کومه له سازمان کردستان حزب کمونیست ایران
مطالب رسیده

بازگویی خاطرات و تجارباتم در کارخانه پارچه بافی چیا در شهر سنندج (بخش دوم)

mozafarfalahi

مطفر فلاحی

در قسمت اول بازگویی خاطرات و تجاربات کارگری در کارخانه چیا، از نحوه ورودم به این مرکز کارگری و ساختار آن سخن گفتم. در بخش دوم سعی میکنم در مورد نحوه کار، ساعت کاری و نبود امکانات رفاهی از جمله سرویس رفت و برگشت برای کارگران، سالن غذاخوری و بیمه تامین اجتماعی کارگران شرح دهم. مدتی بعد از نصب و راه اندازی دستگاه های تولید پارچه یواش یواش نوبت رسید به استخدام کارگران

معمولا و طبق قانون کار خود رژیم، استخدام در واحدهای صنعتی و تولیدی باید تحت نظارت اداره کار استانی باشد که آن واحدهای صنعتی یا تولیدی در انجا قرار گرفته است ، ولی ما بارها شاهد بوده و هنوز هم شاهدیم آنچه که در آن مملکت و تحت حاکمیت یک عده تبهکار و دزد در طول این چهل سالی که از عمر حکومت اسلامی میگذرد آنچه رعایت نمی شود خود همین قانون کار ضد کارگری است. استخدام در کارخانه پارچه چیا هم از این قاعده مستثنی نبود و از همان روز صاحبان این شرکت با یک عده از نزدیکان خودشان در اداره کار سنندج و مخصوصا با دونفر بنامهای مظهری و محمدی که هر دو از نزدیکان جریان ارتجاعی احمد مفتی زاده بودند همدست شدند و با کمک آنها توانستند تعدادی از طرف داران ان جریان انحرافی را به درون کارخانه پارچه چیا بیاورند. برای نمونه اینها رفته بودند از اطراف نوسود و پاوه افرادی از بازماندگان مکتب قرآن را آورده بودند و در داخل شهر هم به همین شیوه کسانی را که نزدیک به خودشان بود استخدام کرده بودند. خلاصه یک تعداد کمی از غیره خودیها هم‌ تو لیست استخدام شرکت وجود داشت. کارفرمایان از این حیله و جمع آوری این آدمها دو هدف داشتند، یکی اینکه از نظر خودشان با این کار میتوانند هم رضایت بخشی از جماعت قدیم مفتی ها رو بخود جلب کنند و دوم با کمک این جماعت خودی میتوانند هرچه بیشتر و راحت تر به استثمار کارگران بپردازند و سود بیشتری به سرمایه خویش بیافزایند. از همه مهم تر این که بااین شگرد بتوانند در آینده برای مهار اعتراضات طبقاتی کارگران از این افراد بعنوان اعتصاب شکن استفاده کنند، البته در طول سە چهار ماه اول نقشه شومشان گرفت ، زیرا توانسنتد به این بهانه که ما در ابتدای کار و در حال راه اندازی هستیم و به کمک خداوند متعال باید همت بخرج دهیم و طاقت بخرج دهیم تا هرچه زودتر کارها روبه راه شود. روزی ۱۰ تا ۱۲ ساعت ازما کار میکشیدند و در این مدت بساط نماز و دعا هم مرتبآ برپا بود که خود این مسئله هم داستانهایی دارد کە اگر مجال باشد به آن خواهم پرداخت.

روزی ۱۲ ساعت کار طاقت فرسا در طول ۳ ماه و تبلیغات مذهبی و ارتجاعی به حدی فضای کارخانه را دشوار کرده بود بود که من واقعا به شدت کلافە شدە بودم و بارها تصمیم گرفتم که این محیط را ترک کنم و برگردم به خارج از کردستان . ولی هر بار خودم را سرزنش می کردم و هروقت چهره های بی رمق همزنجیرانم را نگاه میکردم پشیمان می شدم و بخودم می گفتم اینها از جنس خودت هستند و باید به جای تسلیم شدن، تلاش کنی تغییر به وجود بیاورید.

