ایوب دباغیان
در سرزمینی که عدالت را به دار میآویزند، صدای حقطلبان نه خاموش میشود، نه فراموش. نگار کورکور یکی از همین صداها بود؛ زنی از تبار ایستادگی که با جسمی رنجور، اما دلی ستبر، تا آخرین لحظهی زندگیاش، برای عدالت جنگید.
نگار کورکور، خواهر مجاهد کورکور ــ جوانی که جمهوری اسلامی او را به دروغ متهم به شلیک به کیان پیرفلک کرده و به اعدام محکوم نموده ــ بامداد چهارشنبه ۲۷ فروردین ۱۴۰۴، در بیمارستانی در آلمان چشم بر جهان فروبست. او سالها با بیماری سرطان جنگید، اما آنچه در نهایت جانش را ستاند، نه تنها سرطان، که زخم تبعید، درد بیعدالتی و فشاری بود که از سوی حاکمیت بر روح و جانش آوار شده بود.
او فقط خواهر یک زندانی نبود. او بانوی مبارزهای بود که بهرغم درد، تبعید، بیماری و بیپناهی، به صدای صدها مادر، پدر، خواهر و برادر بدل شد؛ صدای آنان که عزیزانشان در زندانهای جمهوری اسلامی، زیر حکم اعدام یا در مسیرهای بیبرگشت خاموش شدهاند.
نگار بارها از بستر بیماری و روی تخت بیمارستان، با صدایی که بهسختی از گلو درمیآمد، فریاد میزد که برادرش بیگناه است. مینوشت، میگفت، میخواند، و حتی در اوج درد فیزیکی، برای دادخواهی آواز میخواند. پستهای اینستاگرامش، ویدیوهایی که منتشر کرد، گفتوگوهایش با چهرههای دادخواه و خانوادههای جانباختگان، همه گواه ایستادگی بیامان او در مسیر عدالتاند.
در یکی از این دیدارها، محبوبه رمضانی، مادر دادخواه پژمان قلیپور، از او نقل میکند:
«میدانی درد غربت چیست؟ این است که وقتی دلت میگیرد، نه مامانی هست، نه برادری، نه حتی یک آغوش آشنا… من فقط بغل مامانم را میخواهم.»
این تنها یک جمله نیست، بلکه پژواکیست از هزاران دلی که در تبعید، در غربت، در تبعیض، در تنهایی شکستهاند.
♦️ پروندهی مجاهد کورکور؛ دروغی برای پوشاندن حقیقت
مجاهد کورکور، در فروردین ۱۴۰۲ از سوی شعبه اول دادگاه انقلاب اهواز به اتهاماتی از جمله «محاربه و افساد فیالارض» به اعدام محکوم شد. قوه قضاییه جمهوری اسلامی مدعی شد او مسئول شلیک به خودروی حامل کیان پیرفلک و خانوادهاش در ایذه بوده؛ اتهامی که نه تنها از سوی خانوادهی مجاهد بلکه حتی از سوی خانوادهی کیان نیز بارها رد شد.
ماهمنیر مولاییراد، مادر کیان، صریح و آشکار اعلام کرد که مأموران حکومتی خودرویشان را به رگبار بستند و تصویر دست در دست مادر مجاهد کورکور، سندی تاریخی شد بر همبستگی خانوادههای دادخواه در برابر یک دستگاه دروغپرداز. میثم پیرفلک، پدر کیان نیز با انتشار ویدیویی، هرگونه نقش مجاهد کورکور در قتل فرزندش را رد کرد.
اما دستگاه سرکوب، بیاعتنا به حقیقت، همچنان بر اجرای حکم اعدام پافشاری میکند و جانهای بیگناه را گروگان سیاست نگاه میدارد.
♦️ نگار، صدای هزاران بیصدا
نگار کورکور فقط خواهر یک متهم سیاسی نبود. او صدای هزاران زندانی سیاسی محکوم به اعدام، صدای مادران دادخواه آبان، صدای خاوران، صدای زندانهای بیدر و پیکر بود. او در کنار مادران و خانوادههایی ایستاد که برای حفظ نام و خون عزیزانشان، لحظهای از مبارزه فروگذار نکردند.
نگار را باید کنار نامهایی همچون مهسا (ژینا) امینی، نیکا شاکرمی، مونا نارویی، فرزانه فصیحی، و صدها زن دیگر نوشت که سینه سپر کردند، و از رنج، قدرت ساختند.
او میدانست شاید هیچگاه ایران را دوباره نبیند، شاید برادرش را در آغوش نکشد، شاید دادگاه عادلی برگزار نشود؛ اما فریاد زد، پایداری کرد، و تنها خواهشش این بود:
«نگذارید فراموش شوم…»
♦️ ما فراموش نمیکنیم، ما ادامه میدهیم.
در دنیایی که نظام جمهوری اسلامی با ایجاد فضای خفقان و سرکوب هر روزه، و دروغهایش، عدالت را به زنجیر میکشد و هر صدای مخالفی را در گلو میفشارد، نامهایی چون نگار کورکور همچنان چراغ راه ما هستند. او رفت، اما نه یادش محو میشود و نه صدایش خاموش خواهد شد. او تنها یک فرد نبود، بلکه صدای هزاران زن و مردی بود که زیر چکمههای رژیم جمهوری اسلامی له شدند، اما سر تسلیم به ذلت نیاوردند.
ما برای نگار و نگارهایی که از دست دادیم، خواهیم جنگید؛ برای زندگیهایی که رژیم جمهوری اسلامی از ما ربوده، برای آزادیهایی که دروغهای حکومتی هیچگاه آن را به رسمیت نشناختند. برای آیندهای که در آن نه ظلم جمهوری اسلامی ادامه داشته باشد، نه خونهای بیگناهی در پای ماشین سرکوب و قدرتطلبیاش قربانی شود.
تا روزی که هیچ انسانی در تبعید و غربت، از شدت درد و بیپناهی، آرزوی آغوش مادر نکند. تا روزی که هیچ صدایی با بغض، از ترس فراموشی، نگوید: «نمیخواهم فراموش شوم.»
تا روزی که رژیم جمهوری اسلامی برای همیشه در تاریخ، جز ننگ و شرمساری چیزی از خود بهجا نگذارد، و مردم ایران، در کنار آزادی و عدالت، بیهراس، سرفراز، و با غرور، نفس بکشند.