کانی کرمپور
سالها پیش، زمانی که کارل مارکس و هم اندیشهگان وی، جهان را طوری دیگر نگریستند، با علم براین که تفسیر مارکسیستی تاریخ جامعه و نقد سیستم حاکم، واقعی، منسجم و قابل اجرا بود، اما در ماورای خیال نیز نمی دیدند که تنها چندین سال بعد این دیدگاه، نه به مثابه یک ایدوئولوژی، بلکه بمانند یک علم برپایه دیالکتیک، جهان را تغییر دهد.
خودشناسی فرد در پوزیشن موجود طبقاتی و درک از قدرت تشکلیابی و حقوق اساسی و مشروع انسانی و شروع مبارزات و آگاهگری، موج عظیمی از تغییر در قوانین تحجری آن زمان را در پی داشت.
اما آنچه مارکس و هم اندیشهگان وی چه در عصر خود او و چه در دوران بعد از وی گفته و می گویند تنها تغییر در قوانین تحجری و بهبود اوضاع نیست، بلکه دگرگونی محتومیست که در دل بحرانهای سیستم و به محرک طبقهی تحت ستم جامعه یعنی پرولتاریا انجام خواهد شد.
بعدها ولادمیر لنین و رفقای همرزم وی، در تحلیلی درست از رخدادهای آن روزگار روسیه، حزب را ابزار تسریع و کنشیار این دگرگونی محتوم دانستند.
انقلاب 1917 روسیه و پیروزی پرولترهایی که خواستار دسترسی همسان از نعمت هایی که نه خدای آسمان بلکه خویش آفرینندهی آن بودند، مهر تایید بر امکان انجام این دگرگونی، آن هم به دست طبقه کارگر و به یاری ابزاری بهنام حزب کارگری و کمونیست در نقش آنچه پیشتر گفته شد، یعنی کنشیار مقصودی که تحلیل تاریخ نیز آن را جزیی از آینده خود می پندارد.
حال در دورانی که تلاطم و بحرانهای پی در پی، کشتی شکستهی نئولیبرالیسم و تمامی نقابهای رو شده سیستم سرمایهداری را درهم شکسته و رویای رسیدن به ساحل در دل این طوفان را حتی به خواب نیز دریغ کرده است، پیروزی پرولتاریای مبارز که خود را به ابزارگان آگاهی و اتحاد مجهز نمودهاست قطعا نه رویا و نه خواب بلکه واقعیتیست که روی دادن آن را بزودی به چشم خواهیم دید.
اینکه در خاور و باختر زمین چپها انقلاب کردند، حاکمان و سیستم و اسلوب حکومتشان را به زیر آوردند، فقط تایید امکان انجام انقلاب و پیروزی نیست، بلکه محکیست که چپ پیروز در آینده را در مقابل متخاصمهای موجود، که قطعا بورژواها، خرده بورژواها و لومپنهای وابسته و تحت سیطرهی آنان است، مصون میدارد.
حزب زنده و کارا، نقش خود را در نقطه عطفهای تاریخ به خوبی نشان میدهد. تحلیلهای درست از رخدادهای جامعه در نظرگاه واقعیتهای موجود، کارگران و حزب آنان را به نگارندهی آخرین شام سیستم سرمایهداری بدل میکند.
ایران نیز همواره صحنهی ستیز نیروهای نوستیز و واپسگرا با جنبشهای پیشرو و آگاه جامعه بودهاست.
کاوش و وارسی دستاوردهای احزاب چپ در ایران بحثیست بس مفصل، اما ضرورت وجود یک حزب کارگری که در هنگامهی تاریخی و مناسب، نقش خود را به مانند یک ابزار کنشیار ایفا کند قابل درک است.
حزب کمونیست ایران به شهادت تاریخ، نهتنها کانون بزرگی از هم آهنگی چپ ایران بوده، بلکه به لطف تشکیلات کردستان آن یعنی کومهله، در سال های پیش از تاسیس حزب نیز، تابش اندکی از خورشید حکومت شورایی را به چشم دیده و در کوله مبارزه، محک آن را با خود حمل می کند.
حال که ایران آبستن تغییری دیگر است و رژیم درمانده در بحران، با مردم به ستوه آمده با سیاست بگیر و بکش رفتار میکند در تنگنای دیپلماتیک خود سیاست کج دار و مریز را پیشه کرده تا اندک صباحی به عمر ننگین خود بقا بخشد.
اما کارگران و مردم معترض در خیابان، اینک بیش از هردم دیگری قدرت اتحاد خود را نیرومندتر از سرکوب رژیم میبینند و چه بسا قطار انقلاب ایران پس از چهل و چند سال در ایستگاه دیگری بایستد و این ایستگاه، همان نقط عطف تاریخیست که مجال آن شاید اگر به یغما برود سالها زمان ببرد تا دوباره بهدست آید.
حزب کمونیست ایران، اینک ابزاریست موجود، با کادرها و رهبران موجود و حتی فقیدی که در تاریخ جنبش آزادیخواه ایران به مثابه ستارگانی پرفروغ، شناخته شده اند.
چه بسا تقویت، تجهیز و گسترش این حزب، تاریخ را آنگونه که شایسته است بنگارد. شاید این فرصت تاریخی ماست که ما آینده را خواهیم ساخت و تاریخ را با “حزب کمونیست ایران” رقم خواهیم زد.
ادامه دارد..
11/07/2022