روز یکشنبه 21 یونی 2020 بحثی پالتاکی در سطح اعضای حزب کمونیست ایران در خارج کشور ارائه دادم، از آنجاییکه کلا مباحثات من سیاسی و در نقد کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران و بطور مشخص تر کمیته اجرایی حزب است و این بحثها حاوی هیج مسائل تشکیلاتی نیستند، و بنا به وضعیت امروز حزب و بحرانی که در نتیجه شکست چند سیاست و بحرانی که همین رفقای رهبری برای حزب درست کرده اند، لازم می بینم مضمون آن بحثها را رو به بیرون پخش کنم.
با سپاس
بهروز ن
21.یولی 2020
جلسه ای در باره:
جهت تاثیر گذاری اجتماعی، کمونیستها به بازنگری در متد و رویکردهایشان در برخورد به مسائل مختلف احتیاج دارند:
متد سوسیالیستی در برخورد به نکات زیر چگونه است؟
- برقرار کردن تناسب بین تئوری و پراتیک
- برخورد به احزاب سیاسی: در باره مناسبات سیاسی احزاب سیاسی با هم
- رابطه حزب – طبقه
- شیوه برخورد ما به مسئله سوسیالیسم در یک کشور
- تشکیلات سازی در محل کار و زیست کارگران
- معانی عملی انترناسیونالیسم کارگری و سوسیالیستی برای ما
- نقشحزبکمونیستدرگسترشازادیخواهیدرایران،ومعانیعملیآنبرایماچیست؟
ارائه دهنده مباحثات: بهروزناصری
تاریخ: 21 یونی 2020
سلام دارم خدمت همه رفقا و تشکر میکنم از کمیته خارج کشور و هم سلام و تشکر به همه رفقایی که زحمت کشیده اند و در این جلسه شرکت دارند.
طبعا این بحث بی ربط نیست به کنگره ای که در پیش است و در این مدت چند ماهه بنظر من این یکی از بحثهای محتوا و مضمونی است که امیدوارم موفق بشوم در ارائه اش، هر چند که موضوعاتش خیلی متنوع است. هر تک موضوعش میتواند ، موضوع یک بحث مستقل و جداگانه و طولانی تری باشد.
اما خصلت موضوع، خصلت بحث، اینرا می طلبد که بحثهای زیاد و مختصر، مفید و روشن را طرح کرد، که بعدا بتوانم آنها را به هم پیوند بدهم، آنها را به همدیگر بدوزم. و از دوختن این بحثهای مختلف، استنتاجاتی از آنها بگیرم.
ما در رابظه با بحثهای سیاسی، و سیاستهای حزب، من فکر میکنم که یک مقدار برای اینکه هم بحث و مجادلات درون حزبی بین خودمان، هم کنگره آتی حزب، استنتاج خوبی از آن بگیریم و کنگره خوبی باشد، ما همدیگر را بقهمیم. من فکر میکنم که ما مجبوریم از مسائل مستقیم تشکیلاتی، یک مقدار فاصله بگیریم، یک مقدار دور بشویم و مسائل یک مقدار پایه ای تر را به میان بکشیم. به دلیل اینکه ما به یک درک و فهم مشترک بر سر مهمترین مقولات احتیاج داریم. ما اگر درکمان از مقولات و مفاهیم مهمی مثل سوسیالیسم، مثل انقلاب، و مثل سیاستهای که حالا مورد جدل است، یک درک مشترکی نداشته باشیم، استنتاج گرفتن و پراتیک یک سیاست عملی هم به همان اندازه دشوار و مشکل خواهد بود.
برای اینکه من یک پرسپکتیو و یک نگرش را بدست داده باشم، بحث را اینطور شروع میکنم که فرض کنیم که یک نفر دارد دوچرخه سواری میکند، و یا یک مسافر یا راننده یک ماشین سواری را درنظر بگیرید، و یا قطار یا اتوبوس، همه اینها در جایگاهی که قرار دارند، محیط دوروبر را هر کدام به شیوه ی خود می بینند. ولی اگر من و شما به بالای قله ی یک کوهی برویم و از آن بالا به پایین نگاه کنیم، منظره ی دیگری را می بینیم. و اگر سوار هواپیما و هلی کوپتر بشویم، روی کل مناظر زیر دست تسلط پیدا خواهیم کرد و خیلی بهتر راهها و جهتهایی که زیر دست است و شاید خیلی سخت تر بشود با ماشین یا دوچرخه آنها را پیدا کرد، میتوان راحتتر به آنها دست یافت.
بگذار در این ابتدای تابستان، با هم به یک گردش با هواپیما برویم، یا با هلی کوپتر به یکی از قله های زیبای هونگ شان (Huangshan) در شرق چین برویم تا از آن بالا نظاره گر زیباییهای طبیعت آن پایین باشیم. این همان نگرش و عینکی است که من در این بحث به شما رفقا پیشنهاد میکنم تا دنیا را به این شیوه ای که خدمتتان توضیح میدهم، ببینید. وقتی ما از ان بالا به محوطه کنگره فرود آمدیم، آنموقع بهتر میتوانیم همدیگر را بفهمیم و استنتاج مشترک تری در رابطه با «چه باید کرد» داشته باشیم.
پرسپکتیو من اینست که یک رابطه مستقیمی بین تئوری ؛ پراتیک و متد برقرار می کنم. بنظر من تناسب و تعادل منطقی بین تئوری، پراتیک و متد است که کمک میکند تا ما عینی تر و به اهدافمان نزدیکتر شویم. به همین دلیل بحث متد در ارتباط مستقیمی است با بحث تئوریک سیستم. و اگر هم یکی از این فاکتورهای تئوری، پراتیک و متد دچار نقضان شود، کل کلیت ما با مشکل روبرو میشود.
و من برای اینکه بتوانم روی متد و شیوه برخورد سوسیالیستی در زمینه های مختلفی که برای بحث معرفی شده رامورد اشاره قرار دهم، لازم می بینم تا ابتدا از پایه ای ترین مفهوم ، یعنی سرمایه را مد نظر قرارمی دهیم.
(1)
پس ما ابتداء ن از سرمایه شروع میکنیم.
چند خصلت مهم سرمایه ؟
بحث در باره سرمایه و سرمایه داری خود موضوع کتابهای متعددی است. ولی تا آنجاییکه برای این جلسه بدرد ما بخورد.
بنظر مارکس، سرمایه یک رابطه اجتماعی است. یک رابطه اجتماعی بین انسانها و به واسطه یک چیز یا شی ء. و «ارزش» آن حلقه واسطی است که تصور رابطه اجتماعی در وجود آن شیء است؛ و دارنده آن را هم سرمایه دار می نامیم.
مارکس بحث در باره سرمایه را ازتجزیه و تحلیل «کالا» شروع میکند. کالا بعنوان کنکرتی که هم دارای ارزش مصرف است و هم ارزش مبادله.
