کومه له سازمان کردستان حزب کمونیست ایران
مطالب رسیده

اوضاعِ جامعه از زبان نمایندۀ مجلس

637272157488580490

شباهنگ راد

«مردم روزی خواهند ریخت ما را از مجلس و دولتمردان را از دولت بیرون می‌کنند»

این از جمله اعترافات «حسینعلی شهریاری – نمایندۀ مجلس از زاهدان – » به همقطاران اش پیرامون نظر مردم نسبت به اوضاع جاری مملکت و نظام است.

دُرست گفته است و دُور نخواهد بُود که مردم مجلس و دیگر دوائر دولتی – حکومتی را بر سر جنایتکاران خراب خواهند کرد. تابحال این چنین بُوده است و روزی ریشه های ظلم و ستم با قدرتِ نامحدودِ کارگران و توده های ستمدیده سوزانده خواهد شد. سردمداران رژیم جمهوری اسلامی را بناحق بر سر کار گمارده اند تا از منافع سرمایه داران حفاظت و نیز جنبش های اعتراضیِ رو به جلو را منحرف و منکوب کنند. در هر صورت و خارج از اینکه، علل انتخابِ سران جمهوری اسلامی به دیگر ایرادات مربوط می‏شود، یک موضوع روشن است که حاکمان ایران، جامعه و زندگی میلیون‏ها کارگر، زحمت‏کش، جوان و کودک را به ویرانه تبدیل کرده اند. چهل سال آزگار اموال مملکت را غارت و چهل سال آزگار هر آنچه که به صلاح و منفعتِ جانیان بشریت بُوده است را به جامعه و به میلیون‏ها تودۀ دردمند تحمیل کرده اند. به عبارت دقیق تر جامعه را داغان و اجازۀ نفس کشیدن را از میلیون‏ها انسان سلب کرده اند تا سیستمِ مطابق با سیاست امپریالیستی به پیش رود. پس بی علت نیست که سیرِ اعتراضات و اعتصابات کارگری، توده ای و جوانان بر سر بازخواهی حقوق های لگدمال شدۀ شان – و آن‏هم با صلابتی بیش از پیش – روبه جلوست و نظام را با مشلات تازه تری مواجه می سازد. این موقعیت و سیمای جامعۀ کنونی‏ست و از بالا تا پائینِ نظام هم فهمیده اند که فاقد پائین ترین پایگاهِ مردمی در درون اند؛ همۀ آن‏ها فهمیده اند که مردم در انتظار تصفیه حساب‏های نهائی با حکومت‏مداران و دولت‏مردان اند. از یک طرف اعتراضات کارگری و توده ای ناایستا شده است و از سوی دیگر خط و نشان کشیدن‏های نهادها و ارگان‏های سرکوب‏گر نظام، تمامی ندارد تا جائیکه «ابراهیم رئیسی»، رئیس قوه قضائیه ایران چند روز قبل و در حول و حوشِ شدت یابی اعتراضات در نقاط متفاوت کشور گفته است “اعتراض را باید شنید اما خط قرمز ما اغتشاش و ناامنی و به هم ریختن کشور است”.

عجبا! تابحال حکومت‏مداران فاقد شنوائی بایسته در حول و حوش اعتراضات میلیون‏ها تودۀ دربند بُوده اند. تو گوئی اخیراً “شنیده اند”، ولی خط قرمزشان “اغتشاش” و “ناامنی” و “به هم ریختن کشور” است!