همانطور که اشاره کردم بهانه کارفرما برای وادار کردن کارگران به ۱۲ ساعت کار در طول روز این بود که ما باید به کمک خداوند متعال بتوانیم هرچه زودتر به خط تولید برسیم و برای این کار هم ازگذاشتن نمازخانه گرفته تا آوردن حدیث از محمد و قرآن تلاش می کردند کارگران را به سکوت در قبال استثمار وحشیانه وادارند. ۳ ماه روزی ۱۲ ساعت کار میکردیم و قرار بود در اولین فرصت پاداش این کار را به ما پرداخت کنند ولی وقتی کاسه به عمل آمد نه تنها از پاداش خبری نبود و اگر سخت گیری چند نفر از ماها نبود دستمزد ماهیانه ما را نیز سر موعود پرداخت نمی کردند. در متن این شرایط و اوضاع و احوال غیر انسانی وظیفه من به عنوان یک کارگر کمونیست که تجربه های تلخ و شیرین حاصل از مبارزات طبقاتی در چندین واحد صنعتی و تولیدی را پشت سر داشتم و به رسالت طبقاتی خویش در پیشبرد امر مبارزه واقف بودم مشخص بود. من طعم تلخ بی عدالتی و نابرابری های طبقاتی را از همان ایام کودکی که ٦ سال بیشتر سن نداشتم با تمام وجودم چشیده بودم و سخت معتقد بودم بایستی برای بهبود شرایط خود و همزنجیرانم دست به کار شوم.

من قهرمان نیستم و قصد آویختن مدال قهرمانی برگردن خویش ندارم. هیچگاه ادعای رهبربودن نداشتە و نخواهم داشت . هدفم این است با زبان ساده و صادقانه رخدادها را آنطور که بوده و اتفاق افتاده شرح دهم. واقعا حالا که دارم این تاریخ را مرور می کنم به شدت غم و اندوه سراپای وجودم را می گیرد. من تا آن زمان تجارب زیادی در جریان مبارزه طبقاتی کسب کرده بودم و معتقدم کسب آن تجاربات گران بها بود که من را سخت کوش و مقاوم کرده بود که هم بتوانم در برخورد به مسائل کارگری سنجیده عمل کنم و هم در مخفی کاری و تاکتیک جنگ و گریز از دست نیرو های حامی سرمایه به آسانی دم به تله ندهم. تجربه برخورد و معاشرت با کارگران و پیدا کردن کسانی که میتوانستند نقش مهمی در مبارزات طبقاتی ایفا کنند را داشتم و راه کار را خوب بلد بودم. بنابراین چشم و گوش بسته حرکت نمی کردم و از حرکات نسنجیده و احساساتی امتناع می کردم.

قبل از انقلاب از حسین پیرخضری، ایوب نبوی، نوروز گنجی و دها یار و یاور زحمتکشان آموختە بودم که چگونه رفتار کنم و به چه طریق اعتماد همزنجیرانم را بخود جلب کنم. من از کودکی یاد گرفتم که چگونه با ظلم و نابرابری مبارزه کنم. بعد از انقلاب نیز در مراکز کارگری در کردستان و شهرهای دیگر ایران با فعالان باتجربه در پیشبرد امر مبارزه طبقاتی تجارب گرانبهایی کسب کرده بودم. بنابراین درمدت کوتاهی که در کارخانه چیا بودم به آسانی توانستم با چند نفر از کارگران روابط صمیمی و ارتباط نزدیکی برقرار کنم و حتی با بعضی از انها رفت و آمد خانوادگی را برقرار کردم. لازم به یاداوری است که بگویم با استفاده از تجارب سازما ندهی مجمع عمومی و راه اندازی شورای مستقل کارگری در کارخانه شاهو در سال ١٣٦٠ و کارکردن در مراکز بزرگتر کارگری، راه اندازی اعتراضات بر علیه بی حقوقی و نابرابری برایم آسان بود، اما هنوز به زمان بیشتر برای کسب اعتماد تعداد افراد بیشتری در کارخانه چیا احتیاج داشتم. به همین دلیل تمام مشغلە و انرژی خویش را صرف بستر سازی برای ایجاد هم دلی و جلب اعتماد تعداد بیشتری از کارگران برای سازماندهی اولین حرکت کارگری کرده بودم.