…
اجازه میخواهم که بحث در مورد تعریف از سرمایه یعنی «سرمایه چیست؟» را به وقت مناسب دیگری موکول کنیم. و خود را به خصلتهای سرمایه که به بحث امروز ما مربوط است محدود کنم.
یکی از خصلتهای سرمایه اینست که « سرمایه میل به تمرکز دارد». این بحث را مارکس در آثار متعدد و از جمله مانیفست و کاپیتال بحث کرده است. بحث سرمایه انحصاری را لنین هم در کتاب امپریالیسم بعنوان آخرین مرحله سرمایه داری، مورد بحث قرار داده است. سرمایه در قالب و شکل و شمایل کارتل ها و شرکتهای چند ملیتی و بین المللی. نمونه سیاستها و کارکرد صندوق بین المللی پول و بانک جهانی.
که سرمایه از مرز کشورهای مختلف عبور میکند و تمام جهان را فرا می گیرد. امروز همه ما بوضوح می بینیم که مناسبات سرمایه داری و تقابل کار و سرمایه به تمام آن 200 کشوری که بر روی کره زمین وجود دارند، گسترش یافته است. اینجا واژه های کلیدی «انحصارات» و «جهانی شدن سرمایه» است.
کجاستکهمناسباتسرمایهدارانهوتقابلکاروسرمایهدرآنجاموجودنباشد؟
دومین خصلت سرمایه اینست که سیری ناپذیر است. شیوه تولیدی که برای و بر اساس کسب سود و باز هم سود بیشتر باشد، سیری ناپذیر است. حرض و ولع سرمایه برای کسب سود بیشتر بی انتهاست.
سومین خصلت سرمایه اینست که سرمایه در عرصه بین المللی نه یک سخنگو، بلکه سخنگویان متعددی دارد. در عرصه بین المللی ما با قطب های مختلف سرمایه در امریکا، اروپا، چین و روسیه مواجه هستیم. این قطبهای سرمایه مدام در رقابت، همکاری، تنش و سازش با همدیگر بسر می برند.
….
با توجه به نکات فوق، اینکه تمام کره زمین را مناسبات سرمایه داری فرا گرفته و هیچ جای دنیا نیست که تحت سیطره یکی از این قطبهای سرمایه قرار نداشته باشد، لذا کره زمین از جهات مختلف اشباع شده است. هم در عرصه تولید کالا ما با اشباع روبرو هستیم و هم هیچ مکانی دیگر برای اشغال از سوی دول سرمایه داری باقی نمانده است.
بنظر من جامعه سرمایه داری از مرحله بحران عبور کرده و به بن بست رسیده است.
بن بستی که راه عبور انسان بسوی آینده را سد کرده و با موانع روبرو نموده است.
این بن بست مثل خیابانی می ماند که بوسیله یک دیوار سد شده باشد.
این دیوار را تنها میتوان با یک بولدزرهای خوب و با راننده های ماهر از جا کند و راه عبور انسان بسوی آینده را باز کرد.
این بولدزرها و راننده ها، همان جنبش های کارگری و توده ای هستند که در جوامع مختلف با مبارزات و اعتراضاتشان ابراز وجود میکنند.
حالا ما خودمان را به کشور ایران محدود کنیم.
مشکل و معضل اصلی اینست که متاسفانه حال و وضع بولدزرها و راننده های بولدزرها خوب نیستند و هیچ کدام آنقدر خوب کار نمیکنند تا بتوانند آن دیوار را از سر راه بردارند، تا انسان بتوانند به مسیرش ادامه دهد.
رفقا، اجازه بدهید اینجا کمی بلند پروازانه سخن بگوییم.
به اعتراضات توده ای و کارگری فعلا موجود در ایران ، عراق، لبنان و … نگاه کنید. همه اعتراضات و مبارزات کارگری و توده ای واکنشی و دفاعی هستند. این مبارزات واکنشی هستند علیه وضعی که دولتها و حاکمان مستبد برای این مردم زحمتکش بوجود آورده اند. این را خواستها و مطالباتی که کارگران و توده های مردم در اعتراضشان علم می کنند، برمی افرازند، میگویند و نه من.
کافی است تا به خواستهای معترضین شهرهای عراق ، که خواستهای خیلی ابتدایی هم هستند، دولت عراق جامه عمل بپوشد، مثلا درجه ای از رفاه شهروندان عراقی را فراهم نموده و دست جمهوری اسلامی در خط و نشان کشیدنها در سیاست در عراق کوتاه کنند و برآورد کردن چند خواست دیگر مربوط به آب و برق و مسکن… ، تمام اعتراضات توده ای فروکش میکنند.
و این هم قابل توضیح است که چرا چنین است.
اعتراضات و مبارزات کنونی کارگری و توده ای، در چهارچوب ، مطالبات مربوط به کار و زندگی آنان محدود شده است.
ما در هیچ جای مبارزات توده ای و کارگری نمی بینیم که مبارزین در صحنه ادعای کسب قدرت سیاسی داشته باشند.
در هفت تپه بحث مدیریت کارگری مطرح شد، اما از آنجاییکه این بحث در یک محدوده کوچک طرح شد و پشتوانه کشوری و طبقه ای نداشت، امکان پیروزی چنین خواستی ، هر چند برحق هم باشد، اما خیلی سخت و مشکل است.
یکی از مشکلات کارگران ایران اینست که کارگران ایران تنها هستند. آنان هنوز هم صاحب تشکل طبقاتی و سراسری خود نشده اند.
و این معضل، جهت پیشرفت و رشد مبارزه طبقاتی در ایران، مشکل ساز است. رشد و تکامل مبارزه طبقاتی در ایران مستقیما در گروه وجود تشکلهای واقعی کارگران هم در سطح محلی و شهرها و هم در سطح سراسری است.
ما در سطح وسیع در ایران با تشکلهای کارگری و تشکل سراسری ، که واقعا کارگران و توده های زحمتکش را نمایندگی کنند، مواجه نیستیم. این یک معضل جدی در رابطه با مبارزات کارگری و توده ای علیه وضع موجود و علیه جمهوری اسلامی است.
(2)
در ابتدای معرفی این بحث آمده است که “جهت تاثیر گذاری اجتماعی، کمونیستها به بازنگری در متد و رویکردهایشان در برخورد به مسائل مختلف احتیاج دارند“.
اما بازنگری به چه معنا؟ و منظور ازاین بازنگری چیست؟
برای اینکه بتوانم منظورم با بهتر برسانم، رفقا را فرامیخوانم تا بار دیگر نگاهی به مانیفست، تمام آثار مارکس، انگلس و لنین و تمام بزرگان دیگر در طول صد و دویست سال اخیرو باضافه برنامه و اساسنامه ی حزب کمونیست ایران، بیندازند، تا منظور من بهتر فهمیده شود.
در تمام آثار مارکس و لنین و…. بحث از نقد، بررسی و تحلیل نظام سرمایه داری، طبقه کارگر و سرمایه دار، مبارزات کارگری و توده ای علیه وضع موجود و سوسیالیسم و مقولات و مفاهیم پایه ای دیگر در این چهارچوب است.