خارج از کلاشی، دروغگوئی و ریاکاری جنایت‏کارانی هم‏چون «رئیسی»، سئوال این است که تا بحال عکس العمل نظام در برابر هزاران اعتراضِ مسالمت آمیز کارگری و توده ای چگونه بُوده است؟ نظام در کدامین مقطع جانبِ کارگران، زحمت‏کشان، جوانان، دانشجویان، زنان و کودکان را گرفته است؟ به کدامین خواست مردم تن داده است؟ مگر سیاستِ انتخابی و طریقۀ نظام در برابر مطالبات پایه ای هم‏چون درخواست حقوق معوقه و کار، جز به شلاق بستن کارگران در ملاءعام و اخراج از میادین مشقت بار بُوده است؟ مگر حجاب اجباری را به زنان و دختران تحمیل نکرده است و در مقابلِ بدیهی ترین خواست آنان، یعنی حق پوشش، به زور و سلاح و اسیدپاشی بر سر و صورت آنان متوسل نه شده است؟ مگر هزاران دانشجو را به دلیل قوانین ارتجاعی و عقب مانده از سر کلاس‏ها منع، و ده ها تن از آنانرا از ساختمان‏ها به پائین پرتاب نکرده است؟ و … با این حساب چگونه رئیس قوه قضائیه نظام دارد از حق و حقوقِ اعتراضِ قربانیان سیستم ظالمانه حرف بمیان می‏آورد!!

حقیقتاً نظام جمهوری اسلامی در انبان خود کوله باری از غارتِ اموال عمومی، بگیر و به بند و شکنجۀ کمونیست‏ها، مبارزین و مخالفین، کُشت و کُشتار، آواره گیِ میلیون‏ها انسانِ دربند و به هرز بُردن زندگیِ هزاران جوان و کودک دارد. حملۀ مسلحانه به خلق کُرد، ترکمن صحرا و زنان، کارگران بیکار و آن‏هم در چند ماهۀ اوّل بر سر کار گماری اش، نمایانگر این واقعیات است که نظامِ جمهوری اسلامی از دلِ نظامِ پیشین و در چهارچوب حفظ و حراست از منافع سرمایه داران بزرگ، سر در آورده است. نیز دریافته شده است که در چهار دهۀ حکومت‏داری رژیم جمهوری اسلامی، جامعۀ ایران یک لحظه از التهاب و از تنش سیاسی بدُور نبُوده است. از آغاز تاکنون، نظام در پی تعرض به اموال عمومی و منابع طبیعی جامعه، تسلیم و سرکوب اعتراضات کارگری و توده ای بُوده است؛ نظامی که جامعه را برای سازندگان اصلی آن به مرگ تدریجی تبدیل کرده است. براستی زندگیِ مردم و اوضاعِ جامعۀ ایران بسیار درب و داغان تر از آن است که بتوان همه جانبه از پسِ توضیح آن‏ها بر آمد. اعتیاد، کارتن خوابی، بیکاری و کودکان کار روبه افزون است و بنابه گفتۀ رئیس اتاق بازرگانی تهران «مسعود خوانساری»، “60درصد مردم در زیر خط فقر قرار دارند”.

پُر واضح است در جامعه ای که بیش از نیمی از جمعیت آن، ناتوان از تهیۀ نیازهای اولیۀ زندگی اند؛ در جامعه ای که فارغ التحصیلان برای گذران زندگی به کارهای کاذب روی آورده اند؛ در جامعه ای که کودکان بدلیل فقر والدین شان به نیروی کار تبدیل شده اند؛ در جامعه ای که کارگر به دلیل ناتوانی دست به خودکشی می‏زند، پیداست که چنین جامعه ای در موقعیت انفجار و ترکیدنِ سیاسی ست. چرا که چنین جامعه ای مطابق با جامعۀ انسانی نیست و از آنِ یک درصدی هاست. حاکمان ایران در هیچ قسمتی، چیزی برای توده های ستم‏دیده باقی نگذاشته اند. سیاست و طریقۀ حکومتی داری شان کاملاً – و بر خلافِ ادعاهای شان – روشن است. قانون شان با پس زدن و با سرکوب اعتراضات کارگری و توده ای نوشته شده است و کمترین اشتیاق و یا تحملی در برسمیت شناختن حقوق مردم ندارند. خط قرمزشان، برخُورد خشونت بار به بدیهی ترین نیازهای محرومان، و نیز اعتراضات مسالمت آمیز کارگری و توده ای‏ست. چاره ای به غیر از سرکوب و قلع و قمع مردم ندارند. خشت شان در تضاد با خواست‏های میلیون‏ها کارگر و زحمت‏کش پی ریخته شده است و به برکت زور پابرجا مانده اند و بدون کار بست روزانه، قادر به حکومت داری نیستند.

