عباس عبدی روزنامه نگار اصلاح طلب و ستون نویس روزنامه اعتماد در مورد أوضاع سیاسی ایران مطلبی دارد که شاه بیت آن چنین است: « اگر روند حرکت حکومت عوض نشود، به راحتی ۱۴۰۵ را نمیبینیم؛ فکر میکنم قبل این سال اتفاقاتی خارج از اراده سیستم رخ میدهد».
اینکه این پیش بینی تا چه اندازه محقق خواهد شد یانه؟ مهم نیست. مهم این است که از زبان کسی مانند عباس عبدی که از افراد نزدیک به محافل حکومتی است و سال گذشته برای انتخاب پزشکیان به ریاست جمهوری سینه چاک می کرد، بیان می شود. اما چنین اظهار نظرهائی که این روزها از زبان بسیاری از روشنفکران و استادان دانشگاه در داخل کشور شنیده می شود، پر بیراه نیستند . نشانه های عینی می گویند که جامعه ایران آبستن رویدادهای مهمی است. واقعیت این است که هم زیر پوست جامعه تحولات مهمی در حال تکوین است و هم حاکمیت دیگر به شیوه سابق قادر به حکومت کردن نیست. بدون شک در پرتو این شرایط وضعیت اپوزسیون رژیم نیز به ناچار دگرگونی هائی به خود خواهد دید.
در سطح حاکمیت آنچه که قابل مشاهده است، این واقعیت است که بحران های همزمان و تودرتو ساختار رژیم را فرسوده کرده اند. اصلاحطلبان حکومتی بیشتر از گذشته به حاشیه رانده شده اند. خامنه ای در موقعیت رسمی رهبر جمهوری اسلامی ، اگر چه مواضع سیاسی و ایدئولوژیک خود را حفظ کرده است، اما سیاست واقعی رژیم نه از سوی پزشکیان «اصلاح طلب» ونه از سوی خامنه ای «اصولگرا» ، بلکه از یک «مرکز غیبی» دیگری هدایت می شود. این درست است که مسئله جانشینی خامنه ای و یا شکل رهبری آینده جمهوری اسلامی در پرده ابهام قرار دارد، اما نهادهای اصلی تصمیمگیری در این مرکز (نظامی، امنیتی، قضایی و اقتصادی) بیش از پیش در هم تنیده شدهاند. سپاه پاسداران و نهادهای وابسته، اگرچه بعد از شکست در سوریه و لبنان و فلسطین بازوهای نیابتی خود را تا حدود زیادی از دست داده است، اما از جنگ ۱۲ روزه به این سو موقعیت خود را به عنوان هسته اصلی قدرت در زمینه های سیاست خارجی، کنترل بیشتر بر اقتصاد، و نهادهای امنیتی تقویت کرده است. این باصطلاح مرکز غیبی قدرت، به آرامی دست اندر کار تغییر سیاستهای حکومتی است. البته این نکته قابل توجه است که در روند تغییر سیاستها، هیچ نشانهی از آمادگی برای یک اصلاح سیاسی نظیر (آزادی زندانیان سیاسی، بهرسمیت شناختن تشکلهای مستقل، تغیر قانون اساسی و… ) وجود ندارد. بلکه اگر حرکتهای مقطعی هم در این زمینه ها دیده می شود، هدف آن صرفاً مدیریت بحران و زمانخریدن است. هدف کوتاهمدت رژیم جلوگیری از تبدیل نارضایتی گسترده به یک رهبری و سازماندهی منسجم است. اتکای اصلی رژیم در این زمینه کماکان سرکوب پلیسی، بستن فضا برای تشکلیابی مستقل، کنترل شدید رسانه و اینترنت، و افزایش مداوم پروندههای امنیتی است.
این حاکمیت در کوتاه مدت توان سرکوب دارد، و تلاش می کند که از شکل گیری رهبری و تشکل یابی پایدار در سطوح مختلف جامعه جلوگیری کند، اما در بلندمدت اگر چه هر اعتراض و اعتصابی را بهصورت موضعی و کوتاهمدت با ترکیبی از سرکوب، امتیاز دادن محدود و تبلیغات می تواند ، موقتاً خنثی کند، اما از آنجا که با مجموعهای از بحرانهای همزمان روبهرو است و برای هیچکدام هم راه حل با ثباتی ندارد، قدرتی به شدت آسیب پذیر و شکننده دارد.
درسطحیدیگر،میلیتاریزهشدنفضایاجتماعیوگسترشترسسرکوبخشن،گسترشاعدامها،احکامسنگینزندانبرایفعالانسیاسیومبارزانمدنی،گسترشنظارتوکنترلامنیتیبردانشگاه،محیطکاروفضایمجازی، هزینه اعتراضات را بالا برده است. این وضعیت اگرچه عقب نشینی هائی را به مردم تحمیل کرده است، اما خشم سیاسی از بین نرفته است؛ فقط شکل بروز آن تغییر کرده است. مقاومتهای روزمره ، نافرمانیهای فردی و جمعی در حوزه های نظیر حجاب، سبک زندگی، هنر، و شیوههای فرار از قوانین تبعیضآمیز در جریان است. در محیط کار و محلات، نوعی شبکه های غیررسمی بین فعالان وجود دارد ، اما هنوز به سازمانهای پایدار و علنی تبدیل نشده است.
واقعیت این است که این میزان از گرانی و این گسنردگی فقر و گرسنگی، دیگر برای کارگران و توده میلیونی مردم قابل تحمل نیست. تورم غیر قابل مهار، سقوط مداوم ارزش پول ملی و پائین آمدن مداوم قدرت خرید مردم، ناامنی شغلی، بیکاری جوانان و مهاجرت گستردهی نیروی متخصص، همه اینها دست به دست هم داده و زندگی عادی یک را برای اکثریت جامعه ناممکن کرده است. دیر یا زود کاسه صبر این مردم لبریز خواهد شد و برای نجات خود و فرزندانشان از گرسنگی، مبارزات خود را گسترش خواهند داد. کارگران و توده های مردم زحمتکش در جریان اعتراض و مبارزات تاکنونی آنقدر تجارب با ارزش به دست آورده اند تا با تشخیص درست توازن قوای موجود، با کمترین هزینه ها و در اشکال متنوعی از مبارزه، جمهوری اسلامی را به چالش بکشند و از مرحله ای به مرحله بالاتر از مبارزه قدم بگذارند. همانطور که در ۱۴۰۱( انقلاب زن، زندگی، آزادی) دیده شد، جامعه ظرفیت بسیج سریع و گسترده را دارد، اما به دلیل نبود نهادهای رهبریکننده و هماهنگکننده، این بسیجها در برابر سرکوب متمرکز، فرسوده و متوقف میشوند. اما با همه اینها تغییر این شرایط اجتناب ناپذیر شده است. زمینه عینی برای ایفای نقش نیروهای چپ و سوسیالیست در شکل دادن به آینده سیاسی ایران مساعد است.