برای نمونه در ماده اول اساسنامه حزب کمونیست ایران از حزب “بعنوان تشکل کمونیستی طبقه کارگر ایران برای سازماندهی و تحقق امر انقلاب اجتماعی سوسیالیستی“، نام میبرد.
به برنامه حزب مراجع میکنیم ابتدا کمی در مورد نظام سرمایه داری در ایران و شرایط بعد از اصلاحات ارضی در ایران بعد از دهه 40 شمسی، تحلیل کرده است. سپس سرتیتری را به “شوراها و حاکمیت مردم” اختصاص داده است. که در آن ضمن نقد پارلمانتاریسم بورژوایی، بر حاکمیت شوراهای محلی و شوراهای نمایندگان در همه سطوح و کنگره سراسری نمایندگان شوراها و…” اشاره و مورد تاکید قرار میدهد.
در ادامه به ترتیب به:
- انحلال ارتش و دیگر نیروهای مسلح حرفه ای
- حقوق و آزادیهای فردی، سیاسی و اجتماعی
- رفع و لغو تبعیض از زنان ، برابری زن و مرد
- حقوقاجتماعیوسیاسی
- حقوق اقتصادی
- حقوق زن در خانواده
- سقط جنین
- فحشاء
- رفاه عمومی و بیمه های اجتماعی
- حفظ محیط زیست
- مفادحداقلقانونکاروحقوقکارگری
می پردازد.
اینجا بحث من بررسی و نقد برنامه حزب کمونیست ایران نیست، که در جای خود لازم است برنامه تا دوباره و بر اساس وضعیت و شرایط زمان حال نوشته شود، بلکه اشاره به این نکته است که در خود برنامه هم بحث از حزب و سیستم اجتماعی، حزب و توده ها و طبقه کارگر است.
در هیچ جای سنت مارکسیستی، مکان و جایگاه رابطه حزب – طبقه را با مکان و جایگاه و رابطه حزب با سایر احزاب “چپ و کمونیست” عوض نکرده است.
این یک انحراف رهبری حزب ماست که بجای کار در میان طبقه و اهمیت دادن به تشکل سازی و تنه زدن به چالشهایی که روبروی طبقه کارگر و مردم زحمتکش قرار گرفته، هم و غمش و شب و روزش به مناسبات با احزاب دیگر “چپ و کمونیست” تبدیل شده است.
طبقه به فراموشی سپرده شده و احزاب غیر اجتماعی به همه چیز ارتقاء پیدا کر ده اند…..
با استنتاج از تاریخ و کل آثار سوسیالیستی، انقلاب امر توده های کارگر است و کار مستقیم کمونیستی هم در همین چهارچوب معنی پیدا میکند.
انقلاب کار احزاب چپ و کمونیستی که برای تحقق برنامه ی خودشان هم جدی نیستند، نیست….
انقلاب امر توده های میلیونی کارگر و زحمتکش است و کار حزبی و کمونیستی هم در همین چهارچوب معنا و مفهوم پیدا میکند.
یک حزب کمونیست بایست تحلیل کند، که وضع کار، معیشت، زندگی ، درجه ی سازمانیابی کارگران و سطح مبارزات آنان چگونه است؟ بایست نقاط قوت و ضعف جنبش را بخوبی بشناسد، در پروسه زندگی و کار و مبارزه کارگران، همراه آنان و در محل باشد.
یک حزب کمونیست بایست شیوه کار متین و اقناعی در میان کارگران به شیوه رایج کارش تبدیل شده باشد.
چونمعضلاتومشکلاتپیشارویانجامحرکتهایواقداماتبزرگرامیبیند. و برای رفع موانعی که کارگران و زحمتکشان با آنان مواجه هستند، کار و فعالیت میکند.
معنی چنین نظری اینست که کار و فعالیت مستقیما کمونیستی یعنی تشکیلات سازی در محل کار و زیست کارگران.
آیارهبریحزبماطیسالیانطولانیتاچهاندازهبهامرتشکیلاتسازیدرمحلکاروزیستکارگرانوزحمتکشانایرانبهادادهوبرایشانرژیگذاشتهاست؟
آیاحزبمابغیرازکردستان،تاچهاندازهدرخارجازکردستاندارایتشکیلاتهستیم؟
و …..
آیاسبککارومتدحزبیماچنینودراینراستابودهاست؟
پاسخ من منفی است. امروزه و حتی مدتهای طولانی است که طبقه کارگر بفراموشی سپرده شده است. …
و جای این کار و فعالین میان طبقه را نشست و برخواست با احزاب چپ و کمونیست در گیومه گرفته است که این نفض غرض است. این یک تناقض بزرگ در حیطه متد و سبک کار و فعالیت سیاسی کمونیستی است.
….
به بحث سوسیالیسم در یک کشور اشاره کنم.
سوسیالیسم: کشوری یا جهانی؟
سوسیالیسمچیست؟وسوسیالیسمچگونهمتحققمیشود؟
آیاتحققانقلابسوسیالیستیامریجهانیاست؟یاتحققسوسیالیسمدریککشورامرامکانپدیریاست؟
متدسوسیالیستیبرخوردبهاینمسئلهچیست؟
در این مبحث تعدادی از مقولات و مفاهیم مستقیما به یکدیگر ارتباط پیدا میکنند. مثلا وقتی از سوسیالیسم بحث می شود، بلافاصله این سوال که آیا سوسیالیسم در یک کشور متحقق می شود یا این یک امر جهانی است؟ به میان می آید. این سوال در طول تاریخ جنبش سوسیالیستی مطرح بوده است و گرایشات مختلف درون جنبش نیز پاسخهای مختلفی به این سوال داده اند.
کلا بحث سوسیالیسم در یک رابطه مستقیم و نزدیکی با بحث انقلاب قرار دارد. تجزیه و تحلیل انقلاب هم به اندازه کافی وسیع و گسترده است. زیرا اگر انقلاب را به معنی «تغییر و تحول بنیادین در جامعه و تغییر ساختار سیاسی و اقتصادی حکومتی و اجتماعی» از طریق قیام و شورش کارگران و مردم زحمتکش در خیابانها، مد نظر قرار دهیم، سوسیالیسم از سوی آن قیام کنندگانی متحقق می شود (یعنی کارگران و زحمتکشان) که در سطح اجتماعی وسیع خواهان برقراری آن باشند. …. و….