شرکت پارچه بافی چیا بنا به دلایلی که شرح میدهم کمی دیرتر از موعد مقرر پروسە تولید را آغاز کرد، دلایل این کار
یکی وجود دو کارفرمای بی تجربه و مدیریت ضعیف آنان و دوم اینکه آن دونفر مهندسی که از کشور هند برای راه اندازی کارخانه آمده بودند زودتر از زمانی که برایشان تعیین شدە بود به کشورشان برگشتند. آنها زمانی به سنندج آمدە بودند که جنگ ارتجاعی ایران و عراق در مناطق کردستان شدت گرفته بود و این خود تاثیر زیادی بر تصمیمشان به بازگشت به هند داشت. سومین دلیل و از همه مهمتر عدم وجود کادر ورزیده فنی در کارخانه بود. بهر حال با تلاش کارگران شرکت پروسە تولید را آغاز کرد. سازماندهی شرکت به این صورت بود، ٤ نفر مسئول چله پیچی( عنوان چله پیچی مربوط به بافندگی پارچه است) ٢ نفر مسئول نخ کشی و طراحی پارچ، ٢ نفر ماسوره پیچی که برای پود پارچه است، چند نفر برای کنترل ماشين های بافندگی، ٤ نفر مکانیک و تقمیرکار، دو نفر نگهبان و تعدادی از خودیها برای پیشبرد امورات اداری.

راه اندازی صندوق مالی کارگری
بعد از اینکه ما کارگران بیشتر باهم آشناشدیم و در زمان های رفت و برگشت از شهر و بلعکس به سرکار و یا در وقت استراحت باهم در مورد مشکلات مالی و غیره بحث و تبادل نظر می کردیم و در میان این گونه بحث ها بود که من ایده ایجاد صندوق مالی کارگری را با همزنجیرانم در این کارخانه در میان گذاشتم. برایشان توضیح دادم با ایجاد صندوق مالی می توانیم به رفع مشکلات همدیگر کمک کنیم و دیگر لازم نیست برویم از بانک قرض بگیریم که بعدا مجبور شویم کلی بهره بابت آن به بانک پرداخت کنیم. خلاصه بسیاری از مضایای این کار را برایشان توضیح دادم. در حقیقت هدفم بیشتر از طرح ایده راه اندازی صندوق مالی ایجاد یک نوع همبستگی، خوداگاهی طبقاتی و ایجاد فضای همکاری و اتحاد در بین کارگران بود. اینجا به یک نکته اشاره کنم و آنهم این است که من به خوبی اطلاع داشتم که ایده ایجاد صندوق مستقل مالی کارگری در تقابل با بانک قرض الحسنه است و این ایده از طرف نیروهای چپ و بخصوص کومه له تبلیغ و ترویج میشد و مورد مخالفت چند نفر که واقعا بشدت مذهبی و متعصب بودند قرار خواهد گرفت. حدسم درست بود ولی خوشبختانه من امادگی برای مقابله و نحوه برخورد با این مخالفت ها را داشتم ، زیرا هم خود در ایجاد صندوق مالی کارگران کارخانه شاهو قبلأ مشارکت داشته بودم و تجربه کافی کسب کرده بودم و هم از رفقایی که هنوز در شاهو و صندوق محلات فعال بودند دست یاری دراز کردم و با آنان مشورت کردم. خوشبختانه مخالفت چند نفر نتوانست مانع کارمان شود.

