، تشدید تنشها با آمریکا و دولتهای غربی، کاهش چشمگیر نفوذ و قدرت در منطقە. عوامل فوق همگی دست بدست هم داده اند و جمهوری اسلامی را در دشوار ترین شرایط حیات خود قرار داده اند.
در چنین شرایطی رشد و گسترش جنبش مطالباتی از زمینه های عینینی آبرومندی برخوردار است:جامعه ایران طی چهار دهه اخیر شاهدِ تغییر و تحولات اجتماعی گسترده ای بوده است. رژیم اسلامی نتوانسته است روش زندگی مورد نظر خود را بر این جامعه تحمیل کند. الگوهای زندگی مردم تغییرکرده اند. ماهواره، اینترنت، شبکه های اجتماعی، موسیقی، و غیره وارد عرصه های مختلف زندگی مردم شده اند. راه زنان به استادیوم ها و میدانهای ورزشی باز شده است.مذهب بطور چشمگیری بویژه نزد جوانان کمرنگ و مساجد کم رونق شده اند. فرهنگ و هنر در زمینه های مختلف نظیرموسیقی، ادبیات و سینما چهارچوبهای کنترل، سانسور و ایدئولوژی رژیم را شکسته اند. بافت اجتماعی جامعه ایران نیز دچار تحول شده است. جمعیت ایران در دوره حکومت اسلامی حدود دو برابر و نیم افزایش یافته است. موج مهاجرت از روستاها به شهرها، جمعیتی بیش از بیست میلیون نفر حاشیه نشین در شهرها را به دنبال داشته است، که عمدتا کارگر و زحمتکش هستند. حاشیه شهرهای بزرگ با این جمعیت عظیم، به کانون گسترش آسیبهای اجتماعی تبدیل شده اند.
اما در مقابل این تغییرات بزرگ اجتماعی، ساختار های سیاسی، ایدئولوژیک و حقوقی رژیم از جمله، قانون اساسی، ولایت فقیه، شورای نگهبان، شبکه امامان جمعه به عنوان مروجین رژیم و مضامین ترویج آنها، باند فاسد، و سرکوبگر سپاە پاسداران با نیرو و قدرت نظامی گستردە و دست انداختن به تمام عرصەهای اقتصادی، بعنوان حامی اصلی نهادهای مورد اشارە، تغییر نکرده اند. این تناقض، حکومت کردن بر چنین جامعه ای را برای رژیم اسلامی روز به روز دشوارتر کرده است.
در شرایط بحران سیاسی رژیم در این دوره مستقیما به وضع اقتصادی و معیشت مردم مربوط است، جنبش انقلابی «ژینا» در عرصه مبارزات قهرمانانه زنان برای آزاد پوشی و در حرکتهای مطالبه گرانه کارگران، بازنشستگان، پرستاران و غیره زنده است و دست آوردهای سیاسی و اجتماعی آن بویژه در زمینه کسب تجربه ،رشد آگاهی و تا حدودی سازمانگری غیر قابل انکار است،
کارگران،زنان،معلمان ،پرستاران، بازنشستگان، مردم حاشیه نشین در شهرها، در برابر این فشارهای رژیم تسلیم نشده اند و اکنون در متن انقلاب « زن، زندگی،آزادی» به مبارزه برای بیرون کشیدن حقوق خود از گلوی این رژیم ادامه می دهند.
مردمی که تحت فشارهای معیشتی کارد به استخوانشان رسیده است، راهی جز این ندارند که برای رهایی از جهنمی که رژیم اسلامی برپاکرده است، آستین ها را بالا بزنند و مصمم تر از قبل علیه مسببین و بانیان این فقر و فلاکت نبرد سرنوشتساز خود را در کلیه عرصه ها به پیش برند.از اینرو است که ما بر ضرورت گسترش جنبش های مطالباتی و بر ضرورت همبستگی و همگرائی این جنبش ها تاکید می کنیم. حضور قدرتمندتر جنبش کارگری، جنبش زنان، معلمان، بازنشستگان،پرستاران، دادخواهان، مدافعان محیطزیست، جنبش انقلابی کردستان، حول مطالبات معین،شاه کلید رشد و تکامل شرایط انقلابی در ایران است.زیرا از یک سو جنبش مطالباتی به دلیل نادیده گرفتن مطالبات از جانب رژیم و سیاست سرکوب ،به سرعت سیاسی می شوند و کل رژیم را به چالش می کشند و از سوی دیگر سازمان و رهبری که ضامن پیروزینهائی هستند، نبرد کنان و در دل آنها شکل خواهند گرفت.