در رابطه با مبحث انقلاب و نوع آن، ما میتوانیم با سوالات متعددی روبرو شویم:
چهنوعانقلابی؟آیایکانقلابعمومیوتودهای؟آیایکانقلابسیاسی؟یایکانقلابسیاسیواقتصادیکهکلساختارسیاسیواجتماعیجامعهرامتحولکند؟
آیاپدیدهانقلاب،یکامرسازمانیافتهوازقبلپیشبینیشدهاستیامیتواندباشد؟یااینکهشرایطعینیومادیبوجودآمدنیکانقلاببدرستیقابلپیشبینینیستند؟
به سوسیالیسم برگردیم، طبق سنت تاریخی جنبش سوسیالیستی، سوسیالیسم حاصل یک انقلاب اجتماعی است. همین جا، سوالات دیگری بوجود می آیند:
آیاهرانقلابیمیتواندبهسوسیالیسمبینجامد؟آیاسوسیالیسمحاصلشورشهایخودبخودیتودهایاست؟
یا اینکه انقلاب اجتماعی که تحقق سوسیالیسم در چشم انداز آن باشد، حاصل مبارزه ی آگاهانه و متشکل طبقه کارگر آگاه است؟ طبقه ایکه از یکسو به آن درجه از آگاهی سیاسی و طبقاتی رسیده باشد که ادعا ی اداره جامعه از نظر اقتصادی، سیاسی، اجتماعی داشته باشد. طبقه ایکه به این درجه از آگاهی سیاسی و اجتماعی رسیده باشد که بخواهد برای کل جامعه ( مشخص تر کار و فعالیتها عرصه های مختلف اجتماعی) قوانینی وضع کند که این قوانین به قوانین کل جامعه تبدیل شوند. و از سوی دیگر این طبقه کارگری که به آن درجه از آگاهی سیاسی رسیده باشد که ادعای اداره مملکت را بنماید، بایست منطقن و فلسفن و سیاستن و نظرن آگاهی خود را در اتحاد و تشکلهایش نشان دهد.
حال سوالی دیگر مطرح می شود:
پسبااینحساب،آیاانجامانقلابسوسیالیستیامریآگاهانهوسازمانیافتهوبابرنامهاست؟یاامریخودبخودیوغیرقابلپیشبینی؟
تئوری و منطق به ما می گویند که انقلاب سوسیالیستی یک انقلاب آگاهانه است و این انقلاب آگاهانه، توسط طبقه کارگر آگاه و متشکل متحقق می شود که خواست آن طبقه اداره سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی کل جامعه باشد و نه غیر آن. انقلاب اجتماعی که به سوسیالیسم منجر شود، یک انقلاب کور و خودبخودی نیست.
پس اگر تحقق سوسیالیسم حاصل خواست و مطالبه ی طبقه کارگر از یکسو و طبقه کارگر آگاه و متشکل باشد که سوسیالیسم در چشم اندازش باشد، این سوال بوجود می اید که : حالا وضعیت آگاهی، تشکل و مبارزاتی طبقه کارگر در چه حدی است؟ آیا طبقه کارگر از آن درجه تشکل سیاسی–طبقاتیکهآگاهیاشوتلاشبرایتحققآرمانهایشرانشاندهدمواجههستیم؟
سپس سوالات مربوط به حدود و مقیاس پیش می آید: تحقق سوسیالیسم در چه طول و عرضی؟ آیا در سطح یک کشور؟ یا سطح جهان؟ همین سوال مربوط به طول و عرض سوسیالیسم، ما را به طرح سوالهای دیگر میرساند.
وقتی سوسیالیسم حاصل عمل و مبارزه و تلاش طبقه کارگر آگاه و متشکل باشد، سوال این خواهد بود، طبقه کارگر در چه مقیاسی موفق شده است تا خود را متشکل و سازمانیافته نماید؟ آیا در سطح کشوری؟ در سطح فرا کشوری؟ قاره ای؟
سوالات مرتبط دیگر، فرمان انقلاب اجتماعی با چشم انداز سوسیالیسم، کدامارگانیاکجاصادرمیشود؟
ایا احزاب چپ و کمونیست (موجود؟؟) فرمانانقلابراصادرمیکنند؟یاانترناسیونالکارگری؟
احزاب چپ و کمونیست فعلا موجود در چه وضعیتی سیاسی – اجتماعی هستند؟ پایگاه طبقاتی و اجتماعی احزاب چپ و کمونیست در میان کارگران و زحمتکشان و در محل زیست و کار کارگران تا چه اندازه است؟ آیا احزاب چپ و کمونیست در محل کار و زیست کارگران ایران تشکیلاتدارند؟آیاتشکیلاتسازیدرمحلکاروزیستکارگران،جزوسیاستهاوفعالیتهایاصلیاحزابچپوکمونیستمحسوبمیشود؟
آیا کارگران ایران صاحب تشکل سراسری طبقاتی و توده ای خود هستند تا از آن طریق بتوانند اعمال قدرت نمایند؟ آیا کارگران ایران موفق شده اند شبکه های ارتباطی بین جنبش کارگری در کشورهای همسایه مثل ترکیه، پاکستان، عراق، افغانستان و … بوجود بیاورند و از آن طریق بخواهند مسئله اتحاد طبقاتی کارگران را از سطح یک کشور فراتر برده و به سطح منطقه برسانند؟ و سوالاتی دیگر…
پاسخ سوالات فوق منفی هستند. نه احزاب چپ و کمونیست به امر تشکیلات سازی در میان کارگران و زحمتکشان در محل زیست و کار کارگران اهمیت میدهند و نه دارای تشکیلاتی هستند و نه طبقه کارگر ایران صاحب تشکل سراسری و توده ای خود است و نه تلاشی از سوی کارگران انجام شده تا شبکه های کارگری در سطح منطقه بوجود بیاورند.
وقتی کارگران جهان صاحب انترناسیونال کارگری خود نیستند، عملا مسئله سوسیالیسم به تعویق می افتد. خیلی ساده است: “کارگران باید خواهان سوسیالیسم باشند و در آن راستا گام بردارند” تا چشم انداز تحقق سوسیالیسم آکتوئل شود.
سوسیالیسم با برخوردهای ایدئولوژیک احزاب کمونیست و صرفا با آژیتاسیون متحقق نمی شود. بلکه امروزه شرط تحقق سوسیالیسم نه دلایل اقتصادی، بلکه صرفا سیاسی و ذهنی است. چگونه کارگرانی که ماههاست حقوق خود را نگرفته اند و در پلاکادهایشان می نویسند که آنها «خواستار پرداخت حقوق معوقه هستند» ، بایست به همان روشنی هم بنویسند که «آنها میتوانند از طریق تشکلهایشان جامعه را اداره کنند و قوانین وضع کنند».
اینجاست که کار و فعالیست کمونیستی معنا و مفهوم پیدا می کند. کار کمونیستی ، کار و فعالیت در میان کارگران در راستای گستراندن آگاهی سوسیالیستی و امر سازمانیابی آنان است و نه غیر از آن.
کار کمونیستی، ارتباط یک حزب با فلان حزب دیگر نیست. مطلفا نیست و هیچ ربطی به کار کمونیستی ندارد. آنهم احزابی که در حاشیه تحولات و کار و زندگی اجتماعی کارگران قرار دارند…
ارتباطات احزاب سیاسی با هم – حال کمونیست باشند یا نباشند– در چهارچوب روابط اجتماعی احزاب و دیپلماسی احزاب می گنجند و نه بیشتر. فراموش کردن کارو فعالیت در میان کارگران و فراموش کردن تشکیلات سازی در محل کار و زیست کارگران از یکسو و برجسته کردن ارتباطات احزاب غیر اجتماعی تحت عنوان «آلترناتیو سوسیالیستی» بغیر از فریب و خاک پاشیدن به چشم کارگران و دورتر شدن از سوسیالیسم، چیز دیگری نیست.
