✍️: “لقمان مهری”
گزارش میدانی منتشرشده درباره وضعیت کارگران باربر در بازار تهران، تصویری فشرده اما گویا از یکی از خشنترین اشکال استثمار نیروی کار در ایران امروز ارائه میدهد؛ تصویری که در آن نوجوان ۱۶ ساله و پیرمرد ۷۰ ساله، هر دو در یک چرخه واحدِ بیپایان کار طاقتفرسا، بیحقوقی و ناامنی اجتماعی گرفتارند. این گزارش نه صرفاً یک روایت انسانی، بلکه سندی اجتماعی–طبقاتی از مناسبات تولیدی حاکم بر جامعهای است که در آن، نیروی کارِ یدی به عریانترین شکل ممکن مصرف و مستهلک میشود.
کارگران باربر بازار تهران، بهعنوان بخشی از «پرولتاریای حاشیهای» یا «کارگران غیررسمی»، در نقطهای ایستادهاند که هم از حمایتهای حداقلی قانون کار محروماند و هم در ساختار اقتصادی موجود، نقشی حیاتی اما نامرئی ایفا میکنند. این وضعیت، نه یک استثنا، بلکه محصول منطقی یک نظام اقتصادی–سیاسی است که سود، انباشت و بقای خود را بر شانههای بینامترین لایههای طبقه کارگر بنا کرده است. در تقسیم کار اجتماعی سرمایهداری، کار یدی سنگین همواره در پایینترین رده سلسلهمراتب منزلت و قدرت قرار داشته است. باربران بازار تهران، که روزانه بیش از ۱۲ ساعت بارهای سنگین را جابهجا میکنند، دقیقاً در همین موقعیت ایستادهاند: نیروی کاری که بدون آن، گردش کالا مختل میشود، اما خودشان هیچ سهمی از امنیت، ثبات یا کرامت ندارند. گزارش مورد بحث نشان میدهد که هزاران باربر در بازارهای تهران فعالیت میکنند، در حالی که تنها حدود ۹۰۰ نفر از آنها بیمه شدهاند. این شکاف عظیم، نشانهای روشن از سیاست آگاهانه حذف کارگران غیررسمی از دایره مسئولیت دولت و سرمایه است. در منطق نولیبرالی حاکم، هرچه نیروی کار “بیصاحبتر” و فاقد کارفرمای مشخصتر باشد، استثمار آن آسانتر و هزینههای اجتماعیاش کمتر است. حضور نوجوانان ۱۶ ساله در این چرخه، نه یک تصادف، بلکه نشانهای از بازتولید ساختاری فقر است. وقتی یک نوجوان ناچار است به جای مدرسه، آینده و رشد فردی، نیروی جسمیاش را در بازار بفروشد، با یک انتخاب فردی مواجه نیستیم؛ بلکه با شکست کامل نظام اقتصادی و اجتماعی در تضمین حداقلهای زندگی طبقه فرودست روبهرو هستیم. ادعای درآمد ماهانه ۳۰ میلیون تومان، در این شرایط تورم فزاینده، اگر بدون تحلیل طبقاتی خوانده شود، میتواند گمراهکننده باشد. این رقم، در غیاب بیمه، بازنشستگی، امنیت شغلی و با ساعات کاری فرساینده، چیزی جز فروش ارزان نیروی جوانی و سلامت نیست. سرمایهداری همواره تلاش میکند دستمزد اسمی را برجسته کند تا واقعیت استثمار را پنهان سازد، اما دستمزد واقعی، آن چیزی است که پس از کسر فرسودگی جسم، بیماری، بیآیندگی و ناامنی باقی میماند؛ و برای این نوجوانان، تقریباً هیچ است. در سوی دیگر این طیف، پیرمردان ۷۰ سالهای قرار دارند که پس از دههها کار، هنوز ناچارند بار بکشند. این تصویر، تجسم عینی “مصرف کامل نیروی کار” در سرمایهداری است: بدنی که تا زمانی که قادر به کار است، استفاده میشود و پس از آن، بدون هیچ تعهدی رها میگردد. نبود بازنشستگی برای این کارگران، نه یک نقص اجرایی، بلکه بخشی از منطق حذفشان از نظام رسمی است. دولتی که ۱۵ سال است سهمیه بیمه باربران را قطع کرده، عملاً اعلام کرده که این بدنها، فقط تا زمانی ارزش دارند که کار کنند؛ پس از آن، به حاشیه پرتاب میشوند.
یکی از بهانههای رایج برای محرومیت باربران از بیمه، “نبود کارفرمای مشخص” است. این استدلال، بیش از آنکه یک مشکل حقوقی باشد، یک انتخاب سیاسی است. در واقع، بازار، اصناف و کل زنجیره توزیع کالا، از کار باربران سود میبرند، اما مسئولیت اجتماعی آن را نمیپذیرند. دولت نیز بهجای ایفای نقش تنظیمگر و حامی نیروی کار، خود را کنار کشیده و با واگذاری مسئولیت به “ابهام حقوقی”، عملاً در کنار منافع سرمایه ایستاده است. این همان دولتی است که در مواقع دیگر، بهسرعت مداخله میکند، اما در برابر رنج طبقه کارگر، به ناتوانی تظاهر میکند. یکی از مهمترین نقاط ضعف کارگران باربر، فقدان تشکلیابی قدرتمند و مستقل است. هرچند انجمن صنفی کارگران باربر وجود دارد، اما بدون حمایت ساختاری، قدرت چانهزنی آن محدود است. تجربه تاریخی جنبش کارگری نشان میدهد که تنها راه خروج از این چرخه، سازمانیابی جمعی، پیوند با سایر بخشهای طبقه کارگر و طرح مطالبات مشترک است. باربران بازار، بخشی از همان طبقهای هستند که معلمان، پرستاران، کارگران کارخانهها و رانندگان را نیز در بر میگیرد؛ طبقهای که بار بحران اقتصادی، تورم و سیاستهای ضدکارگری را به دوش میکشد. جدا نگه داشتن این گروهها از یکدیگر، یکی از ابزارهای اصلی تداوم سلطه است.
وضعیت کارگران باربر بازار تهران، تنها یک “مسئله صنفی” نیست؛ بلکه آینهای است از مناسبات طبقاتی حاکم بر جامعهای که در آن، کارگران هر روز فقیرتر و بیحقوقتر میشوند. این وضعیت، نه با صدقه، نه با وعدههای مقطعی و نه با آمارسازی اصلاح میشود. از منظر چپ و طبقاتی، مسئله اصلی، تغییر توازن قوا به نفع نیروی کار است: بازگرداندن بیمه، بهرسمیت شناختن کارگران غیررسمی، ایجاد نظام حمایت اجتماعی فراگیر و مهمتر از همه، تقویت تشکلیابی مستقل کارگری. تا زمانی که چرخ اقتصاد بر دوش بدنهای فرسوده نوجوانان و سالمندان بچرخد، سخن گفتن از “توسعه”، “رشد” یا “عدالت” چیزی جز فریب ایدئولوژیک نخواهد بود. باربران بازار تهران، نه حاشیه، بلکه قلب تپنده یک نظام نابرابرند؛ قلبی که اگر صدایش شنیده نشود، بحرانهای اجتماعی آینده را با شدت بیشتری رقم خواهد زد.