علاوه بر این‏ها شکاف طبقاتی در درون جامعه به بالاترین مرحلۀ خود رسیده است و آنقدر فاصله ها زیاد شده است، آنقدر بیکاری و نداری بالاست که صدای نمایندۀ زاهدان هم در آمده است و می‏گوید: “آقای رئیس جمهوری یک شب گرسنه نخوابیده که متوجه شود معنای گرسنگی چیست. بی پول نبُوده که بچه اش را به خاطر بی پولی نتواند به مدرسه بفرستد. فرزندانش بیکار نبوده اند که ببیند بیکاری چه بلایی بر سر خانواده ها می‏آورد”.

آری، این بیان و ارائۀ تصویر حقیقی از زندگی مردم و اعمال سران حکومت است که دارد از زبان نمایندۀ نظام طرح می‏شود. متأسفانه درد و مشکلات مردم و جامعه یکی دو تا نیست. جامعه عملاً به دو سوی کاملاً متضاد از هم تقسیم شده است که یک سوی آنرا غارت‏گران اموال عمومی، صاحبان قصرهای مجلل و آن‏هم با حساب‏های کلان، و نیز سوی دیگر آن بی‏خانمانان، نیروهای ارزان کار و فقرا تشکیل می‏دهند. معلوم است که همۀ دست اندرکاران حکومت و دولت در حفظ و حراست از نظام جمهوری اسلامی ذینفع اند و نیز معلوم است که همۀ نمایندگان قوات سه گانۀ نظام در سرکوب و در پس زدن جنبش‏های اعتراضی متفق القول اند. قرار نبُوده و نیست تا نمایندۀ مجلس، از منافع طبقۀ کارگر و توده های محروم دفاع کند و نیز قرار هم بر این نبُوده است تا زندگی رئیس جمهور محبوب نظام، بر اساس زندگی میلیون‏ها کارگر و زحمت‏کش سازمان یابد. به این دلیل که جانیانی هم‏چون «روحانی» آمده اند تا با غارت و با فروش اموال عمومی و با استثمارِ کارگران سرمایه های کلان به جیب زنند و سیاست‏های امپریالیستی را پی گیرند. در حقیقت کار و بارشان افزایش فقر و بیکاری و  تخریب زندگانی مردم است. پس، عللِ اوضاعِ اسفبار جامعه نه در سیاست‏های رئیس جمهور “معتدل”، بساکه در سیستم و مناسباتی است که «روحانی» و «شهریاری» مدافع و حامی آنند؛ حاصلِ منافع یک درصدی جامعه است و کاری به زندگی بخور و نمیر نود و نه درصدی و بازخواهی حق و حقوق لگدمال شدۀ شان ندارند.

خلاصه نظامِ جمهوری اسلامی با تمامی دوائر حکومتی – دولتی بناحق و مستحق بزیر کشیدن است. سران حکومت با قدرتِ زور سازمانیافته پابرجا مانده اند و می‏بایست با زور سازمانیافته بزیر کشیده شوند. تردیدی نیست که نظامِ وابستۀ جمهوری اسلامی، سازمانِ متناسب با منافع خود را به جان کارگران و توده ها انداخته است و بنابراین پائینی‏ها هم نیازمندِ سازمانِ متناسب با قوانین حاکم بر جامعه اند؛ سازمانی که وظیۀ اصلی اش جدا از همسوئی با اعتراضات کارگری و توده ای، نشانه گیری به مراکز و دم و دستگاه‏های سرکوب‏گر نظام امپریالیسنی تا سر حد سرنگونی رژیم وابستۀ جمهوری اسلامی است. موضوع و اتفاقِ ارزشمندی که نمایندۀ زاهدان هم در انتظار آن است.

25 جولای 2020

4 مرداد 1399