متد:
باایناحوالمتدیکهمنطبقبامحتواومضمونسوسیالیسمباشد،کداماستوچگونهبایستبرخوردکرد؟
پرسپکتیوی که من آنرا برجسته میکنم اینست که:
- از آنجاییکه تحقق سوسیالیسم مستقیما به درجه آمادگی طبقه کارگر وابسته است
- انقلاب اجتماعی با چشم انداز سوسیالیسم، یک انقلاب کور و خود بخودی نیست
- چهارچوبها مهم هستند و اینکه کارگران در سطح یک کشور یا چند کشور موفق شده اند تا با هم متحد شوند
- کارگران در ابعاد جهانی و قاره ای دارای انترناسیونال کارگری نیستند
- احزاب چپ و کمونیست جزو حاشیه ای ترین، غیر اجتماعی ترین و بی تاثیر ترین احزاب هستند
- از نظر مضمونی سوسیالیسم و دمکراسی لازم و ملزوم یکدیگرند و تلاش و قعالیت برای بوجود آمدن آزادیهای سیاسی در جامعه ، که کارگران و زحمتکشان امکان اینرا بیابند تا در فعالیتهای سیاسی دخالت کرده و خود را بیان نمایند….
- سرمایه در مقیاس گوناگون کارخانه، منطقه، شهر، کشور و … وجود دارد….
- ….
هر نوع برخورد ایدئولوژیک به مسئله سوسیالیسم، برای جنبش کارگری و سوسیالیستی مخرب بوده و بجای پلمیک و دیالوگ و مباحثه انتقادی، روحیه ای فرقه گرایانه و کینه توزانه را جایگزین می کند که به ضرر منافع کارگران است.
لذا تلاش برای عبور از بن بست سرمایه داری و تلاش برای بوجود آوردن یک چشم انداز سوسیالیستی در مقیاس اجتماعی به ما می گوید که طرفداران تحقق سوسیالیسم در سطح «جهانی» و «کشوری» بایست از یک رابطه رفیقانه توام با همکاری و رفاقت برخوردار بوده و مناسبات دوستانه، سیاسی، غیر رقابتی و توم با دیالوگ و پلمیک بوجود بیاورند.
در اوضاع سیاسی فاکتورهای بر له و علیه هر دو نظریه «سوسیالیسم جهانی» و «سوسیالیسم در یک کشور» وجو دارند که طرقداران هر کدام از این نظریه ها بایست متوجه این فاکتورهای که در هر شرایطی شاید یکی از این نظریه ها را تقویت کند وجود دارند.
و آنگهی وقتی تحقق سوسیالیسم رابطه ی مستقیمی با آگاهی و تشکل کارگران دارد، کمونیستها بایست منطقا روی این مسئله فوکوس کنند و بخواهند اوضاع نامطلوب فعلی را تغییر دهند.
نگرش سوسیالیستی و به نفع کارگران، برقراری مناسبات دوستانه و رفیقانه و سیاسی بین طرفداران نظریه های سیاسی در باره سوسیالیسم است.
جهانی بودن کار و سرمایه
کار و سرمایه ، سرمایه دار و طبقه کارگر هر دو پدیده های جهانی هستند. اما این دو پدیده جهانی ، بشدت نامتناسب و نامتعادلند.
سرمایه در ظرفیتهای مختلف کارخانه ای، شهری، کشوری، قاره ای و جهانی ابراز وجود میکند.
سرمایه در هر یک از این سطوح ملی و بین المللی دارای تشکلهایی است که حافظ منافع سرمایه باشد.
سرمایه دارای سخنگویان مختلفی در سطوح مختلفی است.
سرمایه داران بر اساس منافع سرمایه ای شان برخورد میکنند. سرمایه های مختلف هر چند بر علیه یکدیگر در رقابت و کشمکش باشند، اما همه اشان در مقابل اردوی کار متحد هستند یا می شوند.
رفقا میتوانند در این رابطه مثالهایی بزنند.
اما به همان اندازه که سرمایه در مقیاس مختلف و ظرفیتهای گوناگون وجود دارد و ابراز وجود میکند، طبقه کارگر نتوانسته در این ابعاد ظاهر شود.
کارگران علیرغم اینکه طبقه ای جهانی هستند، اما در هیچ سطحی متحد و متشکل نیستند.
سرمایه در سطح بین المللی دارای بانک جهانی، صندوق بین المللی پول و سازمانهای مختلف تجارتی هستند
کشورهای سرمایه داری اروپایی برای افزایش قدرت رقابت با سرمایه های دیگر، در اتحادیه اروپا گرد هم آمده اند.
اما کارگران نه دارای بین الملل کارگری هستند و نه در سطح قاره ای تشکل طبقاتی خود را ساخته اند.
کارگران ایران حتی از تشکل سراسری هم بی نصیب هستند.
به همان اندازه که کارگران پراکنده باشند، به همان اندازه هم ضعیف هستند. قدرت طبقه کارگر در تشکلهای آنان است، که این موضوع با چالشهای مختلفی روبرو است….
درست در این شرایط که رابطه ها نامتناسب هستند، متد درست سوسیالیستی به ما می گوید که برای اینکه بتوان بر ضعفها و کمبودهای کنونی مبارزه طبقاتی فائق آمد، بایست باز و آزادیخواه و تحلیل گربود.
منافع کارگران ایجاب میکند که بایست از کلیشه ها و کپی برداریها پرهیز کرد.
منافع کارگران ایجاب میکند که تحلیل شرایط مشخص و تلاش برای بورن رفت از معضلات را آموخت.
وضعیت کنونی به ما می گوید که ما بایست با نگرش انتقادی به جنبش خود بنگریم و جنبش و حزب را در مقابل سوتالات متعدد قرار داد.
برای مثال: وقتی وضعیت سرمایه در ابعاد مختلف به اینگونه است که اشاره شد و وضعیت کارگران آنچنان، سوالی که من سالهاست که مطرح کرده ام این بوده که مکانیسم اتحاد جهانی کارگران چیست؟ کارگران جهان واقعا در این شرایط چگونه میتوانند با هم متحد شوند؟ اینست که تحلیل این اوضاع به ما می گوید که برای تحقق «کارگران جهان متحد شوید» بایست همین شعار کلی که نقش شعار مادر را ایفا میکند، را بایست تجزبه کرد و برای آن زیرمجموعه های مختلفی تعریف کرد.
زیر مجموعه «کارگران جهان متحد شوید» همانا فراخواندن «کارگران ایران متحد شوید» ، «کارگران ترکیه متحد شوید»، «کارگران … متحد شوید» است. این زیر مجموعه هاست که کمک میکند تا کارگران در قدم دوم در ابعاد فرا کشوری متحد شوند.