با توچه به شناختی که از همزنجیرانم در این کارخانه پیدا کرده بودم می دانستم بیشتر آنان واقعا با مشکل مالی شدید روبه رو هستند. بنابراین اولویت برداشتن قدم اول را برای ایجاد هرچه زودتر صندوق مالی کارگری کارخانه چیا اﺧﺘﺼﺎص دادم. برنامه و اساسنامه ایجاد صندوق در ٣ جلسه مجمع عمومه طرح شد و خوشبختانه با مخالفت زیادی رو برو نشد و یادم هست تنها دو نفر گفتند ما زمانی همراه خواهیم شد که هر مبلغی را برای این صندوق جمع آوری می کنیم به یک حساب بانکی در بانک قرض الحسنه واریز کنیم که آن هم مورد قبول قرار نگرف. ما یک نفر حساب دار و دو نفر بازرس را میان خودمان انتخاب کردیم که بیشتر مورد اعتماد کارگران بودند و به جای بانک قرض الحسنه، یک شماره حساب در بانک رفاه آنزمان باز کردیم و هر یک از کارگران عضو هر ماه مبلغی به صندوق پرداخت می کرد

چند بند از اساسنامه را که به یاد دارم
١-اسم: صندوق مالی کارگران کارخانه پارچه بافی چیا
٢- برداشت از صندوق یا به نوبت، یا بنا به ضرورت و احتیاج کارگر که باید بازرسان آن را تأیید کنند .
٣- پرداخت وام و برداشت از صندوق مالی کارگران چیا بدونه بهره میباشد ولی مدت زمانی برای بازگرداندن وام باید تعیین شود و وام گیرنده موظف به پرداخت به موقع وام به صندوق است.
تا زمانی که من آنجا بود به سه نفر از کارگران وام دادیم که بسیاری از مشکلاتشان را حل کرد.
اولین وام به یکی از کارگران داده شد کە از اطراف نوسود آمده بود و تازه بچه دارشده بودند. دیگری برای عروسی بود و نفر سوم برای تعمیر خانه اش.

توضیح چند نکته در رابط با ضروت ایجاد صندوقهای مالی و مستقل را لازم می بینم
رفقای کارگر همانطور که همه ما در جریان هستیم سرمایه داری حاکم بر ایران وضعیت اسفناکی بر اکثریت جامعه تحمیل کرده است، در این میان وضعیت طبقه ما از همه اسفناکتر است، بیکاری، گرانی، نبود امکانت رفاهی و درمانی، سر باز زدن از پرداخت حقوهای ماهانه و خلاص هزار و یک مشکل دیگر و از همه مهمتر پراکندگی و فقدان تشکللات مستقل رادیکال کارگری که بتواند اعتصابات و اعتراضات ضد سرمایه داری را رهبری و هدایت کند و خواستهای کارگران را تحقق بخشد. یکی از آسانترین راه برای ایجاد همدلی و اتحاد میان کارگران در این شرایط ایجاد و راه اندازی این نوع صندوقهای مستقل کارگریست که من تجربه موفقیت آمیز آن را در میان گذاشتم.

ایجاد صندوقهای مالی کارگری در مراکز کار و تولید سوای اینکه به رفع احتیاجات ضروی کارگران کمک می کند، یک نوع اتحاد و همدلی را درمیان کارگران برای تصمیم گیری در روند پیشبرد مبارزات ضد سرمایه داری ایجاد می کند.
تجربه نشان داده است که اگر کارگران همراه با خانواده هایشان در ایجاد این صندوقها مشارکت کنند، ضمانت ادامه کاری آنها بیشتر تضمین میشود. با درس گرفتن از تجاربات گذشتە و کمک خواستن از رفقای فعال در این عرصه
میتوانیم در راه اندازی و ایجاد این صندوقها بار دیگر سنت دیرینه مجامع عمومی ها را به درون خانوادها و هم طبقه ای هایمان ببریم و این سنت رادیکال کارگری را دوباره زنده کنیم.
ادامه دارد