کارگران جهان نه بصورت انفرادی، بلکه از طریق تشکلهایشان است که میتوانند متحد شوند.
کار کمونیستی اینست که کمونیستها کار و فعالیت کنند تا کارگران ابندا در سطح کشوری و سپس فرا کشوری با هم متحد شوند. همین متد تحلیل گرانه و انطباقی از کمونیستها می طلبد تا کوشش کنند تا شعار «کارگران ایران متحد شوید» را به پرچم مبارزاتی جنبش کارگری ایران تبدیل کنند.
….
به بحث کمونیسم ملی اشاره کنم
یکی از مقولاتی که به نادرست مورد تعرض قرار گرفته و به شیوه ای منفی در مورد آن آژیتاسیون می شود، مقوله «کمونیسم ملی» است. بویژه وقتی به تبلیغات طیف کمونیسم کارگری نگاه کنید به وفور تنفر از «کمونیسم ملی» را می بینید.
به رغم ضدیون علیه «کمونیسم ملی»؛ تقابل کار و سرمایه، تنها به رابطه بین کارگر و کارفرما در محل کار محدود شده است. آنهاییکه علیه «کمونیسم ملی» تبلیغ میکنند، در اساس خود نه به سرمایه بعنوان یک پدیده اجتماعی می نگرند و نه به طبقه کارگر بعنوان یک طبقه اجتماعی. بزعم آنان طبقه کارگر یک طبقه درخود، یک گروه و یک فرقه است که تا از جامعه و مسائل اجتماعی جامعه سرمایه داری فاصله بگیرد، خلوصش بیشتر و منزه تر می شود. وقتی سرمایه و طبقه کارگر غیر اجتماعی تفسیر شوند، کما اینکه در احزاب کمونیست کارگری چنین است بایست با فاصله گرفتن فیزیکی، از نظرات و ایده های بورژوازی دوری جست. طبقه کارگر در این طیف تا حد یگ گروه و یک فرقه تنزل داده می شود.
بنظر من تقابل کار وسرمایه ، بعنوان تضاد اصلی زیر بنای کشمکشهای مختلف و متنوع اجتماعی است و این تضاد فراتر از رودروئی کارگر و کارفرما صرفا در محل کار است. بلکه تضاد کار و سرمایه در بعد اجتماعی مطرح است، کماینکه هم سرمایه و هم طبقه کارگر، هردو اجتماعی اند.
مسائل اجتماعی نیز شامل مجموعه ای از مسائل از کارگری گرفته تا مسئله ملی و مسئله زنان و کودکان و حقوق بشر و غیره و غیره می شود.
ما از نظر تاریخی تا به عقب برمیگردیم و به دوران مارکس و لنین برمیگردیم، مشاهده میکنیم که جنبش سوسیالیستی و خود این رفقا مثلا لنین، رابطه ای دوستانه با مسئله ملی داشته اند و برای رفع ستم ملی، سیاست حق ملل در تعیین سرنوشت خویش تدوین شده است که مضمون و صحت این سیاست کمونیستی هنوز هم بقوت خود باقی است.
کمونیسم یعنی جامعه ای بدون طبقه و بدون استثمار. و درست برعکس کمونیسم، سرمایه داری هم یعنی جامعه ای با طبقات گوناگون و جامعه ای با یک عالمه ستم و استثمار تعداد اندکی که قدرت و ثروت اجتماعی را در دست خود متمرکز کرده اند، علیه اکثریت کارگران و زحمتکشان.
برای رسیدن به جامعه ای کمونیستی، بایست شرایط مادی آن فراهم گردد. مهمترین شرط تحقق کمونیسم با همان تعبیری که مد نظر مارکس بود، سیاسی – اجتماعی و در چهارچوب آگاهی و تشکل طبقه است.
یک جامعه ای سوسیالیستی از نظر اقتصادی جامعه ای است که مالکیت بر ابزار تولید جای خود را به مالکیت جمعی داده است و بر برنامه علمی و اقتصادی تلاش می شود طی پروسه ای، کار مزدی هم نماند. در یک جامعه سوسیالیستی یک رابطه متقابل بین فرد و جامعه و جامعه و فرد وجود دارد. هر دو در قبال یکدیگر دارای حقوق و وظایفی هستند. ….
یک جامعه سوسیالیستی از نظر اجتماعی، یک جامعه رنگین و تنوع گراست که در آن بیشترین و وسیعترین آزادیهای دمکراتیک وجود دارد. در آن جامعه هم به حقوق افراد احترام گذاشته می شود و هم شکل اتحاد و یا جدایی ملیتهای مختلف هم داوطلبانه و مسالمت آمیز خواهد بود.
جامعه سوسیالیستی بعنوان یک جامعه ای آزاد، به تصمیم و حقوق شهروندانش احترام می گذارد. چگونه افرادی که به سن قانونی میرسند، از حقوق بزرگسالان برخوردار می شوند و میتوانند تشکیل خانواده دهند و یا جدا شوند، در حقوق گروهی هم به همین شکل. هیچ ملتی را نمیتوان واداشت که با فلان ملت دیگر زندگی مشترک داشته باشد. …. و …..
اگر تمام افراد جامعه بایست سوسیالیسم را بعنوان شکل زندگی و شکل اداره جامعه بپذیرند، بایست فرهنک و آگاهی مربوط به این مسئله وجود داشته باشد.
شایدطیفیازمردمسوسیالیسمراتنهابهایندلیلبپذیرندکهدرآناحترامبهحقوقفردوملتهاوجوددارد،
شاید زنانی باشند که سوسیالیسم را بپذیرند صرفا به دلیل رفع ستم بر زن و جامعه ای عاری از ستم و استثمار جنسیتی.
و شایدهای دیگر…
بحث بر اینست که کمونیسم نوع ما برخلاف کمونیسم بورژوایی طیف کمونیسم کارگری بایست این ظرفیت را از خود نشان دهد تا بتواند وسیعترین طیفهای اجتماعی را حول خواستها و سیاستهای برحق خود بسیج کنند.
اگر کسی کمونیسم را بدلیل سیاست انسانی کمونیستی نسبت به مسئله ملی پذیرفت ما بایست از آن استقبال کنیم. اگر یک جنبش ملی، به دلیل سیاست حق ملل در تعیین سرنوشت خویش، به تشکیلات ما سمپاتی نشان داد، ما بایست از آن جنبش، یا افراد و …. استقبال کنیم …
اگر کسی، فعالینی و … کمونیسم را بدلیل سیاست انسانی علیه ستم جنسیتی بر زن، پذیرفت، ما بایست از آن یا آنها استقبال کنیم.
کمونیسم نوع ما، یک کمونیسم اجتماعی و ضد ستم و استثمار، یک نوع کمونیسم آزادیخواه است که مد نظر نظر مارکس بود.
بنطر من، به همان شکل که می گوییم ابزار تولید و نفت و سایرمنابع طبیعی بایست ملی شوند، یعنی به تملک جامعه دربیایند، کمونیسم هم ملی و اجتماعی شود و همه ملل تحت ستم بپذیرند که کمونیستها پیگیرترین انسانهایی هستند که با اتخاذ سیاستهای سوسیالیستی حق ملل در تعیین سرنوشت خویش، به ستم ملی خاتمه داده و میلیونها انسان به اهداف و امیال ملی خود میرسند.
مسئله اینست که بایست مسئله ملی را از زیر آوار تبلیغات غلط شوینیستی تحت پوشش چپ و کمونیسم بیرون بیاوریم.
اتفاقا مسئله ملی یکی از روزنه های اجتماعی شدن کمونیسم در ایران است. به این اعتبار بایست به جنبش کردستان و کومه له اهمیت بسیار بیشتری داد. و با صلابت در مقابل همه تبلیغاتی که علیه کومه له می شود، و ما را ناسیونالیست و غیره معرفی میکند، بایستیم، انان را نقد کرده و کمونیسم خود که همان تفسیر مارکس و لنین از کمونیسم بود در مقابل جامعه و طبقه کارگر و زحمتکش قرار دهیم…..
به بحث انترناسیونالیسم کارگری و سوسیالیستی اشاره کنم.
انترناسیونالیسم کارگری و سوسیالیستی درقدم اول در منزل خودمان است و باید آنرا بهتر بشناسیم.
انترناسیوناسیونالیسم کارگری و سوسیالیستی یعنی اتحاد و همکاری کارگران با زبانها و ملیتهای مختلف با یکدیگر و اینکه کارگران با هر زمینه و زبان و مذهب و ملیت مختلفی که داشته باشند، به دلیل مناقع مشترک، یک واحد بزرگ تشکیل دهند. همین تنوع گرایی است که خصلت نمای طبقه کارگر در ایران چند ملیتی است.
انترناسیونالیسم کارگری و سوسیالیستی یعنی اینکه جنبش کارگری ایران بغیر از تلاش برای سازمانیابی خویش در تشکلهایش، اعلام نماید که:
- تمام کارگرانی که از کشورهای دیگر برای کار به ایران آمده اند، مثل کارگران افغانستانی، بنگلادشی، عراقی و …. بخشی از جنبش کارگری ایران هستند. و جنبش کارگران ایران با دفاع از حقوق و حرمت کارگرانی که از کشورهای دیگر به ایران آمده اند ، آنان را جزئی از پیکره ی خویش میداند.
این اعلام جنبش کارگری ایران نسبت به کارگران ملیتهای دیگر که در ایران کار و زندگی میکنند، اولین و یکی از مهمترین مولفات انترناسیونالیسم کارگری و سوسیالیستی است. - گام دوم و اساسی دیگر در راستای همین انترناسیونالیسم کارگری و سوسیالیستی در منزل خود اینست که جنبش کارگری ایران تلاش نماید و برنامه داشته باشد تا به ایجاد شبکه های همبستگی و رفاقت بین جنبشهای کارگری کشورهای دوروبر ایران اقدام نماید. اگرپراتیک جنبش سوسیالیستی اینطور که اینجا نوشته شده سایستگذاری کرده و عمل نماید، طبقه کارگر در ایران و منطقه به یک قدرت بزرگ غیر قابل چشم پوشی در کل منطقه تبدیل می شود.
دقیقا در چنان شرایطی است که طبقه کارگر در کشورهای اروپایی و … صدای کارگران ایران و منطقه را می شنوند.
ایا احزاب کمونیست و رهبری حزب ما، چنین نگرش و سیاستی دارند؟ آیا رفقای رهبری حزب در این زمینه فعال هستند؟ و…. ، بی تردید خیر.
آیا رهبری حزب کمونیست ایران از مسیر احزاب چپ و کمونیست و شورای همکاری این احزاب میخواهد به انترناسیونالیسم کارگری و سوسیالیستی برسد؟؟؟
به بحث “گسترش آزادی خواهی در ایران و معانی آن برای ما، اشاره کنم.
کمونیستها بنا به تعریف، و از نظر تئوریک و فلسفی هم آزادیخواه هستند و هم طرفدار وسیعترین آزادیها.
در سنت کمونیستی تاریخا معیاری آزادی یک جامعه با میزان آزادی زن در آن جامعه سنجیده شده است. بنظر من این معیار برای سنجش میزان آزادی در یک جامعه، درست است اما امروزه ناکافی است.
برای سنجش ازادیخواهی یک جامعه، بایست بغیر از آزادی زن، مسائل دیگری را هم اضافه کرد.
- یکی از نکاتی که به «ازادیخواهی» مربوط است، مسئله ملی است. در تقابل با شوینیسم نیرومندی که در ایران سابقه تاریخی دارد، کمونیستها همواره مبلغ حق ملل در تعیین سرنوشت خویش و دفاع از حقوق فردی و جمعی کارگران و توده های مردم بوده اند.
شوینیستها و حکومتها ( اسلامی و سلطنتی) همواره مبلغ سفت و سخت «تمامیت ارضی» در ایران بوده اند و تمام شوینیستها هم در حکومت و هم در اپوزیسیون در حفظ تمامیت ارضی متفق القول و متحد هستند.
یکی از مولفات آزادیخواهی درست نقطه مقابل شوینیسم بودن است.
- نکته دوم ازادیخواهی در ایران آزادی مذهب و لامذهبی است.
- نکته سوم ازادی زن در جامعه، بعنوان معیار آزادیخواهی جامعه
- آزادیخواهی یعنی احترام به تنوع و دگر اندیشی
- ازادیخواهییعنیدرتقابلباقدرتطلبیحاکمانبودن
- آزادیخواهی یعنی احترام به اصول دمکراتیک ، از جمله آنتخابات
- ازادیخواهی یعنی آزاد از اندیشه های جزم گرایانه، تعصب و ستریوتپ.
- ازادیخواهی یعنی تقویت گفتمان سیاسی، انتقادی و دیالوگ با مخالفین
- آزادیخواهی یعنی همکاری با نیروهای مختلف علیه ارتجاع و استبداد
- ….
«آزادیخواهی» یکی از آن مولفات و روزنه هایی که به کمونیستها کمک میکند تا در میان توده های کارگر و زحمتکش و جنبشهای اعتراضی جاپایی بیابند و امکان تاثیر گذاری داشته باشند و….
ما به یک متد دینامیکی در برخورد به پدیده ها احتیاج داریم.
تغییر انسانها امر ساده ای نیست. کسی که با تفکرات مذهبی و عقب مانده بزرگ شده است و به سنتهای فکری آن مذاهب عادت کرده است، براحتی نمیتواند از اعتقاداتش دست بکشد. همین مشکل بودن تغییر انسانها، چالش های کمونیستها را چند برابر میکند. زیرا مبارزه علیه حکومت مذهبی بدرجاتی آسانتر از مبارزه علیه تفکرات عقب مانده میان توده هاست. چالش یزرگ همان جایی است که توده ها قرار دارند.
کمونیستها زمانی امکان می یابند تا با عقب ماندگیهای اجتماعی مبارزه ای موثر داشته باشند که:
اولا حدااقلی از قوانین دمکراتیک، انسانی و سوسیالیستی در جامعه وضع شده باشد
دوما کمونیستها نه خارج از دایره کار و زندگی توده ها، بلکه همراه و نزدیک آنها در محل زیست و کار آنها باشند.
سوما کمونیستها به توده ها (هر چند هم عقب مانده و مذهبی) احترام بگذارند تا بتوانند اعتماد آنها را بسوی خود جلب نمایند.
چهارمآ اینکه در اولین فرصت اجتماعی، بایست قانون تحصل رایگان را رایج کرد. تحصیل حتی در سطح دانشگاهها بایست رایگان، قابل دسترس و همگانی شود. یک جامعه ای تحصیل کرده سهلتر میتواند با مذهب و ارتجاع مرزبندی کند. یک جامعه تحصل کرده، جامعه ای است که در آن علم، دانش و فرهنگ از قدر و منزلت بزرگی برخوردارند.
فرهنگ و مذهب دست ساز انسان هستند. و به همین اعتبار هم قابل تغییرند. جامعه و انسان همیشه در حال حرکت و تغییرند. به همین اعتبار آنچه تولید خود انسان هم هست مثل مذهب و فرهنگ، قابل تغییر و تحول اند. اما بایست روش تغییر را بلد بود.
برای مواجه با تفکرات مذهبی و عقب مانده میان توده ها، کمونیستها به نگرش و پرسپکتیو دینامیکی احتیاج دارند. نگرش دینامیکی در برخورد به پدیده ها، که تحول و تغییر را در چشم انداز دارد و نه حفظ و نگهداری سنتها.
مثال:
- در محیط کار افراد مختلفی ا زملیتهای مختلفی کار میکنند، … اشاره به مناسبات بین کارگران با زمینه ها، زبان و فرهنگ متفاوت. برخوردهای یکسان دمکارتیک و غیر نژادپرستانه…
- وقتی راننده تاکسی یا اتوبوس کمونیستی با یک زن مذهبی چادر بسری مواجه می شود که به کمک نیاز دارد… رانندهکمونیستچگونهبهآنزنمذهبیبرخوردمیکند؟؟
- خواست افزایش دستمزد برای کارگران… کمونیستها وقتی خواستار افزایش دستمزد برای کارگران می شوند، مثلا حداقل دستمزد 5 میلیون تومان. در آن شرایط ما بین کارگران با ملیت، زبان و مذهب جداگانه تمایز قائل نمیشویم. و این افزایش دستمزد برای همه کارگران است حال با هر تاریخ و زبان و ملیتی که داشته باشند.
برای انجام تغییر و متحول کردن انسان مذهبی و یا ناسیونالیست، بایست ابتدائآ با احترام به آن مردم برخورد کرد. نه اینکه با تبلیغات آنها را تحریک کرد تا بیشتر در مقابل شما\ما بایستند. بویژه کمونیستهای کارگری در تبلیغاتشان علیه مذهب و ناسیونالیسم، بیشتر مخاطبینشان را تحریک میکنند تا اینکه آنها را به تفکر وادارند…
تئوری های که در مبارزه کمونیستها می توانند از آنها در امر مبارزه و برای گشایش اوضاع استفاده کنند:
- تئوری حق تعیین سرنوشت ( (The theory of determination right:
تئوری حق تعیین سرنوشت را نبایست با تئوری حق ملل در تعیین سرنوشت خویش اشتباهی گرفت. تئوری حق ملل در تعیین سرنوشت خویش صرفا در رابطه با رفع ستم ملی است. اما حق تعیین سرنوشت، تئوری بزرگتری است که هم در سطح فردی و هم جمعی میتوان ازآن استفاده کرد:
در سطح فردی: تمام حقوقی که به فرد بالغ (بالاتر از 18 سال) تعلق میگیرد: حق تصمیم گیری، انتخاب شدن و انتخاب کردن، حق ازدواج و غیره….
در سطح جمعی: حق ملل برای جدایی و تشکیل دولت ملی
در سطح جمعی: جنبشهای مختلف اجتماعی میتوانند از تئوری حق تعیین سرنوشت به نفع خودشان استفاده کنند. بگویند که آنها حق خودشان میدانند که خودشان سیاستها و پراتیک خود را منطبق بر منافعشان تعیین کنند. جنبش کارگری، جنبش کردستان، جنبش زنان ، جنبش محیط زیست و… میتوانند و حق دارند که از این تئوری به نفع خود استفاده کنند.
- تئوری برسمیت شناسی \برسمیت شناختن (Recognition theory)
تئوری برسمیت شناخنن ناظر بر برسمیت شناختن مخالفین و دگراندیشان است. این تئوری در رابطه ی نزدیکی با ازادی بیان و ازادیهای سیاسی در جامعه قرار دارد. معمولا ازادی بیان و آزادی سیاسی برای موافقین امر اسانی است. چالش اصلی در رابطه با این حقوق، در رابطه با مخالفین است که بایست از حق آزادی بیان و اظهار وجود کردن برخوردار باشند بدون اینکه از تعقیب و دستگیری و شکنجه و اعدام واهمه ای داشته باشند.
تئوری برسمیت شناختن یک تئوری خیلی مهمی است….
- تئوری استقلال (Independence theory)
داشتن استقلال یا به عبارت دیگر مستقل بودن، یک حق است. هر فرد و گروه و ملتی حق دارند تا در صورتیکه بخواهند، بتوانند و از این امکان برخوردار شوند که مستقل زندگی کنند.
مستقل زیستن در رابطه با تمام افراد بالاتر از 18 سال قانونا صدق میکند. هرکس دختر و پسری که به سن قانونی رسید، میتواند مستقلا زندگی کند…
مستقل زیستن در رابطه با ملتها هم صدق میکند. هر ملتی حق دارد اگر بخواهد، بتواند جدا شده و دولت خود را تشکیل دهد. حق استقلال و مستقل زیستن جزو حقوق پایه ای است که افراد و ملتها میتوانند از آن به نفع خود و بر اساس منافع خود، استفاده کنند.
کنگره سیزدهم حزب کمونیست ایران
طبیعی است که اگر ما در این سطح پایه ای، و بر سر مهمترین تعاریف و خوانش ها، درک مشترکی داشته باشیم، بهتر و روشن تر میتوانیم به استقبال کنگره سیزدهم حزب برویم.
پیشرفت حزب در گروه اینست که رهبری حزب متوجه سیاستهای اشتباهش شده و راه کارهای که در این نوشته ارائه داده شده را با دیده مثبت نگریسته و این نگرش عمیقا سوسیالیستی را به نگرش و بینش غالب در حزب تبدیل کنند.
با تشکر